بَابُ السّعَادَةِ وَ الشّقَاءِ
1- مُحَمّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِنّ اللّهَ خَلَقَ السّعَادَةَ وَ الشّقَاءَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقَهُ فَمَنْ خَلَقَهُ اللّهُ سَعِيداً لَمْ يُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ شَرّاً أَبْغَضَ عَمَلَهُ وَ لَمْ يُبْغِضْهُ وَ إِنْ كَانَ شَقِيّاً لَمْ يُحِبّهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ صَالِحاً أَحَبّ عَمَلَهُ وَ أَبْغَضَهُ لِمَا يَصِيرُ إِلَيْهِ فَإِذَا أَحَبّ اللّهُ شَيْئاً لَمْ يُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِذَا أَبْغَضَ شَيْئاً لَمْ يُحِبّهُ أَبَداً
**اصول كافى جلد 1 صفحه: 210 رواية: 1 ***
ترجمه :
امام صادق عليهالسلام فرمود: همانا خدا سعادت و شقاوت را آفريد پيش از آنكه مخلوقش را بيافريند هر كه را خدا با سعادت آفريد هيچگاه او را دشمن ندارد و چون كار بدى بجا آورد كردارش را دشمن دارد. ولى خودش را دشمن ندارد و اگر شقى بوده باشد او را هرگز دوست ندارد و چون عمل صالى انجام دهد كردارش را دوست دارد و خودش را دشمن دارد بواسطه سرانجامى كه بسوى آن مىرود، پس چون خدا چيزى را دوست دارد ديگر هرگز آنرا دشمن ندارد و چون چيزى را دشمن دارد ديگر هرگز آنرا دوست ندارد.
شرح :
سعادت در اصطلاح شرع امريستكه موجب دخول بهشت و راحت ابدى شود و شقاوت آنستكه موجب دخول دوزخ و عقوبت ابدى شود و مقصود از آفرينش سعادت و شقاوت تقدير و اندازهگيرى تكاليفى است كه مايه سعات و شقاوت گردد پس از آنكه خداى تعالى تكاليف واجب و حرام را مقرر داشت انسان را آفريد و با علم خود دانست كه كداميك از مخلوقش تكاليف موجب سعادت را بر گزيند و سرانجامش به سعادت كشد و كدام آنها موجبات شقاوت را انتخاب كند و عاقبتش بشقاوت رسد، پس يكدسته را سعيد و يكدسته را شقى آفريد و او سعيد را دوست دارد و شقى را دشمن و همچنين عمل صالح را دوست دارد اگر چه از شقى سر زند و گناه و معصيت را دشمن دارد اگر چه شخص سعيد انجام دهد.
2- عَلِيّ بْنُ مُحَمّدٍ رَفَعَهُ عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ كُنْتُ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع جَالِساً وَ قَدْ سَأَلَهُ سَائِلٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ مِنْ أَيْنَ لَحِقَ الشّقَاءُ أَهْلَ الْمَعْصِيَةِ حَتّى حَكَمَ اللّهُ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ بِالْعَذَابِ عَلَى عَمَلِهِمْ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ ع أَيّهَا السّائِلُ حُكْمُ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ لَا يَقُومُ لَهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِحَقّهِ فَلَمّا حَكَمَ بِذَلِكَ وَهَبَ لِأَهْلِ مَحَبّتِهِ الْقُوّةَ عَلَى مَعْرِفَتِهِ وَ وَضَعَ عَنْهُمْ ثِقْلَ الْعَمَلِ بِحَقِيقَةِ مَا هُمْ أَهْلُهُ وَ وَهَبَ لِأَهْلِ الْمَعْصِيَةِ الْقُوّةَ عَلَى مَعْصِيَتِهِمْ لِسَبْقِ عِلْمِهِ فِيهِمْ وَ مَنَعَهُمْ إِطَاقَةَ الْقَبُولِ مِنْهُ فَوَافَقُوا مَا سَبَقَ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ وَ لَمْ يَقْدِرُوا أَنْ يَأْتُوا حَالًا تُنْجِيهِمْ مِنْ عَذَابِهِ لِأَنّ عِلْمَهُ أَوْلَى بِحَقِيقَةِ التّصْدِيقِ وَ هُوَ مَعْنَى شَاءَ مَا شَاءَ وَ هُوَ سِرّهُ
**اصول كافى جلد 1 صفحه:211 رواية: 2 ***
ترجمه :
ابوبصير گويد: خدمت امام صادق عليهالسلام نشسته بودم كه شخصى از او پرسيد و گفت: قربانت گردم اى پسر پيمبر از چه جهت شقاوت بگنهكاران رسيد تا خدا در علم خود بر عمل ايشان حكم به عذاب كرد امام عليهالسلام فرمود: اى سوال كننده، هيچ يك از خلق خدا نتواند بحق او قيام كند (و چنانكه شايسته او است انجم وظيفه نمايد) و چون اين مطلب را دانست (به آن حكم كرد) به اهل محبت خويش نيروى معرفتش عطا فرمود و سنگينى عمل (و اطاعت خويش) را از ايشان برداشت بطوريكه سزاوار آن بودند، و باهل معصيت نيروى معصيت بخشيد براى آنچه از پيش نسبت بايشان مىدانست و ايشان را از توانائى پذيرش از خود باز داشت و حال آنها با آنچه از پيش نسبت بايشان مىدانست موافق گشت ( چون به دنيا آمدند آن نيرو را در معصيت صرف كردند) و نتوانستند وضعى پيش آورند كه ايشان را از عذاب او برهاند زيرا علم خدا را به حقيقت باور كردن سزاوارتر است، اينست معنى (((خدا خواست هر چه را خواست)))و اين است راز او.
شرح :
اين حديث شريف مربوط بباب طينت است كه انشاءالله در اول جلد سوم به تفصيل بيان مىشود زيرا ظاهرا سؤال از اينستكه: از كجا و بچه علت دستهاى در اول خلقت محكوم به شقاوت و عذاب خدا گشتند؟ امام پس از آنكه به مناسبت مقام اولا حال اهل سعادت را بيان مىكند نسبت باهل شقاوت مىفرمايد چون خدا مىدانست يكدسته از مخلوقش پس از آنكه به دنيا آيند طريق گناه و نافرمانى سپارند بدينجهت هنگام خلقت به آنها نيروى معصيت داد و ايشان از پذيرش اطاعت خود ممنوع كرد و اين عمل براى اينستكه خدا به هر كس آنچه سزاوارست عنايت كند و توفيقات و الطاف خاصه خود را بيجا صرف نكند. طريقه و روش خردمندان اين است كه لباس نفيس و گرانقيمت را بر تن نوكر و فرزنديكه در خاك ميغلطد نكنند و اسبى كه گاز مىگيرد افسارش كنند، باين فرق كه انسان چون علمش كوتاهست هر چيزى را مىآزمايد و سپس بطوريكه سزاورا است عمل مىكند ولى خداى تعالى چون كه علام الغيوب است و هر پنهانى نزدش آشكار مىباشد و گذشته و آينده هر چند كه دور هم باشد از نظر علم او روشن است اين عمل را پيش از خلقت انسان انجام مىدهند يعنى هر چيز بجاى خود مىگذارد، اين است آنچه بفكر ناقص ما نسبت به بيان اين حديث شريف مىرسد، ولى علامه مجلسى قدس الله سره اين حديث را در نهايت صعوبت و اشكال معرفى كرده و تطبيق آنرا بر مذهب عدليه محتاج يتكلفات دانسته است، بنظر كوتاه ما صعوبت و اشكال در نظر مقدس ايشان از آن جهت پيدا شده كه جمله (((لسبق علمه فيهم))) را چنين معنى كرده است: چون خدا مىدانست كه مخلوق تا ابزار و نيروى انجا تكليف نداشته باشند نمىتوانند تكليف را انجام دهند لذا به آنها نيرو داد و اگر آن نيرو نمىداد جبرا و قهرا معصيت مىكردند.
3- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيّ عَنْ مُعَلّى بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِيّ بْنِ حَنْظَلَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع أَنّهُ قَالَ يُسْلَكُ بِالسّعِيدِ فِي طَرِيقِ الْأَشْقِيَاءِ حَتّى يَقُولَ النّاسُ مَا أَشْبَهَهُ بِهِمْ بَلْ هُوَ مِنْهُمْ ثُمّ يَتَدَارَكُهُ السّعَادَةُ وَ قَدْ يُسْلَكُ بِالشّقِيّ فِي طَرِيقِ السّعَدَاءِ حَتّى يَقُولَ النّاسُ مَا أَشْبَهَهُ بِهِمْ بَلْ هُوَ مِنْهُمْ ثُمّ يَتَدَارَكُهُ الشّقَاءُ إِنّ مَنْ كَتَبَهُ اللّهُ سَعِيداً وَ إِنْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدّنْيَا إِلّا فُوَاقُ نَاقَةٍ خَتَمَ لَهُ بِالسّعَادَةِ
**اصول كافى جلد 1 صفحه: 213 رواية: 3 ***
ترجمه :
امام صادق عليهالسلام فرمود: گاهى شخص سعيد را براى اهل شقاوت برند تا آنجا كه مردم گويند چقدر شبيه آنها شده بلكه اين هم از آنهاست ولى سپس سعادت او را دريابد و اصلاحش كند (اين شخص گاهى نيكو مآبى است كه اتفاقا گناهانى از او سر زند و سپس باتوجه و يا اعمال شايسته آنها را جبران كند) و گاهى شقى را براه سعادتمندان برند تا آنجا كه مردم گويند: چه اندازه به آنها ماند بلكه اين هم از آنهاست و سپس شقاوت او را دريابد (و اين شخص بد جنسى است كه بدون تصميم جدى يا براى تظاهر عمل خيرى انجام دهد و سپس بخميره بد خويش گرايد) آنرا كه خدا (در لوح محفوظ) با سعادت نوشته است پايان كارش بسعادت انجامد اگر چه از دنيا باندازه فاصله ميان دو دوشيدن ماده شتر (كه چند لحظه بيش نيست) باقى نمانده باشد. (پس ملاك سعادت و شقاوت پايان عمر و زمان رفتن از دنياست خدا ما و تمام مؤمنين را عاقبت بخير و اهل سعادت فرياد).