باب هفتم: پايگاه پرهيزكارى

ramazan-maktabe-tarbiat

لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ

از اين جمله شريف قرآنى استفاده مى شود كه تعاليم، تكاليف، اوامر، نواهى و ارشادات الهى، متضمّن خير و صلاح فرد و جامعه، و سازنده نظام و اجتماع هر چه صالح تر است.

خداوند خواسته است كه امّت اسلام، خاتمه امم و امّت نمونه و امّت وسط و حامل و حامى دعوت او به عدل و ميزان و توحيد خالص و پرهيزكارى باشد.

از باب نمونه در تشريع روزه اين مقاصد و فوايد، منظور و اين رسالت و صلاحيّت پى ريزى شده است. و اگر كمى فرصت و ضعف استعداد علمى به ما اجازه ندهد كه از حكمت هاى تمام احكام و تعاليم شرعيّه سخن به ميان آوريم و فرصت آن را هم نداشته باشيم كه در تفصيلات و شرح مصالح و فوايد روزه مطالعات لازمه را بنماييم، اين مقدار را فرصت داريم كه در جمله كريمه: (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) كه در آن خداوند در پايان، حكم به وجوب روزه فرموده است، تأمّل و دقّت كنيم.

جمله اى كه از آن فضيلت تقوا و نقش آن در سازندگى شخصيّت مسلمان معلوم مى شود.

جمله اى كه در اين جا خدا در مقام بيان حكمت روزه به آن اكتفا فرمود، بيان گر آن است كه محصول و ميوه روزه، خوددارى از مفطرات و ترك التذاذ و كام گيرى هاى نفسانى و تقوا و پرهيزكارى است.

متّقى و پرهيزكار، كسى است كه از گناه اجتناب مى كند، و اوامر و نواهى خدا را اطاعت مى نمايد، و به آنچه خلاف شرف و فضيلت است، نزديك نمى شود. تقوا مشتق از وقايه است و آن چيزى است كه در برابر صدمات و ضربات مادّى و معنوى حايل و حاجب و سپر قرار داده مى شود. روزه دارى ماه رمضان و نگاهدارى اين رژيم شرعى سبب حصول تقوا و تكميل آن مى گردد.

در روزه صبر و مراقبت، مخالفت با عادات، جهاد با شهوات و موارد ديگر از اين قبيل، وجود داردكه هر كدام آدمى را به صفت تقوا آراسته مى سازد.

بديهى است مفهوم تقوا و اين ثمره گران بهاى روزه، محدود به دايره عبادات يا محرّمات نيست; بلكه تقوا مفهوم وسيع و شاملى است كه شعاع آن تمام نواحى وجود شخص را نورانى و نسبت به تمام تكاليف شرعيّه از عبادات، معاملات، اجتماعيّات، سياسيّات و آنچه در سازندگى شخصيّت اسلامى مؤثّر است، او را عهده دار و مراقب مى سازد; و باعث مى شود كه شخص از شاه راه شريعت محمديّه ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ قدم بيرون ننهد و امانتى را كه به اقرار شهادتين و ايمان به معنى «رَضِيتُ بِاللهِ رَبّا وَبِمُحَمَّد نَبِيّاً وَبِالاِسلامِ دِيناً وَبِالْقُرآنِ كِتاباً وَبِالكعَبَةِ قِبلةً وَبِاميرِالمُؤمِنِينِ وَاَوْلادِ الطَّاهِرِينَ اَئِمَّةَ» عهده دار حمل آن شده، حفظ نمايد، و در آن خيانت نكند; و از اين جا پاسخ يك پرسش روشن مى شود.

پرسش اين است كه:

آيا اسلام مى تواند در اين زمان هم مسلمانان را به حركت و ترقّى راهنمايى كند؟ و آيا اسلام در تحريك مسلمانان، قدرت گذشته را دارد؟

آيا مسلمانان اگر در امور خود از تعاليم اسلام الهام بگيرند و تكاليف شرعيّه را سر مشق خود قرار دهند، مى توانند در عصر حاضر نيز مشعل دار علم، تمدّن، اخلاق و آزادى باشند و بشريّت را از اين سقوط عجيب و خطرناك و فقر معنوى و بى تقوايى نجات بخشند؟

جواب اين است كه: يقيناً مى توانند.

قطعاً اسلام استعداد اين تحريك را دارا است; و هيچ تفاوتى در جهت صلاحيّت اسلام بين امروز و ديروز نيست و همان طورى كه ديروز عالى ترين تعاليم و برنامه ها، تعاليم اسلام بود، امروز و فردا و آينده تا هر زمان و هر عصر عالى ترين تعاليم، تعليمات اسلام است.

روزه اسلام، همان طور كه در سال دوّم هجرت (سال فرض روزه) سبب رسوخ صفت تقوا و پرهيزكارى و اعتياد به حفظ رژيم معنوى و واجد فوايد صحّى و روحى و اجتماعى بود، امروز نيز چنين است و هيچ تفاوتى پيدا نكرده، بلكه فوايد آن آشكارتر و در بعضى قسمت ها بيشتر شده است.

عقيده توحيد و يگانه پرستى كه اساس تعاليم و هسته مركزى دستورات و هدايت اين دين حنيف است، همان طور كه در گذشته سبب اتّحاد، اتّفاق، برداشتن فاصله ها و الغاى امتيازات موهوم و بشرپرستى بود، امروز نيز چنين است; و يگانه راه علاج اين همه بيمارى هاى اجتماعى و استعباد خلق الله، فقط عقيده توحيد اسلام است.

تفاوتى كه ما با آنان داريم و خصلتى كه آن ها را صاحب آن همه افتخار و عزّت و سر بلندى ساخت، و فقدان آن ما را گرفتار اين همه عيوب و نواقص اجتماعى، اخلاقى، سياسى و زبونى و ضعف قرار داده، التزام آن ها به احكام و تعاليم اسلام بود. آنان گفتن شهادتين را سپردن سند محكم براى عمل به لوازم و آثار آن دانسته و تخلّف از مقرّرات و شرايط اين سند را آسان نمى شمردند; در حالى كه ما مثل اين است كه با گفتن شهادتين، وظيفه و تكليفى را ـ كه از اين اقرار به عهده ما مى آيد ـ احساس نمى كنيم.

آن ها معنى شهادتين را باور كرده و دستورات قرآن را ضامن سعادت دنيا و آخرت و سرپيچى و تخلّف از آن را عين بدبختى، ضرر، خسارت و بلكه هلاكت مى دانستند و همان گونه كه ما از سمّ كشنده اجتناب مى كنيم، آنان از محرّمات پرهيز مى كردند، و همان طور كه ما براى منافع و مقامات دنيوى مى كوشيم و هر رنج و زحمتى را در راه دستيابى به آن تحمّل مى كنيم، آنان در اداى واجبات كوشا، و رضاى خدا را با بذل مال و جان خريدار بودند. آن ها به سخنان پيغمبر ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ و رسالت آن حضرت، چنان ايمانى داشتند كه اطاعت از اوامر او را عين رستگارى دانسته و سستى و مسامحه را كنار گذاشته بودند.

قرآن را براى عمل، و سخنان پيغمبراكرم ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ را براى پيروى فرا مى گرفتند، و عقيده داشتند كه قرآن فقط براى خواندن و نوشتن نازل نشده و احاديث فقط براى اين كه در سينه محدّثين و صفحات كتب ثبت و ضبط شود، وارد نگشته است.

يگانه يا مهم ترين موردى كه اجتماع اسلامى را از اجتماع جاهلى جدا مى ساخت، التزام مسلمانان به عمل بود و اين يكى از مهم ترين عللى بود كه مشركان را به آن جنگ ها وادار كرد.

مشركان دريافتند كه اسلام به لفظ اكتفا نمى كند و پس از شهادتين، نوبت انجام فرايض، اطاعت و پيروى از خدا و رسول و ترك اخلاق ذميمه و كردارهاى نكوهيده است; از اين جهت از تلفّظ اين دو كلمه طيّبه كه متضمّن خير و سعادت دنيا و آخرت است، خوددارى داشتند و اگر مثل زمان ما اسلام از مسلمانى جدا بود و از آن گفتار، كردارى نمى خواستند شايد صلحى بين مسلمانان و مشركان برقرار مى شد و غزوه بدر، احد، احزاب و... پيش نمى آمد.

اگر اسلام رضايت مى داد كه آنان به زبان، شهادت به توحيد دهند، ولى عملا بت ها را بپرستند و دختران را زنده به گور كرده و زنا، قمار، مى گسارى، ربا، خون ريزى، سرقت، ستم گرى و ساير معاصى را مرتكب شوند و نماز، روزه، زكات، حج و ديگر فرايض اسلام را ترك نمايند، ميان كفر و شرك و توحيد و جامعه اسلامى و اجتماع جاهليّت، اين همه فاصله نمى افتاد.

امّا اقرار به زبان كافى نبود و علاوه بر گفتن شهادتين، به طور جدّى و مؤكّد موظّف بودند كه به احكام شرعيّه عمل كنند و عضويّت در اجتماع اسلامى، بدون التزام به رعايت احكام ـ اگر چه به ظاهر باشد ـ امكان نداشت.

اسلام با اعمال و روش دوره جاهليّت، با بت پرستى و كفر، با فحشا و منكرات، با روابط نا مشروع زن و مرد، با بى حجابى و بى عفّتى، با بى عدالتى، با دروغ و خيانت، با زورگويى و استبداد زمامداران، مبارزه را آغاز كرد و اين اعمال در جامعه مسلمانان آن روز، با اسلام و تسليم مغاير بود; از اين رو، به مجرّد اين كه در هر موضوع آيه اى نازل، و دستورى صادر مى شد، فوراً اجرا مى گرديد.

وقتى آيه حرمت خمر نازل شد، خم هاى شراب را روى زمين ريختند و شراب سازى و مى فروشى ممنوع شد.

وقتى حرمت ربا اعلام شد، ربا خوارى متروك، و قرض الحسنه رايج گرديد. هنگامى كه آيه وجوب روزه ماه رمضان نازل شد، همه با شور و شعف به اطاعت فرمان خدا كمر بستند. و چون آيه حجاب نازل گرديد، حتّى يك زن مسلمان نيز بى حجاب نماند. هنگامى كه فرمان جهاد مى رسيد، شهادت را رستگارى و سعادت مى شمردند و اگر به آن نايل نمى شدند، ناراحت مى گشتند.

آنان با آن كه در آغاز تشريع اين تكاليف، به آن انس نداشتند، چون شهادتين را براى عمل، به زبان مى آوردند و به اين گواهى خود احترام نهاده و خود را متعهّد مى شمردند، فوراً اجرا مى كردند.

امّا گويا ما شهادتين را براى عمل، به زبان جارى نمى كنيم و خود را در برابر اين گواهى بزرگ و پر از خير و بركت متعهد و ملتزم نمى دانيم.

بلندگوى مساجد، راديوهاى شهرها و كشورهاى مسلمان نشين در اوقات نماز، نواى خوش اذان سر داده و به توحيد و رسالت، شهادت مى دهند; امّا مجامع، محافل، كوچه ها، خيابان ها، بازارها و مدارس، عملا اين شهادت را نمى دهند.

واقعيّت اين است كه فرق اجتماع ما با اجتماع جاهلى اين است كه آن ها كلمه اسلام را بر زبان جارى نمى ساختند و ما شهادتين را مى گوييم و بعضى تكاليف عادى و اخلاقى را انجام مى دهيم; ولى به طور مطلق به لوازم آن پايبند نيستيم. قرآن را كتاب دينى خود مى دانيم; امّا در مظاهر عمده اجتماعى با آن ها كه قرآن، كتاب، و اسلام، دين آن ها نيست فرق زيادى نداريم.

اگرچه در عصر رسالت و صدر اسلام هم افراد منافق ـ كه به زبان اظهار اسلام مى كردند; ولى در عمل با اسلام مخالفت داشتند ـ بسيار بود; ولى، افراد ملتزم به آداب اسلام و كسانى كه منبع تصوّرات، افكار و آرا و اعمال اجتماعى و سياسى آن ها «اسلام» بوده و شخصيّتى كاملا اسلامى داشتند نيز موجود بودند. علاوه بر اين، قرآن و حديث و به طور كلّى قوانين اسلام، مرجع و مصدر امور عموم بود و كسانى كه تخلّف مى كردند، متخلّف از كتاب و سنّت و قانون دولت و حكومت شناخته مى شدند.

مطابق آن چه در تاريخ مطالعه مى كنيم در عصر پيغمبراكرم ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ برنامه كار اين چنين بود كه اقرار به شهادتين از اطاعت اوامر و نواهى پيغمبر ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ تفكيك پيدا نكند و حتّى منافقين هم ملتزم به حفظ ظواهر آداب شريعت بودند و اگر كسى تخلّف مى كرد، مثلا مرتكب سرقت، زنا، مى گسارى و يا قمار شده، و يا از شركت در جهاد خوددارى مى نمود، او را با حد يا تعزير شرعى كيفر مى دادند و چه بسا كه در بعضى موارد وى را مرتجع و مرتد مى دانستند و در بعضى موارد، در مذمّت و نكوهش او آيه وارد مى شد; چنان چه بر حسب تفاسير، نزول آيات:

(وَمِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللهَ لَئِنْ آتانا مِن فَضْلِهِ لَنُصَّدّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّمِنَ الصّْالِحِينَ) (1)

(تا آيه 78 از برائت) امتناع «ثعلبة بن حاطب» از اداى زكات بود. (2)

هرگاه پيغمبر ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ فرمانى يا وعده ثواب و اجرى در انجام عملى مى داد، زن و مرد در به جاى آوردن آن از هم پيشى مى گرفتند و مانند زمان ما نبود كه هر چه مصلحين، دعوت به اعمال خير بنمايند، اثر نبخشد.

به طور نمونه اين داستان را بخوانيد:

داستان ابى الدّحداح

در شأن نزول آيه شريفه:

(مَن ذَالَّذِى يُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ اَضْعَافاً كَثِيرَةً) (3)

: كيست آن كسى كه به]بندگان[ خدا وام نيكويى دهد تا]خدا [آن را براى او چند برابر بيفزايد؟ و خداست كه] در معيشت بندگان[ تنگى و گشايش پديد مى آورد; و به سوى او بازگردانده مى شويد.

در كتب تفسير روايت شده است كه پيغمبراعظم ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ فرمود:

«مَن تَصَدَّقَ بِصَدَقَهِ فَلهُ مِثلاها فِى الجَنَة» (4).

: هر كس صدقه اى بدهد، در بهشت دو چندان براى اوست.

ابوالدّحداح عرض كرد: يا رسول الله! من دو باغ دارم، اگر يكى از آن ها را صدقه بدهم، دو مانند آن در بهشت براى من خواهد بود؟

ـ بلى.

ـ مادر دحداح نيز با من خواهد بود؟

ـ بلى.

ـ فرزندانم با من هستند؟

ـ بلى.

ابوالدّحداح باغ آبادتر را صدقه داد; پس آيه: (مَن ذَاالَذَى ...)نازل شد.

ابوالدّحداح به باغ آمد و ديد كه همسر و فرزندانش در آن جا هستند. بر در باغ ايستاد و بدون اين كه قدم در باغ بگذارد از همان جا صدا زد:

يا اُمُّ الدّحداح!

همسرش گفت: لَبَيّكَ يا اباالدّحداح!

اباالدّاح گفت: من اين باغ را صدقه قرار داده و دو مانندِ آن در بهشت خريده ام و شما نيز با من هستيد.

همسرش گفت: خدا بركت دهد به آن چه خريدارى كرده اى.

همه از باغ بيرون آمدند و باغ را تسليم كردند.

پيغمبر ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ فرمود:

«كَم نَخلَة مَتَدَل عُذُوقها لاِبَى الدحداح فِى الجَنة.» (5)

: چه بسيار درخت هاى خرما كه در بهشت خوشه هاى آن (ازسنگينى) براى ابى دحداح به سوى زمين متمايل باشد.

داستان عمير بن حمام:

در جنگ بدر پيغمبراكرم ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ اصحاب را به جهاد ترغيب مى كرد و آنان را كه شهيد شوند، به بهشت مژده مى داد.

عمير بن حمام كه مشغول خوردن چند دانه خرما بود، گفت: به به! بين من و بهشت فاصله اى غير از اين كه اين ها (كفّار) مرا بكشند، نيست.

خرماها را از دست انداخت و شمشيرش را گرفت و جهاد كرد تا شهيد شد. (6)

داستان عوف بن حارث

و نيز در جنگ بدر بود كه «عوف بن حارث» عرض كرد: يا رسول الله! ما يُضحِكُ الرَبُّ مِن عَبدِه؟: چه كارى سبب خشنودى و رضاى خدا از بنده اش مى شود؟

آن حضرت فرمود: «غَمسُهُ يَدهُ فِى العدّوِ حاسِراً»; دست را برهنه در دشمن فرو بردن.

عوف زرهى را كه بر تن داشت بيرون آورد و بينداخت; شمشير بگرفت و جهاد كرد تا شهيد گشت. (7)

بهترين روزها

«جمال الدّين محمّد بن يوسف زرندى حنفى مكّى» از «سويد بن غفله» روايت كرده است كه وقتى سختى و شدّت بر على، اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ زياد شد، آن حضرت به فاطمه زهرا(عليها السلام)فرمود:

مناسب است خدمت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بروى و از او درخواست نمايى. فاطمه زهرا ـ عليهما السلام ـ به محضر پدر مشرّف شد و در را كوبيد.

پيغمبر ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ فرمود: اين در كوبيدن فاطمه است. هنگامى آمده كه عادت نداشت در اين هنگام به نزد ما بيايد. دستور داد تا در را باز كردند.

پيغمبر ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ فرمود: در ساعتى آمدى كه عادت تو نبود در اين وقت پيش ما بيايى!

فاطمه ـ سلام الله عليه ـ عرض كرد: يا رسول الله! اين فرشتگانند كه طعامشان تسبيح، تحميد و تمجيد است; پس طعام ما چيست؟

پيغمبر اسلام ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ كه خود رييس و رهبر زهّاد روزگار بود، فرمود: سوگند به آن كس كه مرا به حق مبعوث كرده، در خانه ما سى روز است آتش براى طبخ غذا روشن نشده، امّا چند رأس گوسفند براى ما رسيده است. اگر مى خواهى امر كنم تا پنج رأس آن ها براى تو باشد و يا اگر مى خواهى پنج كلمه ـ كه جبرئيل به من تعليم كرده ـ به تو تعليم دهم؟

فاطمه زهرا(عليها السلام) كه مركز زهد و كانون شوق و توجّه به خدا و منبع معرفت و كمال بود از مال دنيا در آن حال چشم پوشيد و عرض كرد:

آن پنج كلمه را به من تعليم دهيد.

پيغمبر ـ صلّى الله عليه و آله وسلّم ـ فرمود: بگو:

«يا اَوَلَّ الاَوَّلِين ، وَيا آخِرَ الآخِرِين، وَيا ذَالعُروُةِ المَتيِن وَيا راحِمَ المَساكِين ويا اَرحَمَ الراحِمين.»

فاطمه ـ سلام الله عليه ـ فرمود: از خدمت پدر به خانه باز گشتم.

على ـ عليه السّلام ـ فرمود: چه با خود آوردى؟

فاطمه ـ سلام الله عليه ـ فرمود:

«ذَهُبتُ مِن عِندِكَ اِلَى الدُنيا وَاَتَيتُكَ بِالآخِرة.»

: از نزد تو به طلب دنيا رفتم و آخرت آوردم!

على ـ عليه السّلام ـ فرمود:

«خَير ايّامكِ. خير ايّامكِ.»

: بهترين روزهاى تو است. بهترين روزهاى تو است. (8)

***

اين حكايت ها نمونه هايى از ايمان صادق تربيّت شدگان مكتب محمّدى است و به ويژه در تاريخ زندگى حضرت على و حضرت زهرا و فرزندان آن دو همسر عالى قدر(عليهم السلام) و اصحاب خاصّ ايشان نظاير آن بسيار است.

مسلمانان صدر اسلام و مسلمانان معاصر

به راستى كه قدرت و توانايى مسلمانان صدر اسلام در فراگرفتن تعاليم و به كار بستن آن عجيب بوده كه ايمان را با حركت، و معرفت را با قيام و نهضت، هم دوش ساخته و در ميادين گوناگون حيات، پيش روى مى كردند.

ولى امروزه شخصيّت مسلمانان مورد هجوم افكار و آراى فاسد واقع شده و اوهام و شكوك و جهالت به واقعيّت هاى دين اسلام، توانايى عرض وجود و فعّاليّت و استقامت آنان را ضعيف ساخته است.

ميان افكار و آرايى كه به مسلمانان تعليم داده مى شود، با افكار و تصوّراتى كه از قرآن بر مى آيد، از زمين تا آسمان و از شرق تا غرب فاصله است.

مسلمانانى كه سوره هايى مانند: سوره برائت را تلاوت كرده و با جان خود حقايق آن را آميخته بودند، به جهان و اجتماع و افراد، و زن و فرزند و خويشان و بستگان با چشمى غير از چشم هاى ما مى نگريستند. همّت بلند و نظر رفيع آن ها را هيچ چيز غير از رضاى خدا و اعتلاى كلمه اسلام و ساختن يك اجتماع اسلامى متحرّك و آزاد، قانع نمى ساخت.

سربازان و مجاهدانشان براى گرفتن كشورها و فتح قلاع، خانه ها، بلاد، و حكومت بر عباد و اين كه لشكرى بر لشكرى پيروز شود و سپاهى سپاه ديگر را مغلوب كند، جهاد نمى كردند; بلكه جهادشان فى سبيل الله و براى آزاد ساختن انسان ها، و برپايى حكومت احكام خدا، فتح قلوب براى اسلام، رفع تبعيضات و نشان دادن برترى برنامه و موازين اسلامى و انسانى بر موازين ديگر و بر قرارى عدالت واقعى بود.

بين ما و آنان كه نداى اسلام را نداى حيات و آزادى و حركت مى دانستند و آن نداى روح بخش را شنيده و به آن پاسخ مثبت مى دادند و از آن در همه مسايل و رويدادهاى زندگى الهام گرفته و استمداد مى جستند، تفاوت بسيار است; چرا كه متأسفّانه بعضاً ما كه مى كوشيم واقعيّتى را كه در آن هستيم و احوال و ظروفى را كه براى نيل به مقاصد مادى اختيار و انتخاب كرده ايم، با توجيه، تأويل و تحريف نصوص، با اسلام منطبق سازيم و يا اسلام را بر آن تطبيق كنيم و برآنيم كه براى انحرافات خود در مقابل اسلام، معاذيرى بيابيم و توجيهاتى ارايه دهيم.

اجتماع اسلامى در عصر رسالت و هر جامعه اسلامى كه تشكيل شده يا بشود، شعارش رهبرى و مركزيّت اسلام و تسليم امور، به حكومت اسلام است; تا طبق احكام خدا و تعاليم پيغمبر ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ و به دور از دخالت ها و آراى اشخاص و حكّام، آن ها را سامان بخشد.

در حالى كه اجتماع بسيار وسيع و چند صد ميليونى به اصطلاح اسلامى ما، به معناى واقعى كلمه در مقابل اسلام تسليم نيست; از اسلام مى خواهد اوضاع و احوالى را كه دارد، تصويب كرده و در انحرافات فكرى، اخلاقى، سياسى و اجتماعى، معاذير غيرمنطقى را بپذيرد، و اگر اسلام با اعمال زشت و روش هاى منحرف (العياذ بالله) موافق باشد، آن را مركز اصلاح و ترقّى و دينِ روز مى دانند و اگر انحراف ها را امضا نكند و منحرفان را خطاكار بداند، چنين دينى را صالح براى حيات و زندگى نمى شمارند، و چون نصوص اسلام در اهداف عاليه خود آن چنان صراحت دارد كه اين مسلمان نماهاى جاهل و غافل نمى توانند آن را به مسخره گرفته، و با شهوات، پستى ها، آزادى كشى ها و اعمال زشت ديگر تطبيق كنند، اسلام را عاجز و ناتوان از رهبرى جهان معاصر مى شمارند; و در استعداد آن، براى جلو بردن اجتماع مسلمين و بازگشت آنان به افتخارات گذشته، شك مى كنند. در حالى كه جاى هيچ شكّ و ترديدى نيست كه اسلام عاجز از رهبرى مسلمين و ساير جوامع بشرى نبوده و نيست، و تمام مواد و صلاحيّت هاى رهبرى و هدايت به سوى يك اجتماع كامل و تمام انسانى، به تصديق متفكّرين و متتبّعين بزرگ در آن جمع است.

اين ما هستيم كه عاجزيم و شهامت آن كه خود را با تعاليم اسلام منطبق سازيم، نداريم.

اين ما هستيم كه در طوفان هاى شهوت و حبّ جاه و مقام و مادّيّات گرفتار شده و به نداى نجات بخش اسلام پاسخ نمى دهيم.

اين ماييم كه در مقابل بيمارى هاى: ضعف و سستى، ناتوانى عزم و ارادهّ، ترس از مرگ و حبّ دنيا، ناتوان شده و از مراجعه به پزشك حاذق و خوردن دارو و گرفتن رژيم، خوددارى مى كنيم و بيمارى خود را غير قابل علاج مى پنداريم.

اين ماييم كه در دام هاى استعمار گرفتار شده، و براى آن كه از آب و نان موقّت ما چيزى كاسته نشود، شجاعت پاره كردن اين دام ها را نداريم.

بى ترديد، اسلام به ما اجازه نخواهد داد كه اجتماع اسلام را مسخ كرده و به ربا، زنا، قمار، مى گسارى، رشوه، خيانت، اختلاط زن و مرد، فحشا و فساد و بى گانه پرستى آلوده سازيم.

يقيناً اسلام به ما اين اجازه را نمى دهد كه اجتماعات جاهلى را چنان چه در كشورهاى غير اسلامى رايج است، از نو بسازيم. و نيز اجازه نمى دهد كه مرتجعانه به اعصار جاهليّت پيش از اسلام بر گرديم.

اسلام هرگز با بشر پرستى، تبعيضات نژادى، استثمار، شرك و مظاهر آن، با عَلَم كردن پيكره ها و بت ها و پرستش آن ها موافقت نمى نمايد; و مفاهيمى را كه كفّار به ما عرضه مى دارند، صريحاً رد مى كند و فقط منهج و مفاهيم خود را عرضه مى دارد.

آرى، هيچ گاه از قدرت و توانايى اسلام براى اصلاح جوامع و نجات انسان ها چيزى كاسته نمى شود و صلاحيّت رهبرى جاويدان آن، روز به روز آشكارتر مى شود.

اسلام در مكاتبى كه در جهان معاصر وجود دارد يا پس از اين وجود مى يابد، هضم نمى شود و با آنها آميختگى و تركيب پيدا نخواهد كرد.

اين اسلام با جوامعى كه مسلمان نماها مى خواهند با الهام از استعمار و به نفع شرق يا غرب بسازند، سازگار نيست و صلح و آشتى ندارد و نصوص كتاب وحديثش با آن ها تطبيق نمى گردد. از اين رو، دين اسلام مسلمان دو شخصيّتى را نمى پذيرد.

اسلام، دين خدا است و دين خدا با استثمار ضعفا، با سرمايه دارى ـ كه نتيجه استعباد كارگر و تسلّط كار فرما بر سياست، اجتماع، قانون، محاكم و اخلاق است ـ با اشتراكيّت و الغاى مالكيّت، و با بى شخصيّت ساختن انسان ها و سلب استقلال از آدمى و به صورت ماشين و جماد از آن استفاده كردن، مخالف است.

حال اگر در يك جا نوكران شرق و دول اشتراكى و در جاى ديگر مزدوران و سرمايه داران و رژيم هاى به اصطلاح كهنه، آن را پاسخ گوى احتياج بشر ندانند، مهمّ نيست; چرا كه اسلام براى هميشه به صداى استعباد و ضدّ آزادى از حلقوم هر كس كه بيرون بيايد، جواب موافق نمى دهد.

اسلام يك مسلك خدايى و يك منهج مستقل است كه بايد به تمام و كمال اجرا شود تا جامعه اسلامى به وجود آيد.

اگر ما بخواهيم براى ضعفى كه در برابر قواى مادّى دشمن داريم و خود را ناچار مى دانيم (در حالى كه ناچار نيستيم) به خواسته هاى آنان عمل كرده و اسلام جديدى اختراع كنيم يا اجازه دهيم كه اسلام نوينى را براى ما اختراع كنند، چنين اسلامى ـ كه با مبانى تفكّرات شرق و غرب آميخته است ـ اسلام قرآن، دين خدا و دين محمّد ـ صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ نيست.

آن اسلامى كه پيامبر عزيز اسلام آورد و خداوند متعال در قرآن كريم راجع به آن مى فرمايد:

(اِنَّ الدِّينَ عِندَ اللهِ الاِسْلامُ) (9)

حدود، اركان، شعائر، احكام، دعوت و مقاصدش روشن است و اكنون هم بايد مانند چهارده قرن قبل، منبع حركت و فعّاليّت و مصدر اقدام و قيام مسلمين باشد.

اسلام، همان اسلام; قرآن، همان قرآن; و احاديث و تعاليم، همان تعاليم چهارده قرن پيش است. وسايل تبليغى عصر، درك حقايق و فهم مشخّصات مكتب عالى اسلام را آسان تر ساخته; ولى ما در ناحيه عمل، ضعف و كمبود داريم و تصوّرات و افكار دور از حقايق اسلام، ما را به خود مشغول كرده است. شهوات و مادّيّات در ذايقه ما اثر گذاشته و از اين جهت نمى توانيم با يك جهش، اين دام ها و بندها را پاره نموده و به سوى دنياى فضيلت، سعادت و انسانيّت و توحيد اسلام، پرواز كنيم.

امّا عاقبت بايد بفهميم و خواهيم فهميد ـ هر چند دير شده و هر آن، ديرتر مى شود ـ كه يگانه داروى دردها و درمان اين همه بيمارى كه بشريّت به آن مبتلا شده و سامان دهنده اين همه بحران كه در سر تا سر دنياى به اصطلاح متمدّن در هر زمينه وجود دارد، اسلام است.

بايد با مقياس هاى اسلامى امور را بسنجيم و فكر و عمل خود را هدايت كنيم.

بايد همواره در كلاس اسلام، زانوى تلمّذ زنيم تا به انسانى واقعى و رشد يافته تبديل گرديم; و به سلاح تقوا و پرهيزكارى، مسلّح شويم; تقوايى كه سبب هدايت جستن و بهره بردن از قرآن مجيد است:

(ذلِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فيْهِ هُدَى لِّلْمُتَّقينَ.) (10)

: اين است كتابى كه در]حقّانيّت [آن هيچ ترديدى نيست;] و[مايه هدايت تقوا پيشگان است.

تقوايى كه وسيله نجات از گرفتارى ها و نابسامانى هاى زندگى و فشارهاى اقتصادى است:

(وَمَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجعَل لَّهُ مَخْرَجاً وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحَتَسِبْ). (11)

: و هر كس از خدا پروا كند، ]خدا[ براى او راه بيرون شدنى قرار مى دهد. و از جايى كه حسابش را نمى كند، به او روزى مى رساند.

تقوايى كه سبب آسان شدن امور است:

(وَمَن يَتَّقِ اللهَ يَجعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً).

: و هر كس از خدا پروا دارد]خدا[ براى او در كارش تسهيلىفراهم سازد.

تقوايى كه باعث جدا شدن حق از باطل است:

«اِن تَتَّقَوُا اللهَ يَجعلْ لَكُم فُرقاناً».

تقوايى كه به فرمايش على ـ عليه السّلام ـ امروز پناه گاه و سپرى در برابر حوادث جهان است و فردا راه بهشت جاويدان.

آرى، صيام و روزه ماه رمضان اگر به شرف قبول، مشرّف و آداب و وقار آن نگاه دارى شود، ميوه اش تقوا و محصول آن استحكام شخصيّت اسلامى و مستعد شدن روزه دار براى فرمان برى و اطاعت اوامر خدا و رساندن دعوت اسلام به جهانيان است.

__________________________________________________________________

پاورقى:‌

[1] ـ سوره توبه، آيه 75: و از آنان كسانى اند كه با خدا عهد كرده اند كه اگر از كرم خويش به ما عطا كند، قطعاً صدقه خواهيم داد و از شايستگان خواهيم شد.
[2] ـ تفسير مجمع البيان.
[3] ـ سوره بقره، آيه 245.
[4] ـ مستدرك الوسائل، ج 7، ص 262.
[5] ـ تفسير مجمع البيان.
[6] ـ سيره ابن هشام، ج 2، ص 267 و 268.
[7] ـ سيره ابن هشام، ج 2، ص 268.
[8] ـ نظم در السطين، ص 190 و 191.
[9] ـ سوره آل عمران، آيه 19 : در حقيقت، دين نزد خدا همان اسلام است.
[10] ـ سوره بقره، آيه 2.
[11] ـ سوره طلاق، آيات 2 و 3.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن