وعِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعالَمينَ; ورَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ

و (سلام بر شما) اى عترت برگزيده پروردگار جهانيان و رحمت خدا و بركات او بر شما باد.
شرح زيارت جامعه كبيره  -18

عترت پيامبر
ائمّه عليهم السلام عترت برگزيده پروردگار جهانيان هستند. واژه «عترت» اشاره به حديث ثقلين دارد كه ائمّه عليهم السلام عترتِ پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله هستند. پيامبر خدا فرمود:
يا أيّها الناس! إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا بعدي وأنّهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض...;1
اى مردم! من پس از خود براى شما دو چيز گران بهايى باقى مى گذارم: كتاب خدا و عترت و خاندانم. مادامى كه به آن ها تمسك كنيد، هرگز پس از من گمراه نخواهيد شد. آن دو از من جدا نخواهند شد تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند... .
در نقل ديگرى آمده است كه حضرتش فرمود:
ألا وإنّي سائلكم كيف خلفتموني في كتاب اللّه وأهل بيتي;2
هان كه من از شما خواهم پرسيد كه چگونه پس از من با آنان رفتار كرديد؟
حديث ثقلين با عبارات و متون گوناگونى نقل شده و از بهترين دليل هاى امامت بلافصل اهل بيت پس از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله است.
البتّه حديث ثقلين از ديرزمان هم از نظر سندى و هم از نظر دلالت بررسى شده و از آن جا كه اين حديث از محكم ترين دليل هاى امامت اهل بيت عليهم السلام است، ناگزير مخالفان نيز به آن اهميّت داده اند و كوشيده اند استدلال به آن را خدشه دار كنند.
1. ر.ك: نفحات الازهار: 2 / 274.
2. همان: 1 / 455.

واژه عترت
برخى از اهل تسنّن به استدلال به حديث مذكور از جهت معناى «عترت» خدشه مى كنند. آنان مى گويند: واژه «عترت» به معناى اقربا و خويشان است. در اين صورت، حديث به ائمّه عليهم السلام اختصاص ندارد و مطلق خويشان پيامبر اكرم را در بر مى گيرد. بنابراين، پيامبر به تمسّك به همه اقربا امر فرموده اند. از طرفى چون همه آن ها معصوم نيستند، پس اين حديث بيان گر عصمت نخواهد بود.
اين اشكال در كتاب هاى كلامى و مباحث امامت درباره اين حديث گفته شده است.1
پاسخ به شبهه
يكى از مباحثى كه درباره حديث ثقلين در كتاب نفحات الأزهار مطرح شده، همين مسئله است كه در آن جا به تفصيل پاسخ داده شده است.2 چكيده تحقيق را در چند محور مى توان بيان كرد:
1 . بررسى كلمه «عترت» از نظر لغوى; اين واژه در لغت عرب به چه معناست؟ لغويان اهل تسنّن در اين مورد چه مى گويند؟
جوهرى در كتاب صحاح مى نويسد: عترة الرجل: نسله ورهطه الادنون.3
ابن سيده در كتاب المخصص مى نويسد: عترة الرجل وأسرته وفصيلته ورهطه الأدنون.4
ابن اثير در كتاب النهايه پس از نقل حديث ثقلين مى گويد: مراد از عترت اخص اقارب پيامبر صلى اللّه عليه وآله است.5
ابن منظور نيز پس از نقل حديث ثَقَلين6 در واژه «ثقل» در كتاب لسان العرب مى نويسد:
قال ابن الأعرابى: العترة: ولد الرجل وذريّته وعقبه من صلبه، قال: فعترة النبي صلى اللّه عليه وآله ولد فاطمة البتول عليها السلام;7
ابن اعرابى گويد: منظور از عترت فرزندان و نسل انسان هستند... پس عترت پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرزندان فاطمه بتول عليها السلام است.
ملاحظه مى كنيد كه معناى واژه «عترت» با چه تعبير زيبايى بيان شده است؟ آيا بهتر از اين تعبير مى خواهند؟!
فيروزآبادى نيز در قاموس المحيط مى نويسد: العترة ـ بالكسر ـ :... نسل الرجل ورهطه وعشيرته الأدنون.8
اين مطالب را زبيدى نيز در تاج العروس آورده و نظر فيروزآبادى را تأييد كرده كه منظور از عترت اخصّ اقارب است و همين سخن ابن اعرابى است.9
با توجّه به آن چه بيان شد، مراد از «عترت» مطلق اقارب و خويشاوندان نيست، افزون بر اين كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در حديث ثقلين «عترت» را به اهل بيت تخصيص داده اند و فرموده اند:
إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي;10
همانا من دو چيز گران بها در بين شما مى گذارم: كتاب خدا و عترت و خاندانم.
از طرفى، در جاى خود ثابت شده كه اهل بيت در زمان رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله فقط امير مؤمنان على، فاطمه و حسنين عليهم السلام هستند و كسى جز اين ها نيست. پيامبر اكرم نيز در رأس اهل بيت است.
2 . استفاده از قراين: قراين داخلى حديث بر فهم مدلول آن و تشخيص مفهوم «عترت» كمك مى نمايد، و هر يك از آن ها در استدلال نقش دارد:
قرينه يكم: اين حديث بيان گر وجوب تمسّك به عترت اهل بيت عليهم السلام است.
ما بارها در مباحث خود بيان كرده ايم كه «امر مطلق» بالتمسّك والاتباع والاخذ والطّاعة با عصمت ملازمه دارد. امكان ندارد كه بى قيد و شرط امر كنند كه از كسى اطاعت و اقتدا شود در حالى كه او معصوم نباشد، چنين چيز محال و غير ممكن است. بنابراين، خود امر به طور مطلق به تمسّك كه در حديث آمده، كاشف از عصمت عترت است.
از سوى ديگر، به يقين براى كسى جز امير مؤمنان على، صدّيقه طاهره فاطمه زهرا و حسنين عليهم السلام ادّعاى عصمت نشده، تا چه برسد به بحث از ثبوت اين ادّعا و عدم ثبوت آن. از اين رو ناگزير اين حديث با ائمّه عليهم السلام انطباق مى كند و به غير ائمه معصومين اصلاً ربطى ندارد.
قرينه دوم: اين حديث بيان گر اعلميّت عترت است; چون افزون بر اين كه در اين حديث عترت به قرآن مجيد مقترن شده و مساوات بين آن ها واقع شده، در عبارتى از حديث آمده كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله فرمود:
فلا تقدموهم فتهلكوا ولا تعلّموهم فإنّهم أعلم منكم;11
بر آنان مقدم نشويد كه هلاك مى شويد و به آنان چيزى تعليم ندهيد; چرا كه آنان از شما عالم ترند.
در متن ديگرى آمده است: فلا تتقدموهم فتهلكوا.12
اين الفاظ با سندهاى متعدّد در كتاب هاى بزرگان و متقدّمان از محدّثان اهل تسنّن نيز آمده كه نسبت به عترت، هم فعل امر به كار رفته است و هم فعل نهى. بنابراين منظور از عترت، اقارب و خويشانى است كه اعلم هستند، نه مطلق اقارب و بدين وسيله، حديث ثقلين در ائمّه عليهم السلام تعيّن پيدا مى كند.
3 . قرائن خارجى: و آن احاديث فراوانى است كه از امير مؤمنان على و ائمّه عليهم السلام نقل شده كه تصريح دارند كه منظور از عترت ما هستيم.
افزون بر اين، اقرار بزرگان از لغويان را بر اين معنا بيان كرديم، و در اين زمينه محدّثان و شارحان حديث نيز سخن به ميان آورده اند.
البته پژوهندگان و محقّقان بايستى همواره سعى كنند كه در مباحث علمى با اهل سنّت به آن چه در متون كتاب هاى آنان آمده اكتفا نكنند; بلكه به شروح و حواشى بسيار بنگرند; چرا كه به مرور زمان انصاف علمايشان بيشتر شده است; به اين معنا كه هر چه از زمان صدر اسلام دورتر مى شويم، حقايق در گفتارهايشان بيشتر ظاهر شده است. مطالبى در شروح صحيح بُخارى وجود دارد كه در صحيح بُخارى نيست، و علماى متأخّر در شروح المشكاة، الجامع الصغير، شفا، صحاح سته و حواشى آن ها و نيز در مسانيد به مواردى اشاره كرده اند كه متقدّمان در كتمان آن ها كوشيده اند.
حكيم تِرمذى با همه تعصبش در كتابى كه به نام نوادر الاصول دارد در ذيل حديث ياد شده مى نويسد:
فقول رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله: «لن يفترقا حتّى يردا علي الحوض...» واقع على الأئمّة منهم السادة لا على غيرهم;13
گفتار پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله كه مى فرمايد: «آن دو هرگز از هم جدا نخواهد شد تا كنار حوض كوثر نزد من آيند...» منطبق بر ائمّه سادات است نه ديگران.
ابن حجر مكّى در الصواعق المحرقه مى نويسد:
فأهل البيت منهم أولى منهم بذلك لأنّهم امتازوا عنهم بخصوصيّات لا يشاركهم فيه بقيّة قريش... ثمّ أحق من يتمسّك به منهم إمامهم وعالمهم علي بن أبي طالب كرم اللّه وجهه... وكذلك خصّه صلى اللّه عليه وآله بما مرّ يوم غدير خم;14
پس اهل بيت بر اين امر از ديگر قريش شايسته ترند; چرا كه آنان داراى ويژگى هايى هستند كه بقيه قريش داراى آن ها نيستند... آن گاه شايسته ترين فرد بر اين امر پيشوا و دانشمند آنان على بن ابى طالب است كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله در روز غدير خم به اين امر اختصاص داد.
ملاّ على قارى در اين زمينه مى نويسد:
الأظهر هو أنّ أهل البيت غالباً يكونون أعرف بصاحب البيت وأحواله، فالمراد بهم أهل العلم منهم المطّلعون على سيرته;15
به نظر مى رسد كه بيشتر اوقات اهل بيت، از صاحب خانه و احوال او آگاه ترند. پس منظور از اهل بيت عالمان آن هاست كه از سيره و روش پيامبر اكرم آگاهى دارند.
تا آن جا كه گويد:
وبهذا يصلح أن يكون مقابلاً لكتاب اللّه تعالى;16
و با اين بيان اهل بيت شايستگى مى يابند كه مساوى با كتاب خداى متعال قرار گيرند.
عبدالحق دهلوى نيز در اين مورد اظهار نظر كرده است. وى در اشعة اللمعات في شرح المشكاة مى نويسد:
مراده هنا من العترة أخص عشيرته وأقاربه أي أولاده وذريّته;17
منظور پيامبر صلى اللّه عليه وآله در اين جا از عترت، خويشان و عشيره خاص ايشان يعنى فرزندان و ذريه اوست.
مناوى در شرح الجامع الصغير مى نويسد:
وهم أصحاب الكساء الّذين أذهب اللّه عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً;18
اهل بيت همان اصحاب كساء هستند كه خداوند هر رجس و پليدى را از آنان زدود و آنان را پاك و پاكيزه ساخت.
آن چه بيان شد، نظريه ها و گفتارهاى شارحان حديث ثقلين در مورد واژه «عترت» بود كه روشن شد مراد از «عترت» اقربا نيستند.
البتّه دليل ما در اعتقادات كتاب و سنت است و هر گاه به كلمات علما مراجعه مى كنيم منظور اثبات صحّت استدلالمان مى باشد، وگرنه نبايد در بحث به اقوال مجرَّد از دليل تكيه كرد; چرا كه اقوال اشخاص حجّت نيستند و تا به قول فردى استدلال كنيد در مقابل او، قول فرد ديگرى مى آورند كه با آن تعارض دارد.
اساساً قول كسى، دليل نيست، وليكن علما به آن چه مى گوييم اقرار كرده اند و ما از گفتار آنان استفاده كرديم. شخصى مانند مناوى از بزرگان از علماى اهل تسنّن است چنين اقرار مى كند: «وهم أصحاب الكساء الّذين أذهب اللّه عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً».19
پيش تر گذشت كه در مناظره با يكى از بزرگان وهّابى ها در مكّه، امامت امير مؤمنان على عليه السلام را با آيه ولايت ثابت كردم. وقتى خوب به استدلال گوش فرا داد، گفت: بر شما يك اشكال وارد است.
گفتم: كدام اشكال؟
گفت: اگر واژه «إنّما» بيان گر حصر است، فقط امامت امير مؤمنان را ثابت مى كند، امامت يازده امام ديگرتان چگونه ثابت مى شود؟
گفتم: چون «إنّما» بر حصر دلالت مى كند، پس اطاعت ابوبكر نفى شده، وظيفه شما دفاع از امامت ابوبكر است، من بر امامت ديگر ائمّه عليهم السلام دليل دارم و آن را ثابت مى نمايم.
بنابراين، از حديث ثقلين عصمت و اعلميّت اهل بيت عليهم السلام ثابت مى شود.
اما ابن تيميّه وقتى درباره ابن عباس سخن مى گويد شاگردى او را نزد حضرت امير المؤمنين عليه السلام منكر مى شود، تا اين كه گويا او را در رديف آن حضرت قلمداد مى كند، و بنابراين ناگزير ابن عبّاس از امام باقر و امام صادق عليهما السلام افضل مى شود.20
اما منظور از عترت اخصّ اقارب است، و اين عنوان شامل ابن عباس نخواهد بود، و بر فرض كسى ادّعا كند كه ابن عبّاس را نيز در بر مى گيرد; مى بينيم خود ابن عبّاس اقرار مى كند كه هر چه دارد از امير المؤمنين على بن ابى طالب عليهما السلام است.21
افزون بر اين هرگز كسى براى ابن عبّاس ادّعاى عصمت نكرده است. فقط ابن تيميّه گويد: ابن عبّاس از بزرگان علماى اهل بيت است و يا مى گويد: «من أعلمهم» يا «أعلمهم بالقرآن» و تعابير ديگر.
يكى از روش هاى متعصّبين آن ها بزرگ كردن فردى از داخل است تا به خيال خود بزرگان را كوچك نمايند.
از معاصران ما كه در حوزه او را به عنوان مفسّر معرّفى مى كنند، وقتى به او گفتم: چرا اين قدر از عكرمه دفاع مى كنى؟
پاسخ داد: مى خواهم حرمت عبداللّه بن عبّاس حفظ شود(!) اگر عكرمه را از دست بدهيم، ابن عبّاس را نيز از دست خواهيم داد، چون شاگرد و راوى انظار اوست.
در پاسخ او گفتم:
1 . اگر عكرمه را از دست بدهيم، ابن عبّاس را از دست نخواهيم داد;
2 . اگر ابن عبّاس را هم از دست بدهيم، هيچ مصيبتى بر ما وارد نخواهد شد;
3 . اگر شما مى خواهيد حرمت ابن عباس را حفظ كنيد، سعيد بن جبير را ترويج كنيد. او را توثيق و تقويت كنيد، نه عكرمه خارجى را.

1. ر.ك: بحار الانوار: 72 / 117.
2. ر.ك: همان: 2 / 337.
3. صحاح اللّغه: 2 / 735.
4. لسان العرب: 4 / 538.
5. النهاية في غريب الحديث: 3 / 177.
6. قرائت لفظ «ثَقَلَيْن» به فتح ثاء و قاف و به كسر ثاء و سكون قاف صحيح و اوّلى بهتر است.
7. لسان العرب: 4 / 538.
8. قاموس المحيط: 2 / 84 .
9. تاج العروس: 7 / 186.
10. ذخائر العقبى: 16، المعجم الاوسط: 4 / 33.
11. ر.ك: مناقب الامام اميرالمؤمنين عليه السلام: 2 / 376، حديث 849 .
12. ر.ك: كمال الدين: 278، غاية المرام: 2 / 310.
13. نوادر الاصول: 69، به نقل از نفحات الأزهار: 2 / 341.
14. الصواعق المحرقه: 2 / 442 ـ 443.
15. المرقاة في شرح المشكاة: 5 / 139.
16. همان: 5 / 600، به نقل از تشييد المراجعات: 1 / 128.
17. اشعة اللمعات في شرح المشكاة: 4 / 681، به نقل از تشييد المراجعات: 1 / 112.
18. فيض القدير: 3 / 19.
19. همان.
20. منهاج السنه: 8 / 42.
21. فيض القدير: 4 / 470.

واژه «خيرة»
اكنون پس از روشن شدن حقيقت «عترت» به واژه «خيرة» مى پردازيم. مفهوم اين واژه چيست و چرا فرمود: «عترة خيرة ربّ العالمين»؟
چرا نفرمود: «عترة رسول اللّه» و «عترة محمّد»؟
حتماً نكته دارد; چرا كه شخص بزرگ حكيمانه سخن مى گويد، انتخاب واژگانش حساب دارد.
ائمّه عترت چه كسى هستند؟ پيامبر اكرم كيست؟
پيامبر اكرم «خيرة ربّ العالمين» است.
واژه «خيرة» در لغت عرب به معناى «اصطفاء»; يعنى جدا كردن و انتخاب نمودن آمده است;1 پس رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله برگزيده همه خلايق از سوى خداوند متعال است; در احاديث شيعه و سنّى بيان شده كه خداوند متعال نخست خلقى آفريد، بعد عدّه اى را از اين خلق برگزيد، آن گاه گروهى را از ميان آن ها انتخاب كرد، باز عدّه ديگر را از اين عدّه و همين طور عدّه اى ديگر.
اين حديث به طرق صحيح بسيار عجيبى نقل شده است. در صحيح مسلم آمده است: پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
إنّ اللّه عزوجل اصطفى كنانة من ولد إسماعيل واصطفى قريشاً من كنانة واصطفى من قريش بني هاشم واصطفاني من بني هاشم;2
به راستى كه خداوند متعال از فرزندان اسماعيل كنانه را برگزيد و قريش را از فرزندان كنانه انتخاب كرد و از بين قريش، بنى هاشم را برگزيد و مرا از فرزندان هاشم برگزيد.
اين همان معناى «خيرة» است كه در كلام پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله نيز آمده است.
اكنون طبق روشى كه قبلاً گفتيم، به سراغ شروح مى رويم. نَوَوى در شرح صحيح مسلم مى نويسد:
قوله صلى اللّه عليه وآله: «إنّ اللّه اصطفى كنانة» استدلّ به أصحابنا على أنّ غير قريش من العرب ليس بكفء لهم ولا غير بني هاشم كفؤٌ لهم إلاّ بني المطّلب;3
با توجّه به اين گفتار پيامبر صلى اللّه عليه وآله كه «خداى تعالى كنانه را برگزيد» اصحاب ما استدلال كرده اند كه غير قريش از عرب همتاى آن ها نيستند و غير بنى هاشم نيز جز فرزندان عبدالمطّلب با آنان همتا نيستند.
به نظر مى رسد كه عبارت نووى تشويش دارد كه در ادامه مى نويسد: فإنّهم هم وبنو هاشم شيء واحد كما صرّح به في الحديث الصحيح.4
در اين باره حديث ديگرى را تِرمذى روايت مى كند كه آن حضرت فرمود:
إنّ اللّه اصطفى من ولد إبراهيم إسماعيل واصطفى من ولد إسماعيل بني كنانة واصطفى من بني كنانة قريشاً واصطفى من قريش بني هاشم واصطفاني من بني هاشم;5
به راستى خداوند از فرزندان ابراهيم، اسماعيل را برگزيد و از فرزندان اسماعيل، كنانه را برگزيد و از فرزندان كنانه، قريش را انتخاب كرد و از ميان قريش، بنى هاشم را برگزيد و مرا از فرزندان هاشم برگزيد.
تِرمذى در ذيل اين حديث گويد:
هذا حديث حسن صحيح;
اين حديث، معتبر و صحيح است.
در حديثى ديگر حضرتش فرمود:
إنّ اللّه خلق الخلق فجعلني من خير فرقهم وخير الفريقين، ثمّ خير القبايل فجعلني من خير القبيلة، ثمّ خير البيوت، فجعلني من خير بيوتهم، فأنا خيرهم نفساً وخيرهم بيتاً;6
همانا خداوند خلقى را آفريد و مرا از بهترين گروه ها و قبيله ها و برترين خاندان ها قرار داد. پس من، بهترين فرد از جهت شخصيت و از برترين خاندان هستم.
در اين زمينه واقدى گفت و گوى عمرو بن عاص را با فردى به نام فلسطين7اين گونه بيان كرده است:
إنّ اللّه تعالى اختار لنبيّنا خير أنساب من لدن آدم إلى أن أخرج من صلب أبيه عبداللّه، فجعل خير الناس من ولد إسماعيل، فتكلّم بالعربيّة وتكلّم اسحاق على لسان أبيه، فولد إسماعيل العرب ثمّ جعل خير الناس كنانة، ثمّ جعل خير العرب قريشاً وخير قريش بني هاشم، ثمّ جعل خير بني هاشم بني عبدالمطّلب ثمّ خير بني عبدالمطّلب نبيّنا محمّد صلى اللّه عليه، فبعثه رسولاً واتّخذه نبيّاً وأهبط عليه جبريل بالوحي وقال له: طفت مشارق الأرض ومغاربها فلم أر أفضل منك;8
خداى متعال بهترين نسب ها را از زمان حضرت آدم تا زمانى كه از صلب پدر بزرگوارشان حضرت عبداللّه خارج شدند را انتخاب كرد. پس بهترين مردم را از فرزندان اسماعيل قرار داد. اسماعيل به زبان عربى تكلم مى نمود و اسحاق به زبان پدرش حضرت ابراهيم; از اين رو عرب از اسماعيل زاده شدند; سپس خداوند كنانه را بهترينِ مردم قرار داد و زان پس قريش را بهترين عرب قرار داد و بنى هاشم را بهترين قبيله قريش; سپس بنى عبدالمطلب را بهترين بنى هاشم و بهترين از عبدالمطلب را محمّد صلى اللّه عليه وآله قرار داد; پس از آن وى را به عنوان رسول مبعوث كرد و او را نبى قرار داد و جبرئيل را براى آوردن وحى براى او فرستاد و به او فرمود: اگر در مشرق ها و مغرب هاى زمين بگردى بهتر از تو كسى را نمى يابى.
در روايت ديگرى كه سندش به امير مؤمنان على عليه السلام منتهى مى شود آمده است: پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله فرمود:
قسّم اللّه الأرض نصفين فجعلني في خيرهما، ثمّ قسّم النصف على ثلاثة فكنت في خير ثلث منها، ثمّ اختار العرب من الناس، ثمّ اختار قريشاً من العرب، ثمّ اختار بني هاشم من قريش، ثمّ اختار بني عبدالمطّلب من بني هاشم ثمّ اختارني من بني عبدالمطّلب;
خداوند زمين را به دو بخش تقسيم كرد و مرا در بهترين بخش آن قرار داد. آن گاه همان نيمه را به سه قسمت تقسيم كرد و مرا در بهترين بخش آن قرار داد، سپس عرب را از مردم برگزيد، آن گاه قريش را از بين عرب انتخاب كرد، سپس بنى هاشم را از قريش برگزيد، آن گاه فرزندان عبدالمطّلب را از بنى هاشم انتخاب كرد، سپس مرا از فرزندان عبدالمطّلب برگزيد.
تا آن جا كه در روايت ديگر مى فرمايد:
فأنا من خيار إلى خيار;9
پس من برگزيده از برگزيدگانم.
آرى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله مرحله به مرحله در عالم گزينش شده و جهان هستى در رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله خلاصه شده است; چرا كه انسان اشرف خلايق است. آن جا كه قرآن مى فرمايد:
(وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ)10;
و ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم.
پس خداوند متعال بنى آدم را با طى اين مراحل به مرور برگزيد، تا آن جا كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
فأنا من خيار إلى خيار.
من برگزيده از برگزيدگانم.

1. مجمع البحرين: 1 / 718; «الاختيار: الاصطفاء».
2. صحيح مسلم: 7 / 58.
3. شرح صحيح مسلم، نَوَوى: 15 / 36.
4. همان.
5. سنن ترمذى: 5 / 243، حديث 3684.
6. همان: حديث 3685.
7. در كتاب فتوح الشام چاپ بيروت، نشر دار الجيل «فلسطين» آمده است; ولى در نفحات الازهار به نقل از فتوح الشام «قسطنطين» ذكر شده است.
8. فتوح الشام: 2 / 23، نفحات الازهار: 15 / 317.
9. الدرّ المنثور: 3 / 295، مجمع الزوائد: 8 / 215، المستدرك على الصحيحين: 4 / 73، كنز العمّال: 12 / 43، حديث 33918، نفحات الازهار: 5 / 317، با اختلاف در الفاظ.
10. سوره اسراء (17): آيه 70.

معناى ربّ
اكنون پس از روشن شدن دو واژه مهم «عترت» و «خيرة» به بررسى واژه «ربّ» مى پردازيم.
واژه «ربّ» از نظر لغوى به معناى پرورش دهنده است. راغب اصفهانى مى گويد: الربّ في الأصل التربية وهو إنشاء الشيء حالاً فحالاً إلى حدّ التمام.1
بنابراين واژه «ربّ» در زبان فارسى چنين مى شود: كسى كه به كمال رساندن چيزى را به گونه اى كه مناسب اوست به عهده گيرد، ربّ گويند.
براى نمونه كمال يك شاخه گل به اين است كه برگ هايش همواره سبز باشد، رشد كند و گل هاى كامل و زيبايى به ثمر نشيند.
از طرفى پرورش دهنده گل همواره مراقب است كه چه قدر آب دهد، كى آب دهد، در تاريكى، در روشنايى، برابر آفتاب، در سايه، چگونه كود دهد، چگونه خاكش را عوض كند، چنين فردى پرورش دهنده گل است كه آن را تا سرحدّ كمال پرورش مى دهد كه به رشد برسد و ثمر دهد.
اين واژه درباره حيوانات نيز به كار مى رود، مثل «ربّ الإبل; پرورش دهنده شتران»، كه نگه دارنده و مواظبت كننده از شتر را گويند.
در زبان عرب نيز به زن خانه دار مى گويند: «ربّة البيت»; يعنى كسى كه نظم و كارهاى خانه و اهل خانه را به عهده مى گيرد و به خوبى اداره مى كند و پيش مى برد.
خداوند متعال كه ربّ و پرورش دهنده همه خلايق است پيامبر اكرم را با عنايت خاصّى پرورش داده است آن گاه همه موجوداتى كه نياز به تربيت دارند، به بركت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله تربيت مى شوند چنان كه خداوند متعال خورشيد را آفريده كه همه موجودات به آن نياز دارند و هر موجودى به اندازه استعدادش از نور آن استفاده مى كند و رشد مى يابد.
بنابراين، مربّى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله خود خداوند متعال است كه آن حضرت مى فرمايد:
أدّبني ربّي فأحسن تأديبي;2
پروردگار من مرا تربيت و پرورش كرد و نيكو پرورشم داد.
سلاطين در روزگاران كهن براى فرزندان خود مربّى قرار مى دادند تا آن حكيم بزرگ يا دانشمند اخلاقى فرزندشان را به رشد مناسب خود پرورش دهد; چرا كه قرار بود ولى عهد بشود و صاحب تاج سلطنت گردد و بايد بداند چگونه مديريّت كند، چگونگى برخورد با دوست، دشمن در حال صلح و جنگ را بداند و وظايف خود را بشناسد.
اكنون اگر اندكى در آداب و كمالات پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فكر كنيم كه خداوند متعال مربّى اوست، مى فهميم وقتى مربّى خداوند متعال و پرورش يافته پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله باشد، «خيرة ربّ العالمين» خواهد شد.
و نيز فهم روايات براى ما آسان مى شود كه فضيل بن يسار گويد:
«سمعت أبا عبداللّه عليه السلام يقول لبعض أصحاب قيس الماصر: إنّ اللّه عز وجل أدّب نبيّه فأحسن أدبه، فلمّا أكمل له الأدب قال: (إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم) ثمّ فوض إليه أمر الدين والاُمّة ليسوس عباده فقال عز وجل: (ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)وإنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله كان مسدداً موفقاً مؤيّداً بروح القدس لا يزل ولا يخطئ في شيء ممّا يسوس به الخلق فتأدّب بآداب اللّه...».3
بنابراين، وقتى كسى تربيت شده و برگزيده خداوند متعال گشت و عصاره وجود گرديد، اگر احكام حلال و حرام از جانب خدا به آن بزرگوار تفويض شود بعيد نخواهد بود; چرا كه او از پيش به اين امر مهيّا شده و اهليت اين مقام را دارا شده است. در مثال پيشين گذشت كه به سان فرزند پادشاهى است كه از كودكى تربيت مى كنند تا ولى عهد گردد; چرا كه مى خواهند مسئوليّت پادشاهى را به او بسپارند.
با توجّه به آن چه بيان شد، روشن مى گردد كه سخن پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله كه سيّد و اشرف الخلايق والأنبياء والمرسلين است چه معنايى دارد، آن جا كه مى فرمايد: أدّبني ربّي فأحسن تأديبي.4
از اين جاست كه مقام امير مؤمنان على عليه السلام نيز روشن مى گردد، آن جا كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله مى فرمايد:
عليٌّ منّي بمنزلتي من ربّي;5
على نسبت به من به منزله من نسبت به پروردگار من است.
اين همان معناى تربيت است كه همه هستى به اسباب و اشكال گوناگون تربيت ـ به هر معنايى كه عنوان تربيت صدق كند ـ مربّا و تربيت يافته خداوند متعال هستند.6
و تربيت گاهى روحى است و گاهى جسمى. امروزه معلّم ورزشى را مربّى مى گويند.
خداوند متعال «ربّ العالمين» است.
1. المفردات في غريب القرآن: 44.
2. بحار الانوار: 16 / 210 و 68 / 382، الجامع الصغير: 1 / 51، حديث 310.
3. الكافى: 1 / 266، حديث 4.
4. تفسير نور الثقلين: 5 / 392، بحار الانوار: 16 / 210، كنز العمّال: 7 / 214.
5. ذخائر العقبى: 64، رياض النضره: 2 / 163، المناقب: 297، سيرة الحلبية: 3 / 391.
6. گفتنى است كه واژه «تربيت» در زبان عربى با واژه فارسى آن از يك ريشه اند; ولى در تعبير اندكى مسامحه وجود دارد; چرا كه در فارسى مى گويند: فلانى آدم با تربيتى است; يعنى خوش اخلاق است و اين بخشى از تربيت است.

منظور از عالمين
واژه «عالمين» جمع عالَم است و منظور از عالَم مى تواند عالَم ذر، دنيا، آخرت و يا عوالم ديگرى نيز باشد. سخن در اين است كه خداوند متعال «ربّ العالمين» است و هر موجودى كه در عالَمى از اين عوالَم به تربيت نياز داشته باشد، مربّى او خداوند متعال است.
و ائمه عترت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله چون خود آن حضرت تربيت شده خاصِّ «ربّ العالمين» و برگزيده او كه آن ها نيز به همان سان تربيت شده هستند، پس داراى تمام كمالات پيامبر اكرم و بعد از او مربّيان خلائق مى باشند.

ورَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ;
و رحمت خدا و بركات او بر شما باد.
يعنى: پس از سلام بر آنان كه داراى مقامات ياد شده هستند از خدا خواهان رحمت و بركات برايشان مى شويم، و اين معنا از قرآن مجيد اخذ شده كه (رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ)1.

1. سوره هود (11): آيه 76.
منبع:کتاب با پیشوایان هدایتگر – 1
نوشته آیت الله سید علی میلانی

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن