(((فمن عمل برضائى ألزمه ثلاث خصال: أعرفه شكراً لا يخالطه الجهل و ذكراً لايخالطه النسيان و محبة لايؤثر على محبتى محبة المخلوقين. فاذا أحبنى أحببته و أفتح عين قلبه الى جلالى. فلا أخفى عليه خاصة خلقى. فأناجيه فى ظلم الليل و نور النهار حتى ينقطع حديثه من المخلوقين و مجالسته معهم و أسمعه كلامى و كلام ملائكتى و أعرفه السر الذى سترته عن خلقى و ألبسه الحياء حتى يستحى منه الخلق كلهم و يمشى على الأرض مغفوراً له و أجعل قلبه واعياً و بصيراً و لا أخفى عليه شيئاً من جنة و لا نار و أعرفه بما يمر على الناس فى يوم القيامة من الهول و الشدة و ما أحاسب به الأغنياء و الفقراء و الجهال و العلماء و أنور له فى قبره و أنزل عليه منكراً يسأله و لا يرى غم الموت و ظلمة القبر و اللحد و هول المطلع حتى أنصب له ميزانه و أنشر له ديوانه. ثم أضع كتابه فى يمينه فيقرأه منشوراً ثم لا أجعل بينى و بينه ترجماناً.
فهذه صفات المحبين.)))
ترجمه :
هر كس كه عمل به رضاى من كند، سه خصلت به او مىبخشم كه همواره با آنها به سر مىبرد:
به او نحوه شكر گذارى را مىآموزم كه هرگز آميخته با جهل و نادانى باشد.(27)
و به او ذكر و ياد خودم را به گونهاى مىآموزم كه هيچ گاه فراموشى از ياد من براى او حاصل نشود.(28)
و به او عشقى مىدهم كه هرگز محبت ديگران را به محبت من مقدم ندارد.
پس وقتى كه به من عشق ورزيد، من نيز به او عشق مىورزم و چشم دل او را به جلاى خويش مىگشايم. پس دوستان خاص خود را از او مخفى نمىكنم و در شب تار و روز روشن با او به مناجات مىپردازم تا حدى كه از گفتگو و همنشينى با ديگران خوددارى نمايد. و سخن خودم و فرشتگانم را به گوش او مىرسانم، او را بر اسرارى كه ديگران را از آن محروم كردهام، آگاه مىگردانم و به او جامه حيا مىپوشانم به گونهاى كه همه از او شرم و حيا داشته باشند. بر روى زمين راه مىرود در حالى كه گناهش آمرزيده است. و قلب او را آگاه و بصير مىگردانم. و چيزى را از بهشت و جهنم از او مخفى نمىكنم و آنچه را كه بر مردم در رستاخيز مىگذرد در همين دنيا به او نشان مىدهم كه چه صحنههاى هولناك و وحشتناكى وجود دارد و چگونه ثروتمندان و فقرا و دانشمندان و نادانان را محاكمه و محاسبه مىكنم.
و قبر او را نورانى كرده و فرشتهاى (منكر) را مىفرستم تا از او سؤال كند. او ناراحتى مرگ و تاريكى قبر و لحد و وحشت عالم برزخ را نمىبيند، تا آنگاه كه براى سنجش اعمال او ميزان را نصب و نامه عملش را باز مىكنم. و بين خود و او هيچ مترجمى قرار نمىدهم.
اين صفات عاشقان من بود.
27 - راههاى شكر زبانى و عملى در مقابل نعمتهاى الهى، دقيق و دشوار هستند كه خداوند تعالى به طالبان رضاى خويش همه آن راهها را مىآموزد و در مقام شكر عملى گرفتار شبهه علمى نمىشوند و به عبارت ديگر: مىدانند كه چگونه شكر بگزارند.
28 - خوشا آنانكه دائم در نمازند، به همين معنى است.