باب پنجم: در ترسانيـدن بندگان به وسيله كتاب خدا

و قـال تـعـالى : و نـخـوفـهـم فـمـا يـزيـدهـم الا طـغيانا كبيرا.(138)
آنها را مى ترسانيم پس زياد نمى كند آنها را مگر سركشى بزرگ .
و قـال تـعـالى : بـل السـاعـة مـوعـدهـم و السـاعة ادهى و امر.(139)
قيامت وعده گاه آنهاست و آن اشد و تلخ ‌تر است يعنى شدت هول قيامت چيزى است كه سبب وحشت است .
و قال تعالى : ءامنتم من فى السماء ان يخسف بكم الارض فـاذا هـى تـمـور ام امـنـتـم مـن فـى السـمـاء ان يرسل عليكم حاصبا فستعلمون كيف نذير.(140)
آيـا ايـمـنـيد از اين كه ملائكه آسمانها شما را به زمين فرو بـرنـد پـس آنـگاه زمين موج زده مى باشد. آيا ايمنيد كسانى كـه در آسـمـانـها هستند بر شما تند بادى فرستند پس به زودى خواهيد دانست چگونه است ترساندن من .
و قـال تـعـالى : و مـا نـرسـل بـالايـات الا تخويفا.(141)
نفرستاديم آيات را مگر براى ترساندن .

و قـال او امـن اهـل القـرى ان يـاءتـيهم باسنا ضحى و هم يـلعـبـون افـامـنـوا مـكـر الله فـلا يـاءمـن مكر الله الا القوم الخاسرون .(142)
آيا مردم بلاد خود را ايمن مى دانند از آمدن عذاب ما بر آنها در روز در حـالى كـه بـه بـازى مـشـغـول هـستند. آيا از مكر خدا ايمنند پس ايمن از مكر خدا نيست مگر مردم زيانكار.
و قـال تـعـالى : ويـل لكـل آفـاك اثـيـم يـسـمـع ايـات الله تـتـلى عليه ثم يصر مستكبرا كان لم يسمعها فبشره بعذاب اليم .(143)
واى بر هر دروغگوى گنه كار كه آيات خدا را مى شنود كه بـر او تـلاوت مـى گردد پس اصرار مى ورزد در حالى كه تكبر دارد گويا آيات خدا را نشنيده است پس بشارت بده او را به عذاب دردناك .
و قـال تعالى : و لو يؤ اخذ الله الناس بظلمهم ما ترك عليها من دابة .(144)
اگر خدا تعالى مردم را به ظلمهايى كه از آنها سر مى زند مـؤ اخـذه كـنـد جـنبده اى را به روى زمين نگذارد، يعنى همه را هـلاك فـرمايد. ولى عفو و بزرگوارى او اقتضا مى كند كه آنها را رها كند و مؤ اخذه نفرمايد.
و قـال تـعـالى : طـهـر الفـساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ‍ ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون .(145)
فـسـاد در زمـين و دريا ظاهر شد به سبب آنچه مردم به دست خـود كـسـب كـردنـد تـا بـه آنـهـا بـچـشـانـد بـعـض آنـچـه عـمـل كـرده اند شايد آنها برگردند به سوى خدا و توبه كنند.
و قال : و تلك القرى اهلكناهم لما ظلموا.(146)
اين مردم بلاد را هلاك كرديم چون كه ظلم كردند.
و قـال تـعـالى : فـبظلم من الذين هادوا حرمنا عليهم طيبات احلت لهم .(147)
به سبب ظلمى كه از جماعت يهود سر زد حرام كرديم بر آنها چـيـزهـاى طـيـبـى كـه بـر آنـها حلال كرده بوديم ، يعنى در نـتـيـجـه ، ظـلم بـه محروميت از رزقهاى طيب و طاهر گرفتار شدند.
و قـال تـعـالى : و لولا كـلمـة سـبقت من ربك لكان لزاما و اجل مسمى .(148)
و اگـر نـبـود كلمه اى كه سبقت گرفته است از پروردگار تو هر آينه هلاكت ملازم آنها بود در وقت گناه و معصيت . پس سـبـب تـاءخـيـر عـذاب دو چـيـز اسـت : يكى كلمه خدا كه سبقت گرفته و ديگر اجل مسمى كه وقتى معين است .
بـعـضـى فـرمـوده انـد: مراد از كلمه اى كه از جانب خدا سبقت گرفته اين آيه كريمه است :
و مـا كـان الله ليـعذبهم و انت فيهم و ما كان الله بهم و هم يستغفرون .(149)
تا وقتى كه تو اى پيغمبر در ميان امت هستى خدا آنها را عذاب نـمـى فـرمـايـد. و نـيـز خـدا آنـهـا را عـذاب نـمـى فرمايد و حال آن كه آنها استغفار مى كنند.
و قـال اميرالمؤ منين عليه السلام : كان فى الناس امانان مـن عـذاب الله رسـول الله و الاسـتـغـفار فرفع احدهما و هو رسول الله و بقى عليهم امان و هو الاستغفار.
امـيـرالمؤ منين عليه السلام فرموده : در ميان مردم دو چيز امان از عـذاب خـدا بـود: يـكى رسول خدا، و ديگرى استغفار. پس يـكـى از آن دو بـرداشـتـه شـد و آن رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله اسـت و بـراى آنها امان ديگرى باقى مانده و آن استغفار است .
و قـال رسول الله صلى الله عليه و آله : مهلا عباد الله عن معصية الله فان الله شديد العقاب .
و قـال رسـول الله صلى الله عليه و آله : ان الله لم يعط ليـاءخـذو و لو انـعـم عـلى قـوم مـا انـعـام و بـقـوا مـا بـقـى الليـل و النـهـار مـاسـلبـهم تلك النعم و هم شاكرون الا ان يـتـحـولوا من شكر الى كفرو من طاعة الى معصية و ذلك قوله تـعـالى : ان الله لا يـغـيـر مـا بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم .(150)

پـيـغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:اى بندگان خدا بـاز ايستيد از گناه و معصيت خدا پس بدرستى كه عذاب خدا سـخـت اسـت . و نـيـز پـيـغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: خـداى مـتـعـال بـه بندگان نعمت عطا نكرد كه باز گيرد. و اگـر بـه مردمى انعام فرمود و آنها باقى بمانند تا وقتى كه شب و روز باقى است آن نعمت ها را از آنها نخواهد گرفت و حال آن كه آنها شكر آن نعمتها را به جا آورند مگر اين كه عوض شكرگزارى كفران نعمت كنند و عوض اطاعت و بندگى خـدا مـرتـكـب گـنـاه و مـعـصـيـت شوند. و اين است مضمون آيه كـريـمـه كـه خـداى مـتـعـال مـى فرمايد: به درستى كه خدا تـغـيـيـر نـمـى دهـد آنـچه براى قوم و مردمى هست تا اين كه تـغـيـيـر دهند آنچه در نفسهاى آنهاست يعنى حالاتشان تغيير كند.
و قـال امـيـرالمؤ منين عليه السلام : ان الله تعالى يبتلى عـبـاده عند طول السيئات بنقص الثمرات و حبس البركات و اغـلاق خـزائن الخـيـرات ليـتـوب تـائب و يقلع مقلع و يتذكر متذكر و ينزجر و قد جعل الله الا ستغفار سببا للرزق و رحمة للخلق فقال سبحانه : فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا يـرسـل السـمـاء عـليـكـم مـدارا و يـمـدد كـم بـامـوال و بـنـيـن و يـجـعـل لكـم جـنـات و يجعل لكم انهارا.(151)
حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام فـرمـود: خـداى متعال هنگامى كه بندگانش گناه را ادامه مى دهند آنها را مبتلا مـى فـرمـايد به كمى ميوه هايشان و بركات را از آنها باز مـى دارد و مـعـادن خـيـر را از آنـهـا مـنـع مى كند براى اين كه تـوبـه كـنـنـدگـان تـوبه كنند و گناه كاران از گناه باز ايـسـتـنـد و آنـهـا كـه خدا را از ياد برده اند متذكر گردند و اهـل هـوا و هـوس خـود را مـنـع كنند و باز ايستند. و به تحقيق خـداى مـتـعال استغفار را سبب رزق و موجب رحمت خلق قرار داده پـس خـداى سـبـحان مى فرمايد: پس گفتم از خداى خود طلب آمـرزش و مـغـفـرت كـنـيـد بـه درستى كه او آمرزنده است . و اسـتـغـفـار سـبب مى شود كه خداى تعالى از آسمان بر شما بـاران مـى بـارد و مـال و فـرزنـدان شـما از زياد مى كند و براى شما باغستانها و نهرهاى جارى قرار مى دهد.
فـرحـم الله مـن قـدم تـوبـتـه و اخـر شـهـوتـه و استقال عثرته فان امله خادع له و اجله مستور عنه و الشيطان يـتـوكـل بـه يمنيه التوبه ليسوفها و يزهى له المعصيه ليـرتـكـبـهـا حـتـى تـاءتـى عـليـه مـنـيـه و هـو اغـفـل مـا يـكون فيالها حسره على ذى غفله ان يكون عمره حسره عـليـه و ان تـؤ ديـه ايـامـه الى شـقـوه فنسئل الله ان يجعلنا و اياكم ممن لا يتطره نعمه و لا يقتصر به عن طاعه ربه غايه و لا تجعل به بعد الموت ندامه و لا كائبه .
پـس خـدا رحـمـت كند كسى را كه توبه خود را پيش اندازد و شـهـوت خـود را عـقـب انـدازد، و بـراى لغـزشـهـاى خود طلب بـخـشـش كـنـد، براى اينكه آرزوهاى او با او خدعه و مكر مى كـنـد و اجل و وقت مرگ او بر او پوشيده است . و شيطان بر او موكل است به آرزوها او را از توبه باز مى دارد تا آن را به عقب اندازد و انتظار فرصت ببرد. و شيزان گناهان را در نظر او زينت مى دهد تا به جا آورد. تا اين كه ناگهان مرگ او در رسـد و او در حـال غـفـلت باشد. پس چه بسيار حسرت هست بر غافلى كه عمر او سبب حسرت او گردد و زندگى او بـاعـث شـقـاوت او گـردد. پـس از خـداى خـود سـؤ ال مـى كـنيم كه ما و شما را از كسانى قرار دهد كه نعمتها او را مغرور و سرمست نكند و سرگرم نعمت نشود به قدرى كه از طاعت خدا باز ايستد و از كسانى قرار دهد كه بعد از مرگ به پشيمانى مبتلا گردد و به حزن و اندوه گرفتار شود.
و قـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : و لوانـهـم حـيـن تـزول عـنـهـم النـعـم و تـحـل بـهـم النقم فزوعوا الى الله تـوبـه مـن نـفـوسهم و صدقا من نياتهم و خالص طوياتهم لرد عـليـهـم كـل شـارد و لا صـلح لهـم كل فاسد.
پـيـغـمـبر صلى الله عليه و آله فرمود: و اگر مردم هنگامى كـه نـعمتها از آنها زائل و برداشته مى شد و بر آنها نقمتها حـلول مى كرد در پيشگاه عالم جهت توبه خالص و واقعى و از روى صدق نيات و قلوب خالص از هر شايبه اظهار جزع و فزع مى كردند هر آينه بر آنها رد مى كرد هر پراكنده اى را و هر آينه براى آنها اصلاح مى فرمود: هر فاسدى را.
و قال النبى صلى الله عليه و آله : ان لله تعالى ملكا يـنزل فى كل ليلة فينادى يا ابناء العشرين جدوا و اجتهدوا يـا ابـنـاء الثـلاثـيـن لا تـغـرنـكم الحيوة الدنيا و يا ابناء الاربـعـيـن ماذا اعددتم للقاء ربكم و يا ابناءالخمسين اتتكم النذير و يا ابناء الستين زرع عن حصاده و يا ابناء السبعين نـودى لكـم فاجيبوا يا ابناء الثمانين اتتكم الساعة و انتم غـافـلون ثـم يـقـول لولا عـبـاد ركـع و رجال خشع و صبيان رضع و انعام رتع لصبت عليكم العذاب صبا.

رسـول الله صـلى الله عليه و آله فرمود: به درستى كه خـدا را مـلكـى اسـت كـه در هـر شـب بـه زمـيـن نزول مى كند. پس در ميان مردم دنيا فرياد مى زند و آنها را نـدا مـى كـنـد اى كـسـانـى كـه بـيـسـت سال از عمر شما مى رود جديت و كوشش كنيد. واى كسانى كه سى سال از عمر شما گذشته زندگانى دنيا شما را مغرور نـكند. واى چهل ساله ها چه چيز تهيه ديده ايد براى ملاقات حـق تـعالى و پروردگار خودتان . واى پنجاه ساله ها شما را نذير و ترساننده از عذاب آمد و به شما اعلان خطر شد. واى شـصـت سـاله ها شما به منزله زرعى هستيد كه وقت درو كردن آن رسيده باشد. واى هفتاد ساله ها براى رفتن شما را صـدا زده انـد و نـدا كرده اند پس اجابت كنيد داعى حق را واى هشتاد ساله ها قيامت آمد و شما به آن رسيديد و هنوز غافليد. پـس مـى گـويـد: اگـر نـبـودند بندگان كمر خميده و مردان خـاضع و خاشع و اطفال شيرخوار و حيوانات چرنده بيابان هر آينه عذابى شديد بر شما مى ريخت .
و قـال رسول الله صلى الله عليه و آله : اكرموا ضعفائكم فانما ترزقون و تنصرون بضعفائكم .
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: گرامى داريد ضعيفان خودتان را پس ‍ جز اين نيست كه به خاطر ضعفايتان روزى داده مى شويد و يارى مى گرديد:
و قـال صـلى الله عـليـه و آله : يا بنى هاشم و يا بنى عـبـدالمـطـلب و يـا بـنـى عـبـد مناف و يا بنى قصى اشتروا انـفـسـكـم مـن الله و اعـلمـوا انـى انـا النذير و الموت المغير والساعة الموعد.
آن حضرت صلى الله عليه و آله فرمود: اى فرزندان هاشم و اى فـرزنـدان عـبـدالمـطـلب و اى فـرزنـدان عبد مناف و اى فرزندان قصى ، با اين الفاظ تمام خويشان و بستگان را نـدا در داد. بـعـد از آن فرمود: نفسها و جانهاى خود را از خدا خـريـدارى كـنيد. و بدانيد من از جانب خدا آمده ام كه شما را از عـذاب دردنـاك الهـى بـتـرسـانم ، پس مغرور نسبت داشتن با پـيغمبر اكرم نشويد. و بدانيد مرگ تغيير دهنده است ، يعنى حيات را به موت تغيير مى دهد و قيامت وعده گاه است .
و لمـا نـزل عـليـه : و انـذر عـشـيرتك الاقربين (152)، صـعـد عـلى الصـفـا و جـمـع عـشـيـرتـه و قـال : يـا بـنـى عبدالمطلب يا بنى عبد مناف يا بنى قصى اشـتـروا انـفـسـكم من الله فانى لا اغنى عنكم من الله شيئا يا عـبـاس عـم مـحـمـد صـلى الله عـليـه و آله يـا صفيه عمته يا فـاطـمـه ابـنـتـه ثـم نـاداى كـل رجـل بـاسـمـه و كل امرئة باسمها الا يجى الناس يوم القيمة يحملون الاوزار و يـقـولون بان محمدا صلى الله عليه و آله منا و ينادون يا محمد يا محمد و اعرض ‍ بوجهه هكذا و هكذا و اعرض عن يمينه و شـمـا له فـو الله مـا اوليـائى مـنـكم الا المتقون ان اكرمكم عندالله اتقيكم .(153)
چـون كـه ايـن آيـه نـازل شـد: و خويشان نزديكت را از عذاب بترسان ، حضرت بر كوه صفا بالا رفت و طايفه و عشيره خـود را جـمـع كرد و فرمود:اى پسران عبدالمطلب اى پسران قـصـى خـريـدارى كنيد جانهايتان را از خدا؛ پس به درستى كـه مـن شـمـا را از چـيزى بى نياز نمى كنم .اى عباس عموى پـيـغمبر! اى صفيه عمه او! اى فاطمه دختر او! پس هر مرد و زن را بـه اسـم او صـدا زد و فرمود: آگاه باشيد مردم روز قـيـامـت مـى آيـنـد در حـالى كـه وزر و وبال خود را به دوش گرفته اند و مى گويند محمدـ صلى الله عـليـه و آله از مـاسـت و صـدا بـلند مى كنند يا محمد يا مـحمد، پس ‍ حضرت صورت مبارك خود را به اين طرف و آن طـرف گرداند و از راست و چپ رو برگرداند و فرمود: به خـدا قـسـم دوسـتـان مـن نـيـسـتـنـد مـگـر اهـل تـقـوا. و گـرامى ترين شما نزد خدا با تقواترين شما هستند.
و روى انـه صلى الله عليه و آله لما مرض مرضه الذى مـات فـيـه خـرج مـتـعـصـبـا مـتـعمدا على يد اميرالمؤ منين عليه السـلام و الفـضـل بـن عـبـاس فـتـبـعـه النـاس . فـقال : يا ايها الناس انه قد آن منى حقوق يعنى رحيلا و قد امـرت ان اسـتـغـفـر لاهـل البـقـيـع ثـم جـاء حـتـى دخـل البـقـيـع . قـال : السـلام عـليـكـم يـا اهـل التـربـة السـلام عليكم يا اهل الغربة ليهنئكم ما اصبح الناس فيه اتت الفتن كقطع الليل المظلم يتبع اولها آخرها ثـم اسـتـغـفـر لهـم و اطـال الاسـتغفار و رجع فصعد المنبر و اجـتـمـع النـاس حـوله فـحـمـدالله و اثـنـى عـليـه ثـم قـال ايـهـا النـاس انـه قـد آن مـنـى حـقـوقـى فـاءن جـبـرئيـل كـان يـاءتـيـنـى يـعـارضـنـى بـالقـرآن فـى كـل سنة مرة و انه قد عارضنى به فى هذاالسنة مرتين و لا اقوال ذلك الالحضورا جلى فمن كان له على دين فليذكره لا عـطـيـه و مـن كـان له عندى عدة فليذكرها اعطه ايها الناس لا يـتـمـنـى مـتـمـنـى و لا يـدعـى مـدع فـانـه و الله لايـنـجى الا العـمـل و رحـمـة الله ولو عـصيت لهويت ثم رفع طرفه الى السماء و قال اللهم هل بلغت .
روايت شده كه : آن بزرگوار چون مريض شد در مرضى كه در آن بـه رحـمـت الهـى واصـل گـرديـد از مـنـزل خـارج شـد در حـالتـى كـه سر مبارك را به عصابه بـسـتـه بـود و بـر شـانـه امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليه السلام و فضل بن عباس تكيه داده بود. پس مردم به همراه آن حضرت حـركـت كـردنـد. پـس فـرمـود: اى مـردم رفـتـن من از ميان شما نـزديـك شـده و مـن مـاءمـور شـده ام كـه بـراى اهل بقيع استغفار كنم . پس تشريف آورد تا اين كه وارد بقيع شد. پس فرمود: سلام بر شما اى كسانى كه در اين تربت پاك آرميده ايد. و سلام بر شما اى كسانى كه در اين بلاد و ديـار غـربـت به سر مى بريد. هر آينه گوارا باد شما را دورى از فـتـنـه هـايى كه مردم صبح كرده اند در آن فتنه ها مـانـنـد پـاره هـاى شـب تـاريـك يكى پس از ديگرى ظاهر مى گردد. پس استغفار فرمود و طول داد استغفار را براى آنها. پـس بـه مسجد بازگشت فرمود و بالاى منبر تشريف برد و مردم در اطراف او جمع شدند. و حمد و ثناى خدا را گفت پس ‍ فـرمـود: ايـهـا النـاس بـه درسـتى كه رفتن من از ميان شما نـزديـك شـده ، بـراى ايـن كـه جـبـرئيـل در هـر سـال يـك مـرتـبـه قرآن را بر من عرضه مى داشت اما در اين سال دو مرتبه عرضه داشته . و اين نيست مگر براى نزديك شدن اجل من . پس هر كس از من طلبى دارد به ياد بياورد تا بـه او بـپـردازم . و هـر كس را وعده داده ام بگويد تا به او عـطـا كنم . اى مردم كسى آرزوى بيجا نداشته باشد و ادعاى بى مورد نكند. قسم به خدا كه سبب نجات نيست مگر دو چيز عمل و رحمت خداى متعال . و اگر من معصيت كنم سرنگون خواهم شـد. (شـايـد مـراد عـذاب جهنم باشد نعوذ بالله ) پس چشم مـبـارك خـود را بـه طـرف آسـمـان انـداخـت و گـفـت : خـدايا من رساندم به مردم آنچه بايد برسانم .
و قـال صـلى الله عـليـه و آله : اياكم و محقرات الذنوب فـان لهـا مـن الله طـالبـا و انـهـا لتـجـمـع على المرء حتى تهلكه .
پـيـغـمـبـر صلى الله عليه و آله فرمود: بپرهيزيد و دورى كنيد از گناهان كوچك كه آنها مورد مواءخذه قرار مى گيرد و در نـامـه عـمـل هر كس جمع مى شود تا اين كه او را به هلاكت اندازد.
و قـال عـليه السلام : لو تعلمون ما اعلم لضحكتم قليلا ولبـكيتم كثيرا على انفسكم و لخرجتم على الصعدات تبكون عـلى اعـمـالكـم . ولو تـعـلم البـهائم من الموت ما تعلمون ما اكلتم سمينا.
مـى فرمايد: اگر شما آنچه را كه من مى دانم مى دانستيد هر آيـنـه كـم خـنـده مـى كـرديـد و بـسـيـار بـه حـال خـودتـان گـريـه مى كرديد و هر آينه خارج مى شديد بـر كـوهـهـا و بـر اعـمـال خـود گـريـه مـى كـرديد. و اگر حـيـوانات از مردن مى دانستند آنچه را شما مى دانيد هيچ گاه گوشت سمين و فربه نمى خورديد.
و قـال صـلى الله عـليـه و آله : امـا و الله لو تعلمون ما اعـلم لبـكـيـتـم على انفسكم و لخرجتم على الصعدات تندمون على اعمالكم و لتركتم اموالكم لا حارس لها و لا خائف عليها و لكـنكم نسيتم ما ذكرتم و امنتم ما حذرتم فياءتكم ما ربكم و تـشـتـت عليكم امركم اما و الله لوعدت ان الله الحقنى بمن هـو خـيـرلى مـنـكـم قـوم و الله مـيـامـين الراءى مراجيح الحكمة مـقـاويـل الصـدق مـنـاديـك البـغـى مضوا قدما على الطريق و اخضوا على الحجة ظفروا بالعقبى الدائمة و الكرامة الباقية امـا و الله ليـظـهـر عـليـكـم غـلام ثـقـيـف الديـال المـال ياءكل خضرتكم ويذيب شحمتكم انه ابا درجة يعنى بذلك الحجاج بن يوسف لهمة يهتم به .
فرمود: آگاه باشيد به خدا قسم اگر مى دانستيد آنچه را من مى دانم هر آينه به خود مى گريستيد و به كوهها مى رفتيد و از گـناهان خود پشيمان مى شديد و هر آينه رها مى كرديد امـوال خـود را بدون حافظ و خوفى هم بر آن ياد شما آورده اند و ايمن شده ايد از آنچه كه شما را از آن ترسانيده اند و به شك و شبهه گرفتار شديد و كارهاى شما پراكنده شده آگـاه بـاشـيـد بـه خـدا قـسـم بـه من وعده داده شده كه خداى متعال مرا ملحق فرمايد به كسانى كه براى من از شما بهتر بـاشـند مردمى كه داراى راءيهاى متين و محكم هستند و كارهاى آنها حكميانه و گفتار آنها صدق ، از بغى و سركشى دورى مـى كـنـند. و آنها از گذشته بر طريق حق بوده اند و پنهان شـده انـد بـا اين كه حجت بر حقانيت خود دارند آنها بر عالم بـقا و دائمى ظفر پيدا كرده اند و به بزرگوارى دائمى و هميشگى رسيده اند. آگاه باشيد به خدا قسم پسر ثقيف بر شـما مسلط مى شود كه مالها را جمع مى كند و نعمت هاى خوب شما را مى خورد و در اثر ظلم و ستم پيه شما را آب مى كند و او در نـهـايـت درجـه ظـلم و سـتـم نسبت به شما خواهد بود. مـقصود حضرت حجاج بن يوسف بوده براى اهميت او در ظلم و ستم .
و قـال صـلى الله عـليـه و آله : ان الزاهـديـن فى الدنيا تـبـكـى قـلوبـهـم و ان ضحكوا و يشتد حزنهم و ان فرحوا و يكثر مقتهم انفسهم و ان اغتبطوا بما رزقوا.
پـيـغـمـبـر صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود: زاهـديـن در دنيا قـلبـهـايـشـان گـريـان اسـت گـرچه مى خندند، و حزن آنها بـسـيـار است گرچه در ظاهر خوشحال به نظر مى رسند. و خـود را بـر كـارهـاى خـلاف خود بسيار ملامت مى كنند گرچه مورد غبطه باشند به واسطه نعمت هايى كه به آنها روزى داده شده است .
و قـال صـلى الله عـليـه و آله فـى خـطـبة : اما بعد فان الدنـيـا قـد ادبـرت و اذنـت بـوداع و ان الآخـرة قـد اقـبـلت و اشـرفـت بـاطـلاع الا و ان اليـوم مـضـمـار و غـدا السـبـاق و السـبـعـة الجـنـة و الغـايـة النـار افـلا تـائب مـن خـطـيـئتـه قـبل منيته الاعامل لنفسه قبل يوم بؤ سه و حسرته الا و انكم فـى ايـام عـمـل مـن ورائه اجـل فـمـن عـمـل فـى ايـام عـمـله قبل حضورا جله نفعه و لم يضره اجله و من قصر فى ايام عمله فقد خسر عمله و ضره اجله الا فاعموا فى الرغبة كما تعملون فى الرهبة الا و انى لم اركالجنة نام طالبها و لا كالنار نام هـاربـهـا و انـه مـن لم يـنـفـعـه الحـق يـضـره البـاطـل و مـن لم يـسـتـقـم بـه الهـدى يـرده الضـلال الاوانـكم قد امرتم بالضعن و دللتم على الزاد و ان اخـوف مـا اتـخـوف عـليـكـم اتـبـاع الهـوى و طول الامل فتزودوا من الدنيا فى الدنيا مما تنجون به انفسكم .
آن حـضـرت در خـطـبـه خـود فـرمـود: بـعـد از حـمـد و ثـنـاى پـروردگـار عالم جلت عظمته پس به درستى كه دنيا پشت كـرده است و اعلان وداع نموده و آخرت رو كرده است و مى آيد و مـشـرف اسـت يـعـنـى بـه هـمـين زودى ظاهر خواهد شد. آگاه بـاشـيد امروز روز عمل است و فردا در قيامت روز سبقت است و سـبـقـت به جانب بهشت است براى مؤ منين و متقين و پايان كار كـفـار جـهـنـم اسـت . پـس آيـا تـوبـه كـنـنـده اى نـيـسـت كـه قـبـل از رسـيـدن وقـت مـوتـش تـوبه كند. آيا كسى نيست كه براى نجات خود عملى انجام دهد پيش از روزى كه ماءيوس و نـاامـيـد بـاشـد و دسـت او بـه كـارى نـرسد و سرانجام به حـسـرت مـبـتـلا گـردد. آگـاه بـاشـيـد شـمـا در روزهـاى عمل هستيد كه دنبال او تمام شدن فرصت است ، پس كسى كه عـمـل كـنـد و روز مـهـلت پـيـش از رسـيـدن روز مـرگـش عـمـل او بـه او نـفـع مـى دهـد و تمام شدن مدت و رسيدن روز مـوعـود بـه حـال او ضـررى نـدارد. و كـسى كه كوتاهى در عمل كند در مدتى كه مهلت دارد و عملش و رسيدن آن روز آخر به حال او ضرر دارد چون اول عذاب و سختى اوست و آن روز بـه خـسـران و ضـرر خـود پـى مـى بـرد. پس آگاه باشيد عـمـل كـنـيـد در روز ايـمـنى مانند روزى كه مى ترسيد. آگاه بـاشـيـد مـن نديدم مثل بهشت را كه طالب آن به خواب رود و نـديدم مثل آتش را كه فرار كننده از آن به خواب رود. و به تـحـقـيـق هـر كـس از حـق بـهـره نـبـرد باطل به او ضرر مى زند و هر كس هدايت او را به راه راست راهـنـمـايـى نكرد ضلالت او را گمراه مى كند. آگاه باشيد شـما در اين دنيا امر شده ايد به بهره برداشتن و راهنمايى شـده ايـد بـه آنـچـه كـه بـراى زاد و توشه سفر پرخطر طـولانـى آخـرت بـايـد بـرداريـد. و بـه درسـتـى كه آنچه بـيـشـتـر از هـر چـيـز بـر شـمـا مى ترسم دو چيز است يكى پـيـروى از هـواها و تمايلات نفسانى و ديگر آرزوى بسيار مـاندن در دنيا و تهيه لوازم آن خرجى راه برداريد در حالى كـه در دنـيـا هـستيد و چيزهاى آن در اختيار شماست از آن چيزها كه به سبب آن مى توانيد خود را نجات دهيد.
يقول العبد الفقير الى رحمه الله و رضوانه الحسن بن مـحـمد الديلمى تغمده الله برحمته و رضوانه ان هذا الكلام مـنـه لعـظـيم الموعظه و جليل الفائده بليغ المقاله لو كان كـلام يـاءخذ بالازدجار و الموعظه لكان هذا يكفى به قاطعا لعلائق الامال و قادحا لزناد الا تعاظ و الا يقاظ ياءتخد الله بـا عناق المتفكرين فيه و المتبصرين الى الزهد و يضطرهم الى عـمل الاخره فاعتبروا و تفكروا و تبصروا الى معانيه يا اولى الالباب .
ايـن بنده فقير به سوى رحمت خدا و رضايت او حست فرزند مـحـمـد الديـلمى ، كه خدا او را به رحمت و رضايت خود فرو گيرد، مى گويد: به درستى كه اين كلام از آن بزرگوار بـسـيـار مـوعـظـه بـزرگـى اسـت و فـايده مهم دارد و گفتار رسـايـى اسـت كـه اگـر كلامى براى موعظه و بازداشتن از مـعـاصـى خـواسـته باشيم هر آينه همين ما را كافى است كه قـطـع عـلايـق دنـيـا كـنـيـم و آرزوها را كوتاه كنيم و بهترين ريـسـمان است بر گردن اهل فكر كه آنها را موعظه كند و از خواب غفلت بيدار نمايد و سبب بينايى آنها گردد كه ناچار بـه اعـمـال و كـارهـاى نافع براى آخرت بپردازند. پس اى صـاحـبـان عـقـل عـبـرت بـگـيريد و فكر كنيد و به معانى آن بينايى پيدا كنيد.
و قـال صـلى الله عليه و آله فى خطبة اخرى تجرى هذا المجرى : انظروا الى الدنيا نظر الزاهدين فيها الصارفين عـنـهـا فانها و الله عن قليل تزيل الثاوى الساكن و تفجع المترف الامن لا يرجع ما تولى منها فادبر و لا يدرى ماهوات مـنـهـا فـيـنـتـظـر سـرورهـا مـشـوب بـالحـزن و جـلد الرجال منها الى الضعف و الوهن فلا تغرنكم كثرة ما يعجبكم فـيـهـا لقـلة مـا يـصحبكم منها فرحم الله امرء تفكر فاعتبر فـابـصـر و كـانـمـا هـو كـائن مـن الدنـيـا عـن قـليـل لم يـكـن و مـا هـو كـائن مـن الآخـرة عـمـا قـليـل لم يـزل و كـل مـعـدود مـنـقـص و كل متوقع ات و كل ات قريب دان و العالم الى الله لعبد و كله الله بـنـفـسـه جـائر عـن قـصـد السـبـيـل سـائر بـغـيـر دليل ان دعى الى حرث الدنيا عمل و ان دعى الى حرث الآخرة كـسـل كان ما عمل له واجب عليه و مادنى عنه ساقط عنه و ذلك زمـان لا يسلم فيه الا كل مؤ من ان شهد لم يعرف و ان غاب لم يـتـفـقـد اولئك مـصـابـيـح الهـدى و اعـلام السـرى ليـسـوا بـالمـصـابـيح و لا المذابيع البذر اولئك يفتح الله عليهم ابـواب رحـمـة و يـكـشـف عنهم ضرنقمته . يا ايها الناس انه سياءتى عليكم زمان يكفى فيه الاسلام كما يكفى الاناء بما فـيـه يـا ايـهـا النـاس ان الله تـعالى قد اعاذكم من ان يحم عـليـكـم و لم يـعذبكم من ان يبتليكم لقوله تعالى : ان فى ذلك لايات و ان كنا لمبتلين .(154)
در خـطـبـه ديـگـر كـه در هـمـيـن مـورد و بـه همين مضمون است فرمود: به دنيا از روى زهد و بى رغبتى نگاه كنيد و توجه خود را از آن برداريد. به خدا قسم به همين زودى ها ساكنين آن از آن كـوچ خـواهـنـد كـرد و مـتـرفـيـن و اهـل طـغـيـان نـاگهان نيست و نابود مى گردند. آگاه باشيد كـسـى كه از راه اشتباهش ‍ برنگردد به زودى به بدبختى گـرفـتـار خواهد شد و از آينده خود نيز خبر خوش ندارد كه انـتظار آن را ببرد سرور دنيا با حزن و اندوه آميخته شده و مـردان قـوى رو بـه ضـعـف و سـستى مى روند. پس بسيارى چـيـزها كه از آنها خوشتان مى آيد شما را مغرور نكند، براى ايـن كـه زود از دسـت شـما مى رود. پس خدا رحمت كند كسى را كه فكر كند و عبرت بگيرد پس بينا شود. و گويا آنچه از دنـيا مى باشد به همين زودى ها نابود است و آنچه از آخرت مـى بـاشـد بـه ايـن كـيـفـيـت اسـت كـه هـرگـز زايل نخواهد شد. و هر چه به شمار آيد ناقص است و هر چه تـوقـع آن هـسـت آينده است . و عالم كسى است كه قدر خود را بـدانـد. و همين جهالت براى شخص بس است كه قدر خود را نداند و به تحقيق دشمن ترين بندگان در پيشگاه قدرت حق آن كـس اسـت كـه خـدا او را بـه خـود واگـذارد و از راه راسـت مـنـحـرف گـردد و بـدون راهـنـما راه بپيمايد. اگر او را به سـوى مـنـافـع دنـيا بخوانند به سرعت مى رود. و اگر به سـوى كـارهـاى آخـرت دعـوت كـنـنـد و حـال كـسـالت رو مـى آورد. گويا آنچه از كار دنيا انجام مى دهد بر او واجب است و آنچه از امور آخرت كه در آن سستى مى ورزد از او سـاقـط اسـت . و اين در زمانى است كه سالم نمى مـانـد در آن مـگـر هـر مـؤ مـن گـمنام كه اگر حضور پيدا كند شـناخته نشود و اگر غائب و پنهان باشد كسى از او جستجو نـكـنـد. ايـنـان چـراغـهـاى هـدايت اند و راهنماى بندگان . آنها اهـل فـساد و شايعه ساز نيستند، بلكه اينانند كه خدا درهاى رحـمـتـش را بـه سـوى آنـهـا گشوده و به سبب آنها بلاها را دفـع مـى فـرمايد.اى مردم زود باشد بيايد بر شما زمانى كـه اسـلام بـراى شـما كافى باشد چنانچه آنچه در ظرف است او را كافى است يعنى حقايق اسلام به نحوى ظاهر شود كـه ديـگـر احـتـيـاج بـه غـيـر آن نـبـاشـد.اى مـردم خـداى متعال شما را از عذاب حميم جهنم پناه داد و غذاب را سبب امتحان شـمـا قـرار نـداده . چـنـانـچه فرموده : به تحقيق كه در اين علاماتى است گرچه ما آنها را مبتلا كنيم .
مخفى نماند كه الفاظ اين خطبه هاى شريف در متن كتاب خيلى مـغـلوط بـود لذا ايـن خـطـبـه آخـر را از كـتـاب نـهج البلاغه نـقـل مـى كـنـم و خـطبه هاى گذشته را تا حدى اصلاح كردم چـنـانـچـه غـلطـى مـلاحـظـه شـد بـه اصل آن مراجعه بشود (مترجم ).
و قـال عـلى عـليـه السـلام فـى خـطـبـة اخـرى تـجـرى هـذالمـجـرى : الا و ان الدنـيـا قـد تـصـرمت و آذنت بانقضاء و تنكر معروفها و ادبرت حذا فهى تحفز بالفناء سكانها و تحدو بالموت جيرانها و قد امر منها ما كان حلوا و كدرمنها ما كـان صـفـوا يـبـق مـنـها الا سملة كسملة الا داوة او جرعة كجرعة المـقـلة لو تـمـررهـا الصـديـان لم يـنـقـع فـازمعوا عبادالله الرحـيـل عـن هـذه الدار المـقـدور عـلى اهـلهـا الزوال و لا يـغـلبـنـكـم فـيـهـا الامـل و لا يطولن عليكم فيها الامـل فـو الله لو حـنـنـتـم حـنـيـن الؤ له العـجـال و دعـوتـم بـهـديـل الحـمـال و جـارتـم جـوار مـتـبـتـل الرهـبـان و خـرجـتـم الى الله مـن الاموال و الاولاد التماس القربة اليه فى ارتفاع درجة عنده او غـفـران سيئة احصتها كتبه و حفظها رسله لكان قليلا فيما ارجـو لكـم مـن ثـوابـة و اخـاف عـليـكـم مـن عـقابه و الله لو انماثت قلوبكم انمياثا و سالت عيونكم من رغبة اليه اورهبة مـن دمـا ثم عمرتم فى الدنيا مالدينا باقيه ماخرت اعمالكم ولو لم تبقو شيئا من جهدكم انعمه عليكم العظام و هداه اياكم للاءيمان .
آگـاه بـاشـيـد دنـيا رو به فنا و نيستى نهاده و گذشتش را اعـلام كـرده و خـوشـى آن بـاقـى نـمـى ماند. و به زودى رو برمى گرداند و ساكنين خود را به فنا و نيستى مى كشاند و هـمـسـايـگـان را به سوى مرگ ميراند. سيرنى هاى آن به تخلى مبدل شده و صافى هاى آن تيره گرديده . پس از اين دنيا باقى نمانده مگر ته مانده اى مانند ته مانده آب در مشك كـوچـكـى يـا بـاقـى نـمـانـده از آن مگر جرعه اى پس تشنه تشنگى او بر طرف نشود. پس اى بندگان خدا براى كوچ كـردن از ايـن سـرا كـه بـراى اهـلش زوال و نـيـسـتى مقدر شده آماده شويد. و آرزو بر شما غالب نـشـود و مـدت زندگانى در آن به نظر شما طولانى نيايد. پـس سـوگـند به خدا اگر بناليد مانند ناله شتران غمزده فـرزنـد مـرده و بـخـوانـيـد مانند خواندن كبوتر و فرياد و زارى نـمـايـيـد مـانـند فرياد و زارى راهبى كه دنيا را ترك كـرده و از مـالهـا و فـرزنـدان در راه خـدا بـگـذريـد بـراى درخواست تقرب از جهت بلندى مقام و منزلت نزد او يا آمرزش ‍ گـنـاهـى كـه نـوشـتـه شده و فرشتگان او آن گناه را ثبت نـمـوده انـد هـر آيـنـه كـم اسـت در مـقابل ثوابى كه از جانب خـداونـد مـتـعـال مـن بـراى شـمـا امـيـدوارم و كـم اسـت در مـقـابـل عـذاب او كـه مـن بـر شما مى ترسم . و به خدا قسم اگر براى شوق به حق تعالى يا براى ترس از او دلهاى شـمـا گـداخته شود يا از چشمهايتان خون جارى گردد و به ايـن حـال در دنـيـا زنـدگـى كـنـيـد مـادامى كه باقى است اين اعـمـال و مـنـتـهـى درجـه كـوشـش شـمـا برابرى با نعمتهاى بزرگ خداوند كه به شما عطا فرموده نمى نمايد و مساوى راهنمايى نمودن او شما را به سوى ايمان نمى گردد.
و قـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : انـه ليـظـهـر النفاق وتـرفـع الامـانـة و تـقـيـض الرحـمة و يتهم الاءمين و يؤ تمن الخائن اتتكم الفتن كامثال الليل المظلم .
پـيـغـمبر صلى الله عليه و آله فرمود: به تحقيق كه نفاق ظـاهـر مـى گـردد و امـانـت برطرف مى شود و رحمت تمام مى شود و امين متهم مى شود و خائن امين مى گردد و فتنه ها مانند شبهاى تاريك به سوى شما مى آيد.
و جـاء فـى قـوله تـعـالى : و نادوا يا مالك ليقض علينا ربـك (155)، قـال يـنـادون اربـعـيـن عـامـا فلا يجيبهم ثم يقول انكم ما كثون فيقولون ربنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظـالمـون فـيـدعـون اربـعـيـن عاما فيقال لهم اخسئوا فيها و لا تـكلمون فيئس القوم بعدها فلم يبق الا الزفيرو الشهيق كما تتناهق الحمير.
در تفسير اين آيه كريمه : ندا مى كنند اى مالك از خدا بخواه كـه عـذاب مـا تـخـفـيف داده شود يا اين كه كار ما تمام شود و خـداى مـتـعـال مـا را بـمـيـرانـد، فـرمـود: چـهـل سـال اين ندا را مى كنند و كسى به آنها جواب نمى دهد پـس از چـهـل سـال به آنها جواب داده مى شود كه شما اينجا بـايـد بـاشيد و مرگى براى شما نيست و عذاب شما دائمى اسـت پـس مـى گويند: اى خداى ما را از اين عذاب خارج فرما اگـر بـاز عـود و بـازگـشـت به گناه كرديم ما ظلم كننده و مستحق عذاب مى باشيم . پس چهل سال مى گذرد و به آنها و گفته آنها اعتنايى نمى شود تا ايـنـكـه بـه آنـهـا چنين جواب داده مى شود دور شويد و حرف نـزنـيـد. پـس آنـهـا بـعـد از اين جريان ماءيوس مى شوند و ديـگـر امـيـدى بـراى آنـهـا باقى نماند مگر صداى زفير و شهيق در جهنم همچنان كه خر صدا مى كند.
زفير و شهيق به يك معنى است و فرق بين آنها اين است كه زفير اول صداى خر است و شهيق آخر آن .
و قـال صـلى الله عـليـه و آله يـشـتـد بـاهـل النـار الجـوع عـلى مـا هـم فـيـه مـن العذاب فيستغيثون بـالطعام فيغاثون بطعام ذى غصة و عذاب اليم و شراب من حـميم فيقطع امعائهم فيقولون لخزنة جهنم ادعوا ربكم يخفف عـنـا يـومـا مـن العـذاب فـيـقـال لهـم الم تك تاءتيكم رسلكم بـالبينات قالوا بلى قالوا فادعوا و ما دعاء الكافرين الا فى ضلال .
پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود: اهل جهنم در شدت گرسنگى واقع مى شوند با آن عذابها كه بـراى آنـهـاسـت ، پـس طـلب طـعـام مـى كـنـنـد. و در مـقـابل خواسته آنها طعامى به آنها داده مى شود كه آن را ذى غصه مى نامند به جهت اين كه در گلوى آنها مى ماند و فرو بـردنـش براى آنها سخت است و عذابى دردناك است ، و آبى بـه آنـهـا مـى دهند كه از گرمى و داغى احشاء و امعاء آنها را قـطعه قطعه مى كند. پس به خازنين جهنم مى گويند كه از خداى خود بخواهيد كه يك روز عذاب ما را تخفيف دهد. به آنها گـفـتـه مى شود: آيا پيغمبران خدا بر شما وارد نشدند و در مـيان شما مبعوث نگرديدند و احكام الهى را براى شما بيان نـكـردنـد؟ عـرض مـى كـنـنـد، بلى پيغمبران آمدند. گفته مى شـود: دعـا كـنـيد و هر چه مى خواهيد بخواهيد و نيست خواسته هاى كافران مگر در هلاكت .
و قـال الحـسـن عـليـه السـلام : ان الله تـعـالى لم يـجـعـل الاغـلال فـى اعـنـاق اهل النار لاءنهم اعجزوه و لكن اذا اطـفـى بـهـم اللهـب ارسـلهـم فـى قعرها ثم غشى عليه فلما افـاق مـن غـشـوتـه قال يا بن آدم نفسك نفسك فانما هى نفس ‍ واحدة ان نجوت و ان هلكت لم ينفعك نجاة من نجى .
ترجمه :
حـضـرت امـام حـسـن عـليـه السـلام فـرمـود: ايـن كـه خـداى مـتـعال جلت عظمته اهل آتش را غل به گردن آنها قرار مى دهد نـه بـراى ايـن است كه آنها خدا را عاجز كنند، يعنى بتوانند فـرار كـنـنـد و ليـكـن وقـتـى شـعـله آتـش آنـها را گرفت آن غـل سـنگين آنها را به قعر جهنم مى كشد. چون حضرت اين را فـرمـود حـالت غـش بـه او عـارض شـد چـون بـه حال اول برگشت فرمود: اى فرزند آدم در نجات خود بكوش در نـجـات خـود بـكـوش كه آن يك نفس است اگر نجات پيدا كـردى نـجـات پـيـدا كـردى و اگـر هلاك شدى به تو نفعى نمى دهد نجات آن كس كه نجات يافت .
و قـال رسـول صـلى الله عـليـه و آله : ويـل للاغـنـيـاء مـن الفـقراء يوم القيمة يقولون ربنا ظلمونا حقوقنا التى فرضت عليهم فى اموالهم .
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: واى بر اغنياء از فقراء در روز قيامت مى گويند: خدايا اغنياء به ما ظلم كردند و حقوق ما را ندادند آن حقوقى كه تو بر آنها در مالهايشان واجب فرمودى .
و قـال عـليـه السـلام : بـئس العـبـد عـبـد سـهـى و لهى و غـفـل و نـسى القبر و البلاء و بئس العبد عبد طغى و بغى و نسى المبدء و المنتهى و بئس العبد عبد يقوده الطمع و يطغيه الغنى ويرديه الهوى الحديث رواه الخليفة بن الحصين .
فـرمود: بد بنده اى است بنده فراموش كار و بازيگر و آن كـه غـفـلت كـنـد از خـدا و احـكام خدا و قيامت و ثواب و عقاب و بـهـشـت و جـهـنـم و امـثال اينها و فراموش كند قبر و پوسيده شـدن و كـهـنه شدن در آن را. و بد بنده اى است بنده اى كه سركشى كند و ظلم نمايد و اول و آخر را فراموش كند، يعنى اول خلقت خود را با اراده و قدرت الهى و بازگشت به سوى رحـمت او. و بد بنده اى است بنده اى كه طمع او را مى كشاند و ثـروت او را سركش ‍ مى كند و تمايلات او را پست و بى ارزش مـى كـنـد. تـا آخـر حـديـث كـه آن را خليفه پسر حصين نقل كرده .
قـال قـيـس بـن عـاصـم : و فـدت عـلى رسـول الله صـلى الله عليه و آله فى جماعة من بنى تميم فـقال لى اغتسل بماء و سدر فاغتسلت ثم رجعت اليه فقلت يا رسول الله صلى الله عليه و آله اعظنا موعظة ننتفع بها فـقـال يـاقـيـس ‍ ان مـع العز ذلا و ان مع الحيوة موتا و ان مع الدنـيـا آخـرة و ان لكـل شـى ء حـسـيـبـا و عـلى كـل شـى ء رقـيـبـا و ان لكـل حـسـنـة ثـوابـا و لكـل سـيـئة عقابا وانه لابد لك يا قيس من قرين يدفن معك و هو حى و تدفن معه و انت ميت فان كان كريما اكرمك و ان كان لئيما اسلمك ثم لا تدفن الا معه و لا يدفن الا معك فلا تجعله الا صالحا لانه اذا كان صالحا لايونسك الاهوون كان فاحشا لا يـوحـشك الا هو فقال يا رسول الله لونظم شعرا فتخرنا عـلى مـن يـليـنـا مـن العرب فاراد ان يدعو حسانا لينشد فيه فقال له رجل يقال له صلصال بن دلهمسن شعرا.

تـخـير خليطا من فعالك انما  
  قرين الفتى فى القبر ما كان يفعل
فلا بد الموت من ان تعده  
  ليوم ينادى المرفيه فيقبل
فـان كـنـت مـشـغـولا بـشـى فلا تكن  
  بغير الذى يرضى به الله تشغل
فـلن يـصـحـب الانسان من بعد موته  
  و من قبله الا الذى كان يعمل
الا انما الانسان ضيف لا هله  
  يقيم قليلا بينهم ثم يرحل

قيس بن عاصم مى گويد: من با جماعتى از طايفه بنى تميم بـر رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله وارد شـديم پس آن حـضـرت بـه مـن فـرمـود: بـا آب و سـدر غـسـل كـن ! پس غسل كردم و به خدمت آن حضرت باز گشتم و عرض كردم يا رسول الله به ما موعظه اى فرما كه به آن نـفـع بـبـريـم . پـس حـضـرت شـروع به موعظه بليغه اى فرمود كه اكنون ذكر مى شود. فرمود: اى قيس هر عزتى را ذلتـى اسـت . و بـا زنـدگـى دنـيـا مرگ هست . و بر هر چيز حافظ و مراقبى هست . و براى هر خوبى ثوابى و براى هر بدى عذابى مى باشد. و به تحقيق اى قيس تو ناچار بايد رفيق و دوستى از اعمال و كردار داشته باشى . و او با تو در قـبـر تو دفن مى شود در حالى كه زنده است و تو با او دفـن مـى شـوى و حال آن كه مرده اى . پس اگر آن رفيق تو بـا كرامت و بزرگوار باشد تو را گرامى مى دارد و اگر لئيـم و پـسـت بـاشـد تـو را وامى گذارد و نفعى براى تو نـخـواهـد داشـت . پـس تـو بـا اويى و او نيز با تو و ملازم يـكديگر خواهيد بود. پس او را قرار نده مگر صالح ، زيرا اگـر صـالح بـاشد مونس تو غير او نيست . و اگر از نظر شـرع مـقدس اسلام زشت و ناپسند باشد تو را به ترس و وحـشـت نـمـى انـدازد مـگـر او. قـيـس عـرض كـرد يـا رسول الله دوست داشتيم اين موعظه شريف در قالب اشعارى در مـى آمـد كـه بـقـاى آن بـيـشـتـر و سبب افتخار ما بود بر عـربـهـا كه در اطراف ما هستند. پس پيغمبر اكرم صلى الله عـليـه و آله اراده فرمودند كه حسان شاعر را دعوت كنند تا ايـن كـار را انـجـام دهـد شـاعـر ديـگـر كـه او را صـلصـال بن دلهمس مى گفتند حاضر بود و كلمات شريفه رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله را بـه نـظـم آورده كه اشعار او ذكر شد اكنون ترجمه آن تقديم مى گردد.
براى خود رفيق و دوستى از افعال و كارهاى خود قرار ده و اخـتـيـار كـن ، چـون كـه قـريـن و مـونـس انـسـان در قـبرش آن كارهايى است كه در دنيا انجام مى داده . و ناچار بايد هر كس بـعـد از مـردن چيزى داشته باشد كه در وقتى كه او ندا مى كـنـنـد كـه چـه آورده اى و چـه كـرده اى آن عـمـل را ارائه دهد. پس ‍ آن عمل بايد شايسته باشد كه مورد قـبـول واقـع گـردد. پـس هـرگـاه در دنـيـا مـشـغـول بـه كـارى هـسـتى به غير آنكه مورد رضاى خداست مـشـغـول نـبـاش . و هـرگـز بـعـد از مـردن و قـبـل از آن در هـمـيـن دنـيا با انسان مصاحبت و رفاقت نمى كند مـگـر عـمـلش . آگـاه بـاشـيـد انـسـان در ايـن دنـيـا در نـزد اهل و كسانش به منزله مهمانى است كه اندكى در ميان آنها مى ماند و بعد از آن كوچ مى كند و به عالم ديگر مى رود.
و قال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : لكـل انـسـان ثـلاثـه اخـلا امـا احـدهـم فـيـقـول ان قـدمـتـنـى كـنـت لك و امـا الآخـر فـيـقـول انـا مـعـك الى باب الملك ثم اودعك وامضى عنك و اما الثـالث فـيـقـول انـا مـعـك لا افـارقـك فـامـا الاول فـما له و اما الثانى فاهله و ولده و اما الثالث فعمله فـيـقـول و الله كـنـت عـنـدى اهـون الثـلاثـه فـليـتـنـى لم اشتغل الا بك .
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: براى هر انسان سـه دوسـت اسـت . امـا يـكى از آنها مى گويد: اگر مرا پيش فرستادى براى تو نفع خواهم داشت و اما ديگرى مى گويد من با تو هستم تا آن در ورودى كه بر خداوند وارد مى شود. (مراد قبر است .) و اما سوم مى گويد من با تو هستم و از تو جـدا نـخـواهـم شـد. پـس آن اول مـال اوسـت و دوم اهـل و اولاد او هـستند و سوم عمل اوست . و چون آن سه دوست را مـى بـيـنـد و وفادارى سومى را مشاهده مى كند مى گويد: اى عمل به خدا قسم تو در نزد من از آن دو، بى اهميت تر بودى و به تو كمتر اعتنا مى كردم و اى كاش من در زندگانى خود مشغول نبودم مگر به تو.
و قـال العـريـاص بـن سـاويـه وعـظـنـا رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله مـوعظة زرفت العيون و وجـلت مـنـها القلوب فقلنا يا رسول الله ان هذه موعظة مودع فـمـا تـعـهـد اليـنـا قـال لقد تركتكم على الحجة البيضاء ليـلهـا كـنـهـارها لا يزيع بعدها الاهالك و من يعيش منكم يرى اخـتـلافا كثيرا فعليكم بما عرفتم من سنتى من بعدى و سنة الخـلفـاء الراشـديـن من اهل بيتى فعظلوا عليهم بالنواجد و اطـيـعـوا الحـق و لو كـان صـاحـبـه عـبـدا حـبـشيا فاءن المؤ من كالجبل الانوف حيث ما قيد استقاد.
عرياص بن ساويه گفت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مـوعـظـه فـرمود ما را به موعظه اى كه چشمها را گرياند و قـلبـهـا را تـرسـانـد. پـس گـفـتـيـم : يـا رسـول الله ايـن مـوعـظـه خـداحـافـظـى اسـت پس چه عهد مى فرمايى به سوى ما. فرمود شما را واگذاردم بر حجت هاى روشـن كه شب آن مانند روزش ‍ مى باشد و بعد از آن گمراه نـمـى شـود مـگـر هـلاك شونده . و هر كس از شما زنده ماند و اخـتلافات بسيار مشاهده كرد پس بر شما باد به آنچه كه مـى شـنـاسيد از سنت من بعد از من و سنت خليفه هاى راستين و راهنما از اهل بيت من . پس با آنها با جديت موعظه شويد و حق را اطـاعـت كـنـيـد از هر كس ديديد و شنيديد اگرچه صاحب آن غـلام حـبشى بوده باشد. پس به درستى كه مؤ من مانند كوه بلند و سركشيده است هر كجا هست ثابت است .
و قـال امـيرالمؤ منين عليه السلام فى قوله تعالى : ثم لتـسـئلن يـومـئذ عـن النـعـيـم ،(156) قـال : الصـحـة و الامـن و القـوة و العـافـيـة . و قيل الماء البارد فى ايام الحر.
حـضـرت امـيـرالمـؤ منين عليه السلام در اين آيه كريمه : هر آيـنـه در آن روز از نـعمتها سؤ ال مى شويد، فرمود: مراد از نـعـمـت صـحت بدن و امنيت و قوت و عافيت است . و گفته شده كه : مراد آب سرد است در روزهاى گرم .
مـطابق روايات صحيح مراد از نعمت در اين آيه كريمه ولايت اهـل بـيـت پـيـغـمـبـر و ائمه معصومين عليهم السلام مى باشد (مترجم ).
و كـان رسـول الله صلى الله عليه و آله اذا شرب الماء قال : الحمد لله الذى لم يجعله اجاجا بذنوبنا و جعله عذبا فراتا بنعمته .
وجـود مـقـدس پـيـغـمـبـر صلى الله عليه و آله هرگاه آب مى آشاميدند مى فرمودند: تمام حمد مختص آن خدايى است كه اين آب را بـه سبب گناهان ما شور و تلخ قرار نداد و آن را به نعمت و رحمتش شيرين و گوارا نمود.
و قال سفيان بن عيينه ما من احد من عبادالله الا و لله الحجة عـليـه امـا مـهـمـل لطـاعـة الله او مرتكب لمعصية او مقصر فى شكره .
سـفيان بن عيينه گفته : هيچ كس از بندگان حق تعالى نيست مگر اين كه خداى متعال جلت عظمة بر او حجتى دارد، يعنى از راهـى مـقـصـر و مـحـكـوم پـيـشگاه الهى مى باشد. يا اين كه مسامحه و كوتاهى در اطاعت و بندگى خدا نموده است ، يا اين كـه مـرتـكـب مـعـصـيـتـى شـده ، و يـا ايـنـكـه كـوتـاهـى در شكرگزارى خلاق عالم جلت عظمته نموده است .
قـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله و سـلم يقول الله تبارك و تعالى يا بن آدم ما تنصفنى اتحبب اليك بـالنـعـم و تـتـبـغـض الى بـالمـعـاصـى خـيـرى اليـك نـازل و شـرك الى صـاعـد و لم يـزل و لا يـزال فـى كـل يـوم مـلك كـريـم يـاءتـيـنـى عـنـك بعمل قبيح يا بن آدم لو سمعت و صفك من غيرك و انت لا تدرى من الموصوف لسارعت الى مقته .
پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود: خـداونـد متعال مى فرمايد: اى فرزند آدم تو با من با انصاف رفتار نـمـى كـنـى مـن بـا تـو دوسـتى مى كنم و نعمتهايى به تو مـرحمت مى كنم و تو با من دشمنى مى كنى و معصيت مرا انجام مـى دهـى . خـيـر و رحـمـت مـن بـه سـوى تـو نـازل اسـت و شـر تو به سوى من صاعد است . هميشه در هر روز مـلك بزرگوارى اعمال قبيحه اى را از تو به سوى من مـى آورد. اى پـسـر آدم اگـر كـسـى آنـچـه در تـو هـسـت از اعـمـال شـنـيـعه و اخلاق رديه و رفتار قبيحه توصيف كند و تـو زنـدانـى ايـن صـفـات چـه كـسـى اسـت ، يعنى مراد او را نـدانستى و نفهميدى كه تو را توصيف مى كند فورا شروع مى كردى به ملامت و سرزنش صاحب اين كارها.
و قـال عـليـه السـلام : لا يـغـرنـك مـن ربـكـم طـول النـسـيـه و تـمـادى الامـهال و حسن التقاضى فان اخذه اليـم و عـذابـه شـديـد ان لله تـعـالى فـى كـل نـعـمة حقا و هو شكره فمن اداه زاده و من قصر فيه سلبه مـنـه فـليـراكـم الله مـن انـقـمـة و جـلين كما يريكم بالنعمة فرحين .
فـرمـود: مـغـرور نـكـنـد شـمـا را طـول فـرامـوشـى از پروردگارتان مهلت زيادى كه خدا به شما مرحمت فرمايد و نـيكو حكم كردن ، پس به تحقيق مؤ اخذه الهى دردناك است و عذاب او سخت است . به درستى كه براى خدا در هر نعمتى حقى هست و آن شكرگزارى اوست پس كسى كه آن را اداء كرد نعمت را بر او زياد خواهد فرمود و كسى كه در شكرگزارى كوتاهى كرد نعمت را از او خواهد گرفت . پس در كفران نعمت بـراى شـمـا از طـرف حـق تعالى دو ترس است : يكى سلب نـعـمـت و ديـگـرى عـذاب كـمـا ايـنكه در شكر نعمت دو فرح و شـادى هـست يكى برخوردارى از نعمت و ديگرى زياد شدن و دوام پيدا كردن آن .
قال ابن عباس آخر آية نزلت : واتقوا يوما ترجعون فيه الى الله ثـم تـوفـى كـل نـفـس مـا كـسـبـت و هـم لا يـظـلمـون .(157)
ابـن عـبـاس گـفـتـه آخـر آيـه اى كـه نازل شد آيه مذكور است كه معنى آن به فارسى چنين است : بـتـرسـيـد از روزى كه در آن به سوى خدا بازگشت خواهيد كرد پس هر كس كارى انجام داده و كسب كرده و او خواهد رسيد و ظلمى به او نخواهد شد.
و قـال رسـول الله عـليـه و آله : انى لاعرف آية من كتاب الله لو اخـذ بـهـا جـمـيـع النـاس كـفـتـهـم . قـالوا يـا رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله و مـا هـى فـقـال : و مـن يـتـق الله يـجـعـل له مـخـرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب .(158)
پـيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: به درستى كه مـن آيـه اى از قـرآن مـى شناسم كه اگر تمام مردم پيرو آن بـاشـنـد آنـهـا را كـافـى اسـت . عـرض ‍ كـردنـد: يـا رسول الله كدام است ؟ فرمود: اين آيه است : كسى كه از خدا بـتـرسـد و مـحـرمـات را تـرك بـنـمـايـد خـداونـد متعال براى او راه خروجى از مشكلات و بليات قرار مى دهد و او را از جايى روزى مى دهد كه گمان نمى برده .

 

____________________________________________

پی نوشت:

138- سوره اسراء، آيه 60.
139- سوره قمر، آيه 46.
140- سوره ملك . آيه 16 ـ 17
141- سوره اسراء، آيه 59.
142- سوره اعراف ، آيه 98 ـ 99.
143- سوره جاثيه ، آيه 7 ـ 8.
144- سوره نحل ، آيه 61.
145- سوره روم ، آيه 41.
146- سوره كهف ، آيه 59.
147- سوره نساء، آيه 160.
148- سوره طه ، آيه 129.
149- سوره انفال ، آيه 33.
150- سوره رعد، آيه 11.
151- سوره نوح ، آيه 10 ـ 12.
152- سوره شعراء، آيه 21.
153- سوره حجرات ، آيه 13.
154- سوره مؤ منون ، آيه 30.
155- سوره زخرف ، آيه 77.
156- سوره تكاثر آيه 8.
157- سوره بقره ، آيه 181.
158- سوره طلاق ، آيه 2.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: