حديث شماره 559

((559- حجر از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: ابراهيم با قوم خود بناى مخالفت را گذارد و خدايان آنها را نكوهش كرد تا او را به نزد نمرود بردند، ابراهيم با نمرود به محاكمه و بحث پرداخت و فرمود: (پروردگار من آن كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند، (نمرود) گفت : من هم زنده مى كنم و مى ميرانم ، ابراهيم گفت : همانا خداوند خورشيد را از مشرق بر مى آورد تو آن را از مغرب بر آور، پس آنكه (به خدا) كفر مى ورزيد مبهوت ماند و خدا گروه ستمكاران را هدايت نمى كند).
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: ابراهيم خدايان آنها را نكوهش كرد، و نگاهى به ستارگان افكنده فرمود: من بيمارم ، و به خدا سوگند بيمار نبود و دروغ هم نگفت (شايد مقصود امام (عليه السلام ) اين باشد كه در ظاهر بيمار نبود ولى از نظر روحى از رفتار ناهنجار آن مردم كوته فكر كه بتهاى چوبى و سنگى را به جاى خداى بزرگ پرستش مى كردند در عذاب بود و خلاصه بيمار روحى بود و از اين رو دروغ نگفت ) و چون مردم او را رها كرده و براى انجام مراسم عيدى كه داشتند از آنجا رفتند ابراهيم تبرى را بدست گرفت و آن خدايان دروغى را شكست جز بت بزرگ را، و تبر را نيز به گردن او انداخت ، و چون آن مردم به نزد خدايان خود باز گشتند و آن وضع را مشاهده كردند با هم گفتند: به خدا سوگند كسى جراءت اينكار را نداشته جز همان جوانى كه آنها را نكوهش مى كرد و از آنها بيزارى مى جست ، و براى كشتن او وسيله اى بدتر از كشتن با آتش نيافتند، و از اينرو هيزم فراوانى جمع كردند تا روزى كه قرار شد او را به آتش بسوزانند نمرود با لشگريانش براى تماشا آمدند و جايگاهى براى او ترتيب دادند كه از آنجا بنگرد تا چگونه آتش ابراهيم را در كام خود فرو خواهد برد.
از آنسو ابراهيم را در منجنيق گذاردند (تا به سوى خرمن آتش پرتاب كنند) زمين (به ناله در آمد) و گفت : پروردگارا بر روى زمين كسى جز او نيست كه تو را بپرستد آيا بايد او به آتش بسوزد؟ پروردگار متعال (در پاسخ ) فرمود: اگر مرا بخواند او را نجات خواهم داد.
در اينجا ابان به سند خود از امام محمد باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: دعاى ابراهيم (عليه السلام ) در آنروز اين بود كه گفت : يا احد (يا احد يا صمد) يا صمد، يا من لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد) سپس ‍ گفت :... (توكلت على الله ).
پس خداى تبارك و تعالى فرمود: تو را كفايت كردم (و نجات بخشم ) و به آتش خطاب فرمود: (سرد باش ) در اين وقت سرمان چنان شد كه دندانهاى ابراهيم از سرما به هم مى خورد تا اينكه بدنبال آن خداى عزوجل فرمود: (...و سالم بر ابراهيم ).
جبرئيل نيز فرود آمد و با ابراهيم (عليه السلام ) در ميان آتش نشست و بگفتگو پرداخت .
نمرود (كه اين منظره را ديد) گفت هر كه معبودى براى خود گيرد بايد مانند معبود ابراهيم باشد مردى از بزرگان آن مردم گفت : من افسون و وردى بر آتش خواندم كه او را نسوزاند! چون اين حرف را زد زبانه اى از آتش به طرف او آمد و همچنان پيش آمد تا او را در كام خود برده و بسوزاند. (با ديدن اين اعجاز) لوط بدو ايمان آورد، و ابراهيم با سارة و لوط از آنجا مهاجرت كرد. ))

 

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِى نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ حُجْرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَالَفَ إِبْرَاهِيمُ ع قَوْمَهُ وَ عَابَ آلِهَتَهُمْ حَتَّى أُدْخِلَ عَلَى نُمْرُودَ فَخَاصَمَهُ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ ع رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قالَ أَنَا أُحْيِى وَ أُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِى بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِى كَفَرَ وَ اللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمِينَ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع عَابَ آلِهَتَهُمْ فَنَظَرَ نَظْرَةً فِى النُّجُومِ فَقالَ إِنِّى سَقِيمٌ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ اللَّهِ مَا كَانَ سَقِيماً وَ مَا كَذَبَ فَلَمَّا تَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ إِلَى عِيدٍ لَهُمْ دَخَلَ إِبْرَاهِيمُ ع إِلَى آلِهَتِهِمْ بِقَدُومٍ فَكَسَرَهَا إِلَّا كَبِيراً لَهُمْ وَ وَضَعَ الْقَدُومَ فِى عُنُقِهِ فَرَجَعُوا إِلَى آلِهَتِهِمْ فَنَظَرُوا إِلَى مَا صُنِعَ بِهَا فَقَالُوا لَا وَ اللَّهِ مَا اجْتَرَأَ عَلَيْهَا وَ لَا كَسَرَهَا إِلَّا الْفَتَى الَّذِى كَانَ يَعِيبُهَا وَ يَبْرَأُ مِنْهَا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُ قِتْلَةً أَعْظَمَ مِنَ النَّارِ فَجُمِعَ لَهُ الْحَطَبُ وَ اسْتَجَادُوهُ حَتَّى إِذَا كَانَ الْيَوْمُ الَّذِى يُحْرَقُ فِيهِ بَرَزَ لَهُ نُمْرُودُ وَ جُنُودُهُ وَ قَدْ بُنِيَ لَهُ بِنَاءٌ لِيَنْظُرَ إِلَيْهِ كَيْفَ تَأْخُذُهُ النَّارُ وَ وُضِعَ إِبْرَاهِيمُ ع فِى مَنْجَنِيقٍ وَ قَالَتِ الْأَرْضُ يَا رَبِّ لَيْسَ عَلَى ظَهْرِى أَحَدٌ يَعْبُدُكَ غَيْرُهُ يُحْرَقُ بِالنَّارِ قَالَ الرَّبُّ إِنْ دَعَانِى كَفَيْتُهُ فَذَكَرَ أَبَانٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع أَنَّ دُعَاءَ إِبْرَاهِيمَ ع يَوْمَئِذٍ كَانَ يَا أَحَدُ [ يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ ] يَا صَمَدُ يَا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ ثُمَّ قَالَ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ فَقَالَ الرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَفَيْتُ فَقَالَ لِلنَّارِ كُونِى بَرْداً قَالَ فَاضْطَرَبَتْ أَسْنَانُ إِبْرَاهِيمَ ع مِنَ الْبَرْدِ حَتَّى قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ وَ انْحَطَّ جَبْرَئِيلُ ع وَ إِذَا هُوَ جَالِسٌ مَعَ إِبْرَاهِيمَ ع يُحَدِّثُهُ فِى النَّارِ قَالَ نُمْرُودُ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهاً فَلْيَتَّخِذْ مِثْلَ إِلَهِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ فَقَالَ عَظِيمٌ مِنْ عُظَمَائِهِمْ إِنِّى عَزَمْتُ عَلَى النَّارِ أَنْ لَا تُحْرِقَهُ قَالَ فَأَخَذَ عُنُقٌ مِنَ النَّارِ نَحْوَهُ حَتَّى أَحْرَقَهُ قَالَ فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ خَرَجَ مُهَاجِراً إِلَى الشَّامِ هُوَ وَ سَارَةُ وَ لُوطٌ

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: