آخرين نشست

آخرين نشست
امام حسین وعاشورا از دیدگاه اهل سنت - 76


شـب دهـم مـحـرم , نـزديـك مـغـرب امـام حـسـين (ع ) اصحابش را جمع كرد و در جمع ايشان خطبه اى خواند و فرمود:. خدا را ستايش مى كنم به بهترين ستايش ها و در گشايش و سختى او را سپاس مى گزارم خدايا تو را سـپاس مى گويم كه ما را با نبوت احترام كردى و قرآنمان آموختى و در دين آگاهى دادى و به مـا قـلب و شنوايى عنايت كردى , پس ما را در زمره شكرگزاران قرار ده اما بعد, من يارانى بهتر و بـاوفاتر از ياران خود و خانواده اى نيكوكارتر از خانواده خويش نمى شناسم , خدا از جانب من پاداش نيكتان دهد من گمان مى كنم كار ما با اين مردم به جنگ و ستيز مى كشد, بنابراين شما را مرخص مـى كنم و بيعت خويش از گردن شما برمى دارم همه برويد, اكنون شب است و پرده تاريكى همه چـيـز را پوشانده است هر كدام دست يكى از اهل بيت مرا بگيريد و درتاريكى شب پراكنده شويد و مرا با اين قوم به حال خود رها كنيد, اينان جز با من با كسى كارى ندارند. چون سخنان امام به اينجا رسيد, برادران , پسران , برادرزادگان و خواهرزادگانش به سخن آمده گفتندبراى چه اين كار را بكنيم ؟
براى اين كه بعد از تو زنده بمانيم ؟ خدا آن روز را نياورد.
قبل از همه , عباس (ع ) پسر اميرالمؤمنين (ع ) سخن گفت و بعد ديگران به پيروى از او سخنانى به اين مضمون گفتند. آنـگاه حضرت به فرزندان عقيل رو كرد و فرمود: براى شما قتل مسلم كافى است , شما برويد, من به شما اجازه دادم . ايشان گفتند: سبحان اللّه ! ما بزرگ و سالار خود و عموزادگان خويش را كه بهترين عموزادگان هستندرها كنيم و در دفاع از ايشان كوتاهى كنيم و ندانيم چه بر سر ايشان مى آيد آن وقت مردم به مـا چـه خـواهندگفت و ما به ايشان چه بگوييم به خدا چنين كارى نمى كنيم , بلكه جان و مال و خانواده خويش را فدايت مى كنيم و در كنارت مى جنگيم تا در سرنوشت تو شريك باشيم , زشت باد زندگى دنيا بعد از تو.
آنـگـاه مسلم بن عوسجه برخاست و گفت : در حالى كه دشمن اين گونه محاصره ات كرده تو را رهـاكـنـيم ؟
پيش خدا چه عذرى بياوريم , خدا آن روز را نياورد من خواهم جنگيد تا نيزه ام را در سـيـنه هايشان بشكنم تا زمانى كه قبضه شمشير در دستم باشد شمشير خواهم زد و اگر سلاحى براى جنگ نداشته باشم سنگ به سويشان مى بارم و از تو جدا نمى شوم تا بميرم .
آنـگـاه سعيد بن عبداللّه حتمى برخاست گفت : يابن رسول اللّه ! به خدا هرگز رهايت نمى كنيم تا خدابداند كه ما در مورد شما, حرمت پيامبرش را حفظ كرديم به خدا اگر بدانم در راه تو هفتاد بار كـشته مى شوم و دوباره زنده مى شوم و زنده زنده در آتش مى سوزم و خاكسترم را به باد مى دهند از تـو جـدانمى شوم پس چگونه دست از تو بردارم وقتى كه مى دانم يك بار مردن است و بعد از آن كرامت ابدى . پـس از او زهير بن رقين برخاست و گفت : يابن رسول اللّه به خدا دوست دارم هزار بار كشته شوم ودوباره زنده شوم و باز كشته شوم و خداوند جان تو و جوانان اهل بيتت را حفظ كند. پـس از او اصـحـاب هـر كـدام در ايـن بـاب سـخـن رانـدند, گفتند: به خدا از تو جدا نمى شويم جانمان فداى تو باد, با دست و سر و سينه از تو دفاع مى كنيم تا كشته شويم و به عهد خود وفا كنيم ((101)) .

منبع : امام حسین وعاشورا از دیدگاه اهل سنت
نویسنده : گروه معارف - مركز پژوهشهاى اسلامى صدا و سيما

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن