(((يا أحمد! ان أهل الخير و أهل الآخرة رقيقة وجوههم، كثير حياؤهم، قليل حمقهم، كثير نفعهم قليل مكرهم، الناس منهم فى راحة أنفسهم منهم فى تعب، كلامهم موزون، محاسبين لأنفسهم متعيبين لها، تنام أعينهم و لا تنام قلوبهم. أعينهم باكية و قلوبهم ذاكرة، اذا كتب الناس من الغافلين كتبوا من الذاكرين. فى أول النعمة يحمدون، و فى آخرها يشكرون.
دعاؤهم عند الله مرفوع و كلامهم مسموع. تفرح بهم الملائكة و يدور دعاؤهم تحت الحجب يحب الرب أن يسمع كلامهم كما تحب الوالدة الولد. و لا يشغلون عنه طرفة عين و لا يريدون كثرة الطعام و لا كثرة الكلام و لا كثرة اللباس.
الناس عندهم موتى و الله عندهم حى كريم. يدعون المدبرين كرماً و يريدون المقبلين تلطفا. قد صارت الدنيا و الآخرة عنده واحدة.)))
ترجمه :
اى احمد! اهل خير و آخرت شرمگيناند.(15)حياى آنها زياد و حماقتشان كم و نفع آنان فراوان و حيله آنان اندك است. مردم از دست آنان در رفاهند ولى خودشان از دست خويش در رنجند.
كلامشان سنجيده است. به حساب خود مىپردازند. خود را به زحمت مىافكنند. چشمهايشان مىخوابد ولى قلبشان نمىخوابد. چشمانشان گريان و قلبهايشان به ياد خداست. هنگامى كه ديگر مردمان در غفلت به سر مىبرند آنان در ذكر و ياد حق هستند. در آغاز نعمت، ستايش الهى و در پايان آن شكر خدا را به جاى مىآورند. دعايشان نزد خدا مقبول و سخن ايشان نزد پروردگار پذيرفته است و وجود آنان مايه مباهات و خشنودى فرشتگان است. و دعاى آنان زير حجابها مىچرخد. خداوند دوست دارد كلام آنان را بشنود آنگونه كه مادر دوست دارد به كلام فرزند خود گوش دهد.(16)از خداوند لحظهاى غافل نمىشوند. پرخورى و پرگوئى و پوشيدن لباسهاى متنوع و زياد و رنگارنگ را دوست ندارند. مردم نزد آنها مردگانند(17)و خداوند، زنده كريم.
آنهايى را كه از ايشان رخ برتافتند با بزرگوارى فرا مىخوانند و آنان را كه به اينان روى آوردهاند با مهربانى مىپذيرند. دنيا و آخرت نزد آنها يكسان است.(18)
15 - شرمگين بودن غير از خجالتى بودن است كه احياناً ناپسند و مذموم است، زيرا خجالتى بودن موجب دورى از مردم و اجتماع و سخن گفتن و بسيارى از امور لازم و ضرورى است ولى شرمگين بودن يك حالت اخلاقى پسنديده است كه صاحب آن از رفتار و گفتار زشت خوددارى مىكند و هرگز دست و زبان خود را به زشتى نيم آلايد.
16 - در روايت آمده است كه اگر خداوند كسى را دوست داشته باشد دعاى او را زود مستجاب نمىكند تا باز دعا و تضرع او را بشنود ولى از كسانى ناخشنود باشد زود دعاى آنها رامستجاب مىكند تا دوباره صدايشان بلند نشود.
17 - منظور از اين سخن كه مردم نزد آنها مردگانند داشتن همان بينش توحيدى در رابطه باهمه چيز غير خداوند و از جمله انسانهاست كه چون خداوند و اراده او مبداء همه چيز است و مردم ديگر گويا چون مردههايى هستند كه كارى از دستشان بر نمىآيد پس دل به آنها نمىبندند. يا منظور آن است كه در اعمال اينها ريا راه ندارد، زيرا همانطور كه انسان براى خوش آيند يك مرده، كارى نمىكند زندهها را نيز در حكم مرده قرار مىدهد و فقط براى خداوند كار مىكند. و لذا در روايت آمده است كه:(((لا يكمل ايمان المرء حتى يكون الناس عنده كالاباعر)))؛ ايمان آدمى كامل نمىشود مگر آنكه مردم، نزد او چون شتر باشند كه گويا هيچ نمىفهمند.
18 - شايد منظور آن باشد كه همانطور كه حوادث دنيا را بىپرده مىبينند رخدادهاى عالم آخرت و بهشت و جهنم را كه در حقيقت، باطن همين دنيا هستند و هم اكنون موجودند را با ديده باطن نگر و ملكوت بين خويش در همين عالم دنيا مشاهده مىكنند چنانكه در خطبه همام نهج البلاغه در وصف متقيان از زبان پيشواى آنان آمده است.