زیر تازیانه در خرابه‏ های شام

haz-roghaye-2

نجوای عاشقانه –متون ادبی در رثای دردانه امام حسین ،حضرت رقیه سلام الله علیها

که دیده است که جوجه کبوتری توفان‏ زده را تیر و کمان حواله کنند؟
آه، رقیه! بال‏های سوخته را طاقت سنگ نیست. لب‏های تشنه‏ ات را خاک پاشیدند و چشمان به اشک نشسته‏ ات را آشنای تازیانه ‏ها کردند.
خدایا! حجم این همه تاریکی را کدام خورشید، روشن می‏تواند کرد؟
فریاد جگرخراشت را در خشت خشت خرابه ‏های شام مویه می‏کنم و وسعت رنجت را با کوه‏ها در میان می‏گذارم. غبار اندوهت را هیچ بارانی نمی‏تواند شست.
کدام اندیشه پلید...؟
کدام دست، گوشه گیر این خرابه‏ ات کرد و شناسنامه مصیبت در دستانت گذاشت؟
کدام اندیشه پلید، چشم‏ های کوچکت را گریه‏ خیز ماتم‏ ها کرد؟
به کدام جرم، گام‏های کودکی‏ ات را این‏چنین آواره صحراها کردند؟
این وقاحت ظالم، از روزنه کدام غار بیرون ریخت که شب‏ هایت را بی‏ ستاره کرد و شانه‏ هایت را بی‏ تکیه‏ گاه؟
دیوارهای ستم‏گر تاریخ، چشم‏ هایت را تحمل نتوانستند و نفس‏های معصومت را به چوب‏ها سپردند.
زمین، همیشه این‏گونه پنجره‏ها را به باد داده است.
اندوهت را می‏گذاری و می‏روی
ثانیه‏ های محنت‏ بارت، صفحات خیالم را می‏سوزاند.
بر کتیبه‏ های سوخته می‏نویسمت و وجدان‏های بیدار جهان را به قضاوت می‏طلبم.
ناله‏ های کودکی‏ ات، خاطر بادها را پریشان کرده است.
قناریان تنها، تاریک خرابه را به یاد می‏آورند و می‏گریند.
پنجره‏ ها، کابوس‏ های سیاهت را تب می‏کنند.
خارها، پاهای برهنه‏ ات را جگرریش می‏کنند.
می‏روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی‏گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می‏پاشی و می‏گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
چشمان سیلی خورده‏ ام طاقت ندارد

با گونه‏ هایم خنجرت الفت ندارد
سیلی بزن دستان تو غیرت ندارد
گفتند آن سر، روی نیزه مال باباست
مادر بگو این حرف‏ها صحت ندارد
مادر بگو این‏قدر بر بابا نتازند
چشمان سیلی خورده‏ ام طاقت ندارد
از خون و خاکستر جدا کن کفترت را
آخر به این گهواره‏ ها عادت ندارد
بلعید آتش خیمه‏ ها را آه، مادر!
پاهای من دیگر چرا قدرت ندارد
معصومه داوودآبادی

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن