گلی پرپر ز باغ فاطمه

ز هر طرف به كمان تیر غم زمانه گرفت
دل مرا كه بسی بود خون، نشانه گرفت
چو جد خویش علی سال‎ها به خانه نشاند
ز دیده‎ام همه شب اشك دانه دانه گرفت
هنوز خانه زهرا نرفته بود ز یاد
كه آتش از در و دیوار من زبانه گرفت
سپاه كفر به كاشانه‎ام هجوم آورد
مرا به زمزمه و ناله شبانه گرفت

ز باغ فاطمه صیاد، مرغ سوخته را
دل شب آمد و در كنج آشیانه گرفت
سر برهنه و پای پیاده برد مرا
پی اذیتِ من بارها بهانه گرفت
هنوز خستگی راه بود در بدنم
كه خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت
هزار شكر كه زهر جفا نجاتم داد
مرا به موج غم از مردم زمانه گرفت
چه خوب اجر رسالت گرفت آل رسول
كه گه به زهر جفا گه به تازیانه گرفت
گرفت تا سمت نوكری ز ما «میثم»
مقام سروری و جاودانه گرفت

"غلامرضا سازگار"

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن