44. درباره حديث (شخصى) يهودى (به نام) سبخت

44. باب حديث سبخت اليهودى‏

1 أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ إِبْرَاهِيمُ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ عَلِيٍّ الْيَعْقُوبِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص يَهُودِيٌّ يُقَالُ لَهُ سُبَّخْتُ فَقَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ جِئْتُ أَسْأَلُكَ عَنْ رَبِّكَ فَإِنْ أَجَبْتَنِي عَمَّا أَسْأَلُكَ عَنْهُ اتَّبَعْتُكَ وَ إِلَّا رَجَعْتُ فَقَالَ لَهُ سَلْ عَمَّا شِئْتَ فَقَالَ أَيْنَ رَبُّكَ فَقَالَ هُوَ فِي كُلِّ مَكَانٍ وَ لَيْسَ هُوَ فِي شَيْ‏ءٍ مِنَ الْمَكَانِ بِمَحْدُودٍ قَالَ فَكَيْفَ هُوَ فَقَالَ وَ كَيْفَ أَصِفُ رَبِّي بِالْكَيْفِ وَ الْكَيْفُ مَخْلُوقُ اللَّهِ وَ اللَّهُ لَا يُوصَفُ بِخَلْقِهِ قَالَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّكَ نَبِيٌّ قَالَ فَمَا بَقِيَ حَوْلَهُ حَجَرٌ وَ لَا مَدَرٌ وَ لَا غَيْرُ ذَلِكَ إِلَّا تَكَلَّمَ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ يَا شَيْخُ إِنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ سُبَّخْتُ تَاللَّهِ مَا رَأَيْتُ كَالْيَوْمِ أَبْيَنَ ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ

ترجمه :

1. امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: شخصى يهودى كه به او (سبخت) مى‏گفتند، به نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد و عرض كرد: اى محمد! به نزد تو آمده‏ام تا از تو در مورد پروردگارت سؤالاتى بكنم كه اگر به سؤالات من جواب دادى، از تو پيروى مى‏كنم و در غير اين صورت بر مى‏گردم.

حضرت فرمود: از هر چه مى‏خواهى، سؤال كن.

يهودى گفت: پروردگار تو كجاست؟

پيامبر در جواب فرمودند: او، در همه جا حضور دارد و در چيزى نيست تا مكان محدودى داشته باشد.

يهودى گفت: خداوند چگونه است؟ پيامبر فرمودند: چگونه خداوند را به كيفيت و چگونگى توصيف كنم، در حالى كه كيفيت خودش آفريده خداوند است و خداوند به صفات مخلوق خود، وصف نمى‏شود. يهودى گفت: چه كسى مى‏داند كه تو پيامبر هستى؟

امام صادق (عليه السلام) در اين جا فرمودند: آن چه از سنگ و كلوخ و چيزهاى ديگرى كه اطراف مرد يهودى بود، به زبان عربى واضح گفتند: اى سُبَخ‏(207)! (ظاهرا در اصل روايت اين است و كلمه شيخ نيست) به طور يقين، او فرستاده خداوند است.

(مرد يهودى) سبخت گفت: به خدا قسم، روزى روشن‏تر از امروز نديده‏ام و سپس گفت: شهادت مى‏دهم كه خدايى جز خداى يگانه نيست و تو (اى محمد) فرستاده خداوند هستى.

2 حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْفَارِسِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ رُمَيْحٍ النَّسَوِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْعُقَيْلِيُّ بِقُهَسْتَانَ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَلْخِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْخُزَاعِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْأَزْهَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فِي بَعْضِ خُطَبِهِ مَنِ الَّذِي حَضَرَ سُبَّخْتَ الْفَارِسِيَّ وَ هُوَ يُكَلِّمُ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ الْقَوْمُ مَا حَضَرَهُ مِنَّا أَحَدٌ فَقَالَ عَلِيٌّ ع لَكِنِّي كُنْتُ مَعَهُ ع وَ قَدْ جَاءَهُ سُبَّخْتُ وَ كَانَ رَجُلًا مِنْ مُلُوكِ فَارِسَ وَ كَانَ ذَرِباً فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِلَى مَا تَدْعُو قَالَ أَدْعُو إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ فَقَالَ سُبَّخْتُ وَ أَيْنَ اللَّهُ يَا مُحَمَّدُ قَالَ هُوَ فِي كُلِّ مَكَانِ مَوْجُودٌ بِ‏آيَاتِهِ قَالَ فَكَيْفَ هُوَ فَقَالَ لَا كَيْفَ لَهُ وَ لَا أَيْنَ لِأَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَيَّفَ الْكَيْفَ وَ أَيَّنَ الْأَيْنَ قَالَ فَمِنْ أَيْنَ جَاءَ قَالَ لَا يُقَالُ لَهُ جَاءَ وَ إِنَّمَا يُقَالُ جَاءَ لِلزَّائِلِ مِنْ مَكَانٍ إِلَى مَكَانٍ وَ رَبُّنَا لَا يُوصَفُ بِمَكَانٍ وَ لَا بِزَوَالٍ بَلْ لَمْ يَزَلْ بِلَا مَكَانٍ وَ لَا يَزَالُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ لَتَصِفُ رَبّاً عَظِيماً بِلَا كَيْفٍ فَكَيْفَ لِي أَنْ أَعْلَمَ أَنَّهُ أَرْسَلَكَ فَلَمْ يَبْقَ بِحَضْرَتِنَا ذَلِكَ الْيَوْمَ حَجَرٌ وَ لَا مَدَرٌ وَ لَا جَبَلٌ وَ لَا شَجَرٌ وَ لَا حَيَوَانٌ إِلَّا قَالَ مَكَانَهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ قُلْتُ أَنَا أَيْضاً أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ هَذَا فَقَالَ هَذَا خَيْرُ أَهْلِي وَ أَقْرَبُ الْخَلْقِ مِنِّي لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِي وَ دَمُهُ مِنْ دَمِي وَ رُوحُهُ مِنْ رُوحِي وَ هُوَ الْوَزِيرُ مِنِّي فِي حَيَاتِي وَ الْخَلِيفَةُ بَعْدَ وَفَاتِي كَمَا كَانَ هَارُونُ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ عَلَى الْحَقِّ ثُمَّ سَمَّاهُ عَبْدَ اللَّهِ

ترجمه :

2. امام حسين (عليه السلام) مى‏فرمايد: امير مؤمنان على بن ابى طالب (عليه السلام) در يكى از خطبه‏هاى خود به حاضران فرمودند: چه كسى از شما در جلسه شخصى يهودى ايرانى به نام سبخت كه با رسول خدا سخن گفت، حاضر بود؟ حاضرين جواب دادند: هيچ كدام از ما حاضر نبوديم. امام على (عليه السلام) فرمودند: اما من همراه رسول خدا بودم كه مرد يهودى به نام سبخت نزد آن حضرت آمد و او مردى از پادشاهان (حاكمان منطقه‏اى در) ايران بود كه خشن به نظر مى‏رسيد.

گفت: اى محمد! مردم را به چه چيزى دعوت مى‏كنى؟

پيامبر فرمودند: مردم را به شهادت دادن به يگانگى خداوند و اين كه شريكى ندارد و محمد، بنده و فرستاده اوست، دعوت مى‏كنم.

سبخت (مردى يهودى) گفت: اى محمد! خدا كجاست؟

پيامبر فرمودند: او، به وسيله نشانه‏هايش در همه جا هست.

مرد يهودى گفت: او، چگونه است؟ (كيفيتش به چه صورت است؟)

فرمودند: براى او چگونگى و مكان وجود ندارد، زيرا خداوند خودش به كيفيت، چگونگى داده و به مكان، جايگاه داده است.

مرد يهودى گفت: خداوند از كجا آمده است؟

فرمودند: به او گفته نمى‏شود كه آمده است، زيرا آمدن به كسى مى‏گويند كه از جايى به جاى ديگر منتقل شود، در حالى كه پروردگار ما به مكان و نابودى توصيف نمى‏شود، بلكه او هميشگى بوده و هست، بدون اين كه مكان و نابودى داشته باشد.

مرد يهودى گفت: اى محمد! پروردگارى كه چگونگى ندارد را وصف كردى. اما من چگونه بدانم كه خداوند تو را فرستاده است؟

(در اين هنگام) در حضور ما هيچ سنگ، كلوخ، كوه، درخت و حيوانى نبود مگر اين كه در آن جا گفتند: شهادت مى‏دهم كه خدايى جز خداى يگانه نيست و محمد، بنده و فرستاده اوست. (امام على (عليه السلام) فرمودند:) من نيز گفتم: خدايى جز خداى يگانه نيست و محمد، بنده وفرستاده خداوند است.

مرد يهودى (به امام على (عليه السلام) اشاره كرد و) گفت: اى محمد! اين كيست؟

پيامبر فرمودند: اين شخص (يعنى امير مؤمنان على بن ابى طالب (عليه السلام)) بهترين خويشاوند و نزديك‏ترين آفريده خداوند به من است. گوشت او، گوشت من و خون او، خون من و روح او، روح من است. او در زندگى، وزير، (همراه و مشاور) من و بعد از وفاتم، جانشين من است، همان طورى كه هارون به موسى بود، با اين فرق كه بعد از من، پيامبرى نيست. پس سخن او را بشنو و از او اطاعت كن، زيرا بر حق است. سپس پيامبر اكرم، نام مرد يهودى را، عبدالله گذاشت.

 

207 -  در زبان عربى، قاعده‏اى به نام ترخيم وجود دارد كه در بعضى مواقع، حرف آخر اسمى را حذف مى‏كنند، همان طورى كه در فارسى هم اين چنين است كه به فاطمه، فاطى مى‏گويند. اين جا نيز اى سبخت آمده است اى سبخ. پس كلمه شيخ اشتباه است.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: