امام حسین وعاشورا از دیدگاه اهل سنت - 47
ابـن زيـاد هـمـچـنان مردم را تهديد مى كرد و سران و اشراف به ديدن او مى رفتند, ولى هانى به بـهـانـه بيمارى از رفتن به ديدار او خوددارى مى كرد ابن زياد كه از رازخانه هانى با خبر شده بود مـحـمد بن اشعث و اسما بن خارجه را احضار كرد و از آنها درباره هانى پرسيد گفتند: هانى بيمار است گفت :((شنيده ام حالش خوب شده و روزها بر در خانه اش مى نشيند به نزد او برويد و بگوييد در اداى حـق مـاكوتاهى نكند)) آنها به خانه هانى رفتند و او را وادار كردند به ديدن ابن زياد برود هنگامى كه هانى واردقصر شد آثار خيانت را مشاهده كرد. ابـن زيـاد گفت : ((اين چه كارى است كه تو انجام مى دهى , مسلم را در خانه خود مخفى كرده و درخانه هاى اطراف برايش سلاح جمع مى كنى )) هانى انكار كرد ابن زياد معقل را احضار كرد هانى فـهـمـيـدكـه اسـرار فاش شده است , نخست خود را باخت و پس از چند لحظه خود را باز يافت و گفت : ((من مسلم را دعوت نكرده ام , او خود به خانه من آمد و من ناچار شدم او را پناه دهم اكنون كـه تـو از مـاجرا با خبرشده اى مى روم و او را از خانه ام بيرون مى كنم )) ابن زياد گفت : نه تا او را نياورى رهايت نمى كنم هانى گفت : ((من مهمان خود را در اختيار تو قرار نمى دهم و اين ننگ را تحمل نمى كنم )) و آنگاه مشاجره بين آن دو بالا گرفت . مـسلم بن عمرو باهلى , هانى را به كنارى كشيد به او گفت : ((به خاطر خدا خود را به كشتن نده او مـسـلـم را نخواهد كشت , مسلم را تحويل بده وانگهى , عبيداللّه , سلطان است , عيبى نيست كه انسان كسى راتحويل سلطان دهد)).
هـانـى گـفـت : ((چـه ننگى از اين بزرگتر كه من در عين سلامتى با اين همه يار و ياور, مهمان خـودم را كـه فـرستاده پسر پيامبر است تسليم او كنم به خدا اگر يكه و تنها باشم تا دم مرگ از او دفـاع مـى كنم )), ابن زيادسخنان او را شنيد گفت : ((او را بياوريد)) هانى را نزد او بردند گفت : ((اى هـانى اگر مسلم را به نزد من نياورى گردنت را خواهم زد)) هانى گفت : ((در اين صورت شـمـشـيرها دور خانه ات را مى گيرند)) گفت :((واى به حالت ! مرا از شمشير مى ترسانى )) آنگاه گـفت : ((او را نزديك بياوريد)) هانى را گرفتند و ابن زياد باچوب دستى بر صورت او زد تا تمام گـوشـت صـورتـش تـكه تكه آويزان شد و خون بر لباسش جارى گشت هانى دست برد و قبضه شـمشير يكى از پاسبانها را گرفت , ولى او نگذاشت شمشيرش را از نيام بر آردبه دستور ابن زياد او را در يـكـى از اتـاقهاى قصر زندانى كردند به عمرو بن حجاج خبر دادند كه هانى كشته شده است وى بـا مـردان قـبـيـلـه هـانـى , قـبـيـله مذحج , قصر ابن زياد را محاصره كرد عبيداللّه به شريح قاضى گفت به آنها بگو كه هانى زنده است . شـريـح بيرون آمد و به آنها گفت هانى زنده است و آنها به سخن شريح اعتماد كردند و خوشحال به خانه هاى خويش بازگشتند ((69)) .
منبع : امام حسین وعاشورا از دیدگاه اهل سنت
نویسنده : گروه معارف - مركز پژوهشهاى اسلامى صدا و سيما