تأمّلاتى در دعاى افتتاح
دعا معراج مومنین و راه زندگی - 64
اللَّهُمَّ بِرَحْمَتِكَ فِي الصَّالِحِينَ فَأَدْخِلْنا، وَفِي عِلِّيِّينَ فَارْفَعْنا، وَبِكأْسٍمِنْ مَعِينٍ مِنْ عَيْنٍ سَلْسَبِيلٍ فَاسْقِنا، وَمِنْ الْحُورِ الْعِينِ بِرَحْمَتِكَفَزَوِّجْنا، وَمِنَ الْوِلَدانِ المُخَلَّدِينَ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ فَأَخْدِمْنا، وَمِنْثِمارِ الْجَنَّةِ وَلُحُومِ الطَّيْرِ فَأَطْعِمْنا، وَمِنْ ثِيابِ السُّنْدُسِ وَالحَرِيرِوَالاسْتَبْرَقِ فَأَلبِسْنا، وَلَيْلَةِ القَدْرِ، وَحَجَّ بَيْتِكَ الحَرامِ، وَقَتْلاً فِيسَبِيلِكَ فَوَفِّقْ لَنا، وَصالِحِ الدُّعاءِ وَالمَسْأَلَةِ فَاسْتَجِبْ لَنا، وَإِذاجَمَعْتَ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ يَوْمَ القِيامَةِ فَارْحَمْنا، وَبَراءَةً مِنَ النَّارِفَاكْتُبْ لَنا، وَفِي جَهَنَّمَ فَلا تَغُلَّنا، وَفِي عَذابِكَ وَهَوانِكَ فَلَا تَبْتَلِنا،وَمِنَ الزَّقُّومِ وَالضَّرِيعِ فَلَا تُطْعِمْنا، وَمَعَ الشَّياطِينَ فَلَا تَجْعَلْنا، وَفِيالنَّارِ عَلَى وُجُوهِنا فَلَا تَكْبُبْنا، وَمِنْ ثِيابِ النَّارِ وَسَرابِيلِ القَطِرَانِفَلَا تُلْبِسْنا، وَمِنْ كُلِّ سُوءٍ يا لَا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ بِحَقِّ لَا إِلهَ إِلَّا أَنْتَفَنَجِّنا.
"خدايا به رحمت خود، ما را در صفوف صالحان داخل كن و به علّيّين، بالاببر و جامى از آب گوارا از چشمه سلسبيل به ما بنوشان و حور عين را همسر ما قرارده و پسران جاودان را كه همچون مرواريد پوشيده اند به خدمت ما بگمار و ازميوه هاى بهشت و گوشت پرندگان، ما را خوراك ده و از پوشش سندس و ابريشم واستبرق ما را بپوشان و ليلة القدر و حجّ بيت الحرام و كشته شدن در راه خود راتوفيق فرما و دعا و درخواست صالح را براى ما مستجاب كن و آنگاه كه در قيامت،اوّلين و آخرين را جمع آوردى ما را ببخشاى و دورى از آتش براى ما بنويس و درجهنّم زنجيرمان نكن.
و به عذاب و خوارى خود مبتلامان نكن و از زقوم و ضريع ما را خوراك نده وهمراه شياطين قرارمان نده و در آتش دوزخ ما را بر روى نيفگن و لباس آتش وقطران بر تنمان نپوشان و از هر بدى، اى معبودى كه جز تو معبودى نيست به حقّ توحيد، ما را نجات ده...((5)
ايمان به روز قيامت بخشى اساسى از عقايد اسلامى است كه دعاها دربعضى جوانب خود به تثبيت آن در نفس تأكيد مى ورزند، لازم به اشاره است كه دراينجا ميان تثبيت عقيده و شرح و بيان آن تفاوتى وجود دارد، شرح عقيده گاهى ازطريق سخنى عقلانى است در حاليكه تثبيت عقيده فقط از طريق سختى كشيدنوروابط متقابل ميان انسان و اين عقيده است، مثلاً در اينجا تفاوتى واضح ميانآنكه به آخرت ايمانى مبنى بر بره انها و دلايل عقلى داشته باشيم و اينكه با تصوّرصحنه هاى آخرت به آن ايمان آوريم وجود دارد، تشييع جنازه خود را به تصوّرمى آوريم در حاليكه بر دوش ياران به سوى آخرين جايگاه خود روانه ايم، نمى دانيم سرنوشت ما چه خواهد بود.
و خود را در حاليكه روى مغتسل )ميز غسالخانه( خوابيده ايم و دستدوستان يا همسايگان درستكار ما را، زير و رو مى كند و متلاشى شدن جسد خود رادر قبر و سپس بيرون آمدن از قبر در حاليكه برهنه و ذليليم و نمى دانيم به كجا روكنيم، به تصوّر مى آوريم، پنجاه هزار سال در صحراى محشر مى ايستيم.
صحرايى كه در احاطه خطرها و ترسهاست، اين چنين بهشت و دوزخ را بهتصوّر مى آوريم و مجازات و پاداش را.
همه اين تصوّرات، عقيده را در ذهن ما تثبيت مى كند نه صرف اعتقاد ازروى استدلال و برهان، ايمان به آخرت بايد تا درجهاى در نفس تثبيت شود كهانسان آن را جزئى از انديشه و رويكرده اى خود قرار دهد.
يكى از دانشمندان غرب بنام "براتراتسن" در كتاب خود، با نام "درباره تربيت" مى گويد: روحانيّون فرزندان خود را بر اساس ايمان به آخرت و عمل درجهت آن تربيت مى كنند. سپس مى افزايد:
من شخصاً به آخرت ايمان ندارم، امّا آنكه به آخرت ايمان دارد و ايمان داردبه اينكه در آنجا زندگى طولانى و جاويد خواهد داشت، حال يا در آتش و عذاب،يا در بهشت و نعمت، ناچار فرزندش را بر اين اساس تربيت مى كند، زيرا دنيانسبت به آن روز هيچ نيست، ارزش هفتاد سال عمر در مقايسه با ميليونها سال چيست؟ لحظهاى بيش نيست؛ بنابراين كسى كه به آخرت ايمان دارد نمى تواندمانند كسى كه به آن ايمان ندارد زندگى كند، پس اختلافى وسيع ميان زندگى اين دووجود دارد.
در حديث آمده است:
در شگفتم كسى كه يقين به مرگ دارد چگونه مى خندد؟
تنها تصوّر مرگ و اين پايانى كه از آن نمى توان بازگشت، كافى است تا باعثشود آدمى هرگز در زندگى نخندد، چه رسد به تصور آنچه پس از مرگ هست؛ مرگاز ساده ترين مراحل قيامت است، مرگى كه انسان از آن در دنيا مى ترسد، دوزخ ياندر قيامت آن را تمنّا مى كنند، زيرا بسيار ساده تر از ترس ها و رنج هاى عذاب و آتشاست، آيه كريمه مى فرمايد:
)وَنَادَوْا يَامَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُم مَّاكِثُونَ(. )سوره زخرف، آيه 77)
"ندا كردند كهاى مالك از خداى خود بخواه كه ما را بميراند تا از عذاب برهيم،گفت شما در اين عذاب هميشه خواهيد بود."
در مجمع از اميرالمؤمنين عليه السلام در تفسير اين آيه آمده است: اهل دوزخ به خاطر ضعفشان به همه نمىت وانند سخن بگويند، بلكه خيلى كوتاه حرف مى زنندومى گويند: خداوند تو، بر ما تمام كند، يعنى از خداوندت بخواه تا بر ما تمام كند،ما را بميراند. مى فرمايد شما خواهيد ماند و شما را خلاصى با مرگ و جز آن نيست.
بنابراين ايمان تنها به وجود آخرت با تصوّر انسان از مراحل تفصيلى آنتفاوت دارد و چه بسا در آيه كريمه، كلمه "ظنّ" به اين امر اشاره دارد:
)وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ * الَّذِينَ يَظُنُّونَأَنَّهُم مُلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ(.
)سوره بقره، آيات 46 - 45)
"از خدا با صبر و نماز يارى جوييد كه نماز امرى بسيار بزرگ و دشوار است مگر برخاشعان، آنانكه بر اين ظنّند كه در پيشگاه خدا حاضر خواهند شد وبازگشتشان به سوى او خواهد بود."
كلمه "ظنّ" چه بسا دلالت به اين تصوّر كند، يعنى تصوّر اينكه انسان قطعاًبا خدا ديدار خواهد كرد اين تصوّر درون تو را تكان مى دهد، تو را از اعماق تكانمى دهد و دعاهاى معصومين وقتى بر مسئله آخرت و تفصيلات مرگ، حشر،عذاب و نعيم مى پردازند، اين تصوّر را براى ما مى آفرينند.
دعاى آتى كه در آن تأمّل خواهيم كرد راهى براى اثبات ايمان به آخرتاست:
"خدايا به رحمت خود ما را داخل ]صفوف[ صالحان كن وبه علّيّين، بالاببر"، مهم نيست كه اسم انسان در جرايد و مجلّات نوشته شود يا از راديو پخش شود، مهم اين است كه خدا انسان را داخل جبهه صالحان كند و به اعلى علّيّين،بالا برد. پس انسان چقدر نياز دارد به تثبيت ايمان و باورش تا اين صفت را در خودبپروراند، تا نينديشد به اينكه چه كسى از او سخن مى گويد، به شهرت فكر نكندوبه نظر مردم درباره خود نينديشد و فقط بينديشد به نظر خدا درباره او و اينكه او راچگونه مى بيند و آيا او را به اعلى علّيّين مى برد يا نه؟
تاريخ شاهد است كه مردمانى همه جهان را صاحب شدند، امّا تار و مارگشتند و به آخر آمدند، زيرا از صالحان نبودند.
فرعون در عهد خود از امريكا و روسيه امروز و از همه قدرتهاى عالم درروزگار خود قويتر بود، امّا او امروز كجاست؟ از او جز جسد مومياييش درموزه هاى قاهره و آنچه خدا براى عبرت ديگران قرار داده، بجا نمانده است.
بنابراين شهرت دنيوى مهم نيست، مهم اين است كه شأن انسان نزد خدا بالارود.
مثال قرآنى ديگر اين است كه آيا اسم يكى از جادوگرانى كه به خداوندموسى ايمان آوردند و سر از فرمان فرعون پيچيدند و بخاطر ايمانشان قربانى شدندشناخته شده است؟ كسى از آنها چيزى نمىداند امّا خدا آنها را به اعلى علّيّين برده است.
"و جامى از آب گوارا از چشمه سلسبيل به ما بنوشان."
در حديث آمده است كه آنجا حوض آبى وجود دارد كه مؤمنان پيش از ورودبه بهشت از آن مى نوشند، اين حوض همان است كه حوض كوثرش مى نامند و اينآب طبق روايات چند خصوصيّت دارد، از مهمترين آنها اين است:
1 - وقتى انسان مى ميرد، جسمش بسيار تغيير مى كند، سپس وقتى درصحراى خوفناك محشر كه خدا درباره آن چنين مى گويد:
)فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِن كَفَرْتُمْ يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيباً(.
)سوره مزمّل، آيه 17)
"پس چگونه در امان خواهيد بود -اگر كافر شويد- از روزى كه كودكان را پيرمى كند."
محشور مى شود جسمش دچار تغييرات بيشترى مى شود و مسخ و تباه مى گردد، از اينرو كه صحراى محشر با آنكه بسيار بزرگ و گسترده است، امّاميلياردها انسان در آنجا انبوه شده اند و در آن تپه ها، گودالها، عقربها، آتش، عذاب و تاريكى هست و از جهت سوم بيشتر مردم داخل آتش جهنّم مى شوند اگر چه براى مدّت هايى بسيار كوتاه:
)وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيّاً(. )سوره مريم، آيه 71)
"همه شما وارد دوزخ خواهيد شد و اين حكم حتمى خداوند توست."
و اين از جهت پاك كردن مردم از گناهانشان است اگر در دنيا با استغفار پاك نشده اند و هنگامى كه اين جسم از آتش خارج مى شود، بدون شك داراى صورتى تباه و ناخوشي هايى رنج آور است و براى آنكه انسان مؤمناز دگرگونيهاى قبر ومحشرو از بيماريهاى جهنّم خلاص شود، از اين آب مى نوشد.. آبى كه جسم انسان را به زيباترين صورت در اوج جوانى باز مى گرداند و بعد از آن انسان داخل بهشت مىشود.
2 - اين آب، آب حيات است و هر كه از آن بنوشد گرفتار مرگ، رنج،ناخوشى و بيمارى نمى شود، از اينجاست كه مؤمن به فضل اين آب جوان، زيباوبهبود يافته و از سوى ديگر در امان از هر عامل منفى و بيمارى جسمى داخل بهشت مى شود.
دعا مى گويد: "و جامى از آب گوارا از چشمه سلسبيل به ما بنوشان."
"و حور عين را همسر ما قرار ده" حور جمع حوراء است به معنى زنى كهسياهى چشمش بسيار سياه و سفيدى آن بسيار سفيد است، يعنى عنبيه چشمرنگى جز سياهى ندارد، همچنانكه سفيدى چشم نيز به هيچ رنگ ديگرى آميخته نيست. و "عين" جمع عيناء است به معنى زنى كه "چشم هاى درشتى" دارد.بنابراين هر دو صفت به چشم باز مى گردد به اعتبار اينكه چشم انسان بسيارى ازنشانه هاى زيباى، بلكه تجسّم زيباى انسان را با خود دارد، كه روح از چشم جلوه گرمى گردد: "و حور عين را همسر ما قرار ده و پسران جاودان را كه همچون مرواريدپوشيده اند به خدمت ما بگمار" پسران جاودان مجموعه هايى بزرگند از جوانان كمسال كه خدا به خدمت مؤمنان در بهشت و آماده كردن همه وسايل راحت و رفاه براى آنان گمارده است و آنها در خدمت مؤمنان هستند در هر آنچه بخواهند: "وپسران جاودان را كه همچون مرواريد پوشيده اند به خدمت ما بگمار"، مرواريدچيزى بسيار زيباست، امّا گاه غبارى روى آن مى نشيند، ولى مرواريدى كه درپوشيدگى است و قتى در معرض نور قرار گيرد با سپيدى و زيبايى مى درخشد،پسران جاودان نيز اين چنين هستند.
"و از ميوه هاى بهشت و گوشت پرندگان ما را خوراك ده" در بهشت ميوه هاوگوشت هاى گوناگونى هست كه طبق اشتها و ميل انسان در پيش او نهاده مى شود،در مورد پرندگان آنچه از روايات استفاده مى شود اين است كه پرندگان بهشت دسته دسته در آسمان پرواز مى كنند و هرگاه مؤمن به يكى از آنها ميل كند كافى است كه بهآن اشاره اى كند تا فوراً به شكل كباب در برابرش حاضر شود، عجيبتر اين استكه بعد از آن كه مؤمن از آن خورد، اجزاى پرنده جمع مى شود و از نو به پرواز بازمى گردد و در حاليكه به ديگر پرندگان فخر مى فروشد كه مؤمن او را خورده است.
براستى مؤمن پادشاهى است در بهشت و فرشتگان، حور، ولدان،پرندگان، درختان و جويها و همه چيز به يك اشاره اوست. طبق آنچه در حديث آمده است مؤمن در بهشت از زمين، خدمتكار، دشت، خانه، گله هاى اسبودرختان آنقدر دارد كه مى تواند همه اهل زمين را در يك روز به ميهمانى و خوراك دعوت كند.
"و از پوشش سندس و ابريشم و استبرق ما را بپوشان" لباس ابريشم،معروف است، سندس ديباى نازك است، استبرق ديباى ضخيم است يا ابريشم زربافت. اين است چشم داشته اى مؤمن در آخرت، امّا براى رسيدن به آنها ما در دنيابه توفيقى الهى نياز داريم كه راهى براى رسيدن به بهشت و نعم دائمى آن باشد:
"و ليلة القدر و حجّ بيت الحرام و كشته شدن در راه خود را توفيق فرما" كسىكه خدا او را در دگرگون ساختن خود در شب قدر و براى آغاز زندگى نو كه رضاىخدا در آن است، موفق مىكند و سپس به حجّ مىرود و با حجّ اعلان مىكند كه همه خدايان ساختگى در زمين و طاغوتها را كه از خود همتايان و انبازانى براى خداقرار مىدهند، را رها كرده است، سپس در حال جهاد در راه دين و خداوندش بهشهادت مىرسد، بدون شك از اهل بهشت خواهد بود.
انسان را ناچار مرگ مىيابد، امّا مرگ چه شيرين است وقتى از طريقشهادت باشد و مهمترين فوايد شهادت در راه خدا بخشودگى همه گناهان است،زيرا خدا وعده بهشت به شهيد راه خود داده است.
"و دعا و درخواست صالح را براى ما مستجاب كن" ما بسيار دعا مىكنيم،امّا برخى از اين دعاها گاهى به حال ما سودى ندارد، بنابراين از خدا مىخواهيم كه دعاهاى صالح ما را اجابت فرمايد.
"و آنگاه كه در قيامت، اوّلين و آخرين را جمع آوردى ما را ببخشاى" رواياتمىگويند كه خدا رحمتش را به صد جزء تقسيم كرده، پس رحمت خدا در اين روزواسع است و اگر رحمت او نباشد مردم همگى هلاك مىشوند و چه بسا بتوانگفت: اگر رحمت خدا نباشد حتى يك نفر داخل بهشت نمىشود. در اينجا بهداستان آن مرد عابد زاهد كه براى عبادت، نماز و ابتهال خود را از هر چيزى فارغكرده بود و پيوسته خدا را مىخواند كه او را به سبب عملش داخل بهشت كند، نهبه سبب رحمت خدا اشاره مىكنيم.
آن مرد شبى خواب ديد كه قيامت برپا شده و نوبت حساب رسى او رسيدهوترازو در برابرش قرار گرفته و اعمالش در يكى از كفّههاى ترازو نهاده شده وديد كهعملش بسيار است، اعمالى همچون نمازها، ابتهالات، عبادات و... ولى در كفّهدوم گناهان او نهاده نشده، يا براى آنكه گناهانى قابل ذكر نداشته يا اينكه خداگناهانش را بخشيده، فقط انارى كه در زندگيش خورده بود در كفّه تراز و نهاده شدواين انار بالطبع نعمتى است از ميليونها نعمتى كه خدا با او داده و ديد كه كفّهاى كهانار در آن بود در كفّه اعمال صالح بسيارش چربيد و مرد خطاى تصوّرش را فهميد،زيرا همه اعمالش در دنيا، حتّى مساوى يك انار از ميان همه نعمتهاى خدا نبود.
بنابراين ما هر چند صالح و پاك باشيم در آخرت نيز همچون دنيا به رحمتخدا نيازمنديم. "و دوريى از آتش براى ما بنويس" از اين عبارت چنين مىفهميم كهكسانى كه داخل آتش نمىشوند شايسته است كه "برائت" ويژهاى نزد آنان باشد كهبه مثابه ورقه دخول به بهشت باشد و از برخى احاديث بر مىآيد كه آتش جهنّم ميانصحراى محشر و بهشت فاصله مىاندازد و كسى كه داخل بهشت مىشود ناچاربايد از طريق جهنّم عبور كند، پس كسى كه داراى برائت از آتش باشد از طريق پلىموسوم به صراط از جهنّم عبور مىكند؛ كسى كه از امتيازات بزرگ بهرهمند باشد ازجهنّم در زمانى بسيار كوتاه در يك چشم بهم زدن عبور مىكند. امّا كسى كه صاحبورقه برائت نباشد بايد داخل آتش جهنّم شود سپس به سختى از آن راه خود را بهبهشت بيابد، وقتى داخل جهنّم شود از آن كى خارج مىشود؟ اين مربوط است بهاندازه گناهانش و اعمال صالح و اعمال بدش، روايات مىگويند بعضى از مردمسيصد هزار سال در جهنّم مىمانند تا بدنهاشان پاك شود و نفسهايشان از آثارگناهان پاكيزه گردد، سپس بعد از آن داخل بهشت مىگردند؛ بنابراين ما دعامىكنيم كه: "و دوريى از آتش براى ما بنويس و در دوزخ زنجيرمان نكن"، در جهنّمزنجيرهايى از آتش هست كه پيرامون اهل آتش را گرفته است و زنجيرگاه ممكناست هفتاد متر باشد به شكلى كه از سر تا پاى انسان به آن پچيده شود.
"و به عذاب و خوارى خود مبتلامان نساز" با مسلّط كردن عذاب و خوارىبر ما، ما را آزمايش مكن، "و از زقوم و ضريع ما را خوراك نده" زقّوم گونهاى استاز "درختان آتش" آنچنانكه اين آيات قرآنى وصف مىكنند.
)إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ * طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّيَاطِينِ * فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْهَا فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ(. )سوره صافّات، آيات 66 - 64)
"آن درختى است كه در بُن جهنّم مىرويد، ميوهاش همچون سرهاى شياطين است، پس آنان از آن خواهند خورد و شكمها را پُر خواهند كرد."
زقّوم آنچنانكه گفتهاند نام درختى است با برگهاى، تلخ و بدبو، داراىشيرهاى كه اگر به تن آدمى بخورد باعث ايجاد ورمهاى عفونى در آن مىشود.وضريع گونه اى ديگر از غذاهاى اهل آتش است، آيه ششم از سوره غاشيه به آناشاره دارد:
)لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ * لاَ يُسْمِنُ وَلاَ يُغْنِي مِن جُوعٍ(.
)سوره غاشيه، آيات 6 - 5)
"طعامى جز ضريع ندارند، كه نه فربه مىكند و نه رفع گرسنگى."
گفته اند كه ضريع خبيث ترين و زشتترين گونه هاى خاراست.
"و ما را با شياطين قرار مده"، در آتش هر انسانى در كنار خود شيطان خود راكه در دنيا او را وسوسه مىكرد مىيابد، شيطان جزاى خود را در آتش مىبيندوعذاب مىشود، امّا در همان زمان انسان را نيز آزار مىدهد.
"و در آتش ما را بر رو نيفكن" خداوند اساس آتش جهنّم را در جايى بسيارعميق نهاده است، از اينرو مجرمان را كه بر رو در آتش مىافكنند زمان سقوط آنان تارسيدن به قعر جهنّم به هفتاد سال مىانجامد، پس از خدا مىخواهيم كه ما را بر رودر آتش نيندازد.
"و از پوشش آتش و قطران بر ما نپوشان" قطران مادهاى سياه و بد بوست كهبدنهاى دوزخيان را با آن مىآلايند آنچانكه همچون شلوارى براى آنها مىشود.
و آتش پيرامون اهل جهنّم را فرا مىگيرد آنچنانكه همچون لباسى مىشود كهآنها را پوشانيده است.
"و از هر بدى، اى معبودى كه جز تو معبودى نيست، به حقّ توحيد ما رارهايى ده."
خداى تعالى تواناست بر اينكه ما را از هر بدى در دنيا و آخرت نجات دهد،امّا بر ما ست كه از او با جدّيّت و اصرار بخواهيم كه با ما چنين كند.
1) برخى از فضاشناسان پديد آمدن دگرگونيهايى عظيم را، در زمين در اثر انفجارهاى پى در پىكه در خورشيد به وجود مىآيد پيشبينى كردهاند. زيرا اين انفجارات، حرارت خورشيد را ازپنج هزار به پانزده هزار درجه بالا خواهد برد و اين بالا رفتن درجه حرارت، بر زمين -كه يكىاز كراتى است كه به گرد خورشيد مىگردد- اثر خواهد گذاشت، امّا چه اثرى؟ نمىدانيم.
چه كسى مىتواند اين انفجارات خورشيدى را متوقّف كند؟ و اگر اين انفجارها منجرّ بهدگرگونيهايى عظيم در زمين ما بشود، آيا دانش جديد و ابزارهاى پيشرفته آن مىتواند با آن بهرويارويى برخيزد؟ هرگز... بلكه فقط خدا بر چنين كارى قادر است، و شايد پديد آمدهاينگونه امور يكى از انواع "ضرّاء" باشد.
2) انصاف الهه: نيمه خدا، خدايچه.
3) عادتى است كه وقتى نام "قائم" ذكر مىشود مىايستيم، اين به چه معنى است؟
اين ايستادن رمز آمادگى ماست براى جنگى كه بايد حق بر ضدّ باطل، تحت رهبرى امامحجّت، درگير آن شود، و نيز به معنى اين است كه ما تمنّاى آن داريم كه از سربازان امام و ازمجاهدان در زير پرچم او باشيم.
4) در آغاز گفتار اشاره كرديم به اينكه ارتباط ما با امام ارتباطى خطى است و ما بايد در ارتباط باخط مستقيم امام باشيم، به اين معنى كه فقيهى كه اولوالامر است او را پيشواى بالذات نمىدانيم، بلكه پيشوايى او را برخاسته از نيابت عام امامعليه السلام به حساب مىآوريم، بنابراين مادر هر قضيّهاى درپى نظر و رأى و موضعگيرى امام حجّت هستيم، بلكه حتى ولى فقيه نيز درپىرأى درست امام است تا فتواى خود و موضع گيريهايش را بر آن اساس بنانهد زيرا كه شرعيّترهبرى او متّكى به اندازه و مقدار التزام به خط امام حجّت است. از اينرو ما تا زمانى ملتزم بهرهبرى فقيه هستيم كه او ملتزم سير بر صراط مستقيم باشد، امّا اگر خداى نخواسته منحرفشد، ارتباط ما با او فوراً قطع مىشود زيرا ارتباط حقيقى ما با خط امام حجّت است و تا آناندازه كه فقيه اين خط را پيروى كند و نمونه و تجسّم آن باشد.
5) بعد از اتمام تأمّل در دعاى افتتاح كه يكى از دعاهاى جامع است، تأمّل در دعاى كوچكى كهمعمولاً بعد از دعاى افتتاح خوانده مىشود آغاز كنيم، زيرا در دعاى افتتاح آنچنانكه بايد برمسأله آخرت تمركز داده نشده است.
منبع : دعا معراج مومنین و راه زندگی
نویسنده : آیت الله محمّدتقى المدرسى