اميد فرد و اميد اجتماع

راه مهدى - 3
فرد بشر، اميدى دارد و اجتماع بشر، اميدى .
اميد فرد، ويژه خود اوست و اميد اجتماع از آن اجتماع است ، كه همگى افراد در آن شركت دارند.
گاه ، اميد فرد براى اجتماع است و فردى در راه آرمان اجتماع مى كوشد و رنج مى برد. اين گونه افراد، خدمتگزاران بشر هستند.
اميد اجتماع از قبيل آسايش ، سعادت ، خوشبختى ، تندرستى ، بر قرارى عدل ، كوتاهى دست ستمگران و ديگر اميدها كه همه افراد بشر در اين خواسته ها شريكند؛ خواه مردم مذهبى ، پيرو هر دين كه باشند، خواه مردم مسلكى ، دنباله رو هر مسلك و گروهى ، خواه مردم ضد مذهب و ضد مسلك از هر دسته و هر طبقه . مردم بى تفاوت و لاابالى ، و خوش نشين و صلح كل نيز چنين اميدهايى دارند. ولى تفاوت آنها با دگران آن است كه تنبلى سر و پاى آنها را فرا گرفته ، نمى گذارد در راه سعادت خود و دگران قدم بردارند.
اميد اجتماعى وقتى شدت يافت ، هدف اجتماعى و آرمان بشرى خواهد شد و همان طور كه اميد فرد، خود به خود انجام شدنى نيست و بايد در پى آن روان شد تا بدان رسيد، اميد اجتماعى نيز چنين است ؛بايد كوشيد، رنج برد، مقاومت كرد، پايدارى نمود، تا بدان رسيد و نبايد از خطر ترسيد. آرى بايد از جان گذشت تا به جانان رسيد.
اين جاست كه عظمت مقام انبيا و اوليا شناخته مى شود و ارزش كوششهاى آنان در راه سعادت بشر روشن مى گردد.
اينان هستند كه خدمتگزاران بشرند، مردمى هستند كه در راه سعادت بشر رنج مى برند، گنج خود را فدا مى كنند، جانبازى مى كنند، فداكارى مى كنند، از بشر ستمها مى كشند، تا بشر را به سعادت برسانند و پيك خوشبختى او باشند و هيچ گونه پاداش نمى خواهند؛ نه مقامى و نه منصبى نه مدحى و نه ثنايى ، نه سرمايه اى و نه ثروتى و نه قدرتى و نه توانى .
خورشيد را اگر در دست راستشان گذارى و ماه را در كف چپشان نهى ، از آرمان مقدس خود دست بر نمى دارند. و گر پيكرشان را بسوازنى و زنده شوند، از هدف عالى خويش انصرافى حاصل نمى كنند.
اين بزرگواران ، مى كوشند كه اجتماع بشرى را به سوى آسايش و نيكبختى و سعادت ، رهسپار سازند و موانع را از ميان بر دارند. افراد بشر را به كمك مى خواهند و از همه مى خواهند كه حسابهاى شخصى را دور بريزند و به هم برسند و به كمك يكديگر بشتابند، تا انسانى بدبخت يافت نشود و ستمديده اى در زير ستم نماند. بدين گونه ، بشر را راهنمايى مى كنند و خود را با بشر يكجور مى دانند،در برج عاجى مى نشينند و در ميان بشر قرار دارند، همه را همانند خود مى دانند. آرى پاكيزه ترين و مقدس ترين افراد بشر، پيامبران و فرستادگان خدا هستند؛ مردمى كه خلقشان ، خويشان ، گفتارشان و رفتارشان ، خدايى است .
مانع بزرگ
رسيدن بشر به اميد اجتماعى ، خود موانعى دارد، موانعى كه ساخته دست خود بشر است و آنها بزرگترين مشكلى هستند كه خدمتگزاران بشر با آن روبرو شده و بايستى آنها را از ميان بردارند.
يكى از آن موانع ، خود خواهى بشر و خود پسندى اوست كه به صورت قدرتهاى چپگرا و راستگرا، زمام بشر را به دست گرفته اند و سد راه سعادتش شده اند؛ چون سعادت بشر با انحصار طلبى آنها مغايرت دارد. خدمتگزاران بشر، بايستى اين مانع بزرگ را از پيش ‍ پاى خود بردارند. نخستين گام براى برداشتن اين مانع ، آموزش و پرورش بشر است . هنگامى كه در ميان بشر مردمانى مهذب و پارسا در عرصه گيتى قدم گذارند، نخستين قدم سعادت خواهد بود.
انبياى خدا در اين راه كوششهاى بسيار كرده و رنجهاى بى شمار برده اند و موفقيت حاصل كرده اند و انسانهايى ساخته اند.
خطاى بشر
ديگرى از موانع رسيدن بشر به اميد اجتماعى خويش ، خطاى بشر است .
خطاى بشر در اين است كه ظلم را نمى بيند و ظالم را مى بيند و به جاى مبارزه با ظلم ، با ظالم مى ستيزد و مبارزه مى كند.
اين ، نشانه كوتاه بينى اوست كه پپوسته در پى كوبيدن ظالم است كه انتقام ، از اين ديد بشرى ، ريشه مى گيرد.
نبرد با ظالم بدون شناخت ريشه هاى ظلم و مبارزه با آنها چندان سودى براى بشريت نخواهد داشت ؛ چون بشر را به هدفش نزديك نمى كند. چه بسيار مردمى كه در تاريخ بشر با ستمگران مبارزه كرده اند و آنها را كوبيده اند، ولى به حكومت عدل نرسيده اند.
در مبارزه با ظالم ، بدون ريشه كنى ظلم ، اگر پيروزى نصيب شود، ظالمى مى رود و ظالمى ديگر به جاى آن مى نشيند سلطان محمد خوارزمشاه مى رود چنگيز به جايش مى نشيند. سزار روس مى رود لنين به جاى او مى نشيند
و اگر شكست نصيب شود، ظالم نيرومندتر شده و ظلمش دو چندان مى گردد و روحيه مبارزان بسيار ضعيف مى شود و اميدشان به موفقيت ، ناچيز مى گردد و اميد به آرزو مبدل مى شود.
ولى اگر بشر با ظلم مبارزه كند، چنان مشكل لاينحلى پيش نمى آيد و بشر مى تواند گام به گام در اين راه جلو برود و سرانجام عروس ‍ موفقيت را در آغوش بگيرد. مبارزه با ظلم ، مبارزه با ظالم را در بر دارد.
جهادهاى اولياى خدا در طول تاريخ ، مبارزه با ظلم بوده است . مبارزه با ظلم قداست دارد و هيچ گاه با گناه همراه نيست .
قداست هدف ، وسيله ناپسند را پسنديده نمى سازد و گناه را نيكوكارى قرار نمى دهد.
گناه را به كار گرفتن و آن را وسيله قرار دادن ، خود ظلم است و نقض غرض است . اولياى خدا در جهادهاى خود، هيچ گاه گناه را به كار نگرفته اند و از وسيله شوم استفاده نكرده اند. آرى ، به وسيله گناه نمى توان گناه را شست و گنهكارى را از ميان برداشت . گناه بجز گناه نزايد و از ظلم انتظار عدل نبايد داشت .
راه نزديك
هر خردمندى ، براى رسيدن به هدف ، راه نزديك را بر مى گزيند تا هر چه زودتر به هدف برسد و مقصود خود را در يابد.
راه نزديك رسيدن به هدف عالى بشر و اميد اجتماعى وى ، كه عدل جهانى و آسايش همگانى است ، بيشتر از دو قدم نيست . و آنچه در اختيار بشر است ، همان نخستين قدم است ، كه دومين قدم در پى آن نهاده مى شود.
قدم نخستين ، پيشرفت بشر در انسانيت و تكامل اوست . چون بشر تكامل يافته ، آماده فداكارى است . شايستگى آن را دارد كه از خود بگذرد تا سعادت و خوشبختى دگران تاءمين شود. چنين بشرى چيزى براى خود نمى خواهد. انحصار طلب نيست ، از ((من )) مى گذرد و ((من )) را فراموش مى كند. به سراغ ((او)) مى رود و ((او))، هميشه در خاطرش جا دارد. هشيار است ، داناست ، خردمند است ، مبارزه با ظلم را مى شناسد، قدرتهاى انسانى را از قدرتهاى ضد انسانى تميز مى دهد. وقتى كه در ميان بشر، چنين مردمى پيدا شدند، هر چند شماره ايشان بسيار نباشد، گام دوم برداشته مى شود و بشر به هدف خود مى رسد.
گام دوم ، ظهور رهنماى الهى و رهبر آسمانى است . رهبرى كه خدايش براى نجات بشر از ظلم و ستم برگزيده است ، تا جهان را پر از عدل و داد كند.
اين موجود مقدس ، دستيارانى مى خواهد كه به وسيله آنها جهان را آباد كند. و چنانچه ياد شده ، پيدايش آنها در ميان بشر، گام نخستين براى رسيدن به هدف عالى بشرى است
دستياران حضرتش ، پاكيزه از گناه و پيراسته از عقده هستند، كينه و حسد ندارند، منصبى و مقامى نمى خواهند، زيرك و هوشيارند، گول نمى خورند، تحت تاءثير جاه و مقام واقع نمى شوند و مظهر رحمت الهى هستند.
ترس و بيمى كه از كسى ندارند؛ از جان گذشته و آماده فداكارى هستند و بيش از آنچه بگويند، عمل مى كنند، چون مرد كارند نه مرد سخن ، هر چند سخنور نيز هستند، ولى سخن منزه و كار منزه . گناهى در گفتار و رفتارشان ديده نمى شود.
اين مردم از نظر شماره هر چند اندكند، ولى براى دستيارانى آن رهبر بزرگوار آماده هستند. دست الهى در پشت سر ايشان جا دارد و شكست ناپذير خواهند شد. اين وقت است كه اميد اجتماعى بشر، تحقق خواهد يافت .
از نظر فلسفى
آنچه كه ياد شد، از نظر اجتماعى بود و اكنون از نظر فلسفى بحث را دنبال مى كنيم . فلاسفه ما ((قسر دائم )) را در طبيعت محال شمرده اند چنانچه ((قسر اكثرى )) را نيز نشدنى مى دانند.
منظور از ((قسر دائم )) آن است كه حقيقتى از حقايق هستى در دوره روزگارش ، از خواسته طبيعى خود، محروم باشد؛ آتش هيچ گاه حرارت نداشته باشد و در جهان نيرويى باشد كه از آغاز پيدايش آتش تا هنگامى كه آتش در اين جهان وجود دارد، از حرارت آتش جلوگيرى كند، يا نيرويى يافت شود كه از بر دادن درخت سيب در دوره عمر اين طبيعت ، جلوگيرى نمايد، كه فلاسفه آن را ((قسر دائم )) ناميده اند و آن را محال مى دانند.
منظورشان از ((قسر بيشتر)) آن است كه طبيعت در اكثر دوره عمرش را اقتضاى ذاتى خود محروم شود. اين را هم محال مى دانند.
پس هر طبيعتى در بيشتر دوره عمر، به خواسته طبيعيش مى رسد و از اقتضاى طبيعتش محروم نخواهد شد و نيروى مزاحمى در برابرش نيست .
اين نظريه فلسفى كه به شكل قانون در جهان هستى جارى است ، به ما خبر مى دهد كه روزگار ظلم و جور در بشر سپرى خواهد شد و روزگار عدل و داد خواهد آمد.
بگذرد اين روزگار تلخ ‌تر از زهر
بار دگر روزگار چون شكر آيد.
اين نظريه فلسفى مى گويد:
قسر انسانيت در عمر انسانيت محال است ؛ چنانچه در بيشتر عمر انسانيت نيز، محال خواهد بود
پس روزگار خواهد آمد كه روزگار انسانيت باشد. عمر حيوانيت كه در بشر حكومت مى كند، سپرى است و رفتنى ، و عمر حكومت انسانيت بر بشر درازتر از عمر حكومت حيوانيت خواهد بود.
اگر عمر حكومت حيوانيت در ميان بشر، هفت هزار سال است ، عمر حكومت انسانيت چند برابر آن خواهد بود؛ چون قسر اكثرى نيز محال است .
به يقين ، روزى خواهد آمد كه بشر از اسارت و بردگى حيوان صفتان ، رهايى يابد و در سايه مهر انسانها زيست كند و زندگى داشته باشد.
شايد منظور از اين جمله كه فرمود: (( للحق دولة و للباطل جولة )) نيز، همين باشد. بحث فلسفى را در اين جا پايان مى دهيم و دگر باره به سوى بحث اجتماعى روى مى كنيم كه عقل و وجدان گواه هر دو است .
عدل جاويدان
عدل موبد و اقامه قسط ابدى كه هدف از ارسال پيمبران است و قرآن بدان گواهى مى دهد، دو مرحله دارد: تشريع و اجرا.
مقصود از مرحله تشريع ، ايجاد قوانين عادله است كه سعادت بشر را تاءمين كند. اين مرحله ، به وسيله پيامبران الهى بويژه پيامبر بزرگ و مقدس اسلام انجام شده و بر دنياى بشريت عرضه گرديده است .
آغاز پيدايش بشر، با آغاز نخستين مرحله تشريع و قانونگذارى همراه بوده و هيچ وقت بشر از رهنمايى غيبى و آسمانى ، محروم نبوده است . و پيامبران حق ، اين وظيفه را انجام داده اند. اين راهنمايان بزرگوار، براى كمك و يارى عقل بشر آمده اند تا بتواند در برابر نفس و خواهش دل مقاومت كند. تا از استعمار عقل به وسيله دل جلوگيرى كنند و عقل را از اين زنجير اسارت نجات بخشند.
مقصود از استعمار عقل ، آن است كه دل ، آن را براى رسيدن به هدفهاى حيوانى به كار برد.
دومين مرحله ، اجراى قوانين عادله است كه از نظر اهميت ، كمتر از مرحله نخستين نيست . چون قانون صحيح اگر به طور صحيح اجرا نشود، نقض غرض از قانون خواهد بود. قانون بايستى به طور طبيعى اجرا شود و مقدارى از خود مردم به درستى و صحت آن پايبند باشند اجرا كنند. قانونى را كه مردم صحت آن را نفهمند، به درد اجرا نمى خورد و عدلى كه با فشار اجرا شود و با زور و قلدورى پياده گردد، عدل نخواهد بود.
زور و قلدرى ، با عدل منافات دارد؛ چون از ظلم و ستم جدا نيست . مردم بايستى بفهمند كه قانون چيست و قانونگذار كيست و سود قانون چه خواهد بود. در اين صورت ، خودشان مجرى قانون خواهند بود.
و اگر همه و يا اكثريت آن را نفهمند اقليت هشيار مى تواند اكثريت را بيدار كرده و سود قانون را بدانها بفهماند.
عجب اين جاست كه بشر جاهل تحمل زور، و ظلم را مى كند، ولى تحمل قدرت عدل را ندارد! چرا؟!
ضد عدل به پا مى خيزد، قائد عادل را اطاعت نمى كند. تاريخ بر اين سخن ما گواه است . در حكومت خلفاى راشدين ، تنها بر ضد حكومت على عليه السّلام طغيان كردند و ناكثين و قاسطين و مارقين پديد آمدند!
حكومتهاى ظالمانه اى كه در ميان بشر بوده ، بيشتر از دگران كامياب بوده اند. وقتى كمال انسانى و تكاملى عقلى و فكرى براى بشر پيدا شد، هر چند جزيى باشد و در افراد معدودى يافت شود، قوانين عدل ، به طور طبيعى اجرا مى گردد و زورى در كار نخواهد بود.
قانونى كه با زور اجرا شود، پايدار نخواهد ماند و ابدى نيست . زور كه بر طرف شود، آن قانون هم مى رود. مردم نادان نيز، با ديده دشمنى بدان مى نگرند.
نيكمردان بايستى بكوشند كه زمينه را براى اقامه قسط و عدل جاويدان ، آماده سازند. چون همان طور كه در آغاز سخن ياد شد، در راه اميد، بايد كوشيد تا بدان رسيد؛ آن هم اميدى بزرگ كه سرنوشت جهان را براى هميشه دگرگون خواهد ساخت آماده كردن زمينه ، عبارت است از بيدار كردن مردم و هشيار ساختن آنها به حقايق وقايع با رفتار و كردار، نه آن كه با سخن دم از عدل بزنيم و در كردار، ظالمانه رفتار كنيم ؛ در ويترين ، عدل را نشان دهيم و در درون ، آتش ظلم را بر افروزيم و هدف عدل را مبرّر براى وسيله ظلم ادعا كنيم .
عدل مؤ بّد روزى به دست بر گزيده حق اجرا خواهد شد و رنج و كوشش انبياء، بالاءخره به ثمر خواهد رسيد.
آماده ساختن زمينه ، مى تواند تسريع در ظهور برگزيده حق داشته باشد. مجرى عدل همگانى ، كسى است كه برگزيده خدا باشد و بداند كه انبيا براى چه آمده اند و چه كرده اند و چه خواستند و خدا آنها را براى چه فرستاده است . او بايستى از نظر دانش و بينش ، بر بشر برترى داشته باشد. گذشته از علوم الهى ، از دانش طبيعى بشر آگاه باشد. عمرى دراز كرده و تجاربى بسيار اندوخته باشد. دورانهاى بسيارى از تاريخ بشر را ديده ، با هزاران گونه از مردم روبرو شده ، از اخلاق و اطوار و احوال و روحيات خلق جهان ، با خبر گرديده باشد.
جنگهاى و صلحها ديده ، مقاومتها و پايداريها، شكستها و پيروزيها، تسليمها و طغيانها، از برابر چشمش گذشته باشد و كيفيت اجراى عدل مؤ بّد جهانى را در همه زمانها و نقاط مختلف جهان ، در كشورهاى بزرگ و كوچك و ملتهاى گوناگون عالم ، در نظر بگيرد.
شايد يكى از علل غيبت و طول عمر حضرت قائم آل محمد نيز، همين باشد؛ چون حضرتش بيكار نمى نشيند كه تماشاچى باشد، تا روز قيام برسد. وجود شريفش هميشه مورد عنايات خاصه الهى قرار دارد و در ترقى و تكامل است و در درياهاى علم و معرفت غوطه ور است . ساعت به ساعت ، تجربه مى اندازد و از خداى بزرگ ، دانش مى آموزد.
علوم بشرى ناقص است و نمى تواند محيط به همه چيز جهان و به همه جهانيان باشد؛ از زمانهاى آينده و از مردم آگاهى ندارد و نمى تواند اطلاع كافى داشته باشد.
تنها علم خدايى است كه از زمانهاى آينده و از مردم آينده آگاهى دارد، و شاگردان مكتب الهى مى توانند از همه جا و از همه چيز و از همه كس اطلاع حاصل كنند و راه اجرا و پياده كردن قوانين عدل را بخوبى مى دانند. براى اين مردم ، انسان ، موجود شناخته شده خواهد بود و انسان ناشناس ، نزد شاگردان مكتب حق مفهومى ندارد؛ چون همه چيز در اين مكتب شناخته شده است .
عقل بشر در استخدام دل
عقل بشر كه بايستى راهنماى او باشد، در استخدام دلش است . دل است كه عقل را استثمار مى كند و آن را بيگار مى گيرد و به سوى بر آوردن خواسته اش روانه مى سازد و عقلى كه نماينده جنبه انسانى بشر است ، در خدمت جنبه حيوانى او به سر مى برد.
بايستى به كمك عقل شتافت و وى را از استخدام و بيگارى نجات بخشيد و دل را مطيع و منقاد عقل قرار داد تا حق به حقدار برسد. چون حق عقل فرماندهى است نه فرمانبرى . مهر ايزدى و رحمت الهى اين كمك را فراهم كرده و نيكمردانى را فرستاده تا به كمك عقل بشتابند و وى را از بردگى جانور دو پا و راست قامت ، رهايى بخشند، تا كارگر شهوت و برده غضب نباشد، و انحراف به سوى چپ و راست نداشته باشد. راه انسان را ادامه دهد و بس . راهى را كه خودش بر مى گزيند از راستگرايى و شهوت به دور است و از چپ گرايى و غضب بر كنار.
اين جاست كه رحمت الهى ، حضرت مهدى را مى فرستد تا عقل بشر را يارى كند و وى را از اسارت و بردگى نجات دهد و جامعه انسانى تشكيل شود و عدل جهانى بر قرار گردد.
ويژگى حضرت مهدى آن است كه ظهورش با قدرت همراه است ، تا بتواند قدرتهاى ضد انسانى را بكوبد، خواه قدرت چپ ، خواه قدرت راست ، خواه قدرتى كه به نام انسان تشكيل شده باشد. چون جهان در دست اين سه قدرت است ؛ يكى مظهر شهوت و ديگرى مظهر غضب و سومى مظهر هر دو، كه هر سه قدرت ، حيوانى هستند و از قدرت انسانى به دور.
نظريه مهدى
انسان كامل و مقدسى كه رهبرى جهان را به دست خواهد گرفت و به كمك عقل بشر خواهد شتافت و بر پا دارنده عدالت ابدى و جهانى خواهد بود، در زبان دانش و معرفت ((مهدى )) ناميده شده است .
آيا اين نام را اسلام براى حضرتش نهاده است ؟ آرى .
مهدى ، كسى است كه ظلم و ستم را از جهان بر كند و خاور و باختر و شرق و غرب را از عدل و داد براى هميشه آكنده سازد.
نظريه مهدى ، سمبل مبارزه با ظلم و بيدادگرى و بر انداختن ستمكارى از صفحه گيتى است . چنانچه در گذشته ياد شد، اين نظريه از اميدهاى اصلى و اجتماعى بشر بوده و هست و در كانون نهاد هر كس ، چنين اميدى موجود است . و حضرت مهدى نور اين اميد است .
همه اديان و مذاهب بشرى بدان خبر داده و كسى را نام برده اند كه او مهدى خواهد بود.
ارمياى پيغمبر در تورات از جنگى عظيم و جهانى خبر مى دهد كه دو سوم مردم زمين را نابود مى كند. سپس پادشاه عادلى آيد و جهان را اصلاح فرمايد.
زبور داود، از آمدن مصلحتى نويد مى دهد كه دريا تا دريا را داد كند و جميع امتهاى جهان اطاعتش كنند.
يهود و جهودان ، ((عزير)) نبى را مهدى مى دانند.
مسيحيان و ترسايان ، ((مسيح )) را مهدى مى خوانند.
نزد كبران و زردشتيان ، نام مهدى ، ((بهرام )) است و فرزند سوم زردشت و يا ((سوشنانت )) است كه جهان را پر از پندار نيك و گفتار نيك و كردار نيك خواهد كرد.
بودائيان و برهمائيان كه 220 فرقه گوناگون هستند، انتظار بازگشت پيشواى خود را دارند.
ايرانيان باستان ، ((كيخسرو)) را منتظر بودند. مى گفتند روى نهان كرده و باز خواهد آمد.
ولى هيچ يك از اديان گذشته مانند اسلام ، نظريه ((مهدى )) را محكم و استوار نساخت . نه تنها پيروان خود را به وجود مهدى مژده داد؛ پيروان مذاهب ديگر را متوجه اين نظريه نمود و آگاه ساخت كه در مذهب خودشان ، اصل وجود مهدى ثابت است
و اين يكى از حقهاى بزرگ اسلام بر جامعه بشريت است .
آرى ، عدل مؤ بد از ارمغانهاى اسلام براى اجتماع بشرى است .
حكومت واحد جهانى ، از ارمغانهاى اسلام است .
الغاى تبعيضهاى نژادى و بيان مساوات خلق ، از ارمغانهاى اسلام است .
الغاى طبقات اجتماع و برتريهاى قومى و ملى ، از ارمغانهاى اسلام است .
اينك بايستى به كاوش پرداخت تا معلوممان شود كه كه مهدى كيست و چگونه كسى است و بايستى چگونه باشد.

منبع : راه مهدى
نويسنده : آية الله سيد رضا صدر
باهتمام : سيد باقر خسرو شاهى

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن