راستگوئى و انزوا

olguhaye-raftari

خليفه دوّم براى خليفه پس از خودش نقشه اى داشت ،
آنگونه كه شش نفر را براى خلافت معرّفى كرد و به سربازان دستور داد، در شوراى شش نفره بنشينند و يك نفر را انتخاب كنند، و اگر دو دسته شدند، نظر داماد خليفه سوم ، عبدالرّحمن بن عوف ملاك انتخاب است .
طلحه ، حق خود را به خليفه سوم ، و زبير به على عليه السلام ، و سعد وقّاص به عبدالرّحمن داد.
حال عبدالرّحمن با هركدام بيعت كند، او خليفه مسلمين است ،
با اعلام عمومى ، همه مردم در مسجد مدينه گِرد آمدند و عبدالرّحمن شرائطى را طرح كرد.
دست در دست على عليه السلام گذاشت و گفت :
با تو بيعت مى كنم كه طبق دستور خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و برنامه زندگى و حكومتىِ خليفه اوّل و خليفه دوّم ، حكومت كنى . 
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام نپذيرفت ، و فرمود :
براءساس قرآن و اسلام و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و اجتهاد شخصى خويش حكومت مى كنم .
سپس عبدالرّحمن دست در دست خليفه سوم گذاشت و شرائط را تكرار كرد.
خليفه سوم پذيرفت و گفت :

آرى ، (گرچه به قولى كه داد، از همان آغاز خلافت عمل نكرد.)
تا سه بار اين حركت ادامه يافت .
بار سوّم عبدالرّحمن خطاب به على عليه السلام گفت :
اكنون كه دست من از دست تو خارج شود، خلافت هم از چنگ تو بيرون مى آيد.
امام على عليه السلام فرمود :
بيرون بيايد، من نمى توانم دروغ بگويم ، يا وعده دروغ بدهم .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام به دروغ يك كلمه آرى نفرمود و سال هاى طولانى ديگر در انزوا نشست ، يعنى در سياست توحيدى ، هدف هرچند مقدّس باشد، وسيله را توجيه نمى كند.(81)

________________________________________

81- عبقريّة الامام ص 156

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن