وَذُرِّيَّةِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وآلِهِ; وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ

و (سلام بر) ذريّه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله و رحمت و بركات خدا بر شما باد
شرح زيارت جامعه كبيره  -33

ذريّه رسول خدا
ائمّه عليهم السلام ذريه رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله هستند. چند نكته در توضيح اين عبارت قابل تذكّر است:
1 . ذريه از نظر لغوى و عرفى به چه معناست؟
2 . چگونه ائمّه ذرّيه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله هستند؟
3 . چرا در اين مورد «رسول اللّه» آمده و در مورد وصيّت «نبى اللّه»؟
4 . چرا واژه «ذرّيه» آمده است، نه واژه «اولاد»؟
فهم اين مطالب به اندكى تأمّل و ذوق نياز دارد.

ذريّه در لغت و عرف
اكنون واژه «ذريه» را از نظر لغوى بررسى مى نماييم.
ابن فارس در معناى واژه «ذريه» مى گويد:
ذرّ: الذال والراء المشدّدة أصل واحد يدلّ على لطافة وانتشار، ومن ذلك الذرّ صغار النمل، الواحدة ذرّة...، ومن الباب ذرت الشمس ذروراً إذا طلعت وهو ضوء لطيف منتشر.1
ظرافتى در اين كلام وجود دارد كه اهل دقّت متوجّه مى شوند و آن اين كه در واژه «ذرّ» دو ويژگى اخذ شده است:
يكم. لطافت، ريز بودن، كوچكىِ نسبى;
دوم. انتشار و پخش.
پس آن چه در واژه «ذريّه» وجود دارد در واژه «اولاد» نيست، گرچه به حسب ظاهر بعضى استعمالات مترادف هستند; از اين رو راغب اصفهانى در المفردات في غريب القرآن مى نويسد:
الذريّة أصلها الصغار من الأولاد، وإن كان قد يقع على الصغار والكبار معاً في التعارف، ويستعمل للواحد والجمع وأصله الجمع. قال تعالى: (ذُرّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْض)2وقال: (ذُرّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوح)3 وقال: (إِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِمامًا قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتي)4.5
بنابراين، «ذريّه» اخصّ از «اولاد» است; يعنى ذريّه شخص اولاد او هستند; ولى صغار از اولاد را كه در بلاد منتشر و پراكنده هستند، گويند. البته منظور از صغار، صغار سنّى نيست، هر چند بايستى در اين مطلب تأمّل شود. به اولادى ذريّه مى گويند كه با شخص فاصله داشته باشد و هر چه فاصله نسلى بيشتر باشد، عنوان ذريّه بيشتر صدق مى كند; لذا بر فرزند بلافاصله «اولاد» گويند، يعنى از او متولّد شده اند; اما اولادِ اولاد ذريّه هستند كه هم از او متولّد شده اند و هم بلافاصله نيستند.
پس «صغار» از جهت سنّى مطرح نيست. ممكن است نوه از پدرش بيشتر عمر كند; امّا وقتى فاصله شد مى گويند: فلانى از ذريه فلانى است. پس بين دو واژه «ذرّيه» و «اولاد» از اين جهت هم تفاوت وجود دارد.
1. معجم مقاييس اللغه: 2 / 343.
2. سوره آل عمران (3): آيه 34.
3. سوره اسراء (17): آيه 3.
4. سوره بقره (2): آيه 124.
5. المفردات في غريب القرآن: 178.

اولاد پيامبر خدا و آيه مباهله
بنابرآن چه در معناى «ذريّه» و «اولاد» در لغت و عرف بيان شد، ائمّه عليهم السلام ذريّه رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله و اولاد آن حضرت هستند. اين موضوع از قرآن مجيد، سنّت و استعمالات نيز به دست مى آيد. فراتر اين كه مى توان گفت كه اطلاق اين دو عنوان بر آنان از حدّ و مرز لغت گذشته و اصطلاح شده است.
نخستين دليل بر اين معنا آيه مباهله است; آن جا كه خداوند متعال مى فرمايد:
(فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبينَ);1
هر گاه بعد از علم و دانشى كه به تو رسيده، كسانى درباره مسيح با تو محاجّه كنند و به ستيز برخيزند. بگو: بياييد ما فرزندان خود را فرا خوانيم و شما نيز فرزندان خود را; ما زنان خويش را دعوت كنيم شما نيز زنان خود را; ما نفوس خود و شما نيز نفوس خود را بخوانيد; آن گاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
واژه «أبناءنا» در اين آيه براى حسنين عليهما السلام آمده است. پيامبر اكرم اين آيه را به طور عملى تفسير كردند; يعنى چون در آيه مباركه به آوردن «أنفسنا» مأمور شدند امير مؤمنان على عليه السلام را آوردند و اين تفسير «أنفسنا» شد. و در امتثال امر به آوردن «نساءنا» پيامبر صلى اللّه عليه وآله حضرت صدّيقه طاهره عليها السلام را آوردند و «نساءنا» تفسير شد و در اطاعت امر به آوردن «أبناءنا» حسنين عليهما السلام را آوردند.
فرق «ذرّيه» و «اولاد» معلوم گشت; ولى دو كلمه «أبناء» و «أولاد» در خصوص فرزندان على و فاطمه نسبت به رسول اللّه سلام اللّه عليهم أجمعين ترادف دارند. اين ترادف از استدلال هايى كه ائمّه عليهم السلام در اين زمينه نموده اند كاملاً هويداست.
شيخ طبرسى در كتاب الاحتجاج مى نويسد:
روزى هارون الرشيد از امام كاظم عليه السلام پرسيد: به چه دليل شما ذرّيه يا اولاد پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله هستيد؟
حضرتش مطالبى را بيان داشت و آن گاه فرمود:
لو أنّ النبي نشر فخطب إليك كريمتك، هل كنت تجيبه؟
اگر هم اكنون پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله دخترت را از تو خواستگارى كنند، پاسخ مثبت مى دهى؟
هارون گفت: سبحان اللّه! چرا موافق نباشم; بلكه بدين وسيله به عرب و عجم و قريش فخر مى كنم.
حضرت امام كاظم عليه السلام ضمن جواب از هارون به آيه مباهله استدلال مى كنند.2
اين روايت معروف است و از اين جا ترادف بين واژه «ابن» و «ولد» يا «ابن» و «ذريه» نيز معلوم مى شود.
البتّه احاديث بسيارى در اين مورد وجود دارد كه شايد واقعاً شمردنى نباشند و تعبيرهاى: «الحسن ابني»، «الحسين ابني»، «والحسن والحسين ابناي» يا «ولداي» و امثال اين ها به وفور در موارد مختلف از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله شنيده شده است.3
1. سوره آل عمران (3): آيه 61.
2. الاحتجاج: 2 / 164.
3. بحار الانوار: 35 / 210، حديث 11، و 37 / 48، حديث 27، الامالى، شيخ صدوق: 130، المستدرك على الصحيحين: 3 / 166 و منابع ديگر.

انكار دشمنان
از روايات استفاده مى شود كه دشمنان اهل بيت عليهم السلام از روى بغض و حسد منكر اولاد و ذريّه بودن ائمه را نسبت به رسول خدا صلى اللّه عليه وآله مى شده اند. در كتاب روضه كافى از ابوالجارود اين گونه روايت شده است:
ابوالجارود گويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود:
يا أبا الجارود! ما يقولون لكم في الحسن والحسين؟
قلت: ينكرون علينا أنّهما ابنا رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله.
قال: فأيّ شيء احتججتم عليهم؟
قلت: احتججنا عليهم بقول اللّه عز وجل في عيسى ابن مريم عليهما السلام: (وَمِنْ ذُرّيَّتِهِ داوُودَ وَسُلَيْمانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسى وَهارُونَ وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ * وَزَكَرِيّا وَيَحْيى وَعيسى).1
فجعل عيسى بن مريم من ذريّة نوح عليه السلام.
قال: فأيّ شيء قالوا لكم؟
قلت: قالوا: قد يكون ولد الابنة من الولد ولا يكون من الصلب.
قال: فأيّ شيء احتججتم عليهم؟
قلت: احتججنا عليهم بقول اللّه تعالى لرسوله صلى اللّه عليه وآله: (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ).2
قال: فأيّ شيء قالوا؟
قلت: قالوا: قد يكون في كلام العرب «أبناء رجل» وآخر يقول: «أبناؤنا».
قال: فقال أبو جعفر عليه السلام: يا أبا الجارود! لأعطينكها من كتاب اللّه جل وتعالى، إنّهما من صلب رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله لا يردها إلاّ الكافر.
قلت: وأين ذلك جعلت فداك؟
قال: من حيث قال اللّه تعالى: (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَبَناتُكُمْ وَأَخَواتُكُمْ)3الآية... إلى أن انتهى إلى قوله تبارك وتعالى: (وَحَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ)4 فسلهم يا أبا الجارود! هل كان يحلّ لرسول اللّه صلى اللّه عليه وآله نكاح حليلتهما؟ فإن قالوا: نعم، كذبوا وفجروا وإن قالوا: لا، فهما ابناه لصلبه.5
اى ابوالجارود! ديگران درباره امام حسن و امام حسين عليهما السلام به شما چه مى گويند؟
گفتم: اين كه امام حسن و امام حسين عليهما السلام دو پسر رسول خدا صلى اللّه عليه وآله هستند را انكار مى كنند.
فرمود: شما در مقام احتجاج با آنان به چه چيزى احتجاج مى كنيد؟
عرضه داشتم: به آنان به واسطه اين آيه ها كه درباره عيسى بن مريم نازل شده است كه «و از فرزندان او داوود، سليمان، ايوب، يوسف، موسى و هارون را هدايت كرديم و اين گونه ما نيكوكاران را پاداش مى دهيم. و هم چنين زكريا، يحيى، عيسى و الياس را» احتجاج مى كنيم كه اين آيه شريفه عيسى بن مريم را از فرزندان نوح مى داند.
حضرت فرمود: آنان در پاسخ شما چه مى گويند؟
عرض كردم: مى گويند كه گاهى فرزند مادر در زمره فرزندان حساب مى شود; ولى از صلب محسوب نمى شود.
فرمود: شما در جواب آنان به چه چيزى استدلال مى كنيد؟
عرض كردم: ما به آيه «بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم و شما فرزندان خود را; ما زنان خود را دعوت كنيم و شما زنان خود را و ما نفوس خود را دعوت كنيم و شما نيز نفوس خود را» بر رد آنان استدلال كرديم.
فرمود: آنان در پاسخ شما چه مى گويند؟
گفتم: آنان مى گويند كه گاهى در كلام عرب مرسوم است كه به فرزندان مى گويند «فرزندان مرد» و گاهى مى گويند «فرزندان ما».
راوى گويد امام عليه السلام فرمود: اى ابوالجارود! از كتاب خدا براى تو دليلى مى آورم كه دلالت مى كند بر اين كه امام حسن و امام حسين عليهما السلام از صلب رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله بودند و اين مطلب را انكار نخواهد كرد مگر كافر.
عرض كردم: فدايت شوم! آن آيه كجاست؟
فرمود: آن جا كه خداوند متعال مى فرمايد: «حرام شده است بر شما، مادرانتان، دختران برادرتان و دختران خواهرتان... و همسران پسرانتان كه از نسل شما هستند» اى اباالجارود! از آنان بپرس كه آيا ازدواج پيامبر صلى اللّه عليه وآله با دختران و يا زنان امام حسن و امام حسين عليهما السلام رواست يا نه؟ اگر گفتند: آرى! آنان دروغ گو و فاسقند، و اگر گفتند: نه; پس آن دو، فرزندان صلبى پيامبر هستند.
فخر رازى در تفسير خود در ذيل آيه مباركه (ذُرّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْض)6مى نويسد:
شعبى ـ كه يكى از بزرگان محدّثان عامه از تابعين ـ گويد:
كنت عند الحجّاج، فاُتي بيحيى بن يعمر فقيه خراسان من بلخ مكبّلاً بالحديد.
فقال له الحجّاج: أنت زعمت أنّ الحسن والحسين من ذريّة رسول اللّه!
فقال: بلى.
فقال الحجّاج: لتأتيني بها واضحة بيّنة من كتاب اللّه أو لأقطعنّك عضواً عضواً.
فقال: آتيك بها واضحة بيّنة من كتاب اللّه يا حجاج!
قال: فتعجبت من جرأته بقوله: يا حجّاج!
فقال له: ولا تأتيني بهذه الآية: (نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ)؟!7
فقال: آتيك بها واضحة بيّنة من كتاب اللّه وهو قوله: (وَنُوحًا هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرّيَّتِهِ داوُودَ وَسُلَيْمانَ);8
در نزد حجاج بودم كه يحيى بن يعمر، فقيه خراسان را از بلخ در حالى كه دستانش با زنجير بسته شده بود آوردند.
حجاج به او گفت: آيا تو گمان مى كنى كه حسن و حسين از فرزندان و ذريه رسول خدا هستند؟
گفت: آرى!
حجّاج گفت: بايد دليل روشنى از قرآن بياورى كه حسنين، از فرزندان رسول اللّه هستند ـ گويى سنّت هم قبول نيست، بايد دليل از قرآن باشد ـ يا تو را تكّه تكّه مى نمايم.
گفت: آرى اى حجّاج! براى تو از قرآن دليل روشنى مى آورم.
راوى گويد: از جرأت او كه به حجاج خطاب كرد و گفت: اى حجاج! تعجب كردم.
حجّاج گفت: آيه مباهله را به عنوان دليل ارائه نكنى.
(آرى آنان از ادلّه اى كه بيان گر مقامات، منازل و فضايل اهل بيت عليهم السلام هستند، حتى قرآن خوششان نمى آيد; از اين رو مى گويد: دليلى غير از آيه مباهله باشد).
گفت: آرى، آيه اى جز اين براى تو مى خوانم كه خيلى واضح است.
آن گاه اين آيه را خواند: «... و نوح را پيش از آن هدايت نمود و از فرزندان او داوود، سليمان و ايّوب...».
تا رسيد به زكريا، يحيى و عيسى. عيسى پدر نداشت، با وجود اين، از ذريّه نوح خوانده شده است.
پرسيد: «من كان أبو عيسى؟ پدر عيسى چه كسى بوده كه به ذريه ملحق شده است؟»
حجّاج مدّتى سرش را پايين افكند، شرمنده شد; آن گاه سرش را بلند كرد و گفت:
كأني لم أقرء هذه الآية من كتاب اللّه;9
گويى من اين آيه را از قرآن نخوانده بودم.
آرى! ممكن است حجّاج قرآن را خوانده باشد; ولى قرآن خواندن او با فهم و تدبّر نبوده كه اگر قرآن را با فهم و تدبّر مى خواند حجّاج نمى شد!
از اين داستان، به ياد قصّه اى مشابه و مناسب ديگرى افتادم. آن گاه كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله از دار دنيا رفتند، نقشه بود كه ابوبكر را بعد از پيامبر اكرم سر كار بياورند و جانشين آن حضرت بكنند. آن موقع ابوبكر خارج شهر مدينه بود.
در اين هنگام عمر سر و صدا به راه انداخت كه نه، پيامبر از دنيا نرفته است، اگر كسى بگويد: محمّد از دنيا رفته، سر از تنش جدا مى كنم، كسى چنين سخنى نگويد!
اين وضعيّت ادامه داشت تا ابوبكر آمد و در جواب حرف هاى عمر اين آيه را خواند كه
(إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ);10
به يقين تو مى ميرى و آن ها نيز خواهند مرد.
آن گاه عمر ساكت شد و گفت:
كأنّي لم أسمع هذه الآية;11
گويى اين آيه را نخوانده بودم.
آرى، يا واقعاً آيه را نخوانده بود، يا به دروغ چنين گفته و بدين سان از آن همه سر و صدا عذرخواهى كرده، اما به هر حال غرض چيز ديگرى بوده كه در جاى خود به تفصيل شرح داده شده است.
به هر حال، اين استدلال تمام است كه حسنين عليهما السلام به حكم قرآن مجيد فرزندان رسول اللّه و از طريق صدّيقه طاهره سلام اللّه عليها ذرّيه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله مى باشند، آن سان كه عيسى عليه السلام پدر نداشته و در قرآن مجيد از طريق مادرش از ذرّيه حضرت نوح عليه السلام خوانده شده است و البته بيان قرآن حق است (فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ)12.
1. سوره انعام: آيه 84 و 85 .
2. سوره آل عمران (3): آيه 61.
3. سوره نساء: آيه 23.
4. همان.
5. روضة الكافى: 317 و 318، حديث 1.
6. سوره آل عمران (2): آيه 34.
7. همان: آيه 61.
8. سوره انعام (6): آيه 84 .
9. تفسير فخر رازى: 2 / 194.
10. سوره زمر (39): آيه 30.
11. ر.ك: الصراط المستقيم: 3 / 18، شرح الأخبار: 1 / 146، الدرر ابن عبدالبر: 272 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 12 / 195.
12. سوره يونس (10): آيه 32.

اضافه واژه «ذرّيه» به «رسول اللّه»
با توجّه به آن چه بيان شد، پاسخ پرسش ديگر كه چرا در عبارت پيشين لفظ «اوصياء» به «نبى اللّه» اضافه شده است; اما در اين جا «ذريّه» به «رسول اللّه» اضافه شده؟ و اين دو تعبير چه فرقى با هم دارند، داده مى شود.
واژه «ذريه» به معناى اولاد منتشر در بلاد و شهرهاست; انتشار و پخش شدن و متفرّق شدن اينان در اين شهرها براى چيست؟ چه تأثيرى دارد؟
در جواب مى گوييم: مگر نه اين است كه رسالت رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله بايستى به شهرهاى مختلف برسد؟ مگر رسالت، همان پيام رسانى نيست؟ آرى! وظيفه رسول، ابلاغ و رساندن است. ذرّيه رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله در اين جهت با آن حضرت شريك هستند كه رسانندگان رسالت جدّشان و ادامه دهندگان آن در شهرهاى مختلف خواهند بود و اين بر اثر انتشار و حضور آن ها در شهرهاى مختلف تحقق يافته است.
وظيفه رسول، نشر چيزى است كه به عنوان نبوّت آن را متحمّل شده است; از اين رو مى گويند:
كلّ رسول نبي وليس كل نبي برسول;1
هر رسولى پيامبر است; ولى هر پيامبرى رسول نيست.
ائمّه عليهم السلام در شهرها منتشر شدند تا رسالت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله به وسيله اينان منتشر شود. با انتشار آن بزرگواران در شهرها، شريعت اسلام كه همان رسالت است منتشر مى گردد. اين معناى رسالت بر خلاف معناى نبوّت از ماده «نبأ» است; چرا كه واژه «نبأ» به معناى خبر و مقصود وحى است كه با رسيدن آن نبوّت متحقّق مى گردد; ولى رسالت، انتشار شريعت وحى شده است و انتشار ائمّه عليهم السلام در شهرها داراى اين خاصيّت است.
براى مثال، هم چنان كه اگر ما در شبى كه هوا صاف است به آسمان بنگريم، خواهيم ديد كه ستارگان در آسمان منتشر و پخش هستند كه هر كدام در حدّ خودش روشن گرى دارد، اگر كسى به كره ديگرى برود و نظاره گر كره زمين گردد، خواهد ديد كه ذرّيه رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله بر روى زمين به سان ستارگان در شهرها و بلاد مختلف منتشر و پخش هستند و هر كدام به سهم خويش در هدايت خلق مؤثر است.
به راستى امروزه در جامعه ما اين گنبد و بارگاه ها چه نقشى دارند؟ مگر مى شود تأثير اين مشاهد مشرّفه، قبور اولاد ائمّه و ذريه رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله را منكر شد؟ اين ها چه آثار و بركاتى دارند؟ چه هدايت هايى از اين راه به وقوع مى رسد؟
بدين جهت در اين عبارت واژه «ذرّيه» به «رسول اللّه» و در آن عبارت واژه «اوصياء» به «نبى اللّه» اضافه شده است.
البتّه شايد دليلى جز اين نيز داشته باشد كه خداوند عالم است.
1. ر.ك: لسان العرب: 1 / 163.

وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ;
و رحمت خدا و بركات او بر شما باد.
يعنى: پس از سلام بر آنان كه داراى مقامات ياد شده هستند از خدا خواهان رحمت و بركات برايشان مى شويم، و اين معنا از قرآن مجيد اخذ شده كه (رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ)1.
1. سوره هود (11): آيه 76.
منبع:کتاب با پیشوایان هدایتگر – 1
نوشته آیت الله سید علی میلانی

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن