حديث دوازده درهمى كه براى رسول خدا هديه آورده شد

alkhesal

حديث الدراهم الاثني عشر التي أهديت إلى رسول الله ص‏

69 حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنِ الصَّادِقِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ بَلِيَ ثَوْبُهُ فَحَمَلَ إِلَيْهِ اثْنَيْ عَشَرَ دِرْهَماً فَقَالَ ع يَا عَلِيُّ خُذْ هَذِهِ الدَّرَاهِمَ فَاشْتَرِ لِي بِهَا ثَوْباً أَلْبَسُهُ قَالَ عَلِيٌّ ع فَجِئْتُ إِلَى السُّوقِ فَاشْتَرَيْتُ لَهُ قَمِيصاً بِاثْنَيْ عَشَرَ دِرْهَماً وَ جِئْتُ بِهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَنَظَرَ إِلَيْهِ فَقَالَ يَا عَلِيُّ غَيْرُ هَذَا أَحَبُّ إِلَيَّ أَ تَرَى صَاحِبَهُ يُقِيلُنَا فَقُلْتُ لَا أَدْرِي فَقَالَ انْظُرْ فَجِئْتُ إِلَى صَاحِبِهِ فَقُلْتُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ كَرِهَ هَذَا يُرِيدُ غَيْرَهُ فَأَقِلْنَا فِيهِ فَرَدَّ عَلَيَّ الدَّرَاهِمَ وَ جِئْتُ بِهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَمَشَى مَعَهُ إِلَى السُّوقِ لِيَبْتَاعَ قَمِيصاً فَنَظَرَ إِلَى جَارِيَةٍ قَاعِدَةٍ عَلَى الطَّرِيقِ تَبْكِي فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ مَا شَأْنُكِ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ‏

إِنَّ أَهْلِي أَعْطَوْنِي أَرْبَعَةَ دَرَاهِمَ لِأَشْتَرِيَ لَهُمْ حَاجَةً فَضَاعَتْ فَلَا أَجْسُرُ أَنْ أَرْجِعَ إِلَيْهِمْ فَأَعْطَاهَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَرْبَعَةَ دَرَاهِمَ وَ قَالَ ارْجِعِي إِلَى أَهْلِكِ وَ مَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى السُّوقِ فَاشْتَرَى قَمِيصاً بِأَرْبَعَةِ دَرَاهِمَ وَ لَبِسَهُ وَ حَمِدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَأَى رَجُلًا عُرْيَاناً يَقُولُ مَنْ كَسَانِي كَسَاهُ اللَّهُ مِنْ ثِيَابِ الْجَنَّةِ فَخَلَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَمِيصَهُ الَّذِي اشْتَرَاهُ وَ كَسَاهُ السَّائِلَ ثُمَّ رَجَعَ ع إِلَى السُّوقِ فَاشْتَرَى بِالْأَرْبَعَةِ الَّتِي بَقِيَتْ قَمِيصاً آخَرَ فَلَبِسَهُ وَ حَمِدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَجَعَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَإِذَا الْجَارِيَةُ قَاعِدَةٌ عَلَى الطَّرِيقِ تَبْكِي فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص مَا لَكِ لَا تَأْتِينَ أَهْلَكِ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي قَدْ أَبْطَأْتُ عَلَيْهِمْ أَخَافُ أَنْ يَضْرِبُونِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُرِّي بَيْنَ يَدَيَّ وَ دُلِّينِي عَلَى أَهْلِكِ وَ جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى وَقَفَ عَلَى بَابِ دَارِهِمْ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ الدَّارِ فَلَمْ يُجِيبُوهُ فَأَعَادَ السَّلَامَ فَلَمْ يُجِيبُوهُ فَأَعَادَ السَّلَامَ فَقَالُوا وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ فَقَالَ ع مَا لَكُمْ تَرَكْتُمْ إِجَابَتِي فِي أَوَّلِ السَّلَامِ وَ الثَّانِي فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ سَمِعْنَا كَلَامَكَ فَأَحْبَبْنَا أَنْ نَسْتَكْثِرَ مِنْهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ هَذِهِ الْجَارِيَةَ أَبْطَأَتْ عَلَيْكُمْ فَلَا تُؤْذُوهَا فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ هِيَ حُرَّةٌ لِمَمْشَاكَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْحَمْدُ لِلَّهِ مَا رَأَيْتُ اثْنَيْ عَشَرَ دِرْهَماً أَعْظَمَ بَرَكَةً مِنْ هَذِهِ كَسَا اللَّهُ بِهَا عَارِيَيْنِ وَ أَعْتَقَ نَسَمَةً

69- امام صادق عليه السّلام فرمود: مردى بخدمت رسول خدا رسيد و جامه حضرت را كهنه ديد دوازده درهم خدمت آن حضرت آورد حضرت بامير المؤمنين فرمود يا على اين پولها را دريافت كن و جامه‏اى از بهر من با آن پولها بخر كه بپوشم على عليه السّلام فرمايد به بازار آمدم و پيراهنى به دوازده درهم خريدم بخدمت رسول خدا (ص) آوردم حضرت نگاهى ب‏آن كرد و فرمود يا على عليه السّلام جامه غير از اين را دوست‏تر دارم به نظرت صاحبش پس ميگيرد؟ عرض كردم نميدانم فرمود ببين، من نزد صاحبش آمدم و گفتم رسول خدا را اين جامه خوش آيند نيست و جامه ديگرى مى‏خواهد اين معامله ما را فسخ كن او پولها را بمن پس داد من آنها را بخدمت رسول خدا باز آوردم حضرت بهمراه آن مرد ببازار رفت تا پيراهنى خريدارى كند كنيزى را ديد در كنار راه نشسته مى‏گريد رسول خدا باو فرمود ترا چه شده است؟

عرض كرد يا رسول اللَّه خانواده‏ام چهار درهم بمن دادند تا چيزى كه مورد نيازشان بود براى آنان خريدارى كنم و گم شد ديگر جرات بازگشتن بسوى آنان را ندارم رسول خدا چهار درهم به كنيز داد و فرمود به خانواده خود برگرد و رسول خدا به بازار رفت پيراهنى به چهار درهم خريد و آن را پوشيد و خداى عز و جل را حمد گفت پس مرد برهنه‏ئى را ديد كه ميگويد هر كس كه مرا بپوشاند خدا از جامه‏هاى بهشتى باو بپوشاند رسول خدا پيراهنى را كه خريده بود از تن درآورد و به آن سائل پوشانيد سپس ببازار بازگشت و با چهار درهم باقيمانده پيراهن ديگرى خريد و آن را پوشيد و حمد خداى عز و جل را بجاى آورد و به سوى خانه‏اش بازگشت به همان كنيز برخورد كه در كنار راه نشسته و گريه ميكند رسول خدا به او فرمود ترا چه شد كه به خانواده خود نمى‏روى؟ عرض كرد يا رسول اللَّه مرا دير شده است و ميترسم مرا به زنند رسول خدا فرمود: پيشاپيش من راه برو و مرا به خانواده خود راهنمائى كن رسول خدا آمد تا بر در خانه آنان ايستاد سپس فرمود: سلام بر شما اى اهل خانه پاسخش ندادند دوباره سلام داد پاسخش ندادند با رسوم سلام كرد گفتند؟ سلام بر تو باد يا رسول اللَّه با رحمت و بركات خدا حضرت فرمود:

چرا در بار اول و دوم پاسخ مرا نگفتيد عرض كردند: يا رسول اللَّه سخن شما را شنيديم دوست داشتيم كه هر چه بيشتر شنويم رسول خدا فرمود: اين كنيز دير كرده است آزارش نكنيد عرض كردند: يا رسول اللَّه به احترام تشريف فرمائى شما آن كنيز را آزاد كرديم رسول خدا فرمود: حمد خدا را كه هيچ دوازده درهمى پر بركت‏تر از اين درهم‏ها نديده‏ام كه خداوند دو برهنه را با آن پوشانيد و يك بنده را آزاد كرد.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: