فضايل و مناقب امام جعفر صادق (ع)

انوار فضایل و مناقب آن ستاره فروزان آسمان امامتِ امّت، و خلافتِ حضرت ختمى مرتبت، آنچنان بر آفاق و انفس تابیده است كه عامه و خاصه، و دوست و دشمن به علم و اجابت دعوت او، كه دو برهان امامت است، اعتراف نموده اند.

 

نمونه اى از كلمات علما و بزرگان عامه

درباره آن حضرت (علیه السلام)

امام مذهب مالكیه مى گوید: «چشم من افضل از جعفر بن محمد در زهد و فضل و ورع و عبادت ندیده است»(۱).

همچنین مى گوید : چشمى ندیده و گوشى نشنیده ، و به قلب بشرى خطور نكرده است افضل از جعفر صادق از جهت فضل و علم و عبادت و ورع .(۲)

ابن طلحه شافعى در وصف آن حضرت مى گوید: «او از بزرگان و سادات اهل بیت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) است، داراى علوم فراوان، عبادت زیاد، زهد آشكار، و تلاوت بسیار است ; او كسى است كه معانى قرآن كریم را تتبّع مى كند، و جواهر دریاى كتاب خداوند را استخراج، و عجائب آن را استنتاج مى نماید، و اوقاتش را بر انواع عبادات قسمت مى كند ; دیدن او بیننده را متذكر آخرت مى نماید، و شنیدن كلامش موجب زهد در دنیا مى شود ; اقتدا به هدایتش پیروانش را اهل بهشت مى كند ; نور سیماى او شهادت مى دهد كه از سلاله نبوّت است، و طهارت افعال او آشكار مى كند كه از ذریه رسالت است ; جماعتى از اعیان و اعلامِ ائمه، از او استفاده علم ، و نقل حدیث نمودند.

مناقب و صفات او بیش از آن است كه به شماره آید، و در انواع آن فضایل و مناقب فهم هر انسانِ بصیرِ بیدار حیران و سرگردان است، علومى كه فهم ها از احاطه به آنها قاصر است به او اضافه پیدا مى كند، و از او روایت مى شود، و این از كثرت علومى است كه از تقواى او بر قلب او افاضه شده است»(۳).

حسن بن زیاد گفت: شنیدم كه ابو حنیفه (امام مذهب حنفیه) در پاسخ به این سؤال كه فقیه ترین كسى كه دیده اى كیست؟ گفت: جعفر بن محمد. منصور فرستاد نزد من، و گفت: یا ابا حنیفه، مردم مفتون جعفر بن محمد شده اند، مسائل مشكلى مهیا كن . پس چهل مسئله آماده كردم، و وارد شدم بر منصور، و جعفر در طرف راست منصور نشسته بود.

هیبت او آن چنان مرا گرفت كه هیبت منصور مرا نگرفت ; به من اشاره كرد، پس نشستم . منصور رو به او كرد و گفت: یا ابا عبدالله این ابوحنیفه است، فرمود: او را مى شناسم ; بعد منصور رو به من كرد و گفت: یا ابا حنیفه مسائل خود را از ابى عبدالله بپرس، شروع كردم به پرسیدن مسائل، هر مسئله اى كه پرسیدم جواب داد، و مى فرمود: شما چنان مى گویید، و اهل مدینه چنان مى گویند، و ما این چنین; تا چهل مسئله تمام شد، و هیچ یك را فروگذار نكرد. پس ابو حنیفه گفت: آیا این طور نیست كه اعلم مردم كسى است كه علم به اختلاف مردم داشته باشد؟!(۴)

ابن قتیبه مى گوید: «كتاب جفر جلدى است كه امام جعفر بن محمد الصادق نوشته است، و در آن كتاب تمام آنچه به علم او تا روز قیامت حاجت است، موجود است»(۵).

شبنلجى شافعى مى گوید: «مناقب آن حضرت فوق آن است كه اهل حساب آنها را شماره كنند، و در انواع آن مناقب فهمِ نویسنده حیران است»(۶).

 

نمونه اى از احادیث وارده در مناقب

آن حضرت (علیه السلام)

در حدیث صحیح(۷) از جعفر بن محمد بن اشعث از درباریان منصور دوانیقى نقل شده كه گفت:

 

« ما هیچ گونه خبر و شناختى از آنچه مردم به او اعتقاد داشتند نداشتیم، و آنچه سبب معرفت ما به امامت جعفر بن محمد، و دخول ما در این امر ـ یعنى مذهب شیعه ـ شد، این است كه منصور دوانیقى به پدرم محمد بن اشعث گفت: مردى عاقل جستجو كن كه آنچه را مى خواهم انجام دهد ; پدرم به او گفت: به خواسته تو رسیدم، ابن مهاجر كسى است كه از عهده این مسئولیت برمى آید پدرم او را نزد منصور برد، منصور به او گفت: اى پسر مهاجر این مال را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن حسن بن حسن و عدّه اى از اهل بیت او و جعفر بن محمد برو، به آنان بگو: من مرد غریبى هستم از اهل خراسان، و جمعى از شیعیان شما این مال را براى شما فرستاده اند.

و به هر یك از آنها با شرایطى بده، و چون گرفتند، بگو: من فرستاده صاحبان اموالم، قبض رسید آن اموال را به خط خودتان بدهید.

ابن مهاجر مال را از منصور گرفت، و به مدینه رفت و برگشت و نزد منصور آمد، و پدرم هم در آن مجلس بود ; منصور از ماجرا پرسید، گفت: نزد آنها رفتم و اموال را دادم و قبض رسید از آنها گرفتم، به جز جعفر بن محمد، كه در مسجدالرسول نماز مى خواند ; پشت سر او نشستم تا نمازش را تمام كند، و آنچه را به دیگران گفتم به او بگویم، بعد از سلام نماز رو به من كرد و گفت: فلانى از خدا بترس، اهل بیت محمد را گول نزن، كه اینها گرفتار دولت بنى مروان بودند و همه محتاجند. گفتم: مگرچه شده؟ سر نزدیك آورد و جمیع آنچه را در اینجا بین من و تو گذشته بود به من خبر داد، كه گویا او سوم ما دو تا بوده است.

منصور به او گفت: اى ابن مهاجر بدان كه در اهل بیت محمد، در هر زمانى كسى است كه از غیب به او خبر مى دهند و با او سخن مى گویند، و آن شخص امروز جعفر بن محمد است »(۸).

او شخصیتى است كه به اعتراف امام اولِ عامه، هیچ دیده اى افضل از او در فضایل علمى و اخلاقى و عملى ندیده است ، و روشن است كه به حكم عقل تبعیت از فاضل با وجود افضل، ترجیح مرجوح بر راجح بوده و قبیح است، و فطرت هر عاقلى از آن متنفّر است، و به حكم كتاب خداوند متعال كه فرمود: ( أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِى هُوَ أَدْنَى بِالَّذِى هُوَ خَیرٌ )(۹)ضلال مبین است، و هر مسلمانى از آن بیزار است، بنابراین پیروى از مذهب جعفرى به حكم عقل و فرمان خدا ثابت است.

و به شهادت امام اعظم عامه، آن حضرت اعلم الناس است، و به حكم عقل در تعارض اعلم و عالم، قول عالم ساقط و پیروى از اعلم متعین است : ( قُلْ هَلْ یسْتَوِى الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاَ یعْلَمُونَ إِنَّمَا یتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الاَْلْبَـبِ )(۱۰)بنابراین میزان عدل و قسطاس مستقیم، علم و فقه جعفر بن محمد (علیه السلام) است.

كسى كه ثروت و قدرت حكومت اسلامى را ـ از سرمایه فقهى امام حنفیه تا مال و منالِ بیت المال و حیله و تزویر بنى عباس ـ براى خاموش كردن انوار عظمت آن حضرت استخدام نموده، اعتراف مى كند كه او مرتبط به عالم الغیبِ والشهادة است، و او یگانه آن روزگار است كه از ملكوت وجود، الهام گرفته، و تجلى آیه : ( یعْلَمُ خَآئِنَةَ الاَْعْینِ وَ مَا تُخْفِى الصُّدُورُ  )(۱۱) است.

چنین شخصیتى انسان كاملى است كه با احاطه به مُلك و ملكوت، خلیفة الله و رابط بین خلق و خالق است.

او كسى است كه با وجود سیطره حكومت آل مروان و بنى عباس و دستبرد حوادث روزگار، آنچه از آن حضرت به یادگار مانده، در اصول دین از مبدء تا معاد، اقیانوس بى پایانى است كه غواصان دریاى معارف از هر روایتى جواهر عرفان استخراج مى كنند، و در فروع دین، از طهارت تا به دیات، كتاب مبینى است كه تبیان تمام حقوق و احكام شخصیه و نوعیه است.

صاحب نظران فقاهت، وظایف عملیه را ـ از عبادات و معاملات و سیاسات ـ از كلمات او استنباط مى كنند.

در این مورد به یك نمونه اكتفا مى كنیم: یكى از شاگردان آن حضرت (علیه السلام) محمد بن ابى عمیر است كه شیخ طوسى درباره او مى نویسد: « او اوثق الناس نزد خاصه و عامه ، و اورع و اعبد مردمان بود، و كسى بود كه به اعتراف خاصه و عامه یگانه روزگار بود . ابن بطه درباره او مى گوید: او صاحب نود و چهار كتاب بود » .(۱۲)

و مأمون او را حبس كردند كه منصب قضاوت را بپذیرد، و چهار سال در حبس بود، و خواهرش كتب او را دفن كرد، و آن كتب نابود شده و از بین رفت .(۱۳)

اگر آثارى كه نزد چهارهزار شاگرد آن حضرت بود باقى مى ماند ـ گذشته از آنچه كه در آن زمان با نبودن وسایل ضبط، از دست رفته است ـ آیا چه گنجینه اى از علوم و معارف در دست بود ؟ ! همه اینها در فرصت كوتاهى بود كه در اثر جنگ بین بنى امیه و بنى عباس به دست آمد و مردم مجال تعلم در محضر آن حضرت را یافتند.

هر چند قلم از تحریر ، و بیان از تقریر مراتب علم و حكمت آن حضرت عاجز است ولى غرض اشاره اى است تا اهل تحقیق به منابع روایات وارده از آن جناب مراجعه كنند، و به عبارات اكتفا نكنند، بلكه در اشارات و لطایف و رقائق و حقایق بیانات آن حضرت تامّل نمایند.

 

_____________________________

پانوشت:

1- . مناقب آل أبى طالب ، ج ۴ ، ص ۲۷۵ ، ( ج ۳ ، ص ۳۹۶ )

2- . مناقب آل ابى طالب ، ج ۴ ، ص ۲۴۸ ، ( ج ۳ ، ص ۳۷۲ ) 

3- . مطالب السؤول ، ص ۸۱"

4- . مناقب آل أبى طالب ، ج ۴ ، ص ۲۵۵ ، ( ج ۳ ، ص ۳۷۸ ) ; تهذيب الكمال ، ج ۵ ، ص ۷۹

5- . حياة الحيوان ، ج ۱ ، ص ۲۷۹ ; تأويل مختلف الحديث ، ص ۶۸

6- . نورالأبصار ، ص ۱۶۰

7- . اين روايت را محمد بن يعقوب كلينى روايت مى كند، و او كسى است كه بزرگترين علماى رجال درباره او شهادت داده اند : كان اوثق الناس فى الحديث « او موثّق ترين مردم در حديث بود » و او كسى است كه صاحب حدائق نقل مى كند كه يكى از حكام بغداد چون ديد كه مردم به زيارت ائمه (عليهم السلام) دل داده اند، تصميم گرفت قبر امام هفتم (عليه السلام)را نبش كند. گفت: اگر آن چنانكه شيعيان گمان مى كنند باشد، او در قبر خواهد بود، وگرنه مردم را از زيارت اين قبور منع مى كنم. به او گفتند: در اينجا مردى است از علماى مشهور آنان، قبر او را بشكاف ; چون قبر كلينى را شكافتند، او را ديدند، كه گويا همان ساعت دفن شده است، امر كرد قبه بر آن قبر بنا كردند، و قبرش مزارى مشهور شد. وفات او در سال سيصد و بيست و نه بوده، و بعد از قرنها، اكسيرِ علم و عمل به احاديث اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام)، بدن او را مانند طلاب ناب، از زنگارِ روزگار صيانت كرده است. كلينى از ابى على اشعرى موثّق به توثيق نجاشى و شيخ طوسى، و او از محمد بن عبدالجبار موثّق به توثيق شيخ طوسى و او از صفوان بن يحيى روايت مى كند، و صفوان اوثق اهل زمانش در حديث، و مورد اتفاق اصحاب رجال و حديث بر صحت روايت اوست، و بر اهل نظر پوشيده نيست كه صدور خوارق عادات و آيات بيّناتى كه گواه امامت عظمى، و ولايت كبرى است از آن حضرت به تواتر ثابت شده است ; در اين مختصر به چند حديث از آن مجموعه اكتفا مى شود.

8- . الكافى ، ج ۱ ، ص ۴۷۵

9- . سوره بقره، آيه ۶۱ (آيا مى خواهيد آنچه را كه بهتر است به آنچه كه پست تر است، تبديل كنيد!)

10- . سوره زمر، آيه ۹ (آيا آنان كه مى دانند و آنان كه نمى دانند برابرند، همانا صاحبان عقل متذكر مى شوند)

11- . سوره غافر، آيه ۱۹ (و خداوند به خيانت چشمِ خلق و انديشه هاى نهانى دلهاى مردمان آگاه است)

12- . الفهرست ، ص ۲۱۸ ; معجم رجال الحديث ، ج ۱۵ ، ص ۲۹۱

13- . رجال النجاشى در ترجمه محمّد بن ابى عمير ، و معجم رجال الحديث ، ج ۱۵ ، ص ۲۹۱

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: