مناظره امام صادق(عليه السلام) با ابوشاكر ديصانى

هشام بن الحكم مى گويد: روزى ابو شاكر ديصانى نزد امام صادق(عليه السلام) رفت و گفت:
اى جعفر بن محمد! مرا بر معبودم راهنمايى و دلالت كن.
امام صادق(عليه السلام) فرمودند: بنشين! در اين هنگام كودك خردسالى پيش آمد كه در دستش تخم پرنده اى بود. كودك با تخم بازى مى كرد.
امام صادق(عليه السلام) تخم پرنده را از بچه گرفت. سپس با اشاره به تخم پرنده, به ديصانى فرمود:
اين دژى است پوشيده كه پوست ضخيمى دارد. در زير اين پوست ضخيم, پوست نازكى وجود دارد و زير آن پوست نازك, مايعى طلايى و مايعى نقره اى در كنار هم, بدون اين كه با هم مخلوط شوند, وجود دارد ...
كسى نمى داند كه آن تخم پرنده براى آفرينش نر خلقت شده است يا براى آفرينش ماده.
هنگام شكسته شدن تخم پرنده صورت هاى فراوان, چون : طاووس, كبوتر و خروس از آن بيرون میآيد. آيافكر نمى كنى كه براى اين آفرينش مدبرى هست؟!
هشام مى گويد: ديصانى مدتى سرش را به زير انداخت و درفكر فرو رفت. سپس سربرداشت و گفت:
شهادت مى دهم كه معبودى جز خدا نيست, خداوند يكتاست و شريك ندارد و شهادت مى دهم كه محمد بنده خدا و فرستاده خداست و تو رهبر و حجت از سوى خداوند براى بندگان هستى و من از گذشته خود بازگشت مى كنم.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن