باب وجوب جمع بين خوف و رجا وعمل كردن براى آنچه كه به آن اميد يا بيم از آن دارد

بخشی از کتاب جهاد با نفس شیخ حر عاملی با ترجمه علی افراسیابی – قسمت 13
حديث :
104 - عن ابى عبدالله عليه السلام قال : قلت له : ما كان فى وصيه لقمان ؟ قال : كان فيها الاعاجيب و كان اعجب ما كان فيها ان قال لابنه : خف الله خيفه لو جئته ببر الثقلين لعذبك و ارج الله رجاء لو جئته بذنوب الثقلين لرحمك : ثم قال ابو عبدالله عليه السلام : كان ابى يقول : ليس من عبد مومن الا و فى قلبه نوران نو خيفه و نور رجاء لو وزن هذا لم يزد على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا.
ترجمه :
104 - راوى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : در وصيت لقمان به فرزندش چه جملاتى هست ؟ حضرت فرمود: در آن جمله هاى عجيبى است و از همه عجيب تر آن است كه ايشان به فرزندش سفارش ‍ كرده : از خداوند چنان بترس كه اگر نيكى جن و انس را به پيشگاهش ببرى عقوبتت مى كند و به او چنان اميدوار باش كه اگر گناهان جن و انس را نزدش ‍ برى بر تو رحم آورد. سپس امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم مى فرمود:
هيچ بنده مومنى نيست جز اينكه در قلب او دو نور وجود دارد: نور بيم و نور اميد، به گونه اى كه اگر با آن و آن به اين سنجيده شود هيچيك بر ديگرى زيادتى ندارد.
حديث :
105 - عن ابى عبدالله عليه السلام قال : قلت له : قوم يعملون بالمعاصى و يقولون : نرجو، فلا يزالون كذلك حتى ياتيهم الموت فقال : هولاء قوم يترجحون فى الامانى كذبوا اليسوا براجين من رجا شيئا طلبه و من حاف من شى ء هرب منه .
ترجمه :
105 - راوى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : گروهى هستند كه گناه مى كنند و مى گويند: اميد (به بخشش الهى ) داريم ، پس اينان پيوسته چنين اند تا اينكه مرگ به سراغشان مى آيد. حضرت فرمود: اينها گروهى هستند كه به آرزوها گرايش دارند، دروغ مى گويند، اميدوار به رحمت الهى نيستند زيرا كسى كه به چيزى اميد دارد آن را طلب مى كند و كسى كه از چيزى بيم دارد از آن مى گريزد.
حديث :
106 - عن ابى عبدالله عليه السلام قال : كان ابى يقول : انه ليس من عبد مومن الا و فى قلبه نوران نور خيفه و نور رجاء لو وزن هذا لم يزد على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا.
ترجمه :
106 - امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم مى فرمود: هيچ بنده مومنى نيست جز اينكه در قلب او دو نور وجود دارد: نور بيم و نور اميد، به گونه اى كه اگر اين با آن و آن با اين سنجيه شود هيچيك بر ديگرى زيادتى ندارد.
حديث :
107 - ابا عبدالله عليه السلام يقول : لايكون المومن مومنا حتى يكون خائفا راجيا و لايكون خائفا راجيا حتى يكون عاملا لما يخاف و يرجو.
ترجمه :
107 - امام صادق عليه السلام مى فرمود: مومن مومن نيست مگر اينكه ترسان و اميدوار باشد و ترسان و اميدوار نمى باشد مگر اينكه آنچه را كه از آن مى ترسد و آنچه را كه به آن اميد دارد در عمل رعايت كند.
حديث :
108 - عن الصادق جعفر بن محمد عليه السلام قال : كان فيما اوصى به لقمان لابنه ان قال يا بين خف الله خوفا لو جئته ببر الثقلين خفت ان يعذبك الله و ارج الله رجاء لو جئته بذنوب الثقلين رجوت ان يغفر الله لك .
ترجمه :
108 - امام صادق عليه السلام فرمود: در وصيت لقمان به پسرش آمده است كه : اى پسركم ! از خداوند چنان بترس كه اگر نيكى جن و انس را به پيشگاهش ببرى عقوبتت مى كند و به او چنان اميدوار باش كه اگر گناهان جن و انس را نزدش برى تو را شامل مغفرت خود گرداند.
حديث :
109 - قال الصادق جعفر بن محمد عليه السلام : ارج الله رجاء لايجرئك على معصيه و خف الله خوفا لايويسك من رحمته .
ترجمه :
109 - امام صادق عليه السلام فرمود: به خداوند اميدوار باش اميدى كه تو را بر انجام معصيتش جرات نبخشد و از خداوند بيم داشته باش بيمى كه تو را از رحمتش نااميد نگرداند.
حديث :
110 - عن اميرالمؤمنين عليه السلام انه قال : فى خطبه له : يدعى بزعمه انه يرجو الله ، كذب و العظيم ، ما له لا يتبين رجاوه فى عمله ؟ و كل راج عرف رجاوه فى عمله الا رجاء الله فانه مدخول و كل خوف محقق الا خوف الله فانه معلول ، برجو الله فى الكبير و يرجو العباد فى الصغير، فيعطى العبد ما لا يعطى الرب ، فما بال الله جل ثناوه يقصر به عما يصنع لعباده ؟ اتخاف ان تكون فى رجائك له كاذبا او يكون لايراه للرجاء موضعا؟ و كذلك ان هو خاف عبدا من عبيده اعطاه من خوفه ما لا يعطى ربه فجعل خوفه من العباد نقدا و خوفه من خالقه ضمارا و وعدا.
ترجمه :
110 - اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه اى فرمود: كسى به گمان خود ادعا دارد كه به خداوند اميد دارد، سوگند به خداى بزرگ كه دروغ مى گويد. او را چه شده كه اميدوارى اش در عملش آشكار نيست ؟! هر اميد دارنده اى اثر اميدش در عملش پيداست مگر اميدى كه مردم به خداى تعالى دارند كه اين اميد داراى عيب و ناخالص است ، و هر ترسى (اثرش ) مسلم و ثابت است مگر ترس از خدا كه اين ترس (در بيشتر مردم ) ناقص و بيمار است ، در كار بزرگ (آخرت ) به خدا اميد دارد و در كار كوچك (دنيا) به بندگان خدا اميدوار است ، پس با بنده خدا به گونه اى رفتار مى كند كه با خداوند چنين رفتارى ندارد، پس چگونه است شان خداوند جل ثناثه كه در حق او نسبت به آنچه كه با بندگان رفتار مى شود كوتاهى مى گردد؟ آيا مى ترسى كه در اميدواريت به خدا دروغگو باشى يا اينكه او را شايسته اميدوارى نمى بينى ؟ همچنين اگر از بنده اى بترسد چنان از او مى ترسد كه از پروردگارش به اين اندازه نمى ترسد. پس ترس از بندگان را نقد و ترس از آفريننده اش را به منزله وامى كه اميد برگشت آن نيست و وعده اى كه به آن عمل نشود مى پندارند.

پی نوشت ها
61-الرحمن / 46.
62-فاطر / 28.
63-مائده / 44.
64-طلاق / 2.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن