حدیث توصيف بنده در وقت مرگ و پس از آن‏

(((و اذا كان العبد فى حالة الموت يقوم على رأسه ملائكة بيد كل ملك كأس من ماء الكوثر و كأس من الخمر يسقون روحه حتى تذهب سكرته و مرارته و يبشرونه بالبشارة العظمى و يقولون له: طبت و طاب مثواك انك تقدم على العزيز الكريم الحبيب القريب. فتطير الروح من أيدى الملائكة فتصعد الى الله تعالى فى أسرع من طرفة عين و لا يبقى حجاب و لا ستر بينها و بين الله تعالى، و الله عز و جل اليها مشتاق، و تجلس على عين عند العرش. ثم يقال لها: كيف تركت الدنيا؟ فتقول: الهى! و عزتك و جلالك لا علم لى بالدنيا. أنا منذ خلقتنى خائف منك. فتيول الله: صدقت عبدى كنت بجسدك فى الدنيا و روحك معى. فأنت بعينى سرك و علانيتك. سل أعطيك و تمن على فأكرمك. هذه جنتى مباح فتجنح فيها. و هذا جوارى فأسكنه. فيقول الروح: الهى، عرفتنى نفسك فاستغنيت بها عن جميع خلقك. و عزتك و جلالك لو كان رضاك فى أن أقطع أقطع سبعين قتلة بأشد ما يقتل به الناس لكان رضاك أحب الى. ءأعجب بنفسى؟ و أنا ذليل ان لم تكرمنى و أنا مغلوب ان لم تنصرنى و أنا ضعيف ان لم تقونى و أنا ميت ان لم تحينى و لولا سترك لافتضحت أول مرة عصيتك. الهى كيف لا أطلب رضاك و قد أكملت عقلى حتى عرفتك و عرفت الحق من الباطل و الأمر من النهى و العلم من الجهل و النور من الظلمة.

فقال الله عز و جل: و عزتى و جلالى لا أحجب بينى و بينك فى وقت من الأوقات، كذلك أفعل بأحبائى.

ترجمه :

وقتى كه بنده من در حال سكرات مرگ باشد، فرشتگان بالاى سر او مى‏ايستند، در حالى كه به دست هر كدام از آنها جامى از آب كوثر و جامى از شراب بهشتى است، به روح او مى‏نوشانند تا سكرات موت سختى آن از بين برود، و او را به بشارتى بزرگ مژده مى‏دهند و مى‏گويند: خوش آمدى و مقدمت مبارك باد! تو بر خداى عزيز، كريم، حبيب و نزديك وارد مى‏شوى.

پس روح او از جوار فرشتگان پرواز مى‏كند و به پيشگاه پروردگار در كمتر از يك چشم به هم زدن صعود مى‏كند و ديگر بين او و بين پروردگار، پرده و حجابى نيست. خداوند مشتاق ديدار اوست و او را لب چشمه‏اى در كنار عرش مى‏نشاند. سپس به او مى‏گويد: دنيا را چگونه رها كردى؟

جواب مى‏دهد: خدايا! به عزت و جلالت كه من نسبت به دنيا شناختى ندارم.(23)من از آغاز تولد از تو انديشناك بودم.

خداوند مى‏فرمايد: راست گفتى اى بنده من. تو جسمت در دنيا، ولى روحت با من بود. همه اسرار و كارهاى آشكار تو در نظر من بود. هر چه مى‏خواهى درخواست كن تا به تو بدهم، تمنا كن تا برآورده سازم. اين بهشت من براى تو مباح است پس در آن پر و بال بگشا. و اين جواز من است پس در آن ساكن شو.

پس روح عرض مى‏كند: خداوندا! تو بودى كه خودت را به من شناساندى، پس من از همه خلايق به وسيله اين معرفت و شناخت بى‏نياز شدم. قسم به عزت و جلالت كه اگر رضايت تو در آن باشد كه قطعه قطعه شوم و هفتاد بار به فجيع‏ترين صورت كشته شوم؛ رضاى تو براى من پسنديده است.

خداوندا! من چگونه به خود مغرور باشم، در حالى كه اگر تو مرا گرامى ندارى، ذليلم اگر تو مرا يارى نفرمايى، مغلوب و شكست خورده‏ام. اگر تو مرا تقويت نكنى، ضعيف و ناتوانم. اگر مرا با ياد خودت زنده نگردانى مرده‏ام و اگر پرده پوشى تو نبود، اولين بارى كه من گناه كردم، رسوا مى‏شدم.

خداوندا! من چگونه به خود مغرور باشم، در حالى كه اگر تو مرا گرامى ندارى، ذليلم اگر تو مرا يارى نفرمايى، مغلوب و شكست خورده‏ام. اگر تو مرا تقويت كنى، ضعيف و ناتوانم، اگر مرا با ياد خودت زنده نگردانى و مرده‏ام و اگر پرده پوشى تو نبود، اولين بارى كه من گناه كردم، رسوا مى‏شدم.

خداوندا! چگونه رضايت تو را طلب نكنم در حالى كه عقل مرا كامل كردى تا تو را بشناسم و حق را از باطل و امر را از نهى و علم را از جهل و نور را از ظلمت تشخيص بدهم.

آنگاه خداى عزوجل مى‏فرمايد: قسم به عزت و جلالم كه بين تو و خود هيچ پرده و مانعى در هيچ زمانى ايجاد نمى‏كنم. اينگونه با دوستانم رفتار مى‏كنم.

 

23 - استاد بزرگوار حضرت آيت الله مصباح يزدى (((دام ظله)))در تبييين اين معنى كه انسان با آنكه در دنيا زندگى ميكند و بايد تمامى زندگى او بر اساس اصول و ضوابط و نظم و دقت باشد چگونه ممكن است بى‏خبر از دنيا باشد؟ مى‏فرمايد: مسائل دنيا مانند موج آرامى است كه بر سطح استخر مى‏گذرد و به عمق آن راه نمى‏يابد. مسائل دنيا بسان موج كوتاهى است كه از روى دل انسان مؤمن مى‏گذرد و به درون جان او سرايت نمى‏كند چرا كه دلش جاى ديگر است و از ته دل خبر نمى‏شود كه چه گذشت. راهيان كوى دوست، ص 215.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: