مقتل امام حسين (علیه السلام) – 171
32 - ابن سعد گويد: از اهل بيت امام حسين كه با او بودند، تنها پنج نفر جان سالم به در بردند: على بن الحسين (كه پدر بقيه فرزندان امام حسين تا امروز است و بيمار بود و همراه بانوان )، حسن بن حسن بن على (كه نسل او ادامه يافت )، عمر بن حسن بن على (نسل او اهم ادامه يافت )، قاسم پسر عبدالله بن جعفر، محمد پسر كوچك عقيل . اينها ضعيف بودند و همراه بانوان حسين بن على جلو انداختند - كه آنان عبارت بودند از: زينب و فاطمه دختران على بن ابى طالب ، فاطمه و سكينه دختران امام حسين ، رباب همسر امام حسين كه مادر سكينه و كودك شير خوار شهيد بود، ام محمد دختر امام حسن كه همسر امام سجاد بود، غلامان و كنيزانى كه آنان را هم همراه سر مطهر امام و سرهاى شهدا نزد ابن زياد بردند.
33 - ابن نما گويد:
عمر سعد روز عاشورا و روز دم را ماند، آنگاه به حميد بن بكير گفت مردم را ندا دهد براى كوچ به سوى كوفه . دختران ، خواهران و كودكان اهل بيت و على بن حسين را كه بشدت بيمار بود با خودش برد.
34 - سيد بن طاووس گويد:
اسرا آنان را قسم دادند كه ايشان را از كنار قتلگاه امام حسين ببرند. چون چشم زنان به كشته ها افتاد، شيون كردند و به چهره خود زدند. گويد: هرگز فراموش نمى كنم زينب دختر على را كه بر حسين عليه السلام مى گريست و با صدايى غم آلود و دلى پراندوه مى گفت : وامحمداه ! درود خداوند آسمان بر تو! اين حسيناست در اين دشت ، خون آلود و بريده اعضاو دخترانت اسيرند. به درگاه خدا و نزد پيامبر و على مرتضى و فاطمه زهرا و حمزه سيد الشهدا شكايت مى برم .
وا محمداه ! اين حسين است افتاده به صحرا كه باد بر او مى وزد، كشته حرامزادگان . چه غم و اندوهى ! يا ابا عبدالله ! امروز جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رفته است . اى اصحاب محمد! اينان ذريه پيامبرند كه به اسارت مى روند.
در برخى روايات است : وامحمداه ! دخترانت اسيرند و فرزندانت شهيد. نسيم بر آنها مى وزد.
اين حسين است سر بريده از قفا، بى عمامه و ردا. پدرم فداى آن كه سپاهش روز دوشنبه غارت شد! پدرم فداى آن كه خيمه گاهش را از هم گسيختند! پدرم فداى آن كه نه غايب است تا اميد آمدنش باشد، نه مجروح است تا مداوا شود! پدرم فداى آن كه جانم فداى اوست ! پدرم فداى آن غصه دارى كه شهيد شد! پدرم فداى آن شهيد جان باخته ! پدرم فداى آن كه خون از محاسنش مى چكد! پدرم فداى آنكه جدش پيامبر خدا و خودش نواده پيامبر هدايت ، محمد مصطفى است ، فرزند على مرتضى ، خديجه كبرى و فاطمه زهراست ! فداى آن كه خورشيد برايش برگشت تا نماز خواند!
راوى گويد: گريست و هر دوست و دشمن را گرياند.
35 - ابن شهر آشوب گويد:
زينب مى گفت : وامحمداه ! درود خداى آسمان بر تو! (عباراتى شبيه حديث قبلى كه ترجمه نشد.)
36 - محمد بن سعد گويد:
چون زنان و كودكان را سوار كردند و بر كشتگان گذشتند، زنى از آن ميان فرياد كشيد: يا محمداه ! اين حسين توست خون آلود در صحرا، كه خاندان و زنانش اسيرند. هيچ دوست و دشمنى نماند، مگر آنكه گريان شد.
37 - سيد بن طاووس گويد:
سكينه جسد مطهر امام حسين عليه السلام را در آغوش گرفت . جمعى از باديه نشينان گرد آمدند و او را از روى بدن پدر كنار كشيدند.
شنيده شدن نداى امام
38 - كفعمى گويد:
حضرت سكينه گويد: چون حسين عليه السلام كشته شد، او را در بركشيدم و از هوش رفتم . شنيدم كه مى گفت :
شيعيان من ! هرگاه آب گوارا نوشيديد مرا ياد كنيد و چون غريب يا شهيدى شنيديد بر من ندبه كنيد.
هراسان برخاست با چشمى گريان و بر صورت زنان . شنيد هاتفى مى گويد:
آسمان و زمين ، اشك فراوان و خون بر او گريه كردند، بر كشته كربلا كه در ميان غوغاى امتى پشت شهيد شد؛ نزديك آب لب تشنه بود. اى ديده ! بر شهيدى گريه كن كه از نوشيدن آب ، منعش كردند.
در نقل ديگرى است كه سكينه خود را روى جسد پدر انداخت و فغانى كشيد و بيهوش شد.
گويد: در آن حال شنيدم آن حضرت مى فرمود:
پيروانم ! هرگاه آب گوارا نوشيديد مرا ياد كنيد، يا اگر غريب و شهيدى شنيديد بر من ندبه كنيد.
من آن نواده رسولم كه بى گناه مرا كشتندو پس از كشتن لگد كوب سم اسبان ساختند.
كاش همه شما روز عاشورا مرا مى ديديد كه چگونه براى كودكى آب مى طلبيدم ، رحمى به من نكردند.
به جاى آب گوارا، با تير سيرابش كردند. چه مصيبتى كه پايه هاى حجون را لرزاند!
واى بر آنان كه دل پيامبر را زخمى كردند! پس اى شيعيان من ! تا مى توانيد، هر لحظه آنان را لعنت كنيد.
آنگاه به هوش آمد، در حالى كه محزون بود و بر صورت مى زد و نوحه مى خواند. عده اى از مردان جمع شده او را از روى جسد آن حضرت كنار كشيدند.
39 - حسين بن احمد بن مغيره با سند خويش نقل مى كند كه :
امام سجاد عليه السلام به زائده فرمود: اى زائده ! شنيده ام گاهى قبر ابا عبدالله الحسين را زيارت مى كنى . گفتم : همين طور است . فرمود: چرا چنين مى كنى ؟ با آنكه تو نزد خليفه اى اى موقعيت والا دارى كه كسى را با محبت ما و اعتراف به فضايل و حقوق ما بر امت ، تحمل نمى كند. گفتم : به خدا با اين كار، جز خدا و رسول را اراده نمى كنم ؛ خشم ديگران برايم مهم نيست و اگر گزندى هم به من برسد باكى ندارم . فرمود: تو را به خدا چنين است ؟ گفتم : آرى به خدا. سه بار او چنين گفت و من چنان . سپس فرمود: بشارت و مژده باد تو را! خبرى برگزيده و نهان شده را كه دارم برايت باز گو مى كنم :
چون حادثه كربلا پيش آمد و پدرم شهيد شد و همراهان و فرزندان و برادرانش به شهادت رسيدند و اهل بيت او را به سوى كوفه مى بردند، به كشته ها نگاه مى كردم كه هنوز دفن نشده بودند. اين صحنه بسيار ناراحتم كرد. نزديك بود قالب تهى كنم . عمه ام زينب متوجه حال من شد، گفت : اى باز مانده جد و پدر و برادرانم ! چرا با جان خود بازى مى كنى ؟ گفتم : چرا نه ، كه سرورم و برادران و هموها و عموزادگان و بستگانم را خون آلود و افتاده به دشت مى بينم ، غارت شده و بى كفن و دفن ؛ كسى سراغشان نمى رود و به آنان نزديك نمى شود، گويا خاندانى از ديلم و خرزند. گفت : آنچه مى بينى بى تابت نكند. به خدا قسم اين عهد و پيمانى است از رسول خدا به جدت و پدر و عمويت . خدا از كسانى از اين امت پيمان گرفته كه فرعونهاى اين امت نمى شناسندشان ولى در آسمانها شناخته شده اند؛ آنان اين اعضاى پراكنده را گرد آورى و دفن مى كنند و بر اين اجساد و بر اين اجساد خونين در اين صحرا، براى قبر پدرت سيد الشهدا پرچمى مى افرازند كه هرگز با گذشت زمانن نمى پوسد و از ياد نمى رود. بگذار سران كفر و پيروان گمراهى در محو آن بكوشندت اثرش آشكارتر و كارش والاتر خواهد شد.
گفتم : آن پيمان و خبر چيست ؟ عمه ام گفت : ام ايمن به من خبر داد كه روزى پيامبر خدا به خانه زهرا عليهاالسلام رفت و برايش حرير (حلوايى خاص ) برد، على عليه السلام هم طبقى خرما آورد. ام ايمن گويد: من هم ظرفى آوردم كه شير و كرده در آن بود. پيامبر، على ، فاطمه و حسين از آن حلوا خوردند. پيامبر و آنان از آن شير نوشيدند و همه از آن خرما و كره خوردند. على عليه السلام آب ريخت و پيامبر خدا دستش را شست . پس از شستن ، دست به صورت خود كشيد و به على ، فاطمه و حسين نگاه كرد، نگاه كرد، نگاه حاكى از خوشحالى . آنگاه نگاهش را به آب دوخت ، صورت به قبله گرفت و دست به دعا برداشت و دعا كرد، آنگاه به سجده رفت و مدتى بلند گريست . ناله اش بلند شد و اشكش جارى شد. سر برداشت و به زمين نگريست و همچنان اشكش مثل باران جارى بود.
فاطمه ، على و حسين عليهم السلام از حالت رسول خدا اندوهگين شدند. جرات نمى كرديم از حضرت بپرسيم . اين حالت طول كشيد. على و فاطمه عليهاالسلام پرسيدند: يا رسول الله ! چشمانتان گريان مباد! براى چه گريه مى كنيد كه حالت شما دل ما را خون كرد؟ فرمود: برادرم ! حبيبم ! من به وجود شما بيش از اندازه خوشحالم . به شما مى نگرم و بر نعمت او در شما خدا را سپاسگزارم . جبرئيل بر من نازل شد و گفت : اى محمد! خداوند از آنچه در دل توست و از اين خوشحالى ات نسبت به برادرت ، دخترت و نوادگانت آگاه شد، نعمتش را برايت كامل ساخت و اين عطبه را تبريك گفت به اينكه آنان و فرزندان ، دوستداران و پيروانشان را با تو در بهشت قرار داد كه بين تو و آنان جدايى نيست .
آنان هم مثل برخوردارند و عطا مى يابند تا راضى شوى و بالاتر از رضا، به خاطر بلاهاى بسيار و سختيهايى كه در دنيا مى بينند، از دست مردمى كه خود را از امت تو مى دانند، در حالى كه از تو و خدا بيزارند. كشته مى شوند و قبرهاشان دور از هم است ؛ اين انتخاب خدا براى آنان و براى توست . پس ! انتخاب خدا شاكر باش و به قضاى او راضى باش . من نيز خدا را حمد كرده و به قضايش راضى شدم ؛ به آنچه براى شما انتخاب كرده است .
سپس جبرئيل به من گفت : اى محمد! برادرت پس از تو آزرده و مغلوب امتت گشته ، از دشمنانت سختى مى بيند و به دست شقيترين انسان به شهادت مى رسد كه همچون پى كننده ناقه صالح است ، در شهرى كه محل هجرت او و جايگاه شيعيانش و شيعيان فرزندانش خواهد بود و در آن شهر رنجها و مصيبتهايشان افزون خواهد شد و اين فرزندت (به حسين عليه السلام اشاره كرد) همراه گروهى از فرزندان و اهل بيت تو و نيكان امت تو در كنار فرات در كربلا كشته خواهد شد؛ سرزمينى كه در آن محنت و بلا بر دشمنان تو و فرزندانت نيز فراوان خواهد بود؛ در روزى كه محنتش بى پايان و حسرتش هميشگى است ؛ سرزمينى كه پاكترين و مقدسترين سرزمينهاست ؛ از زمين بهشت است ؛ روزى كه فرزندت و خاندانش كشته شوند و كافران و ملعونان آنان را محاصره نمايند، زمين و كوهها به لرزه در آيد، درياها متلاطم شود، آسمانها به جنبش آيد، به خاطر تو دودمان تو و بزرگ شمردن هتك حرمت تو و بدرفتارى مردم با عترت و دودمان تو. آن روز همه چيز از خدا اجازه مى طلبند كه به يارى اهل بيت مظلوم تو بشابند كه حجت خدا بر مردم پس از تو هستند.
خداوند به آسمانها، زمين ، كوهها، درياها و ساكنان آنها وحى مى كند كه منم خداى مقتدرى كه گريزنده اى از چنگم نمى رهد و كسى ناتوانم نمى كند. من مى توانم پيروز كنم و انتقام بگيرم . به عزت و جلالم سوگند هر كه را كه فرستاده و وصى مرا داغدار كند و حرمتش را بشكند و عترتش را شهيد كند و عهد او را واگذارد و به دودمانش ستم كند، عذابى كنم كه هيچ يك از جهانيان را عذاب نكرده باشم . آن هنگام هر چيز در آسمانها و زمينها به لعن ظالمان به عترت تو و حرمت شكنان تو زبان مى گشايند. وقتى آن گروه به شهادتگاهشان برون آيند، خداوند، خود عهده دار قبض روح آنان مى شود و فرشتگان با ظرفهايى از ياقوت و زمرد، لبريز از آب حيات ، همراه با حله هاى بهشتى و عطرهاى جنت از آسمان هفتم فرود مى آيند و با آن آب ، غسلشان مى دهند و آن جامه ها را برايشان مى پوشانند و با آن عطر بهشتى حنوطشان مى كنند و فرشتگان صف در صف بر آنان نماز مى خوانند. آنگاه خداوند كسانى از امت تو را بر مى انگيزد كه كافران ، آنان را نمى شناسند، نه به سخن نه عمل و نه نيت ، در آن خونها شركتى نداشته اند. اجساد آنان را دفن مى كنند و براى قبر سيد الشهدا در آن صحرا نشانى مى گذارند كه نشانى براى اهل حق و سبب رستگارى مومنان باشد. از هر آسمان صد هزار فرشته در هر شبانه روز بر گرد آن مى چرخند و بر او درود فرستاده خدا را تسبيح مى گويند و براى زائران استغفار مى كنند و نام زائران او و پدران و بستگان و شهرهايشان را مى نويسند و بر چهره هايشان نشانى ازنور عرش الهى مى گذارند كه : اين ، زائر قبر بهترين شهيدان و پسر بهترين انبياست .
چون روز قيامت شود، از نور آن نشانى در چهره هايشان كه همه چشمها را فرا مى گيرد. فروغى مى تابد كه همه ، آنان را با آن نور مى شناسند.اى محمد! گويا من تو را بين خودم و ميكائيل مى بينم كه على عليه السلام هم مقابل ماست . فرشتگان بى شمارى هم با مايند و ما از آن نشان نور در سيمايشان در بين خلايق دريافت مى كنيم تا آنكه خداوند ايشان را از هول و هراس آن روز مى رهاند. اين حكم خدا و جايزه او به زائران قبر توست يا قبر برادرت يا قبر فرزندت ؛ زيارتى كه جز نيت خدايى نداشته باشد. گروهى از مردم نفرين شده مى كوشند تا اثر آن قبر را محو كنند ولى به خواست خداوند نمى توانند.
سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اين است كه مرا محزون و گريان ساخت .
حضرت زينب گويد: چون ابن ملجم ملعون بر پدرم ضربت زد و نشان مرگ را ديدم ، عرض كردم : پدر جان ! ام ايمن به من چنين گفته است ، دوست دارم از زبان تو بنشوم . فرمود: سخن همان گونه است كه ام ايمن گفته است . گويا من ، تو و زنان و دختران خاندانت را مى بينم كه در نهايت خوارى دراين شهر اسيريد و مى ترسيد كه مردم شما را بربايند. صبور باشيد! سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و موجودات را آفريد، آن روز خداوند جز شما و دوستداران و پيروانتان در روى زمين دوستى ندارد. وقتى با رسول خدا صلى الله عليه و آله اين خبر را با ما داد فرمود: شيطان لعين آن روز از شادى بال در آورده و با ديوها و شياطين خود همه جاى زمين پرواز مى كند و مى گويد: اى شيطانها! ما به خواسته خود از فرزندان آدم رسيديم و در هلاكت آنان به نهايت خواسته خود رسيديم و آنان را اهل دوزخ ساختيم ، مگر آنان كه به دامن اين گروه چنگ زنند. پس كارتان اين باشد كه مردم را درباره آنان به ترديد افكنيد و به دشمنى با آنان واداريد و مردم را بر ضد آنان و دوستانشان بشورانيد تا گمراهى مردم و كفرشان استوار شود و كسى نجات نيابد. ابليس دروغگو به آنان راست گفته است ؛ هر كه دشمن اين خاندان باشد، عمل صالح او برايش سودى نمى بخشد و هر كه دوستى و ولايت اينان را داشته باشد، گناهى (جز گناهان كبيره ) زيان نمى رساند.
زائده گويد: آنگاه امام سجاد عليه السلام پس از نقل اين حديث فرمود: اين را داشته باش ، اگر در طلب اين حديث ، يك سال هم راه بسيار كمى است .
منبع : مقتل امام حسين (علیه السلام)
تالیف:گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم - جواد محدثى