وَمَصابيحِ الدُّجى

و (سلام بر) چراغ هاى فروزان در تاريكى ها
شرح زيارت جامعه كبيره  -20

چراغ هاى تاريكى
ائمّه عليهم السلام چراغ هاى فروزان در تاريكى ها هستند. كلمه «مصابيح» جمع «مصباح» است و كلمه «دجى» به معناى تاريكى است و اين جمله مطلق است; يعنى ائمّه ما عليهم السلام روشن گر و برطرف كننده همه تاريكى ها هستند.
چنان كه در كتاب هاى لغت آمده، به هر چراغى مصباح نمى گويند; بلكه مصباح در لغت عرب به اين معناست: هو السراج الثاقب المضيئ.1
مصباح آن چراغ و وسيله روشن گرى است كه در يك جا استقرار و ثبوت دارد و به ذات خود روشن گر است، نه اين كه نورش را از جايى دريافت كند.
براى مثال: روشن گرى لامپ از نيروگاه برق است; ولى خورشيد نور است و روشن گرى در ذات آن است و بين اين دو مورد تفاوت بسيار است.
بنابراين ائمّه عليهم السلام خود وجودشان نور است و ذاتاً روشن گرند. پرسش اين كه آيا وجود مادّى امام عليه السلام يعنى همين گوشت، پوست و استخوان او كه قرآن مى فرمايد: (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ);2 «بگو: من فقط بشرى همانند شما هستم» اين روشن گرى را دارد؟
در اين مورد به كتاب هاى حديثى و تفسيرى در ذيل آيه شريفه آن جا كه مى فرمايد: (وَأَشْرَقَتِ اْلأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها);3 «و (در آن روز) زمين به نور پروردگارش روشن مى گردد» بايد مراجعه نمود.
و نظير اين بحث نسبت به آن ذوات مطهّره و ساير مؤمنان در آخرت نيز وجود دارد كه به تفاسير در ذيل آيه مباكه (يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَبِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ * يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَالْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُور لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ)4 بايد مراجعه نمود.
1. تفسير غريب القرآن: 169، مجمع البحرين: 2 / 576.
2. سوره كهف (18): آيه 110.
3. سوره زمر (39): آيه 69.
4. سوره حديد (57): آيه 12 ـ 13.

تاريكى هاى معنوى
بى گمان روشن گرى ائمّه عليهم السلام جنبه معنوى دارد; يعنى آنان تاريكى هاى معنوى را مى زدايند.
نخستين تاريكى، تاريكى عدم است و عدم تاريكى و وجود نور است. بنابراين مى توان گفت كه همه اشيا به بركت ائمّه عليهم السلام از تاريكى عدم به نور وجود منتقل شده اند; و چنان كه پيش تر بيان شد ائمّه واسطه نخستين نعمت هستند كه نعمت وجود است و نعمت هاى ديگر بر آن مترتّب مى گردند.
دومين تاريكى، تاريكى شرك است. در زيارت رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله چنين مى خوانيم:
الحمد للّه الّذي استنقذنا بك من الشرك والضلالة;1
شكر و سپاس خدايى را كه به وسيله تو اى رسول خدا ما را از شرك و ضلالت نجات داد.
و در زيارت سيدالشهداء عليه السلام مى خوانيم: «وبذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة وحيرة الضلالة»2 بلكه همه معصومين عليهم السلام چنين هستند كه در زيارت جامعه خواهد آمد كه «وأنقذنا من شفا جرف الهلكات». آرى، رسول اكرم و ائمه عليهم السلام ما را از پرتگاه هلاكت نجات دادند.
سومين تاريكى معنوى، تاريكى جهل و نادانى است كه هيچ ظلمت و تاريكى بالاتر از اين نيست و اين تاريكى منشأ همه شرور و مفاسد است. ائمّه عليهم السلام وسيله خروج و رهايى از تاريكى جهل و جهالت هستند.
تاريكى چهارم معنوى كه خيلى مهم است، تاريكى فتنه است. اين تاريكى در هر عصرى براى اُمّت ها پيش آمده است و در اُمّت اسلام نيز خدا داند چندين بار پيش آمده و هنوز هم پيش مى آيد و در آينده نيز پيش خواهد آمد.
تاريكى فتنه بدين گونه است كه انسان در برهه اى از زمان در شرايطى قرار مى گيرد كه راه ها متعدّد شده و همه ظاهرِ خوب دارند، انسان متحيّر مى شود كه راه نجات كدام است. همه افراد خوب و بد از نظر ظاهر به هم شباهت دارند، ولى سخنانشان با هم تضاد و تناقض دارد. انسان سر در گم است كه كدام راه را طى كند.
براى نمونه همه مكّه رفته اند، نماز مى خوانند، نه فقط نماز واجب; بلكه نماز شب مى خوانند، همه عمّامه دارند، ريش دارند; ولى حرف ها با هم در تضاد و تناقض است و امر ملتبس مى شود، به راستى انسان در چنين شرايطى چه وظيفه اى دارد؟ از اين رو پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در حديثى مى فرمايد:
فإذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن;3
آن گاه كه فتنه ها بر شما روى آورد و به مانند قسمتى از شب تاريك گشت به قرآن چنگ بزنيد.
و در حديث ديگرى كه جمعى از محدّثان عامّه آورده و بعضى در سندش خدشه كرده اند فرموده:
ستكون بعدي فتنة، فإذا كان ذلك فالزموا علي بن أبي طالب،... .4
و از طرفى مى فرمايد:
علي مع القرآن والقرآن مع علي.5
و در احاديث بسيارى به قرآن و عترت هر دو توصيه نموده.
آرى، انسان ناگزير است كه در تاريكى فتنه راه برود و به طرفى حركت كند. چه كسى راه صحيح را پيش روى انسان مى تواند بگذارد جز قرآن و ائمّه عليهم السلام كه در چنين شرايطى موجب نجات و هدايت انسان هستند؟ از اين رو گفتيم كه اين عبارت ها: «ائمّة الهدى ومصابيح الدجى وأعلام التقى» با هم تقارب دارند.
آيا افرادى كه با ائمّه عليهم السلام در هر عصر و زمانى ارتباط داشته اند و ملازم آن بزرگواران بوده اند، همواره در شرايط فتنه ها متحيّر مى مانده اند، يا ايشان نيز به سهم خود و به اندازه توانشان چراغ هاى روشن گر و پيشوايان هدايت ديگران شده اند؟
آرى، تربيت شدگان مكتب اهل بيت عليهم السلام كه در خدمتشان بوده اند، در هر شرايطى موجب نجات و رهايى ديگران مى شده اند و وجودشان واقعاً وجود مؤثّرى بوده است.
1. الكافى: 4 / 551، حديث 1، مصباح المتهجد: 709.
2. مصباح المتهجد: 787.
3. الكافى: 2 / 598 و 599، حديث 2، وسائل الشيعه: 4 / 828، حديث 3، بحار الانوار: 89 / 17، حديث 16.
4. الاصابه و الاستيعاب و اُسد الغابه در احوالات أبوليلى الغفاري.
5. اين حديث نزد عامه و خاصه مشهور است و جمعى به صحّت آن حكم كرده اند; از جمله حاكم نيشابورى در المستدرك على الصحيحين: 3 / 124.

نگاهى به وصاياى پيامبر خدا
پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله وصايا و سفارش هاى بسيارى دارند. در يك جمع بندى مى توان وصاياى آن حضرت را به دو بخش تقسيم كرد:
1 . وصاياى عمومى;
2 . وصاياى خصوصى.
وصاياى عمومى سفارش هايى است كه براى عموم مردم بوده است; از جمله «حديث ثقلين» كه براى عموم مردم و به ويژه براى اصحابى كه در حضورش بودند، بيان فرمودند.
وصاياى خصوصى براى افراد خاصى از اصحابشان بود. در روايتى آمده كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به عمّار چنين سفارش فرمود:
يا عمّار! إذا رأيت عليّاً سلك وادياً وسلك الناس وادياً غيره فاسلك مع علي ودع الناس;1
اى عمّار! هر گاه ديدى على راهى را مى پيمايد و مردم راه ديگرى را، تو با على باش و با مردم كارى نداشته باش!
اين وصيّت كه به طور مشروح آمده، در كتاب ها و منابع معتبر نقل شده است. اين وصيّت به جهت خاصّى به طور خصوصى به عمّار گفته شده است. از طرفى حضرتش در بين عموم درباره عمّار فرموده اند:
تقتلك فئة باغية;2
تو را گروهى ستم كار به قتل مى رسانند.
اگر آن حضرت به صورت عمومى چنين فرموده اند كه عمّار را گروهى ستم گر به قتل مى رسانند و از طرفى به عمّار آن وصيّت خصوصى را فرموده و او عمل نموده، در نتيجه خود عمّار ميزان گشته، از اين رو آن گاه كه در صفّين آتش جنگ روشن شد و بعضى از مردم متحيّر بودند كه راه حق كجاست، عمّار ميزان شناخت حق از باطل شد.
البته تحيّر آن مردم در آن شرايط به خاطر نقص آن ها بوده، وگرنه با وجود آن حضرت امير نبايد تحيّر، شكّ و فتنه اى باشد.
در چنين شرايطى آنان كه در معرض فتنه قرار گرفتند، گفتند: صبر مى كنيم تا ببينيم عمّار در كدام طرف است. وقتى فهميدند عمّار در سپاه امير مؤمنان على عليه السلام است ـ چه پيش از شهادتش و چه بعد از آن ـ به طرف لشكر آن حضرت آمدند و جزو ياران حضرتش شدند و از فتنه رهايى يافتند.
بنابراين عمّار در اين مورد به بركت وصيّت پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله از مصاديق «ائمة الهدى، ومصابيح الدجى» شد.
اين ثمره ملازمت عمّار با امير مؤمنان على و اهل بيت عليهم السلام بود كه در شرايطى به اندازه توانش چراغ هدايت شد.
اين امر در همه زمان ها قابل تصوّر است. مراجع تقليد نايبان امام زمان عليه السلام هستند. هر كدام از ايشان در شرايطى كه ارتباطش با ائمّه عليهم السلام و ادب و تربيتش در مكتب امير مؤمنان و ائمّه بيشتر باشد، در مواقع حسّاسى آثارى بر وجودشان مترتّب مى شود.
البته مؤمنان ديگر نيز در هر زمان، و هر يك به سهم خود چنين هستند; وليكن همه هدايت ها به رسول اللّه و اميرالمؤمنين برمى گردد كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
يا علي! بك يهتدي المهتدون;3
اى على! هدايت شدگان به وسيله تو راه مى يابند.

1. كنز العمّال: 11 / 613، حديث 32972، تاريخ بغداد: 13 / 188.
2. صحيح مسلم: 8 / 185، الطبقات الكبرى: 3 / 253، تاريخ مدينة دمشق: 43 / 429، البداية والنهايه: 3 / 264، بحار الانوار: 33 / 22، حديث 378. در بحار الانوار چنين آمده است: «عن أبي سعيد الخدري قال: أخبرني من هو خير منّي: أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله قال لعمّار حين جعل يحفر الخندق وجعل يمسح رأسه ويقول: أبشر ابن سميّة! تقتلك فئة باغية».
3. شواهد التنزيل: 1 / 383، حديث 400، مجمع البيان: 6 / 15، تفسير نور الثقلين: 2 / 482، حديث 16، بحار الانوار: 23 / 2.

منبع:کتاب با پیشوایان هدایتگر – 1
نوشته آیت الله سید علی میلانی

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن