ابن خلدون و ستيزه جويى با شهادت سيّدالشهداء

ابن خلدون، مورّخ نامى و مشهور، مقدّمه اى بر كتاب تاريخ خود نوشته كه با عنوان مقدّمه ابن خلدون در محافل علمى معروف است. البته اهل سنّت به اين كتاب از بُعد خاصّى توجّه كرده اند و شايد بعضى از نويسندگان كشور ما نيز از همان روى به اين كتاب و نويسنده اش احترام مى گذارند.
حافظ سخاوى، از بزرگان راويان حديث و تاريخ نگاران اهل تسنّن، در شرح حال ابن خلدون مى نويسد: استادم ابن حجر عسقلانى1 گفت: استادم ابوالحسن هيثمى را ديدم كه به شدّت از ابن خلدون نكوهش مى كرد و عليه او حرف هايى مى زد.
ابن حجر در ادامه مى گويد: از هيثمى علّت اين موضع گيرى را درباره ابن خلدون پرسيدم. او در پاسخ گفت:
أنّه بلغه أنّه ذكر الحسين بن علي رضى اللّه عنهما في تاريخه فقال: قتل بسيف جدّه;
چرا كه ابن خلدون در تاريخ خود درباره حسين بن على رضى اللّه عنهما مى گويد: آن شمشيرى كه حسين بن على به توسّط آن به قتل رسيده، همان شمشير جدّش پيامبر بوده است!
ابن حجر مى افزايد:
ولمّا نطق شيخنا بهذه اللفظة أردفها بلعن ابن خلدون وسبّه وهو يبكي;2
هنگامى كه شيخ ما اين كلام را از قول ابن خلدون نقل كرد، بر او لعنت فرستاد و دشنام داد در حالى كه گريه مى كرد و اشك مى ريخت.
سپس سخاوى از ابن حجر عسقلانى نقل مى كند كه اين كلام ابن خلدون را در نسخه موجود از تاريخش نيافته است.
از اين جا معلوم مى شود كه نسخه هاى تاريخ ابن خلدون متفاوت بوده، ولى بنا بر نسخه موجود در دست حافظ ابوالحسن هيثمى، ديدگاه ابن خلدون درباره شهادت حسين بن على چنين بوده است.3
اين تصرفات در بسيارى از كتاب هاى تاريخى واقع شده است. آن گاه كه به تاريخ ابن خلدون مراجعه كنيد، خواهيد ديد كه ناشر كتاب متذكر مى شود كه چند صفحه از اين كتاب حذف شده است4 و در نسخه اى از اين چاپ كه در دست رس است، داستان كربلا، سيّدالشهداء عليه السلام، كلام ابن خلدون و تاريخ اين حادثه اصلا وجود ندارد!5
يكى ديگر از روش هاى آنان منتشر نكردن احوالات اهل بيت عليهم السلام است. آنان كتاب الطبقات الكبرى ابن سعد را چاپ كرده اند، ولى از چاپ احوالات سيّدالشهداء عليه السلام و داستان كربلا خوددارى كرده اند; آن گونه كه گويى هرگز در كتاب طبقات چنين مطالبى پيرامون حضرت سيّدالشهداء عليه السلام نوشته نشده است! البته يكى از محقّقان نسخه خطّى آن را به دست آورده و احوالات حضرت سيّدالشهداء عليه السلام را در جلدى جداگانه با نام ترجمة الامام الحسين عليه السلام من تاريخ ابن سعد به چاپ رسانده است.
افزون بر آن، در مقدمه كتاب تاريخ ابن خلدون كه در اختيار همگان است و شايد به فارسى نيز ترجمه شده باشد، فصلى به عنوان «ولاية العهد» وجود دارد كه در آن جا به ولايت عهدى يزيد در زمان معاويه مى پردازد. در اين فصل به سيّدالشهداء عليه السلام بسيار جسارت نموده و از يزيد فراوان دفاع كرده و نه فقط از او، بلكه از معاويه و صحابه اى كه همراه يزيد بوده و با او بيعت كرده اند، حمايت نموده است!
وى در آن جا مى نويسد:
حسين بن على بيعت را شكست و اين در حالى بود كه صحابه رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله معتقد بودند كه ولايت يزيد شرعيت دارد و حكومت او بر حق است و نبايد عليه يزيد قيام كرد!
او با كمال تعصّب چنين وانمود مى كند كه گويا حضرت سيّدالشهداء عليه السلام با يزيد بيعت كرده و بعد پيمان خود را شكسته است.6
نكته مهمى كه از عبارت ابن خلدون برمى آيد و در اين بحث بسيار اهميّت دارد، به ميان آمدن پاى معاويه و صحابه در داستان شهادت سيّدالشهداء عليه السلام است.


1 . ابن حجر عسقلانى از ديدگاه اهل تسنّن، فقيه و محدّث بسيار بزرگى است.
2 . الضوء اللامع: 4 / 147.
3 . همان: 4 / 147.
4 . تاريخ ابن خلدون: 5 / 50 .
5 . همان.
6 . تاريخ ابن خلدون: 1 / 212.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: