مجلس هفدهم نيمه ماه رمضان 367

امالی شیخ صدوق

1- على (ع) فرمود:
فقراء نزد رسول خدا (ص) آمدند و گفتند يا رسول اللّه توانگران دارند آنچه بدان بنده آزاد كنند و ما نداريم و آنچه بدان حج كنند و ما نداريم و آنچه صدقه دهند و ما نداريم ، آنچه بدان جهاد كنند و ما نداريم ، فرمود هر كه صد بار اللّه اكبر گويد بهتر از آزاد كردن صد بنده است و هر كه صد بار تسبيح خدا گويد بهتر از قربانى صد شتر است و هر كه صد بار حمد خدا گويد بهتر از تقديم صد اسب است در راه خدا با زين و مهار و سوار آنها و هر كه صد بار لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ گويد در آن روز كردارش از همه مردم بهتر باشد جز كسى كه بيفزايد گفت اين خبر بتوانگران رسيد آنها هم چنان كردند فقراء خدمت پيغمبر برگشتند و گفتند يا رسول اللّه آنچه دستور دادى به توانگران رسيده و عمل كردند فرمود اين فضل خداست بهر كه خواهد بدهد.

2- امام پنجم فرمود:
نام رسول خدا (ص) در صحف ابراهيم ماحى است و در تورات موسى الحاد و در انجيل عيسى احمد و در فرقان محمد (ص) است عرض شد ماحى يعنى چه ؟ فرمود نابود كن بتها و وثنها و قمارها و هر معبودى جز خداى رحمان عرض شد معنى الحاد چيست فرمود مبارزه كند با هر كه با خدا و دينش بستيزد خويش باشد يا بيگانه عرض شد احمد يعنى چه ؟ فرمود خداى عز و جل در كتب خود او را نيك ستوده عرض شد محمد يعنى چه ؟ فرمود براستى خدا و فرشتگانش و همه پيغمبرانش و رسولانش ‍ و همه امتهايش او را تمجيد كنند و بر او رحمت فرستند، نامش بر عرش ‍ نوشته است مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ و آن حضرت را شيوه بود از كلاههاى يمنى مى پوشيد و در جنك از كلاههاى دو گوش مضرى ، عصاى پيكان دارى داشت كه بر آن تكيه ميكرد و آن را در عيدها با خود بيرون مى آورد و با آن خطبه ميخواند عصاى دستى داشت بنام ممشوق ، چادرى بنام كن كاسه اى بنام منبعه قدحى بنام رى دو اسب داشت يكى را مرتجز گفته ، و ديگرى را سكب ، دو استر داشت بنام دلدل و شهباء، دو ناقه داشت بنام عضباء و جذعا و دو شمشير داشت بنام ذو الفقار و عون و دو شمشير ديگر بنام مخذم و رسوم الاغى داشت بنام يعفور نام عمامه اش سحاب و زرهش ذات الفضول بود كه سه حلقه نقره داشت يكى پيش و دو تا از پس نام علمش ‍ عقاب بود و شتر حملش ديباج و پرچمش معلام و خودش اسعد همه اينها را وقت وفاتش بعلى (ع) داد خاتم خود را از انگشتش در آورد و بانگشت او كرد على (ع) فرمود در دسته يكى از شمشيرهايش سه جمله نقش است پيوست كن با كسى كه از تو ميبرد، حق بگو گرچه بر ضررت باشد، بهر كه با تو بد كند خوبى كن رسول خدا (ص) فرمود: پنج چيز است كه تا بميرم ترك نكنم خوردن بر روى زمين با بنده ها سوار شدن بر الاغ برهنه ، دوختن بز بدست خودم و پوشيدن جامه پشمين و سلام بر كودكان تا روش پس از من باشد.

3- ريان بن صلت گويد:
خدمت امام هشتم رسيدم باو گفتم يا ابن رسول اللّه مردم گويند تو ولايت عهد پذيرفتى با اينكه اظهار زهد در دنيا داشتى آن حضرت فرمود خدا ميدانست كه من از آن بدم مى آيد ولى چون ناچار شدم ميان قبول آن و ميان كشته شدن قبول را بر كشته شدن پذيرفتم واى بر آنها نميدانند كه يوسف (ع) پيغمبر و رسول بود و چون بتصدى خزانه هاى عزيز مضطر شد باو گفت مرا بر خزانه هاى زمين مقرر كن زيرا من نگهدار و دانا هستم و منهم بقبول اين موضوع مضطر شدم از روى اكراه و اجبار و نزديك شدن بهلاكت با اينكه من وارد اين كار نشدم جز به وضعى كه در آن مداخله ندارم بسوى خداست شكايت من و او است كمك خواسته از او.

4- حضرت رضا فرمود:
هر كه ياد مصيبت ما كند و بگريد بدان چه با ما كردند روز قيامت با ما در درجه ما است و هر كه ياد مصيبت ما كند و بگريد و بگرياند ديده اش گريان نشود روزى كه همه ديده ها گريانست و هر كه بنشيند در مجلسى كه امر ما در آن زنده مى شود دلش نميرد روزى كه دلها بميرد حضرت رضا در گفته خداى عز و جل : اگر خوب كنيد بخود خوب كرديد و اگر بد كنيد از آن خود شما است فرمود اگر خوب كنيد بخود خوبى كرديد و اگر بد كنيد پروردگاريست كه بيامرزد شما را فرمود در تفسير (آيه سوره حجر 85) چشم پوشى كن چشم پوشى خوبى - گذشت بدون گله - در تفسير گفته خداى عز و جل (روم 24) بشما مينمايد برق را براى ترس و طمع - فرمود ترس نسبت بمسافر و طمع نسبت بمقيم است فرمود هر كه توانا بر كفاره گناهانش نيست بسيار صلوات بر محمد و آل محمد فرستد كه گناهان را ويران كند از بن فرمود صلوات بر محمد و آل محمد نزد خداى عز و جل برابر با تسبيح و تهليل و تكبير است .

5- يك روز معاويه با عمرو عاص گفت :
اى ابا عبد اللّه كدام ما زيركتر و سياستمدارتريم عمرو گفت من مرد بديهه هستم و تو مرد انديشه معاويه گفت بنفع من قضاوت كردى و من در بديهه هم از تو زيركترم عمرو گفت اين زيركى تو روز رفع مصاحف كجا بود گفت تو در آن بر من غلبه كردى و اكنون ميخواهم از تو چيزى بپرسم و در جواب با من راست بگو گفت بخدا دروغ زشت است هر چه خواهى بپرس كه با تو راست گويم معاويه گفت از روزى كه با من همراه شدى بمن دغلى كردى يا نه ؟ گفت نه گفت بخدا چرا من نميگويم در همه ميدانها ولى در يك ميدان گفت كدام ميدان گفت روزى كه على بن ابى طالب مرا بميدان خود طلبيد با تو مشورت كردم و گفتم چه رأى ميدهى گفتى همسر وى كريم است و بمن نظر دادى كه بميدان او بروم و تو او را بخوبى ميشناختى و من دانستم كه با من دغلى كردى گفت اى امير المؤمنين مردى عظيم الشرف و بلند مقام تو را بمبارزه دعوت كرده بود و يكى از دو سرانجام خوش را داشتى يا او را ميكشتى و پهلوانى ميكردى و شرف بر شرفت ميافزود و در سلطنت خود بى رقيب ميشدى و يا بهمراهى شهيدان و صالحان كه چه خوب رفيقا نبند ميشتافتى معاويه گفت اين دغلى ديگر از اولى بدتر است بخدا من مى دانستم كه اگر او را بكشم بدوزخ مى روم و اگر هم مرا بكشد بدوزخ ميروم عمرو گفت پس چه باعث بود كه با او بجنگى گفت ملك عقيم است و نبايد اين سخن را از من جز تو كسى بشنود.

6- رسول خدا فرمود:
هر كه دين مرا دارد و راه مرا مى رود و پيرو قانون من است بايد معتقد به تفضيل ائمه خاندان من باشد بر همه امتم زيرا مثل آنها در اين امت مثل باب حطه است در بنى اسرائيل .

7- امام پنجم فرمود:
خدا به رسولش وحى كرد كه من از جعفر بن ابى طالب چهار موضوع را تقدير ميكنم پيغمبر (ص) او را خواست و باو خبر داد عرضكرد اگر خدا بتو خبر نداده بود منهم اظهار نميكردم من هرگز مى ننوشيدم زيرا مى دانستم كه اگر بنوشم عقلم ميرود هرگز دروغ نگفتم زيرا دروغ نقص مردانگى است ، زنا نكردم زيرا ترسيدم كه با من همان عمل بشود و هرگز بتى نپرستيدم زيرا دانستم كه زيان و سودى ندارد گفت پيغمبر دست بر شانه اش زد و فرمود بر خدا حق است كه بتو دو پر دهد تا در بهشت پرواز كنى .

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: