مرحوم حاج ملا باقر بهبهانى , در كتاب دمعة الساكبة نوشته است : فـرزندم , على محمد كه تنها پسرم بود, مريض شد و روزبه روز هم مرضش شدت پيدا مى كرد و بر حـزن و انـدوه من مى افزود, تا آن كه مردم از او نااميد شدند و يقين به مردنش نمودند, لذا علما و سادات در دعاهايشان براى او طلب شفا مى كردند.
تا آن كه شب يازدهم مرضش , حال او سخت شد و مرضش سنگين و اضطراب و التهابش شديد گرديد.
راه چاره اى نداشتم به همين جهت ملتجى و متوسل به حضرت قائم (ع ) شدم و با ناراحتى و اضطراب از نزد پسرم خارج شدم و بر بام خانه بالا رفـتـم .
بى قرارانه به حضرتش متوسل گشته و با ذلت و مسكنت عرض مى كردم : يا صاحب الزمان ادركـنى يا صاحب الزمان اغثنى و خود را به خاك عجز و مذلت ماليدم .
بعد هم از بام پايين آمدم و نـزد پـسرم رفتم و پيش رويش نشستم , با كمال تعجب ديدم نفسش آرام , حواسش بجا و عرق او را گرفته بود.
خدا را بر اين نعمت بزرگ شكرگزارى كردم
منبع :کتاب کرامات امام مهدی (عج) یا خلاصه العبقری الحسان