فصل هفدهم: اسرار نماز و ذكر نافله‏هاى ظهر

قابل توجّه است كه اين فصل مطالب چندى را در بردارد:

مطلب اوّل: اسرار نماز، و مراقبه قلبى و مراعات ادب و حفظ حركات و سكنات در نماز.
مطلب دوّم: ذكر نافله‏هاى نماز ظهر، كه نماز اَوّابين ناميده مى‏شود، و اينكه دعا در آن هنگام در نزد خداوند اَرْحَمُ الرّاحمين مستجاب مى‏گردد.
مطلب سوم: ذكر استخاره هنگام نافله‏هاى نماز ظهر، بر اساس روايتى كه در اين باره ذكر خواهد شد.
اسرار نماز

بايد توجّه كرد كه نماز مشتمل است بر:
1 - نيّت نماز.
2 - لفظ تكبير.
3 - لفظ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَالاْرْضَ.: 
(روى و تمام وجود خويش را به سوى خداوندى نمودم كه آسمانها و زمين را پديد آورد.)
4 - حمد و ستايش و تمجيد خدا.
5 - ادّعاى عبادت و يارى جستن از خداوند جلّ جلاله.
6 - دعاهاى مختلف.
7 - قرائت قرآن.
8 - اظهار فروتنى و ركوع.
9 - سجده و كرنش و خشوع.
10 - شهادت به يگانگى خداوند جلّ جلاله.
11 - شهادت به رسالت ربّانى رسول خدا، حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم)
12 - صلوات بر او و خاندانش.
13 - سلام نماز.
1 - نيّت نماز
پيرامون نيّت نماز، بايد دانست كه اگر از بندگانى باشى كه در تمام حركتها و سكون خود با خداوند - جلّ جلاله - معامله نموده، و همواره متوجّه او هستند، به معناى فرمايش خداوند - جلّ جلاله - معرفت دارند، آنجا كه در آيات محكم خويش مى‏فرمايد:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ إِلّا لِيَعْبُدُونِ.(143)
- و جنّيان و انسانها را نيافريدم، مگر اينكه مرا بپرستند.
مسلّماً همواره خود را مهيّاى فرمانبرى از اوامر او نموده، و دستور خدا به نماز را امتثال كرده، و او را براى اينكه ذاتاً مستحقّ عبادت است پرستش مى‏كنى، چنانكه اگر خود را براى ورود شخصيّت بزرگوار و ارجمندى آماده كرده باشى، حتماً وقتى او را مى‏بينى براى احترام و تعظيم او بپا ايستاده، و به محض ديدن او به وى روى آورده و توجّه مى‏كنى، و يا اگر خود را براى ورود پيكى كه در نزدت ارجمند است مهيّا نموده باشى، وقتى چشم تو به او، و چشم او بر تو افتاد و پيام پيك را شنيدى، بدون تردّد و دودلى زود او را پذيرفته، و نيازى به تجديد نيّت پيدا نمى‏كنى.
امّا اگر از پروردگارت غافل باشى و توجّهت به دنيا و هوا و هوس خويش باشد، هنگام حضور در نماز نياز پيدا مى‏كنى كه دل گُريخته‏ات را با اَفسارِ رشته‏ى عقل و لُبّ خويش حاضر ساخته، و آن را به ايستادن در پيشگاه مولايت وادار نمايى، و به يادش آورى كه او تو را خوانده و تو را مى‏بيند، و با عقل و قلب خويش قصد كنى كه او را از آن جهت كه شايسته‏ى عبادت است بپرستى، و در محضر مناجات با او همانند سعادتمندان وارد شوى.
و اگر نماز، نماز واجب و اَدا باشد، نيّت مى‏كنى كه: اين عبادت را به جهت وجوبش به صورت ادا به جا مى‏آورم، و اگر قضا باشد، قصد مى‏كنى كه آن را به صورت قضا بجا مى‏آورم، و چه اَدا باشد و چه قضا، نيّت مى‏كنى آن را براى عبادت و پرستش خداوند - جلّ جلاله - انجام مى‏دهم.
2 - ذكر تكبيرة الاحرام‏
شايسته است هنگام گفتن اللَّه اكبر آن را به عنوان معامله‏ى با خداوند - جلّ جلاله و قصد عبادت بگويى، نه با حال غفلت و بر طبق عادت. و ديگر اينكه در گفتن آن صادق باشى.
معناى تكبير
امّا درباره‏ى معناى أَللَّهُ اَكْبَر در روايت آمده كه مردى در محضر امام صادق (عليه السلام) گفت: أَللَّهُ اَكْبَر، حضرت فرمود: خداوند از چه چيز بزرگتر است؟ آن مرد گفت: از هر چيز. امام صادق (عليه السلام) فرمود: خدا را محدود نمودى. آن مرد گفت: چگونه بگويم؟ حضرت فرمود: بگو خداوند بزرگتر از آن است كه توصيف شود.
علّت اينكه حضرت (عليه السلام) فرمود: خدا را محدود نمودى، آن است كه وقتى خداوند - جلّ جلاله - با اشياء مقايسه شود و در حالى كه همه اشياءِ غير او مُحْدَث و پديدْ آمده هستند، و هر پديد آمده‏اى محدود است، مسلّما هركس به اين صورت معتقد باشد و خداوند را در رديف و بزرگتر از آنها بداند، خداوند - جلّ جلاله - را محدود قرار داده است.
و علّت اينكه حضرت (عليه السلام) فرمود: خداوند بزرگتر از آن است كه توصيف شود. آن است كه على التّحقيق صفات خداوند - جلّ جلاله - بر او احاطه ندارند، بلكه تنها به خاطر ضيق عبارت بر اهل توفيق و تصديق، خداوند - جلّ جلاله - و رسولش (عليه السلام) الفاظى را پيرامون توصيف جلال الهى به اندازه‏ى قصور [يا: تصوّر] دانشِ بندگان به آنان آموخته‏اند تا هنگامى كه مى‏خواهند خدا را توصيف كنند بر زبان جارى سازند.
مقصود از عبادت بودن تكبير
و معناى به قصد عبادت گفتن تكبير اين است كه: خداوند - جلّ جلاله - در قلب عقلت، به همان اندازه‏اى كه خدا از شناخت ذات و صفات كاملش به تو عنايت فرموده، عظمت داشته باشد، و مقصودت از اين اعتقادى كه به عظمت خداوند دارى، و از اللَّه اكبر گفتن، تنها عبادت او باشد از آن جهت كه او زيبنده‏ى عبادت است.
مقصود از صدق در گفتن تكبير
و مقصودم از صدق در گفتن تكبير آن است كه كردارت با گفتارت موافق باشد، به گونه‏اى كه هنگام گفتن آن باطنت با ظاهرت - در اينكه ادّعا مى‏كنى چيزى بزرگتر از خداوندى جلّ جلاله در قلب و عقل و نَفْس و نيّتم وجود ندارد، و هيچ چيز نزدم از او عزيزتر نيست - باهم موافق باشند، و هيچ چيز در آن حال تو را به خود مشغول نسازد، چنانكه خداوند - جلّ جلاله - با بيان صريح قرآن مبين در تهديد كسانى كه ديگرى را بر خدا مقدّم مى‏دارند، مى‏فرمايد:
قُلْ: إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْنآؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها، أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فى سَبيلِهِ، فَتَرَبَّصُوا، حَتّى يَأْتِىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، وَاللَّهُ لايَهْدِى الْقَوْمَ الفاسِقينَ.(144)
- بگو: اگر پدران و پسران و برادران و همسران و بستگان و تبارتان و اموالى كه بدست آورده‏ايد، و تجارتى كه بيم كساد و بى‏رواجى آن را داريد، و مسكنهايى كه مى‏پسنديد، در نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راه خدا محبوبتر است، پس منتظر بمانيد تا خداوند امر خويش را بياورد، و خداوند گروه گناهكار و فاسق را هدايت نمى‏نمايد. 
بنابراين، هرگاه ديدى عقل و قلب و نَفْس تو، غير خدا را بر خداوند - جلّ جلاله - برگزيده و مقدّم مى‏دارد، بدان كه به خاطر همين گناهت، مشمول تهديد و خشم خداوند عالميان - جلّ جلاله - شده، و هدايت او شامل حال تو نشده و از فاسقين به حساب مى‏آيى.
در روايات نيز مشابه اين مطلب با توضيح بيشتر از آنچه كه در قرآن وجود دارد و مورد قبول عقل نيز هست، آمده است. چنانكه روايت شده‏امام صادق (عليه السلام) فرمود: هيچ كس ايمانش به خداوند خالص و ناب نمى‏گردد، تا اينكه خداوند در نزد او محبوب‏تر از خويشتن و پدر و مادر و فرزندان و فاميل و از همه مردم باشد.
و باز پيرامون اينكه با مقدّم داشتن ديگرى بر رسول خدا - صلوات اللَّه عليه - ايمان حقيقى براى مردم حاصل نمى‏شود، رساتر از اين در روايت آمده است، كه پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) فرمود: هيچ بنده‏اى ايمان نمى‏آورد، تا اينكه من در نزد وى، محبوبتر از خود وى باشم، و اهل‏بيتم در نزد او محبوبتر از اهل و فاميلش باشند، و فرزندانم محبوبتر از فرزندانش باشند، و وجود من محبوبتر از وجودش باشد.
بنابراين، وقتى رسول خدا - صلوات اللّه عليه - مقدّم داشتن ديگرى بر خود را، صحيح و درست نداند، چگونه با ترجيح غير بر خداوند - جلّ جلاله -، ايمان حاصل خواهد شد؟!
3 - ذكر توجّه و گفتن وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السّمواتِ وَالاَْرض...
پيرامون توجّه، در نماز در روايت آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: وقتى حضرت على (عليه السلام) براى اقامه‏ى نماز مى‏ايستاد، و وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّموات وَالاَْرْضَ.: 
(روى و تمام وجود خويش را به سوى خداوندى نمودم كه آسمانها و زمين را پديد آورد.)
مى‏فرمود، رنگ صورت مباركش دگرگون مى‏شد، به حدّى كه در چهره‏اش نمايان مى‏گرديد.
2 - نيز در حديث آمده كه: حضرت امام حسن بن علىّ (عليه السلام) هرگاه از وضوء گرفتن فارغ مى‏شد، رنگ چهره‏اش دگرگون مى‏شد.
در اين باره از آن بزرگوار پرسيده شد. فرمود: كسى كه مى‏خواهد بر خداوندِ صاحبِ عرش - جلّ و عزّ - وارد شود، شايسته است كه رنگش دگرگون شود.
3 - همچنين روايت شده كه مولايمان امام صادق (عليه السلام) فرمود: هنگامى كه وقت نماز مى‏رسيد، پوست بدن علىّ بن الحسين (عليه السلام) مى‏لرزيد، و رنگش زرد مى‏شد، و مانند شاخه [ويا: برگ‏] خشك درخت خرما به خود مى‏لرزيد.
4 - مشابه آنچه كه درباره‏ى مولايمان علىّ (عليه السلام) در هنگام گفتن لفظ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ نقل نموديم، درباره مولايمان امام زين العابدين (عليه السلام) نيز روايت شده است.
5 - همچنين اين دو بزرگوار هنگامى كه شروع به خواندن دعاىِ توجّه مى‏نمودند، رنگشان زرد گشته، و خوف از خداوند - جلّ جلاله - بر آنان نمايان مى‏شده، زيرا به شكوه و هيبت پادشاهى كه در پيشگاهش مى‏ايستاده‏اند، معرفت و آگاهى داشته‏اند.
6 - باز در جاى ديگران كتاب مطالبى پيرامون خوف پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) و اهل بيت معصوم او(عليهم‏السلام) هنگام اداى نماز خواهد آمد(145)، كه يقيناً از اين جهت، از ايشان و تبعيّت نمى‏كنى و بر خلاف آنچه كه ايشان با پادشاه عالَميان معامله مى‏كرده‏اند، مى‏باشى.
حضور قلب در هنگام ورود در نماز
اكنون مى‏گويم: بر ما همگى واجب است، به خاطر هيبت و احترامى كه خداوند - جلّ جلاله - ذاتاً مستحقّ آن است از او بيم داشته باشيم، ولى چنان غافليم كه نه تنها از او بيم نداريم، بلكه به جهت پيروى از خوف معصومين(عليهم‏السلام) كه مقتدا و الگوى ما در عبادات الهى هستند، از خدا نمى‏هراسيم، و همچنين به خاطر مخالفتهاى پى‏درپى خود با خواسته‏هاى او و كوچك شمردن امر و نهى و حبّ و قرب و مناجات مقدّسش نيز از او بيم نداريم. و اين نادانى بزرگى به معبود است كه به جهل منكران و كافران نزديك است.
بنابراين، شايسته است كه بنده هنگام گفتنِ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَالاْرْضَ: تحقيقاً توجّه كند كه در محضر حضرت حقّ است، و اينكه مقصود خداوند - جلّ جلاله - و رسولش (صلى الله على و آله و سلم) از گفتن وَجَّهْتُ وَجْهِىَ... اين نيست كه: تنها صورتم را براى خداوندى كه آسمانها و زمين را پديد آورد، رو به قبله نموده‏ام؛ بلكه منظور اين است كه صورتِ قلب و عقل خويش را از منحرف شدن و توجّه به غير او - جلّ جلاله - از تمام امور خوشايند و ناخوشايند، به سوى خداوندى نمودم كه آسمانها و زمين را پديد آورد.
به بعضى از عارفان گفته شد: چه نيكو با صورت ظاهر در نماز اقبال و توجّه دارى؟ فرمود: اگر صورت ظاهرم منحرف نشود، صورتِ دلم بسيار منحرف مى‏شود.
بنابراين، وقتى صورتِ قلب بكلّى به خداوند - جلّ جلاله - اقبال و توجّه داشته باشد، اعضا و جوارح نيز بر اساس هدفى كه براى آن آفريده شده‏اند يعنى عبادت و پرستش حضرت حقّ، بر خداوند - جلّ جلاله - توجّه مى‏كنند، زيرا رابطه آنها با قلب مانند فرمانروا و رعيّت است.
اختلاف حالات نمازگزاران در هنگام دخول در نماز
1 - اگر نمازگزار با اين حالت وارد نماز شود، همانند كسانى كه به خدا توجّه دارند وارد نماز شده است، و اگر اين حالت تا پايان نماز استمرار داشته باشد، به آمال و آرزوى خويش نايل و كامياب خواهد شد.
2 - اگر نمازگزار در حالى كه مولاى او وى را مشاهده مى‏كند، بلغزد و از او روى برگرداند، حالش بسان حال لغزش كنندگان خواهد بود كه هنگام گام برداشتن در مسير، گاهى افتاده و گاهى مى‏ايستند، و چه بسا همين لغزش، دنيا و آخرت وى را تباه نموده و به واسطه‏ى آن، اقبال و توجّه به پروردگارش - جلّ جلاله - و خشنودى او از دستش برود.
3 - اگر نمازگزار در حال گفتن وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ از هيبت قرار گرفتن در محضر حضرت حقّ و رعايت حُرمت او كه واجب است، غفلت داشته باشد و يا خود را به غفلت بزند، در اين گفتارش كه مى‏گويد: با تمام وجود به خداوندى كه آسمانها و زمين را پديد آورده، توجّه نموده و روى آورده‏ام. دروغگو بوده، و نمازش را با خيانت و دروغ و بهتان آغاز نموده است. و حال كسى كه آغاز نمازش تصريح به دروغ و باطل و دشمنى باشد، چگونه خواهد بود؟ آيا مستحقّ ذلّت و خوارى نخواهد بود؟!
4 - اگر نمازگزار در حال قيام براى انجام نماز و وارد شدن در آن صفت شخص تنبل و كسى را داشته باشد كه نماز را بر خود سنگين مى‏داند، لازم است حال كسانى را كه با حالت كسالت و تنبلى به نماز مى‏ايستند در صريح قرآن بنگرد،(146) و با خود بيانديشد كه اگر پيش از حضور در اين نماز، دوستى يا برخى از ياوران پادشاه، كه محبوب اوست بر او وارد مى‏شدند، چگونه براى احترام آنان بپا مى‏خاست و بدون احساس تنبلى و سنگينى بر آنان و توجّه مى‏نمود، و لازم است بداند كه خداوند - جلّ جلاله - محقّقاً در نزد او از بندگانش پست‏تر است. و چه خطر هولناكى!
4 - آداب ستايش و ثناى پروردگار
در خطبه‏ى كتاب گذشت كه: ستايش و تمجيد از وظايف كسانى است كه ميان خود و خداوند - جلّ جلاله - از تمام خيانتها و گناهان رسته باشد، و امّا كسى كه امر واجب مهمّى كه وقتش تنگ شده بر گردن اوست، بايد ابتدا چيزى را كه مهمّ‏تر است انجام دهد و بعد چيز مهمّ‏تر در مرحله‏ى بعد و... . و مهمّ‏ترين واجب بر او پيش از وارد شدن در نماز و ستايش و تمجيد پروردگار، توبه نمودن و بجا آوردنِ واجبات عينىِ متعيّن بر اوست، خواه واجبات قلبى باشند و يا بدنى و يا مالى و يا مربوط به اعمال ديگر.
1 - از جمله آدابى كه انسان بايد هنگام ستايش و ثناى الهى رعايت كند، آن است كه:
1 - لذّت و تعلّق خاطرش به ستايش خداوند - جلّ و جلاله - و تمجيد و ثناى و سپاسگزارى از او نزد او لذّت بخش‏تر و محبوبتر از ستودن و مدح و ثناى تمام بندگانى باشد كه در نزد او عزيز هستند و نيز از مدح و ستايش تمام اهل دنيا براى او در تمام امور باشد. و اين ترجيح در محبّت مدح و ستايش خداوند - جلّ جلاله - و شكر و سپاسگزارى از او بايد به اندازه‏ى تفاوتى باشد كه او - جلّ جلاله - در جلال و عظمت و حقّ اِنْعام و بخشش با بندگانش دارد.
2 - اگر بنده از بجا آوردن حقّ اين مقام عاجز و ناتوان باشد، حدّاقل بايد محبّت مدح و ستايش و شكر و سپاسگزارى از خداوند - جّل جلاله - در دلش، از مدح و ثناى اهل اِنْعام از خلايق، يا شكر و سپاس از پادشاهان اسلامى ترجيح داشته باشد.
3 - امّا اگر حال بنده از اين مقام نيز ناقص باشد، و در مدح و ثناى خداوند - جّل جلاله - و شكر و سپاسگزارى او سبحانه، از بردگان و بندگانش پست‏تر باشد، مسلّماً ستايش و تمجيد خدا را بسيار كوچك و سبك شمرده، و مستحقّ امورى خواهد بود كه وعده‏ى عذاب و تهديد الهى متضمّن آن است.
آداب در هنگام گفتن: مالِكِ يَوْمِ الدّينِ(147)
توجّه داشته باش كه يوم الدّين، روز حساب و عرضه بر پادشاه عالَميان و آشكار شدن باطن انسانهاست در محضر تمام كسانى كه بنده اسرار خود را از آنان پنهان مى‏كرد، لذا شايسته است كه نمازگزار در اين حال از امورى كه در روز حساب و سؤال بيم آن مى‏رود، بيم و هراس داشته باشد.
در روايت آمده كه مولايمان امام زين العابدين (عليه السلام)، هم او كه صاحب مقام والايى، در عبادت خداوند بود، هنگامى كه مالِكِ يَوْمِ الدّين. مى‏فرمود، مكرّر آن را قرائت مى‏نمود، تا بحدّى كه هركس آن حضرت را مى‏ديد، گمان مى‏كرد كه حضرتش نزديك است جان بسپارد.
‏ وَ مَا الْخوْفَ مِنْهُ يَحْذَرُونَ، وَلاَ الْخَنا         عَلَيْهِمْ، وَلكِنْ هَيْبَةً هِىَ ماهِيا(148)
‏ - اين بزرگواران به خاطر خوف گناه، از خدا نمى‏هراسند، و هيچ نقصى در اعمالشان، و يا سخن نامربوطى در گفتارشان نيست، بلكه به خاطر هيبت و بيم از عظمت الهى چنينند، هيبتى آنچنانى كه قابل توصيف نيست.
و خود آگاهى كه مولايمان امام زين العابدين (عليه السلام) الگو و مقتداى ما در امور دنيوى و اُخروى است، پس با توسّل جستن به هدايت و انوار خداوند - جلّ جلاله - سوار بر مركبهاى يقين، گام به گام از او پيروى كن، كه خداوند - جلّ جلاله - قادر است تو را به مقامات عارفان كه خود سبحانه زيبنده‏ى آن است، نايل گرداند.
5 - آداب در هنگام گفتن: إِيّاكَ نَعْبُدُ، وَ إِيّاكَ نَسْتَعينُ(149)
توجّه داشته باش كه شايسته است بنده در هنگام گفتن إِيّاكَ نَعْبُدُ. صادق باشد. و مقصودم از اين سخن آن است كه: هنگام به زبان آوردن آن مقصود عبادت خداوند - جلّ جلاله - به اميد نيل به منافع زودرس دنيوى يا ثواب ديررس اُخروى، يا دفع امورى كه در دنيا يا در روز قيامت كه مردگان به اراده‏ى خداوند سبحان زنده مى‏شوند - از آن بيم‏دارى باشد، در حقيقت نَفْس خود را عبادت نموده‏اى، و عبادتت به خاطر نَفْس خويش و براى اميال و خواسته‏ها و لذّاتت بوده، و از آن جهت كه خداوند - جلّ جلاله - شايسته عبادت است او را عبادت ننموده‏اى، لذا إِيّاكَ نَعْبُدُ گفتن تو دروغ و بهتان بوده، و تو را از نيل به كاميابى و رسيدن به سلامت و نيكبختى جلوگيرى نموده، و نامت در ديوان و دفتر دروغگويان ثبت خواهد شد، و مسلّماً با اين كار نفس خويش را در معرض هلاكت و نابودى قرار خواهى داد. آيا كلام پاك و خجسته الهى را نشنيده‏اى كه مى‏فرمايد:
إِنَّما يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذينَ لايُؤْمِنُوَن.(150)
- تنها كسانى كه ايمان نيآورده‏اند، به دروغ به ديگران افتراء مى‏بندند.
و همچنين سزاوار است در گفتنِ وَ إِيّاكَ نَسْتَعينُ نيز صادق باشى، و در دل حقيقتاً و يقيناً جز از خداوند - جلّ جلاله - يارى نجويى؛ زيرا اگر در اين حال در دل از نيرو و قدرت خويش و يا از دنيا و يا مال يا از افراد نيرومند طرفدار خويش يا از آمال و آرزوها و امور ديگر غير از اينها يارى بجويى، ولى در هنگام گفتن إِيّاكَ نَسْتَعينُ قصد كنى كه يار و ياورى جز خدا ندارى، دروغ گفته و خود را به خطر انداخته‏اى و خدا را خوار و كوچك شمرده، و به او بهتان زده‏اى، و مستحقّ عواقب كوچك شمردن مولاى خود مى‏گردى.
6 - آداب نمازگزار در دعاهاى نماز
اينك آدابى را كه بنده بايد در دعاهاى نماز مانند إِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ و در هر جايى از نماز كه از او خواسته شده با قلب سليم و دل پاك دعا نمايد - رعايت كند، ذكر مى‏كنيم:
بخشى از مواردى را كه تضرّع كنندگان به درگاه الهى بايد رعايت كنند، همراه با شرح آن از ديدگاه عقل و نقل، پيش از اين ذكر نموديم‏(151)، اينك مى‏گوييم:
مبادا به خصوص در هنگام مخاطَب قرار دادن مولى و پروردگار خويش، از تهذيب نَفْس و دل خويش كوتاهى كنى؛ زيرا اگر در حال خواستن چيزى از خداوند - جلّ جلاله - حضور قلب نداشته باشى، يا غفلت داشته باشى، يا نسبت به جلالت و آن مقام كم احترامى نموده و كوچك بشمارى، حال تو مانند آن خواهد بود كه هنگام مورد خطاب قرار دادن پادشاهى از پادشاهان دنيا براى برآورده ساختن حاجتى، پشت به او نمايى. آيا نمى‏دانى كه اگر در حال سخن گفتن با پادشاهان پشت به آنها بكنى، يا به جاى اقبال و توجّه به آنان، به غفلت و كوچك شمردن آن سرگرم باشى، مستحقّ آن مى‏گردى كه در جواب اين عمل تو، تو را از حضورشان برانند، و از مهر و رحمتشان محروم گردانند؟ و چه بسا كه اگر تو را در اثر اين بى‏احترامى و اهانت به زندان بياندازند، و شكنجه و آزار بسيارت دهند، باز باورت اين خواهد بود كه گناه شكنجه‏هايى كه مى‏كشى، از توست. و خويشتن را مستحقّ مؤاخذه بر كوتاهى‏ات مى‏بينى؛ بنابراين، نكند كه احترام مالك دنيا و آخرت در نزد تو از حُرمت پادشاهانى كه يكى از بندگان او در اين دنياى حقير و فانى‏اند، كمتر باشد.
و اگر با ابتلا به اين حالت غفلت كه ذكر نموديم، اجابت دعاهايت به تأخير افتاد، گناه از توست، و خداوند - جلّ جلاله - به تو نيكى فرموده كه عقوبت آن جنايتها و گناهانت را عفو نموده است.
و مبادا به قلبت خطور كند يا با زبان بگويى - چنانكه از برخى از غافلانى كه حقيقت دين و ايمان در دلشان وارد نشده شنيده مى‏شود كه بر شيوه‏ى افزون طلبى مى‏گويند - : ما دعا مى‏كنيم و استجابت آن را به صورتى كه در قرآن ذكر شده، نمى‏بينيم. به گونه‏اى كه گويى به پندار آنان خداوند - جلّ جلاله - در استجابت دعا، خُلف وعده نموده است. كه اين كار در نزد اهل ايمان بسان كفر است.
زيرا اگر شناخت يقينى به خداوند - جلّ جلاله - داشتند، بر گفتن اين سخن اقدام نمى‏كردند كه در محضرش - كه عقل را مى‏رُبايد - بگويند كه: تو به ما وعده دادى كه دعايمان را مستجاب نمايى، ولى در اجابت آن خُلف وعده نمودى. بلكه اين سخنان به خاطر آن است كه يا آنان هنگام دعا به حضرت حقّ معرفت و شناخت ندارند، يا هنگام ايستادن در محضر خداوند - جلّ جلاله - متذكّر نيستند كه در محضر مالك دنيا و دين قرار دارند. اينان شايسته آنند كه خداوند - جلّ جلاله - از استجابت دعاهايشان روى برگرداند، و ايشان را همين بس كه او - جلّ جلاله - از مؤاخذه‏ى آنان بر غفلتها و نادانى‏هايشان عفو نموده است.
در روايت آمده كه به مولايمان امام صادق - صلوات اللّه عليه - عرض شد: چه شده ما را كه به درگاه خداوند - جلّ جلاله - دعا مى‏كنيم، ولى دعايمان مستجاب نمى‏گردد؟ فرمود: زيرا شما نسبت به كسى كه مى‏خوانيد، آگاهى و شناخت نداريد.
7 - ذكر آداب معنوى قرائت قرآن‏
اينك آدابى را كه بايد بنده در نمازها به صورت اجمالى در هنگام قرائت تمام آيات قرآن رعايت كند ذكر مى‏كنيم:
قابل توجّه است كه از جمله آدابى كه بايد بنده هنگام تكلّم با مولايش كه مى‏داند به او مى‏نگرد، رعايت كند اين است كه: ابتدا به مقام والاى او توجّه كند و متذكّر شود كه در محضر او قرار دارد. و نيز گوش فرا دادن به كلام او را براى خود مايه‏ى شرافت بداند و از آن احساس لذّت كند، و در برابر عظمت او مؤدّب باشد، سپس كلام مقدّس او را به نيّت نيابت از خداوند - جلّ جلاله - و اينكه گويى خداوند خود كلامش را قرائت مى‏نمايد و نيز خداوند - جلّ جلاله - به او توجّه نموده و كلام پاكش را از او مى‏شنود، تلاوت نمايد.
بنابراين، مبادا حال تو در هنگام تلاوت قرآن شريف پست‏تر از هنگامى باشد كه برخى از كتابهاى نگاشته شده را به منظور نزديكى جستن به نويسندگان آنها كه در تمام امور به آنان محتاج هستى - در حضور آنان قرائت مى‏كنى؛ زيرا خود آگاهى كه هنگام خواندن كتابى حضور نويسنده‏ى آن تمام تلاش خود را در حضور قلب بذل مى‏نمايى، و در پاكيزه ساختن زبان خويش نهايت كوشش را مى‏كنى، و با تمام باطن و حفظ نمودن نفس خويش در حركتها و سكناتت، توجّه خويش را منعطف به او و خواندن كتابش مى‏كنى، پس مبادا خداوند - جلّ جلاله - در هنگام قرائت كلامش در نزد تو كمتر از ساير نويسندگان باشد، زيرا اگر خداوند - جلّ جلاله - را پست‏تر از اين حال بشمارى، نسبت به هلاكت و استحقاق عقوبت نزديكتر خواهى بود.
در اين باره، به كسى اقتدا كن كه ادّعا مى‏كنى به انوارش هدايت يافته و از راه و روشش الگو مى‏گيرى، كه روايت شده مولايمان جعفر بن محمّد صادق (عليه السلام) در حال قرائت قرآن در نماز، حالت بى‏هوشى به او دست داد، وقتى به هوش آمد، از آن بزرگوار پرسيده شد: چه چيز باعث شد كه شما به اين حالت مبتلا شديد؟ حضرت فرمود (به اين مضمون) كه: پيوسته آيات قرآن را تكرار مى‏نمودم، تا اينكه به حالتى رسيدم كه گويى آن را از كسى كه نازل فرمود شفاهاً و به مكاشفه و عيان مى‏شنوم، لذا قوّه‏ى بشرى تاب مكاشفه‏ى جلال الهى را نياورد.
اى كسى كه از حقيقت اين مطلب آگاه نيستى، مبادا آن را بعيد بشمارى، يا شيطان در صحّت آنچه كه روايت نموديم، شكّ و ترديد در تو ايجاد نمايد، بلكه آن را باور كن، آيا نشنيدى كه خداوند - جلّ جلاله - مى‏فرمايد:
فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ، جَعَلَهُ دَكّاً، وَخَرَّ مُوسى صَعِقاً.(152)
- پس هنگامى كه پروردگارش به كوه تجلّى فرمود، آن را فروپاشانند، و حضرت موسى (عليه السلام) بيهوش به زمين افتاد.
و نيز در حديث آمده كه از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيده شد: چگونه پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) براى مردم نماز مى‏گزارد و قرآن قرائت مى‏فرمود، ولى دلهاى اهل ايمان خاشع و نرم نمى‏شد؟ فرمود: پيامبر اكرم - صلوات اللّه عليه - به اندازه‏اى كه حال آنان تحمّل و توان داشت قرآن را براى آنان قرائت مى‏فرمود. (البتّه ما اين حديث را به صورت مختصر ذكر نموديم.)
بخشى ديگر صفات و حالات ابرار و نيكان در هنگام تلاوت قرآن كريم نيز كه در جاى جاى اين كتاب خواهد آمد، خود هشدار كاملى براى خردمندان است.

8 - آداب معنوى ركوع‏
شايسته است بنده هنگام گفتن تكبير ركوع، با حالت ذلّت و خاكسارى و خضوع، و حضور قلب، ركوع نموده، و نيّتش اين باشد: مقصودم از ركوع، عبادت خداوند و مالك دنيا و آخرت من است، و در حال ركوع ذلّت بندگى را در برابر كمال جلال الهى نشان دهد. چه نيكو خداوند به گوينده‏ى اين شعر الهام نموده كه:
‏ إِذا كانَ مَنْ تَهْوى عَزيزاً، وَلَمْ تَكُنْ         ذَليلاً لَهُ، فَاقْرَ السَّلامَ عَلَى الْوَصْلِ
‏ - هرگاه كسى كه دوستش مى‏دارى عزيز و سرافراز بود، و تو ذليل و خاكسار او نشدى، پس بر وصل او بدرود گوى.
آيا نمى‏بينى كه از ادب بندگان با پادشاهانِ دار نيستى و زوال اين است كه: وقتى با آنها ملاقات نموده و بر آنان روى مى‏آورند، به قصد تعظيم و اجلال آنان براى آنان ركوع مى‏كنند، و در اين حالت متذكّر مى‏شوند كه در پيشگاه آنان قرار دارند، و مقصودشان از اين كار بزرگداشت آنان مى‏باشد، پس چگونه تو براى خداوند كه به اسرار انسان آگاه است و از هر بزرگى بزرگتر است، بدون حضور قلب در پيشگاه خداوند و توجّه به او در برابر او ركوع و فروتنى مى‏كنى.(153)
از ديگر آدابى كه نمازگزار بايد در حال ركوع رعايت كند، آن است كه اگر در حال ركوع اين دعا را بخواند(154) كه:
[أَلّلهُمَّ،]لَكَ خَشَعْتُ، وَ بِكَ آمَنْتُ، وَلَك أَسْلَمْتُ، وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، وَ أَنْتَ رَبّى، خَشَعَ لَكَ سَمْعى وَ بَصَرى وَ مُخّى وَ عَصَبى [وَ عِظامى‏] وَ ما أَقَلَّتْهُ قَدَماىَ، للَّهِ‏ِ رَبِّ الْعالَمينَ.
- [خداوندا،] تنها براى تو خشوع نمودم، و فقط به تو ايمان آوردم، و تنها تسليم توام، و فقط بر توكّل نمودم، و تويى پروردگارم، گوش و چشم و مغز و عصب [و استخوانها]و هر چه كه قدمهايم آنها را حمل مى‏نمايد [يعنى تمام اعضاى بدنم‏]، براى تو خشوع و فروتنى نموده است، براى خداوندى كه پروردگار عالَميان است. 
توجّه داشته باشد كه در اين گفتار، صفات كسانى را ادّعا مى‏كند كه با تمام اعضاى خويش حقيقتاً و يقيناً متوجّه خداوند گرديده و تسليم و سرسپرده او گشته و بر او توكّل نموده‏اند. پس مبادا عضوى از اعضاى تو خضوع و خشوع نداشته و تسليم خداوند - جلّ جلاله - نباشد، يا در امرى از امور دنيا و دين بر خدا توكّل ننموده، و در نتيجه در اين سخن از دروغگويان باشى، كه اگر نماز را با دروغ و بهتان بستن به خداوندى كه مالك اوّلين و آخرين است بجا آورى، كدامين نماز براى تو باقى خواهد ماند؟
از جمله آداب ركوع كه بايد بنده رعايت كند اين است كه: پيش از اَداى كامل انواعِ خاكسارى بندگى براى مولاى خود، در برداشتن سر از ركوع شتاب ننمايد، چنانكه از مقتدايمان‏(155) روايت نموديم و نيز در روايت ديگر آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: علىّ (عليه السلام) به اندازه‏اى ركوع مى‏نمود كه عرق او جارى مى‏شد، بحدّى كه از طول ايستادن ركوع عرق بر گامهايش مى‏ريخت.
اى كسى كه نسبت به روح و قلب و بدن و جگر [ويا: درون‏] خود دلسوزى مى‏كنى، اين بزرگواران كسانى هستند كه خداوند هدايتشان فرموده، پس به راهنماييهاى ايشان اقتدا كن.
از ديگر آدابى كه بايد در ركوع رعايت شود آن است كه وقتى بنده - بعد از آنچه كه ذكر نموديم - سر از ركوع بلند كرد، بايد سر برداشتن او، همراه با وقار و آرامش باشد؛ زيرا مولاى او، او را مى‏بيند؛ و هنگامى كه:
سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، أَهْلُ الْكِبْرِيآءِ وَ الْعَظَمَةِ وَالْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ.
- خداوند، ستايش هركس را كه او را مى‏ستايد مى‏شنود، خداوندى كه اهل بزرگمنشى و عظمت وجُود و كبر و سركشى است.
مى‏گويد، هنگام ذكر كبرياء و عظمت و جبروت الهى دستهايش را به عنوان خاكسارى براى معبود خويش دراز نمايد، و هنگام ذكر جود و بخشش الهى با اميدوارى آنها را بگشايد.
9 - آداب سجده‏
توجّه داشته باش از جمله آدابى كه بايد بنده در هنگام سجده رعايت كند اين است كه: خاكسارى‏اش براى معبود در سجده افزون بر ركوع باشد، پس توجّه داشته باشد كه در محضر خداوند جلّ جلاله است، و اينكه خداوند جلّ جلاله چنان عظمت و جلالى دارد كه گفتار هيچ كس بدان احاطه نمى‏كند، و اينكه وى به ناتوانى و نادارى و بيچارگى و گناهانى متّصف است كه موجب فرومايگى او شده است؛ سپس با ذلّت و خضوع و خشوع افزونتر از آنچه كه در ركوع ذكر كرديم، براى انجام سجده به پايين مى‏رود؛ زيرا اگر بنده با غفلت از اين امور، و از روى عادت و تنها با مراعات ظاهر سجده، و بدون قصد عبادت مولاى خويش و اقبال و توجّه و مراعات ادب در پيشگاه او سجده بجا آورد، مانند كسى خواهد بود كه در سجده‏اش بازى نموده، يا از مالك و معبود خويش روى گردانده، يا به او استهزا و ريشخند كرده است.
و اهل علم مى‏دانند كه ركوع و سجده از اركان نماز هستند، و هرگاه بنده آن دو را در نماز خويش، به عمد يا از روى سهو و فراموشى، ترك كند بر اساس فتواى فقيهان و روايات نمازش باطل مى‏شود.
و ديگر اينكه، صاحب شريعت - صلوات اللّه عليه وآله - بدين جهت اين به سوى مردم مبعوث كه آنان را به معامله و بندگى غير خدا دعوت نمايد؛ بنابراين، اگر در هدف از اين گونه ذلّت و خاكسارى و بندگى در هنگام ركوع و سجده توجّه نداشته باشى، فرق ميان تو و مُنْكِران چيست؟ و چه فرقى است ميان تو و كسى كه ياد خدا را فراموش، و به امور و بيهوده مشغول گشته است؟ بى‏گمان حضرت محمّد (صلى الله على و آله و سلم) براى آن آمده كه مردم را از عادت، به سوى معبود فراخواند، پس مبادا از كسانى باشى بدون توجّه به خداوند - جلّ جلاله - و حضور قلب در انجام خاكسارى و بندگى براى او قيام و ركوع و سجده را به حسب عرف و عادت بجا آورى.
اگر در حال سجده اين دعا را بخوانى‏(156)
أَلّلهُمَّ، لَكَ سَجَدْتُ، وَ بِكَ آمَنْتُ، وَلَكَ أَسْلَمْتُ، وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، وَ أَنْتَ رَبّى، سَجَدَلَكَ سَمْعى وَ بَصَرى وَ شَعْرى وَ عَصَبى وَ مُخّى وَ عِظامى، سَجَدَ وَجْهِىَ الْبالِى الْفانى لِلَّذى خَلَقَهُ وَ صَوَّرَهُ وَشَقَّ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ. تَبارَكَ اللَّهُ أحْسَنُ الْخالِقينَ.
- خداوند، تنها براى تو سجده نمودم، و به تو ايمان آوردم، و تسليم تو شدم، و تنها بر تو توكّل نمودم، و تويى پروردگارم، گوش و چشم و موى و عصب و مغز و استخوانهايم از آنِ توست، روى [و وجود] پوسنده و فناپذيرم براى كسى كه آن را آفريد و صورت نگارى نموده و براى او گوش و چشم قرار داده، سجده نموده. منزّه و بلند مرتبه باد خداوند، كه بهترين آفرينندگان مى‏باشد. 
ولى تمام اعضايت با قصد خاكسارى و تسليم و توكّل و خضوع و خشوع براى معبود سجده نكند، گويى كه از معناى سجده خبرى ندارى، و سخن و ادّعايت دروغ و بهتان به مولايت خواهد بود. اى بيچاره، وقتى كه عبادتت همراه با دروغ و بهتان و اهانت باشد، چگونه نمازت درست خواهد بود؟
ديگر اينكه: اگر در سجده‏ات آرامش و آسايش و شادمانى اى را كه دوست، هنگام قُرب به محبوبش دارد احساس مى‏كنى، خوشا به حالت. وگرنه سجده‏ات نكوهيده و فاسد، و قلبت بيمار و دردمند است، زيرا مى‏دانى كه در صريح قرآن آمده كه:
وَاسْجُدْ، وَاقْترِبْ(157)
- و سجده و كرنش نما، و به خدا نزديك شو.
بنابراين، قرآن شريف سجده را از نشانه‏هاى قرب عاشق وار به خداوندى كه به اسرار آگاه است قرار داده، پس تلاش كن كه نَفْسَت قرب و نزديكى به محبوب احساس كند؛ زيرا محبّت خداوند - جلّ جلاله - از ثمرات قوّت شناخت جلال و بخشش بزرگ الهى است. چنانكه خداوند - جلّ جلاله - گروهى را كه به او معرفت دارند، ستوده و مى‏فرمايد:
يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ.(158)
- خداوند آنان را دوست مى‏دارد، و ايشان نيز او را دوست مى‏دارند.
و در توصيف اهل نجات مى‏فرمايد:
قَالَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً للَّهِ‏ِ.(159)
- و كسانى كه ايمان آورده‏اند محبّت بيشترى نسبت به خداوند دارند.
1 - مبادا فريفته‏ى گفتار كسى باشى كه مى‏گويد: مقصود از دوست داشتن خداوند - جلّ جلاله - همان طاعت و عبادت اوست.؛ زيرا اگر اين گفتار را از كلام الگو و مقتدا و بزرگى برگرفته و گفته باشد، احتمال دارد كه آن فرمايش به خاطر تقيّه، و يا به جهت ضعف شنونده نسبت به شناخت اسرار ربّانى باشد.
2 - اگر به خدا معرفت داشته باشى، مى‏بينى كه محبّت تو به خداوند - جلّ جلاله پيش از طاعت و عبادت توست، زيرا تو ابتدا نسبت به او به عنوان نعمت دهنده شناخت پيدا مى‏كنى و آنگاه به او محبّت مى‏ورزى و سپس او را مستحقّ طاعت يافته و اطاعتش مى‏نمايى. وگرنه اين روايت را - كه مورد اتّفاق و پذيرش همگان است - چگونه معنى مى‏كنى كه:
جُبِلَتِ الْقُلُوبُ عَلى حُبِّ مَنْ أَحْسَنَ إِلَيْها.
- دلها بر دوستى هركس كه به آنها نيكى كند، سرشته شده‏اند.
آيا مى‏شود كه دلها بر محبّت بنده‏ى نيكوكار سرشته باشند، ولى نسبت به احسان خداوند - جلّ جلاله - محبّت نداشته باشند؟! اين را جز عقل غير سليم نمى‏پذيرد.
3 - مسلّماً مى‏دانى كه دوست داشتن خداوند - جلّ جلاله - يك عمل قلبى است، ولى طاعت خداوند گاهى تنها عمل قلبى است، و گاهى هم عمل قلبى و هم مربوط به اعضا و جوارح ظاهرى؛ پس چگونه مى‏شود طاعتى كه گاهى قلبى است و گاهى هم قلبى است و هم مربوط اعضا و جوارح ظاهرى - و اين دو، دو قسم جدا از هم هستند - يك قسم بشوند. و اين مكابره و ستيزه جويى با امر روشن و آشكار است، چگونه عملى كه به وسيله جوارح ظاهرى انجام مى‏گيرد، عمل قلبى مى‏شود؟! اين مطلب در نزد كسى كه عقلش محجوب نباشد، محال است.
4 - گاهى انسان طاعات را انجام مى دهد، در حالى كه انجام آن بر انسان سخت است، و گاهى قلبش از آنها يا از مكلّف شدن به آنها كراهت دارد، پس اگر منظور از محبّت ورزيدن بنده به خداوند - جلّ جلاله - همان طاعت بنده بود، در همان حال مى‏بايست از محبّت خدا بلكه از خود خداوند - جلّ جلاله - بدش مى‏آمد، بلكه مى‏بايست نسبت به با خداوند - جلّ جلاله - دشمنى مى‏داشت، زيرا دشمنى ضدّ دوستى است؛ بنابراين هرگاه بنده از طاعت خدا - جلّ جلاله - بدش بيايد، بايد از دوستى خداوند - جلّ جلاله - بدش بيايد، و با خداوند - جلّ جلاله - دشمنى داشته و كافر گردد.
آيا هيچ مسلمان صاحب معرفت عذر تو را در كافر خواندن كسى كه از عبادتى خوشش نمى‏آيد مى‏پذيرد؟! و يا تو را در اين گفتار يارى مى‏كند؟!
5 - آيا عقلت مى‏پذيرد كه فرمايش الهى - جلّ جلاله - پيش از اين ذكر نموديم، به اين معنى باشد؟! آنجا كه مى‏فرمايد:
قُلْ: إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبنآؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها، أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وِ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فى سَبيلِهِ، فَتَربَّصُوا حَتّى يَأْتِىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، وَاللَّهُ لايَهْدِى الْقَوْمَ الفاسِقينَ.(160)
- بگو: اگر پدران و پسران و برادران و همسران و بستگان و تبارتان و اموالى كه بدست آورده‏ايد، و تجارتى كه بيم كساد و بى‏رواجى آن را داريد، و مسكنهايى كه مى‏پسنديد، در نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راه خدا محبوبتر است، پس منتظر بمانيد تا خداوند امر خويش را بياورد، و خداوند گروه گناهكار و فاسق را هدايت نمى‏نمايد. 
آيا عقل هيچ عاقلى مى‏پذيرد كه منظور از فرمايش الهى كه مى‏فرمايد: أَحَبَّ إِلَيْكُمْ و دوست داشتن چيزهايى را كه خداوند سبحانه به شمار درآورد، طاعت و فرمانبرى از آنها باشد؟!
فرض كن كه اين احتمال را درباره‏ى پدران و پسران و برادران و همسران و خويشاوندان درست بدانى و دوستى را به معناى فرمانبردارى از آنان معنى‏كنى، آيا در فرمايش خداوند - جلّ جلاله - كه مى‏فرمايد: وَ أمْوال اقْتَرَفْتُمُوها، وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنِ كَسادَها، وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها هيچ احتمال مى‏دهى كه دوست داشتن اين چيزها (اموال و تجارت و مساكن) به معناى طاعت و فرمانبرى از آنها باشد؟!
پس مبادا چيز محال را بر عقل تحميل كنى، لذا تقليد از كسى را كه مى‏گويد: دوست داشتن بنده نسبت به خداوند جلّ جلاله، همان طاعت و فرمانبردارى از اوست رها كن، و حقّ را از هركس كه بگويد بپذير، كه دليلها و حقّ بودن آن براى تو روشن گرديد.
6 - اين بود بيان اينكه محبّت بنده به خداوند - جلّ جلاله - امر قلبى است. و دوستى از امورى است كه از ثمرات شدّت معرفت خداوند - جلّ جلاله - است، و شدّت معرفت نيز به احسان اوست، همان معرفت و احسانى كه پيش از آگاهى بنده از مكلّف بودن به دوستى خداوند - جلّ جلاله -، عقل و قلب بنده خود بخود او را به سوى دوستى مولايش سوق مى‏دهند، پس چگونه خواهد بود وقتى كه پى‏ببرد عقلاً و نقلاً نيز به دوست داشتن او مأمور است؟!
زيرا اگر كسى ذاتاً كامل باشد، به خاطر كمالى كه دارد محبوب دلها خواهد بود، و شخص نيكوكار به خاطر احسان و تفضّلش، پيش از شناخت و آگاهى از تكليف به اين محبّتى كه ذكر شد، مورد محبّت قرار مى‏گيرد، و حال آنكه شأن و مقام خداوند - جلّ جلاله - بزرگتر، و احسانش فراگيرتر از آن است كه توصيفى كه ما از كمال و احسان و تفضّلش مى‏كنيم، به مقام بزرگ او احاطه داشته باشد، پس لازم است كه خداوند محبوب قلوب تمام كسانى باشد كه او را به يقين شناخته و نسبت به احسانهاى او در امور دنيا و دين آگاهى دارند.
فرق محبّت و خشنودى خداوند با ثواب و عقاب او
شايد در روايات و يا گفتار برخى مشاهده شود كه فرموده باشند: مقصود از محبّت خداوند - جلّ جلاله - نسبت به بنده‏ى مطيع و يا خشنودى‏اش از او، همان ثواب دادن خداست؛ و منظور از خشم و غضب خداوند - جلّ جلاله - نسبت به بنده‏ى نافرمانش، همان عذاب اوست.
ولى پرواضح است كه: تقليد از سخنان غير معصوم كه در اين باره گفته شده، عقلاً جايز نيست. امّا روايت و منقول اگر از طعن و خرده‏گيرى سالم بوده و از معصوم صادر شده باشد؛ شايد آن را از باب تقيّه فرموده باشند، زيرا ايشان(عليهم‏السلام) در تقيّه هولناكى بوده‏اند، و ما در مطلبى كه پيرامون اعتذار از مضمون كتاب كشّى ذكر نموديم - تقيّه ايشان را روشن ساختيم، زيرا بسيارى از مخالفان ائمّه و اهل تسنّن قايل به اين هستند كه: محبّت و رضايت خدا همان ثواب او، و غضب خدا، همان عذاب اوست
يا شايد ائمّه(عليهم‏السلام) آن را به خاطر آشنا كردن و تقريب اذهان پرسش كنندگان يا شنوندگان بيان فرموده‏اند، زيرا درك و فهم بسيارى از شنوندگان از درك اسرار صفات خداوندى كه پادشاه عالَميان است قاصر و ناتوان مى‏باشد، لذا شايد ائمّه(عليهم‏السلام) بيم آن را داشته‏اند كه اگر به آنها بگويند كه: خداوند - جلّ جلاله - دوست مى‏دارد و خشنود مى‏شود و غضبناك و خشمگين مى‏گردد. زود به ذهن شنونده خطور كند كه خداوند - جلّ جلاله - مانند دوستى و خشنودى طبايع بشرى دوست مى‏دارد و خشنود مى‏گردد، يا همانند خشم و غضب دلهاى خاكى غضبناك و خشمگين مى‏گردد، لذا حضرات ائمّه(عليهم‏السلام) به اندازه‏ى كشش عقل پرسش كنندگان و شنوندگان، با آنان سخن گفته‏اند.
اگر به برخى از روايات مربوط به اين مطلب توجّه كنى، مى‏بينى كه دوستى و خشنودى و غضب و خشمى را كه مزاجها به واسطه‏ى آنها تغيير مى‏كند، و جز درباره‏ى اجسام كه قابليّت آن را دارند، درست نيست، نفى نموده‏اند، تا آنجا كه همين مطلب را بر بعضى از پرسش كنندگان تقريب نموده و (بدين مضمون) فرموده‏اند كه: غضب و خشنودى خداوند - جلّ جلاله - اشاره است به غضب و خشنودى اوليا و ويژگان درگاه الهى. و اين در نزد عارفان صحيح است؛ زيرا خواصّ درگاه الهى - جلّ جلاله - خشمگين و خشنود نمى‏گردند مگر بعد از غضب و خشنودى خداوند، زيرا ايشان(عليهم‏السلام) تابع و پيرو خداوند - جلّ جلاله - هستند، و هرگز در گفتار از او پيشى نمى‏گيرند، و تنها به فرمان او عمل مى‏نمايند.
2 - وآنگهى عقلهاى سالم وجداناً و عياناً دريافت مى‏كنند كه معناى واژه‏ى حبّ و رضا، غير از معناى لفظ ثواب، و همچنين معناى غضب غير از معناى عقاب است، خواه درباره‏ى بندگان، يا نسبت به رَبُّ الاَرْباب.
و اين مطلب را فرمايش خداوند - جلّ جلاله - نيز به ما مى‏آموزد آنجا كه مى‏فرمايد:
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ، وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ.(161)
- براستى كه خداوند بسيار توبه كنندگان و پاكيزگى پذيران را دوست مى‏دارد.
ونيز خداوند - جلّ جلاله - مى‏فرمايد:
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلوُنَ فى سَبيلِهِ صَفّاًكَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ.(162)
- همانا خداوند كسانى را كه در راه او با حالت صف كشيده مى‏جنگند به گونه‏اى كه گويى بنيان سُربين هستند، دوست مى‏دارد.
و همچنين خداوند - جلّ جلاله - درباره‏ى گروهى كه حقيقتاً و يقيناً خداوند را مى‏شناسند، مى‏فرمايد:
يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ.(163)
- خداوند آنان را دوست مى‏دارد، و ايشان نيز خدا را دوست مى‏دارند.
و نسبت به خشم و غضب خود - جلّ جلاله - مى‏فرمايد:
فَلَمّا آسَفُونا، إِنْتَقَمْنامِنْهُمْ.(164)
- پس هنگامى كه بر ما خشم گرفتند، ما از آنان انتقام گرفتيم.
و گروهى از دانشمندان اهل لغت و مفسّران يادآور شده‏اند كه فرمايش خداوند - جلّ جلاله - يعنى آسَفُونا به معناى أغْضَبُونا مى‏باشد. جوهرى در كتاب صحاح(165) درست به اين لفظ مى‏گويد: وَ أَسَفَ عليْهِ أَسَفاً، يعنى بر او غضب و خشم نمود، و آسَفَهُ، يعنى او را به خشم آورد.
و طبرسى‏(166) در تفسير قرآن گفته است كه:
فَلَمّا آسَفُونا يعنى ما را به خشم آوردند، و غضب و خشم او سبحانه، اراده‏ى عقاب آنان است. و نگفته است كه: غضب خداوند همان عقاب آنان است.؛ بنابراين خداوند - جلّ جلاله - در اين آيه، پيش از عقاب نمودن آنان، بر آنان أَسَف (كه همان غضب و خشم او - جلّ جلاله - است) نموده، و اين تعبير ديگر از انتقام است، و اين مطلب واضح و آشكار است.
3 - علاوه چگونه مثل اين بر صاحبان فهم و دانش مخفى مى‏ماند، در حالى كه خداوند - جلّ جلاله - مى‏فرمايد:
وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً، فَجَزآؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها، وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً. (167)
- و هركس به عمد مؤمنى را بكشد، جزايش جهنّم جاودانى خواهد بود، و خداوند بر او خشم نموده و لعنت فرموده و از رحمتش دور مى‏گرداند، و عذاب و كيفر بزرگى براى او آماده خواهد نمود.
آيا نمى‏بينى كه خداوند - جلّ جلاله - در صريح قرآن، و بر اساس فهم خردمندان، غضب را بر عذاب و عقاب و بلكه بر اِعْداد و آماده نمودن عذاب جهنّم مقدّم داشته است؟!
4 - احاديث و دعاهايى كه عبارت ذيل را (به اين مضمون و يا به اين لفظ) را به وضوح دربردارند(168)، مطلب را بيشتر روشن مى‏كنند.
أَلّلهُمَّ، إِنْ لَمْ تَرْضَ عَنّى، فْاعْفُ عَنّى، فَقَدْ يَعْفُو الْمَوْلى عَنْ عَبْدِهِ وَ هُوَ غَيْرُ راضٍ عَنْهُ.
- خداوندا، اگر از من ناخشنودى پس از من درگذر، زيرا گاهى مولى در حالى كه از عبد و بنده خود ناخرسند است، او را عفو مى‏كند.
5 - ديگر اينكه: آيا نمى‏دانى كافرانى كه خداوند - جلّ جلاله - مى‏دانسته بر حال كفر جان خواهند سپرد، به حكم عدل [يا: عقل‏] در حال حيات مستحقّ عقوبت هستند؟ و اگر مسلمان باشى، مسلّماً اعتقاد دارى كه خداوند - جلّ جلاله - قطعاً در حال كفر آنان نسبت به ايشان خشمگين است، پس خداوند - جلّ جلاله - از زود عقوبت كردن آنان درگذشته، و عقابشان را به بعد از وفاتشان تأخير انداخته، با اينكه از هنگامى كه آنان كفر ورزيده‏اند و خداوند مى‏دانسته كه پيوسته بر كفر خويش خواهند بود، مورد غضب الهى بوده‏اند.
بنابراين، اين مطلب روشن مى‏كند كه خشم خداوند - جلّ جلاله - پيش از عقوبت اوست، زيرا خداوند - جلّ جلاله - در اين صورت با اينكه از بنده ناخشنود است از عقوبت بنده درگذشته و او را عذاب نمى‏كند، چنانكه در دعاها آمده است كه: خداوند، با اينكه از مؤمن خشنود است، او را عفو مى‏فرمايد.؛ و نيز حال كافرانى كه با حالت كفر مى‏ميرند و عقوبتشان به تأخير مى‏افتد، با اينكه خداوند بر آنان خشمگين است، به صورتى كه بازگو نموديم نيز چنين است، يعنى با اينكه خداوند - جلّ جلاله - از بنده خشمگين است، از او عفو مى‏فرمايد.
زيرا اگر خداوند ناخشنود باشد مسلّماً خشمگين و غضبناك خواهد بود. و نمى‏شود خداوند در يك وقت و از يك جهت، از مقام رضا و غضب خالى باشد، بنابراين اگر غضب همان عقاب باشد، محال است كه بنده‏اى را عفو فرمايد و در آن حال بر او خشمگين باشد، و نيز هنگامى كه بنده‏ى مسلمان يا كافر را پيش از وفاتش عفو مى‏فرمايد، بايد خشم و غضبش نسبت به آنان از بين برود. و اين بر خلاف مطلبى است كه از دين آيين اهل حقّ و صدق شناخته شده است.

معناى صحيح محبّت و خشنودى و خشم و غضب پروردگار
از آنجا كه نصّ صريح قرآن و روايات صحيح به محبّت يا رضايت خداوند - جلّ جلاله - و به غضب و خشم او و ثبوت اين دو صفت براى او - جلّ جلاله - تصريح نموده‏اند، بايد براى حُبّ يا رضايت، و غضب يا خشم او سبحانه - جلّ جلاله - رويكردى معلوم و روشنى وجود داشته باشد، غير از آنچه كه ما از رضايت و محبّت و غضب و خشم جسمهاى خاكى مى‏شناسيم، و غير از تفسير و معنايى كه ذكر شد كه: مقصود از محبّت و رضايت خداوند همان ثواب او، و منظور از خشم و غضبش همان عذاب و عقاب اوست
چنانكه معناى ساير صفات او - جلّ جلاله - غير از صفات اجسام مى‏باشد، مثلاً قادر و توانا بودن ما اقتضايش داشتن نيرو و قدرت زائد بر ذات و حالتى نو و جديد غير از عاجز و ناتوان بودن‏مان مى‏باشد، و همچنين اقتضاى دانا و زنده بودن و ساير صفاتمان، مقتضىِ تجدّد حالات و دگرگونى‏ها براى ماست.
و اين معانى نسبت به خداوند - جلّ جلاله - محال است، ليكن اين صفات درباره‏ى خداوند متعال به معنايى ديگر بايد باشد كه هم زيبنده‏ى ذات پاك او كه مثل و مانندى براى آن وجود ندارد بوده، و هم شايسته‏ى صفات منزّهش باشد كه همانند و همگونى براى آن وجود ندارد. و تفسير و معناىِ محبّت و خشنودى و غضب و خشم نسبت به او - جلّ جلاله - نيز به اين صورت خواهد بود. و اين مطلب نيز آنچه را كه ما در آغاز سخن ادّعا نموديم براى ترديد كنندگان روشن ساخته و تعجّب آنان را زايل مى‏كند.
ناگفته نماند كه: دو سال بعد از نگاشتن از قسمت گذشته اين كتاب، در جزء اوّل از تفسير قرآن طبرى‏(169) يافتم كه عدّه‏اى از مفسّران همين مطلبى را كه ما پيرامون غضب الهى ذكر نموده و برگزيديم، ذكر كرده‏اند.
ديگر آداب سجده‏
اينك مى‏گويم: از ديگر آدابى كه بايد بنده در حال سجده رعايت كند آن است كه: در برداشتن سر از اين خضوع و خشوع براى معبود شتاب ننمايد، كه ما معناى فرمايش خداوند - جلّ جلاله - را كه در كتابش ذكر نموده براى تو بازگو نموده و گفتيم كه: سجود از مقامات قرب به مولايت مى‏باشد.(170) پس به خاطر چه چيز شتاب مى‏نمايى؟ آيا در حالى كه او به تو ناظر است، از قرب و نزديكى به او كراهت دارى؟!
چنانكه در دنيا از نزديك شدن به هرچيز كه دوست دارى بدت نمى‏آيد، و در دور شدن از آن شتاب نمى‏كنى، با پروردگارت - جلّ جلاله - نيز كه چاره‏اى از او ندارى، چنان باش، كه در روايت آمده امام صادق (عليه السلام) فرمود: هماره وقتى حضرت علىّ بن الحسين(عليهماالسلام) به نماز بپا مى‏خاست، رنگ چهره‏اش دگرگون مى‏شد، و هنگامى كه سجده مى‏نمود، تا عرق از او فرو نمى‏ريخت سر برنمى‏داشت.
10 - تشهّد و گواهى دادن به يگانگى خداوند - جلّ جلاله -
در اين باره مهمّ اين است كه تشهّد گفتن تو، معامله‏ى با خداوند - جلّ جلاله - و عبادت باشد، و قصدت تنها اين نباشد كه او - جلّ جلاله - در واقع و نفس الاَمْر يگانه است، بلكه از تو خواسته‏اند كه اعتقاد داشته باشى او - جلّ جلاله - در واقع يگانه است، و معبودى جز او كه شايسته‏ى پرستش باشد وجود ندارد نيست، و چيزى نيست كه آن را بر خشنودى او مقدّم بدارى؛ زيرا اگر چيزى را بر او - جلّ جلاله - مقدّم كنى، آن چيز نزد تو بر خداوند - جلّ جلاله - ترجيح خواهد داشت، و از آن جهت كه آن را مقدّم داشته‏اى، آن معبود تو خواهد بود نه خداوند، و در نتيجه هنگام گواهى دادن به اينكه معبودى جز خداوند ندارى، كاملاً صادق نخواهى بود، آيا نمى‏بينى كه خداوند - جلّ جلاله - پيرامون كسى كه هوا و هوس خويش را بر خدا ترجيح داده مى‏فرمايد:
إِتَّخَذَ إِلههُ هَواهُ.(171)
- هوا و هوس خود را معبود خويش قرار داده است.
و نيز در تفسير فرمايش خداوند - جلّ جلاله - كه مى‏فرمايد:
إِتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ.(172)
- آنان به جاى خدا، دانشمندان و ترسايان خود را به عنوان پروردگاران خويش برگرفتند.
روايت شده كه: آنان براى اَحبار و رُهْبان و دانشمندان و ترسايان خويش روزه نگرفته و نماز نخواندند، وليكن در معصيت خداوند از آنان اطاعت نمودند. و لذا حكم كسى را پيدا كردند كه آنها را به خدايى گرفتند.
بنابراين، مبادا با مقدّم داشتن هوا و هوس خويش و دنيا و يا چيز ديگر غير او سبحانه بر او، به او - جلّ جلاله - شرك و يا كفر بورزى، و در نتيجه مستحقّ هلاكت گردى، كه در روايتى از امام صادق (عليه السلام) از معناى صدق و راستى پرسيدند، حضرت (به اين مضمون) فرمود كه: صدق آن است كه چيز ديگرى را بر خداوند برنگزينى، كه خداوند متعال مى‏فرمايد:
هُوَ اجْتَباكُمْ.(173)
- او شما را برگزيد.
پس وقتى او تو را برگزيده، تو نيز او را برگزين، و هوا و هوس خويش و يا دنيا را بر او مقدّم مدار.
و نيز در روايت آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: هركس كلمه‏ى لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه را با اخلاص بگويد، داخل بهشت مى‏گردد، و اخلاص آن اين است كه لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه او را از آنچه خداوند - عزّوجلّ - حرام‏نموده باز دارد.
11 - شهادت به رسالت حضرت محمّد بن عبداللَّه رسول خدا صلى الله عليه و آله و نيابتش از خداوند صاحب عظمت و جلالت‏
آنچه در رابطه با اين شهادت مهمّ است، آن است كه در شهادت دادن به رسالتش صادق باشى، و معناى اين سخن آن است كه كردارت، گفتارت را در پيروى از پيامبرى‏اش تصديق كند، زيرا خداوند - جلّ جلاله - در قرآن مبين گروهى را دلشان با گفتارشان سازگار نبوده، و به رسالت او شهادت داده‏اند، دروغگو ناميده است.(174)
همچنين نيك مى‏دانى كه: اگر پيكى از سوى برخى از پادشاهان به سوى تو بيايد و در پاداش گفتن كلمه‏اى هزار دينار به تو ببخشد، و در جزاى گفتن كلمه‏اى تو را با آتش شكنجه كند، و تو خواسته باشى كلمه نخست را نگفته هزار دينار را بگيرى، و كلمه‏ى دوّم را ترك گفته و داخل شدن در آتش را چيز كوچك و سبك بشمارى، سپس به پيك بگويى: گواهى مى‏دهم كه تو پيكِ پادشاهى هستى كه من از دينارهايى كه به من عطا مى‏نمايد بى‏نياز نيستم، و قدرت و نيرويى بر آتشى كه مرا به آن تهديد مى‏كند ندارم، بى‏گمان آن پيك و ديگر عاقلان به تو مى‏گويند: كه كردار تو با ظاهر و گفتارت درست درنمى‏آيد، اگر تو در دل او را تصديق نموده بودى، كلمه نخست را مى‏گفتى و هزار دينار را مى‏گرفتى، و كلمه دوّم را ترك مى‏گفتى و از آتش در امان مى‏ماندى، زيرا ما عاقلان مى‏بينيم كه تو را در تمام حركات و سكناتت در دارفنا چنين هستى كه وقتى به سود چيزى اطمينان پيدا مى‏نمايى به سوى آن مى‏شتابى، و هرگاه به صدق و راستگو بودن كسى كه خبر از مُضرّ بودن چيزى مى‏دهد باور دارى، از آنچه تو را آسيب مى‏رساند مى گريزى.
اينك مى‏گويم: زمانى به كسى كه ادّعا مى‏كرد پيامبرى حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم) را تصديق نموده (سخنى به اين معنى) به او گفتم: اگر شخص يهودى‏اى به تو خبر دهد كه در بعضى از راهها چيزى است كه تو را آزار مى‏رساند، و در راهى چيزى است كه به سود توست، آيا راهى را كه از ضرر رساندن آن بيم دارى ترك نمى‏كنى، و راهى را كه به سودش اميد دارى نمى‏پيمايى؟ گفت: بله، به او گفتم: حال اگر حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم) به تو بفرمايد كه: من تو را از راه آتش جهنّم بر حذر داشته و راه خانه‏ى آسايش و بهشت را به تو مى‏شناسم. و اگر آن بزرگوار را تصديق نموده بودى، حدّاقل همانند عملى كه با خبر يهودى نمودى، با خبر آن حضرت معامله مى‏كردى؟! پس آيا جز اين است كه كافر ذمّى و يهودى را بيشتر از پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) تصديق مى‏نمايى، و اين شاهد بر آن است كه رسالت و فرمايش او را تصديق ننموده‏اى؟!
همچنين از امورى كه شايسته است هنگام گواهى دادن به رسالت او - صلوات اللَّه عليه - بدان اعتقاد داشته باشى آن است كه معتقد باشى خداوند - جلّ جلاله - و آن بزرگوار منّت و حقّ بزرگى در هدايت تو به مقام سعادتمندى و بزرگوارى دارند، و بذل نَفْس و مال و عيالت در پيشگاه او براى بدست آوردن سعادت جاودانى نيز از جمله بخششها و عطايا و نعمتهاى او بر توست كه تا زمان پايدارى خداوند مالك روز جزا ادامه دارد. خداوند - جلّ جلاله - مى‏فرمايد: يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا، قُلْ: لاتَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلامَكُمْ، بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَديكُمْ لِلاِْيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.(175)
- بر تو منّت مى‏گذارند كه اسلام آورده‏اند، بگو: بر من به خاطر اسلام آوردنتان منّت نگذاريد، بلكه اين خداست كه بر شما منّت نهاد و شما را به ايمان هدايت فرمود، اگر راست مى‏گوييد.
12 - صلوات بر حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم)
در روايتى آمده كه امام صادق - صلّى اللّه عليه - فرمودند: هركس بر پيامبر و خاندانش صلوات بفرستد، معناى آن اين است كه براستى من بر همان پيمان و وفايى كه هنگام فرمايش خداوند كه فرمود: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟! قالُوا: بَلى.(176)
(آيا من پروردگار شما نيستم؟، گفتند: بله.) گفتم، استوار هستم.
13 - سلام نماز
در حديث است كه عبداللَّه بن فضل هاشمى مى‏گويد: از امام صادق (عليه السلام) درباره‏ى معناى سلام نماز پرسيدم، فرمود: سلام دادن نشانه‏ى امنيّت و آسودگى و حلال كردن امورى است كه بجا آوردن آن در نماز حرام است. وى مى‏گويد: عرض كردم: فدايت شوم، چگونه؟ فرمود: در گذشته وقتى شخصى بر مردم وارد مى‏شد و بر آنان سلام مى‏كرد، از گزند او ايمن مى‏شدند، و وقتى آنان جواب سلام وى را مى‏گفتند، وى از شرّ آنان آسوده مى‏گشت؛ و اگر شخصِ وارد سلام نمى‏گفت از شرّ او در امان نبودند، و اگر آنان جواب سلام وى را نمى‏دادند وى از شرّ آنان ايمن نبود، و اين عادت و روش عرب بود. لذا سلام دادن در نماز نيز به عنوان نشانه‏ى خروج و بيرون آمدن از نماز، و حلال نمودن سخن گفتن، و ايمنى از وقوع امورى كه نماز را باطل مى‏كند، قرار داده شده، و سلام نامى از نامهاى خداوند - عزّوجلّ - است، و درودى از ناحيه نمازگزار بر فرشتگانى است كه بر او گمارده شده‏اند.
چه بسا گفته شده كه: مخاطب سلام نماز همه فرشتگان هستند. ولى از جمله‏ى مرجّحات روايت گذشته كه مخاطب سلام را خصوص فرشتگان گمارده شده بر انسان مى‏داند، و اين است كه در روايت ديگر آمده است: دو فرشته‏اى كه بر نمازگزار گمارده شده‏اند، عمل او را گرفته و نوشته و آن را بر پروردگار عرضه مى‏كنند، و آن دو مانند دو نفرى كه بر شخص مُشْرِف باشند، در نزد او حاضر هستند.، بنابراين چون تنها آن دو در نزد نمازگزار حضور دارند، نزديكتر به صواب آن است كه سلام مختصّ بر آن دو باشد.
اينك مى‏گويم: حال كه معناى سلام دادن را دانستى، متذكّر باش كه عملى را براى خداوند - جلّ جلاله العظيم نموده‏اى، و مى‏خواهى آن را به او سپرده و بر حضرتش عرضه كنى، پس اگر در بخشى از آن غفلت ورزيده، يا قلبت به غير او مشغول گرديده، يا از خدا روى برگردانده‏اى، توبه نما، توبه‏اى همراه با اخلاص و انابه‏(177)؛ يا حدّاقلّ عمل خويش را بسان سپردن جنايتكاران و اهل خيانت به حضرتش تسليم نما.
در كتاب جدّم ورّام - كه خداوند جلّ جلاله روحش را پاك و قبرش را منوّر گرداند - حديثى به اين معنى ديدم كه: بنده‏اى از بندگان خداترس و مراقب خداوند - جلّ جلاله - گفت: نماز سى سال را قضا كردم، در حالى كه حتّى يك نماز واجب از آن را ترك ننموده، و آنها را در صف اوّل نماز جماعت بجا مى‏آوردم، ليكن به خاطر مصيبتى كه از آن غفلت داشتم توجّه پيدا كرده و آنها را قضا نمودم، از او پرسيده شد كه: آن مصيبت چه بود؟ گفت: آنها را در صف اوّل با امام جماعت بجا مى‏آوردم، روزى آمدم و در صف اوّل جا پيدا نكردم و در صف آخر نماز گزاردم، ولى ديدم كه نَفْسم خجالت مى‏كشد و شرم دارم كه مردم مرا در آنجا ببيند، از اينجا پى بردم كه آن پيشى گرفتن و رفتن در صف اوّل، يقيناً براى خداوند - جلّ جلاله - نبوده، و قصد و نيّتم از آن تنها ممتاز شدن در نزد حاضران بوده است.

اعمال و صفاتى كه موجب عدم قبولى اعمال مى‏گردد
از امورى كه شايسته است تمام اعمال و نمازهاى خود را از آن حفظ نموده و پاكيزه سازى تا در ضمن اعمال صالحى كه دو فرشته گمارده شده بر انسان بر خداوند عرضه مى‏كنند، بر خداوند - جلّ جلاله - عرضه شود، مواردى است كه در روايت معاذبن جبل آمده است.
عبدالواحد به نقل از مردى مى‏گويد: به معاذ بن جبل گفتم: يكى از احاديثى را كه از رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) شنيده‏اى و درست حفظ نموده و هر روز با دقّت متذكّر آن مى‏شوى، براى من بازگو كن، گفت: بله، و گريست سپس گفت: سكوت كن، خاموش شدم. سپس گفت: پدر و مادرم به فدايش، در حالى كه من در پشت سر او در مركب سوار بودم و باهم راه مى‏پيموديم، چشم به سوى آسمان بلند نمود و فرمود: سپاس خداوندى را كه هر چه را كه دوست بدارد درباره‏ى آفريدگانش به طور حتم مقدّر و جارى مى‏سازد. آنگاه فرمود: اى معاذ، عرض كردم: لبّيك اى رسول خدا، اى پيشواى خير و پيامبر رحمت فرمود: آيا حديثى را به تو بگويم كه هيچ پيامبرى به اُمّت خويش نفرموده است، كه اگر آن را حفظ كنى در طول زندگى به حال تو سودمند خواهد بود، و اگر بشنوى و حفظ نكنى حجّت خداوند بر تو تمام مى‏شود؟
سپس فرمود: براستى كه خداوند پيش از آفريدن آسمانها، هفت فرشته آفريد، و در هر آسمان فرشته‏اى قرار داد، و آن آسمان را با عظمت خويش فرا گرفت، و بر دَرِ هر كدام از آنها فرشته‏اى را به عنوان دربان قرار داد. لذا فرشتگانى كه نگاهبان عمل بنده هستند از وقت صبح تا شب عمل او را مى‏نويسند، آنگاه آن را در حالى كه مانند آفتاب مى‏درخشد بالا مى‏برند، تا اينكه به آسمان زيرين مى‏رسند در حالى كه آن عمل در نظر آنان پاكيزه و بسيار است. ولى فرشته‏اى كه نگاهبان آسمان زيرين است به آنها مى‏گويد: بايست، و اين عمل را بر صورت صاحبش بزنيد، من فرشته‏ى غيبت هستم، هركس غيبت كند نمى‏گذارم عملش از من به سوى ديگرى بگذرد، و پروردگارم به من چنين دستور فرموده است.
فرداى آن روز فرشته‏ى نگاهبان بر عمل بنده همراه با عمل صالح مى‏آيد، و از فرشته‏ى دربانِ آسمانِ زيرين مى‏گذرد، در حالى در نظرش آن عمل پاكيزه و بسيار است. تا اينكه به آسمان دوّم مى‏رسد، فرشته‏ى دربان آسمان دوّم به او مى‏گويد: بايست، و اين عمل را بر روى صاحبش بزن، كه نيّت او از اين عمل، متاع اندك و بى‏ارزش دنيا بود، و من فرشته‏ى ويژه‏ى دنيا هستم، و نمى‏گذارم كه عمل او از من به سوى ديگرى بگذرد.
حضرت فرمود: بار ديگر عمل بنده را در حالى كه به صدقه و نماز آن شادمان است، به بالا مى‏برد و فرشتگان نگاهبان نيز از آن عمل خوششان مى‏آيد، و آن را به سوى آسمان سوّم عبور مى‏دهد، تا اينكه فرشته دربان آسمان سوّم مى‏گويد: بايست و اين عمل را به روى و پشت صاحب آن بزن، من فرشته‏ى متكبّرين هستم، و مى‏گويد: اين عملى است كه صاحب آن به واسطه‏ى آن در مجالس مردم بر آنان تكبّر مى‏نمود، پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم عملش از من به سوى ديگرى بگذرد.
حضرت فرمود:بار ديگر فرشتگان نگاهبان، عمل بنده را در حالى كه مانند ستاره در آسمان مى‏درخشد، و آهنگ و صداى تسبيح و روزه و حجّ از آن بلند است بالا برده و به سوى فرشته‏ى آسمان چهارم عبور مى‏دهند، ولى فرشته دربان آسمان چهارم مى‏گويد: بايست و اين عمل را بر روى و شكم صاحب آن بزن، من فرشته‏ى جْب هستم، زيرا او به خود مى‏باليد و اين عمل را با حالت عُجب انجام داده، پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم عملش از من به سوى ديگرى بگذرد، پس آن را بر روى صاحبش بزن.
حضرت فرمود: ديگر بار ملائكه نگاهبان، عمل بنده را مانند عروسى كه به سوى شوهرش برده مى‏شود، بالا مى‏برند - در حالى كه آن عمل همراه با جهاد و نماز نافله بين دو نماز واجب مى‏باشد، و به همين خاطر صداى بلندى بسان صداى شتر، و درخششى همسان نورافشانى خورشيد دارد - و به سوى فرشته‏ى دربان آسمان پنجم مى‏گذرانند، تا اينكه آن فرشته مى‏گويد: بايست، من فرشته‏ى حسادت هستم، پس آن عمل را به روى صاحبش بزن، زيرا او نسبت به كسانى كه دانش آموخته و به طاعت خدا عمل مى‏نمودند حسادت مى‏نمود، و بار حسادت را بر دوشش حمل مى‏كرد، و هر گاه مى‏ديد كه كسى در عمل و عبادت بر او برترى دارد، نسبت به او حسادت مى‏ورزيد و بر او خرده گرفته و نكوهش مى‏كرد. پس وى عمل خويش را بر دوش گرفته و عملش وى را لعنت مى‏كند.
حضرت فرمود: ديگر بار فرشتگان نگاهبان بالا رفته و عمل او را(178) به سوى آسمان ششم عبور مى‏دهند، تا اينكه فرشته‏ى دربانِ آسمان ششم مى‏گويد: بايست، من صاحب مهربانى و دلسوزى هستم، اين عمل را بر صورت صاحب آن بزن و چشمانش را كوركن، زيرا صاحب اين عمل به هيچ كس مهربانى و دلسوزى نمى‏نمود، هرگاه مى‏ديد بنده‏اى از بندگان خدا گناهى در رابطه با آخرت نموده، و يا ضررى در دنيا به او رسيده، نسبت به او شماتت مى‏كرد، پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم عمل وى از من به سوى ديگرى بگذرد.
حضرت فرمود: ديگر بار فرشتگانِ نگاهبان، عمل بنده را بالا مى‏برند، اعمالى همراه با فقه و ژرف فهمى و كوشش در عبادت و ورع و پرهيزگارى، كه بسان رعد و آذرخش صدا مى‏كند، و پرتوى مانند برق دارد، و سه هزار فرشته همراه آن هستند. تا اينكه آن را به سوى فرشته دربان آسمان هفتم مى‏برند، و آن فرشته مى‏گويد: بايست و اين عمل را بر روى صاحب آن بزن، من فرشته‏ى حجاب هستم، و از عبور هر عملى را كه براى خدا نباشد جلوگيرى مى‏نمايم، زيرا صاحب اين عمل خواهان رفعت و بلند پايگى در نزد فرمانروايان و ذكر خير در مجالس، و شهرت و پيچش صدا در بلاد بود، پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم عملى از من به سوى ديگرى بگذرد، مگر اينكه خالص باشد.
حضرت فرمود: بالاخره ملائكه نگاهبان، با حالت سرور و شادمانى عمل بنده را كه دربردارنده‏ى خلق و خوى نيكو و سكوت و ياد فراوان خداست، و همه‏ى فرشتگان آسمانها و ملائكه هفتگانه همگى در پى آن روانند، بالا مى‏برند و تمام حجابها را زير پا مى‏گذارند و مى‏گذرند، تا اينكه در پيشگاه خداوند ايستاده و به عمل صالح و دعاى او گواهى مى‏دهند، ولى خداوند مى‏فرمايد: هر چند شما نگاهبانان عمل بنده من هستيد، ولى من مراقب امورى كه در نَفْس او مى‏گذرد نيز هستم، مقصود وى از انجام اين عمل، من نبودم، لعنت من بر او باد! آنگاه ملائكه مى‏گويند: لعنت تو و لعنت ما بر او!
راوى مى‏گويد: سپس معاذ گريست و گفت: عرض كردم اى رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) چه عملى انجام دهم؟ فرمود: اى معاذ، در يقين و باور به پيامبرت اقتدا نما، گفت: عرض كردم: شما پيامبر خداييد و من معاذ بن جبل.
فرمود: اى معاذ، اگر در عملت تقصير و كوتاهى است، پس زبان خويش را از بدگويى برادران دينى و حاملان قرآن نگاه‏دار. و گناهانت بر گردن خودت باشد و آنها را بر دوش برادرانت مَنِهْ، و خويشتن را با نكوهش و سرزنش نمودن برادرانت ستايش مكن، و با پايين آوردن مقام برادرانت خود را بالا مبر، و عمل خويش را با قصد ريا انجام مده، و از دَرِ دنيا در آخرت داخل نشو، و در مجلس خود فحش و ناساز مگو، تا مبادا همنشينانت به واسطه‏ى بدخويى تو دورى كنند، و در حضور هيچ كس با ديگرى سخن درگوشى مگو، و نسبت به مردم اظهار بزرگى مكن، تا مبادا خيرات دنيا از تو قطع شود، و مردم را پاره پاره مكن تا مبادا سگهاى اهل آتش جهنّم تو را پاره پاره كنند، كه خداوند مى‏فرمايد:
وَالنّاشَطاتِ نَشْطاً.(179)
- سوگند به فرشتگانى كه [روح اهل ايمان‏] را با نشاط و آسايش ويژه‏اى [از بدنهايشان‏] قبض مى‏كنند.
آيا مى‏دانى ناشطات چيست؟ آنها سگهاى هستند كه گوشت و استخوان اهل آتش جهنّم را تكّه و پاره مى‏كنند. عرض كردم: چه كسى تاب و طاقت عمل به اين امور و خصلتها را دارد؟، فرمود: اى معاذ، آگاه باش كه مسلّماً انجام اين امور براى هر كس كه خداوند براى او آسان كند، راحت و آسان خواهدبود.
راوى مى‏گويد: معاذ حديث را بيشتر از تلاوت قرآن، مى‏خواند
مطلب دوّم: نافله‏هاى نماز ظهر، همان نماز اَوّابين‏(180) است‏
در روايت آمده كه مولايمان علىّ (عليه السلام) فرمود: نماز ظهر، همان نماز اَوّابين مى‏باشد.
و نيز در احاديث وارده (به اين مضمون) آمده كه: وقتى هنگام ظهر مى‏شود، درهاى آسمان براى استجابت دعاهاى نيكو گشوده مى‏گردد، و مقصود از نماز اَوّابين همان نمازهاى نافله‏ى ظهر است، و آنها نزد خداوند - جلّ جلاله - جايگاه ستوده و قابل سپاس دارند. آنجا كه خداوند - عزّوجلّ مى‏فرمايد:
إِنَّهُ كانَ لِلاَْوّابينَ غَفوُراً.(181)
- براستى كه خداوند نسبت به بسيار رجوع و توبه كنندگان به سوى او، بسيار آمرزنده است.
مطلب سوّم: استخاره كردن در هنگام نافله‏هاى ظهر
در روايت آمده كه امام باقر (عليه السلام) فرمود: استخاره كردن در هر ركعت از نافله‏هاى ظهر مستحبّ مى‏باشد.

مقدّمات ورود در نماز

اينك مى‏گويم: حال كه بخشى از اسرار نماز را يادآور شديم، لازم است برخى از امورى را كه اراده نموده‏ايم، پيش از ذكر نماز از طريق روايات يادآور شويم، از آن جمله شناختن اوقات نماز است:
1 - علّت تعيين اوقات مشخّص براى نمازهاى پنجگانه‏
توجّه داشته باش كه اوقات نمازهاى نافله و واجب را در توضيحى كه پيش از وارد شدن در آنها يادآور خواهيم شد، در اينجا تنها روايتى را كه در بردارنده‏ى علّت تعيين اوقات نمازهاى واجب است ذكر مى‏كنيم، تا بدين وسيله علّت و سرّ آن روشن گردد:
حسن بن عبداللّه به نقل از پدرش از جدّش حسن بن على بن ابى طالب(عليهم‏السلام) در ضمن حديث طولانى كه دربردآرنده‏ى پرسشهاى يهود از پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) از امور مهمّ است، از جمله‏ى آن پرسشها، روايت نموده كه آنان از حضرت (صلى الله على و آله و سلم) از علّت اوقات نمازها پرسيدند به اين صورت كه يكى از آنان عرض كرد: اى محمّد، مرا از ناحيه‏ى خداوند - عزّوجلّ - خبر ده كه علّت وجوب نمازهاى پنجگانه در پنج وقت بر اُمّتت در ساعتهاى شبانه روز چيست؟ پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) فرمود: وقتى كه آفتاب به نقطه‏ى زوال مى‏رسد، حلقه‏اى دارد كه در آن وارد مى‏شود، و هنگامى كه در آن داخل شد، وقت ظهر و زوال مى‏شود و همه‏ى اشياء مادُونِ عرش در برابر اسماء و صفات پروردگارم تسبيح مى‏گويند، و آن همان ساعتى است كه پروردگارم در آن بر من درود و رحمت مى‏فرستد، لذا خداوند - عزّوجلّ - نماز گزاردن در آن، هنگام را بر من و بر اُمّتم واجب نموده، و فرموده است:
أَقِمِ الصَّلوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ.(182)
- از وقت زوال آفتاب تا تاريكى شب نماز بپادار.
و آن همان ساعتى است كه جهنّم را در روز قيامت مى‏آورند، پس هر مؤمنى كه در آن ساعت مؤفّق به سجده يا ركوع يا قيام شده باشد، خداوند بدن او را بر آتش جهنّم حرام مى‏كند.
و امّا نماز عصر، همان ساعتى است كه حضرت آدم (عليه السلام) از ميوه‏ى درخت بهشتى خورد، و در نتيجه خداوند او را از بهشت بيرون راند، لذا خداوند به فرزندانش دستور داده كه اين نماز را تا روز قيامت بخوانند، و آن نماز را براى اُمّت من برگزيد، و آن نماز از محبوبترين نمازها در نزد خداوند - عزّوجلّ - مى‏باشد، و خداوند به من سفارش فرموده كه بخصوص آن را از ميان ديگر نمازها پاس بدارم.
و امّا نماز مغرب، همان ساعتى است كه خداوند در آن توبه‏ى حضرت آدم (عليه السلام) را پذيرفت، و فاصله‏ى بين خوردن از ميوه درخت بهشتى و پذيرش توبه‏اش، سيصد سال از روزهاى دنيا نسبت به روزهاى آخرت بود، كه هر روز از آن مانند هزار سال از سالهاى دنيا مى‏باشد، يعنى‏(183) از وقت عصر شرعى تا شام و مغرب مى‏باشد، پس حضرت آدم (عليه السلام) سه ركعت نماز خواند، يك ركعت براى ترك اولى و خطاى خود، و يك ركعت به خاطر خطيئه حوّا، و يك ركعت براى توبه‏اش، لذا خداوند - عزّوجلّ - اين سه ركعت را بر اُمّتم واجب فرمود، و آن همان ساعتى است كه دعا در آن مستجاب مى‏شود، و پروردگارم وعده داده كه هركس از اُمّتم در آن ساعت دعا كند، دعايش را مستجاب نمايد، و اين همان نمازى است كه خداوند - عزّوجلّ - به من دستور داد و فرمود:
سُبْحانَ اللَّهِ حينَ تُمْسُونَ، وَ حينَ تُصْبِحُونَ.(184)
- پاك و منزّه است خداوند هنگامى كه شب مى‏كنيد، و آن هنگام كه صبح مى‏كنيد.
و امّا نماز عشا، براستى كه قبر تاريكى و ظلمتى دارد و روز قيامت را تاريكى و ظلمتى است، لذا خداوند به من و اُمّتم دستور داده كه اين نماز را در اين هنگام بخوانيم تا قبرهاى اُمّتم را روشن نموده، و بر روى پُل صراط به آنان نور و روشنايى عنايت شود. هرگامى كه براى خواندن نماز عشا برداشته مى‏شود، خداوند جسد و بدن صاحب آن گام را برآتش جهنّم حرام مى‏گرداند، و اين همان نمازى است كه خداوند براى پيامبران فرستاده شده‏ى پيش از من برگزيده بود.
و امّا نماز صبح، هنگامى كه خورشيد طلوع مى‏كند، بر شاخهاىِ شيطان طلوع مى‏كند، و خداوند - عزّوجلّ - به من دستور داده كه نماز صبح را پيش از دميدن آفتاب و پيش از آنكه كافر آفتاب پرست بر آن سجده مى‏كند بخوانم، و اُمّتم براى خدا سجده و كرنش نمايند، و زود خواندن آن در نزد من محبوبتر است، و آن همان نمازى است كه فرشتگان شب و ملائكه‏ى روز آن را مشاهده مى‏كنند.
يهودى گفت: راست گفتى اى محمّد، سپس ادامه‏ى حديث را ذكر نموده است.
2 - عظمت نماز از ديدگاه روايات‏
پيشتر در فصل اوّل و دوّم امورى را كه سبب معرفت تو به لزوم اهتمام در نماز و تعظيم آن مى‏گردد، يادآور شديم؛ وليكن ديديم كه از اينجا خيلى فاصله دارد، لذا در اينجا مى‏خواهيم بيان ديگرى افزون بر آن ذكر نماييم:
1 - در روايت آمده كه امام صادق - صلوات اللّه عليه - فرمود: رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) فرمودند: فرداى قيامت شفاعت من به كسى كه نماز واجب را از وقتش تأخير بياندازد، نخواهد رسيد.
2 - در روايت ديگر منقول است كه ابوبصير مى‏گويد: به منظور تسليت گفتن به خاطر سوگ امام صادق (عليه السلام) بر اُمّ حميده‏(185) وارد شدم، وى گريست، من نيز به خاطر گريه‏ى او گريستم، سپس گفت: اگر امام صادق (عليه السلام) را مى‏ديدى مسلّماً امر عجيبى را مشاهده مى‏نمودى. هنگام وفات چشمان مباركش را باز نمود و سپس فرمود: تمام كسانى را كه با من خويشاوندى دارند گرد آوريد. و ما هيچ كس را ترك ننموده و همه را حاضر ساختيم، حضرت به آنان نگاه كرد و سپس فرمود: بى‏گمان شفاعت ما به كسى كه نمازش را كوچك و سبك بشمارد نخواهد رسيد.
3 - رسول خدا (صلى الله على و آله و سلم) فرمودند: از من [يا: از اُمّت من‏] نيست كسى كه نمازش را كوچك و سبك بشمارد، و به خدا سوگند در حوض كوثر بر من وارد نخواهد شد. 4 - در روايت ديگر آمده كه پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) فرمود: اوّلين چيزى كه بنده از آن بازخواست مى‏شود، نماز است، اگر پذيرفته شد اعمال ديگر قبول مى‏شود، و اگر پذيرفته نشد اعمال ديگر پذيرفته نمى‏گردد.
ما نكته‏هاى ظريف و جالبى در اين باره در كتاب غِياثُ سُلْطانِ الْوَرى لِسُكّانِ الثَّرى ذكر نموده و كلام را در آنجا بسط داده‏ايم، به گونه‏اى كه عارفان به معانى آن بهبودى و شفا مى‏يابند.
3 - سوره‏هايى كه به طور عموم در نافله‏ها قرائت مى‏شوند
1 - در روايتى آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: هركس سوره‏ى قُلْ هُوَاللَّهُ أَحَد، و سوره‏ى إِنّا أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ، و آيةُ الْكُرسىّ را در هر ركعت از نماز نافله بخواند، مسلّماً بزرگترين درى كه براى اعمال آدميان گشوده مى‏شود براى او گشوده شده است، مگر كسى كه همانند او و يا افزون بر او بخواند.
2 - روايت ديگر آمده كه عالم (عليه السلام)(186) پيرامون ثواب خواندن قرآن در نمازهاى واجب و غير آن فرمود: شگفتا از كسى كه در نماز خود اِنّا أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْر نخواند، چگونه نماز او قبول مى‏شود؟!
3 - و نيز روايت شده كه: نمازى كه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدَ در آن خوانده نشود، پاكيزه نمى‏گردد.
4 - همچنين در روايت آمده كه: هركس در نماز واجب، سوره‏ى هُمزه را بخواند، از دنيا برخوردار عطا مى‏شود.
اشكال و جواب‏
آيا جايز است كه نمازگزار مثلاً سوره‏ى همزه را بخواند، و سوره‏هايى را كه ذكر شد ترك كند، با اينكه روايت شده كه نماز بدون آنها قبول و پاكيزه نمى‏گردد؟
جواب: ثواب سوره‏ها به همان صورتى است كه روايت شده؛ ولى اگر كسى سوره‏اى را با همه‏ى ثوابى كه براى آن نقل شده ترك كند و به جاى آن سوره‏ى قُلْ هُوَاللّهُ أَحَد و إَنّا أَنْزَلْناهُ را بخواند به خاطر فضيلتى كه اين دو دارند، هم ثواب سوره‏هايى كه قرائت كرده به او عطا مى‏شود و هم ثواب سوره‏هايى كه ترك كرده. البتّه جايز است كه غير اين دو سوره را بخواند و با آن حال نيز نمازش كامل و درست است، ليكن در اين صورت ترك فضيلت نموده است.
و شايد مقصود از اين نكته آن باشد كه سوره‏ى اخلاص، توصيف خداوند - جلّ جلاله - و توحيدِ اوست، و سوره‏ى إِنّا أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ نيز راهنماى به كسى است كه اسرار شب قدر بر او نازل مى‏شود ثواب‏هايى است كه خداوند (در برابر اعمال به بندگان) عطا مى‏فرمايد.
4 - سوره‏هايى كه معمولاً در نوافل ظهر خوانده مى‏شوند
در روايت آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود:در نماز نافله‏ى ظهر، در دو ركعت نخست سوره‏ى اخلاص و جَحْد(187) و در ركعت سوّم قُلْ هُوَ اللّه أحَد و آيةُ الْكُرسِىّ، در ركعت چهارم قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد آخر سوره‏ى بقره،(188) و در ركعت پنجم قُلْ هُوَ اللّهَ أَحَد و آيات آخر سوره‏ى آل عمران يعنى آيات إِنَّ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاْرضِ(189)، و در ركعت ششم قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد و آيه‏ى سَخَره‏(190)، و در ركعت هفتم قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد و آياتى كه در سوره‏ى انعام است يعنى وَ جَعَلُو اللَّهِ‏ِ شُرَكآءَ الْجِنِّ وَ خَلَقَهُمْ(191) و در ركعت هشتم قُلْ هُوَاللّهُ اَحَد و آخر سوره‏ى حشر يعنى لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ(192) تا آخر سوره‏ى را قرائت كن. و بعد از تمام كردن نماز، 7 بار بگو:
أَللّهُمَّ، مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الاَْبْصارِ، ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ وَ دينِ نَبِيِّكَ، وَلا تُزِعْ قَلْبى بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنى، وَهَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً، إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابُ وَ أَجِرْنى مِنَ النّارِ، بِرَحْمَتِكَ.
- خداوندا، اى گرداننده‏ى دلها و ديدگان، دلم را بر دين خود و آيين پيامبرت استوار گردان، و قلبم را بعد از آنكه هدايت فرمودى منحرف مفرما، و از جانب خويش رحمتى به من ارزانى دار، كه بى‏گمان تويى بسيار بخشنده، و مرا به رحمت خويش، از آتش جهنّم در پناه خويش درآور.
سپس هفتاد بار از آتش جهنّم به خدا پناه برده و بگو:
أَسْتَجيرُ بِاللَّهِ مِنَ النّارِ.
- از آتش [جهنّم‏] به خدا پناه مى‏برم.
5 - شناخت قبله‏
در روايات وارده آمده است كه: خداوند متعال به حضرت آدم (عليه السلام) دستور داد كه به سوى مغرب نماز بخواند، و به حضرت نوح (عليه السلام) امر فرمود كه به سوى مشرق نماز بگزارد، و به حضرت ابراهيم (عليه السلام) امر فرمود كه بين مشرق و مغرب جمع كند، كه مقصود همان كعبه است، و هنگامى كه حضرت موسى (عليه السلام) را به پيامبرى مبعوث فرمود دستور داد كه دين حضرت آدم را احيا و كند، و وقتى حضرت عيسى (عليه السلام) را مبعوث فرمود، دستور داد كه دين حضرت نوح را احيا نمايد، و هنگامى كه حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم) را مبعوث فرمود، دستور داد كه دين حضرت ابراهيم (عليه السلام) را زنده گرداند.
پس كعبه، قبله‏ى كسانى است كه در مسجدُ الحَرام هستند، و مسجدُالحَرام قبله‏ى كسانى كه در حَرَم قرار دارند. و كسانى كه در خارج حرم هستند قبله‏شان حَرَم است، و اهل عراق رو به سوى رُكْن عراقى مى‏كنند، و آن همان رُكْنى است كه حَجَرُ الاَسْود در آن است، و اهل يَمَن رو به سوى ركن يَمانى، و اهل مغرب رو به سوى ركن غربى، و اهل شام رو به سوى ركن شامى مى‏كنند. و سزاوار است كه اهل عراق اندكى مايل به سمت چپ بايستند و براى غير آنان چنين نيست.
اهل عراق قبله‏ى خويش را با چند طريق مى‏توانند بشناسند: از آن جمله هنگامى كه وقت ظهر و زوال شد، آفتاب درست هنگام زوال و بدون هيچ فاصله‏اى، بر ابروى راست كسى كه رو به قبله مى‏ايستد قرار مى‏گيرد، و هنگامى كه وقت نماز مغرب شد، سرخى آفتاب در سمت مشرق در زمان معتدل درست محاذى شانه‏ى چپ كسى كه روبه قبله است قرار مى‏گيرد، و در وقت نماز عشا سرخى آفتاب در سمت مغرب در زمان معتدل محاذى شانه‏ى راست كسى كه روبه قبله است قرار مى‏گيرد، و در وقت نماز صبح پيش از طلوع فجر در زمان معتدل محاذى شانه‏ى چپ كسى كه رو به قبله است قرار مى‏گيرد.
راههاى تشخيص قبله‏
هرگاه نماز گزار از اين راهها پى به قبله نبرد، و آسمان تمام ابرى يا به برخى از موانع مانند آب يا غير آن در اثر تدبير خداوند حسابگر پوشيده بود، اگر ظنّ غالب به جهت قبله داشت بر ظنّ و گمان خويش عمل مى‏كند، و اگر گمانش نسبت به تمام جهات مساوى بود، يا اصلاً ظنّ مُساوى‏ به جميع جهات نداشت، بلكه شكّ محض نسبت به تمام جهات داشت و راهى نداشت كه به وسيله‏ى آن توان تشخيص جهت قبله را داشته و قطع يا غلبه‏ى ظنّ بر ساير حالات را به آن استعلام كند، اگر نماز نافله بود به هر جهت كه خواست نماز مى‏گزارد، و اگر نماز واجب باشد بايد آن را چهار بار رو به سوى جهات چهارگانه بخواند، و اگر به خاطر برخى از امور ضرورى اين كار براى او ممكن نبود بايد نماز واجب را يك بار به هر جهت كه خواست بخواند.
اگر بعداً جهت قبله روشن شد، چنانچه پيشتر رو به سوى همان جهت نماز خوانده باشد نمازش صحيح خواهد بود، و همچنين اگر در زمين عراق باشد و نمازش رو به سوى جهتِ ما بينِ مغرب و مشرق قبله واقع شده باشد، ولى اگر رو به سوى خود مشرق يا مغرب بوده و وقت نيز باقى باشد نماز را دوباره مى‏خواند، و اگر وقت گذشته باشد لازم نيست اعاده كند، و اگر نمازش پشت به قبله باشد در هر دو حال‏(193) آن را دوباره مى‏خواند.
احكام ديگر قبله‏
جايز است انسان نماز نافله را بر روى شتر و كشتى بخواند (بر حسب حالش در سير و امكان از روبه قبله بودن)، و بهتر است كه برحسب حال خويش در سير تكبيرةُ الاِحرام را رو به قبله بگويد، سپس ادامه‏ى نماز را به هر جهت كه كشتى يا شتر منحرف مى‏شود انجام دهد. اين مقدار از احكام قبله در اين مقام كافى است.
6 - مواردى كه توجّه به هفت تكبير افتتاح مستحبّ است‏
مستحبّ است انسان در هفت جا با گفتن هفت تكبير توجّه كند: ركعت اوّل نافله‏هاى ظهر، و ركعت اوّل هر نماز واجب، و ركعت اوّل نافله‏هاى مغرب، و ركعت اوّل وتيره و نافله‏ى عشاء، و ركعت اوّل نماز نافله‏ى شب، و در اوّلِ دو ركعت نماز اِحْرام.(194)
و توجّه و تكبيرات هفتگانه در سه جا به صورت مؤكّد روايت شده است: از آن جمله در روايت است كه امام باقر (عليه السلام) فرمود: در سه جا نماز را با توجّه و تكبير آغاز كن، در نماز ظهر، و نماز شب، و نماز يك ركعتى وتر.(195) و در غير اين موارد از نمازهاى نافله كافى است كه براى دو ركعت، تنها يك تكبير بگويى. و اين هفت تكبير در كتاب ابن جانبه نيز روايت شده است.
علّت آغاز نماز با تكبيرهاى هفتگانه‏
در روايت آمده كه امام باقر (عليه السلام) فرمود: روزى رسول خدا (صلى الله على و آله و سلم) براى نماز از منزل بيرون آمدند، در حالى كه حسن بن علىّ (عليهماالسلام) از سخن گفتن وامانده بود، بحدّى كه بيم آن را داشتند كه اصلاً سخن نگويد و لال شود. تا اينكه رسول خدا (صلى الله على و آله و سلم) در حالى كه او را بر گردن و دوش حمل مى‏نمود، از خانه بيرون آمد و مردم در پشت حضرتش صف بستند، و حضرت او را در سمت راستشش قرار داد، پس رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) تكبير گفت و نماز را با تكبير شروع فرمود، امام حسن (عليه السلام) نيز تكبير گفت. هنگامى كه رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) و اهل بيتش تكبير او را شنيدند، حضرت دوباره تكبير گفت، و امام حسن (عليه السلام) تكبير ديگر گفت، تا اينكه هفت بار تكبير گفت، و بدين ترتيب افتتاح نماز با هفت تكبير سنّت گرديد.
اشكال و جواب‏
اگر گفته شود كه: چگونه تكبير امام حسن (عليه السلام) در حال كودكى متابعت رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) از او سنّت گرديده؟
جواب آن است كه: پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) از امام حسن (عليه السلام) متابعت ننمود، بلكه وى از رسول اللّه (صلى الله على و آله و سلم) متابعت نمود، و سخن گفتن وى بعد از خوددارى از سخن گفتن بسان معجزه‏اى از پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) و در نتيجه معجزه‏اى براى اسلام است، و به همين جهت از شرايع و احكام محسوب شده است.
جواب ديگر آنكه: هيچگاه پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) از روى هوا و هوس سخن نمى‏گفت، و سخن آن بزرگوار تنها از ناحيه خدا به او وحى مى‏شده است، بنابراين ممكن است كه خداوند - جلّ جلاله - به حضرت وحى فرموده كه اين گونه تكبير گفتن را به خاطر امام حسن - صلوات اللّه عليه - سنّت قرار دهد. [يا: وحى فرموده كه از امام حسن (عليه السلام) متابعت نموده، و آن را سنّت قرار دهد.]
همچنين در روايتى آمده است كه: آغاز تكبير نماز عيد نيز به واسطه سخن گفتن امام حسن بن علىّ (عليه السلام) بوده است، ولى شيخ طوسى در تهذيب‏(196) آن را درباره‏ى امام حسين (عليه السلام) نقل كرده است.
دعايى پيش از شروع نافله‏هاى ظهر
از جمله دعاهايى كه پيش از شروع نافله‏هاى ظهر خوانده مى‏شود، دعايى است كه جدّم ابى جعفر طوسى در مصباح كبير(197) خود ذكر نموده. به اين صورت:
أَلّلهُمَّ، إِنَّكَ لَسْتَ بِإِلهٍ اسْتَحْدَثْناكَ، وَ لا بِرَبٍّ يَبيدُ ذِكْرُكَ، وَ لا كانَ مَعَكَ شُرَكآءُ يَقْضُونَ مَعَكَ، وَ لا كانَ قَبْلَكَ مِنْ إِلهِ فَنَعْبُدَهُ وَ نَدَعَكَ، وَ لا أَعانَكَ على خَلْقِنا أَحَدٌ فَنُشْرِكَ فيكَ. أَنْتَ اللّهُ [الدَّيّانُ‏](198) لاشَريكَ لَكَ، وَ أَنْتَ الدّآئِمُ لايَزُولُ مُلْكُكَ، أَنْتَ أَوَّلُ الاْوَّلينَ وَ آخِرُ الآخِرينَ وَ دَيّانُ يَوْمِ الدّينِ، يَفْنى كُلُّ شَىْ‏ءٍ وَ يَبْقى وَجْهُكَ الْكَريمُ، لا إِله إلاّ أَنْتَ لَمْ تَلِدْ فَتَكُونَ فِى الْعِزِّ مُشارَكاً، وَ لَمْ تُولَدْ فَتَكُونَ مَوْرُوثاً هالِكاً، وَ لَمْ تُدْرِكْكَ الاَْبْصارُ فَتُقَدِّرَكَ شَبَحاً ماثِلاً، وَ لَمْ تُعاوِرْكَ زِيادَةٌ وَ لانُقْصانٌ، وَ لا تُوصَفُ بِأَيْنٍ وَ لا ثَمَّ وَ لا مَكانٍ، بَطَنْتَ فى خَفِيّاتِ الْأُمُورِ، وَ ظَهَرْتَ فِى الْعُقُولِ بِما نَرى مِنْ خَلْقِكَ مِنْ عَلاماتِ التَّدْبيرِ، أَنْتَ الَّذى سُئِلَتِ الاَْنْبيآءُ عَنْكَ فَلَمْ تَصِفْكَ بِحَدٍّ وَلا بِبَعْضٍ، بَلْ دَلَّتْ عَلَيْكَ مِنْ آياتِكَ بِما لا يَستَطيعُ الْمُنْكِرُونَ جَحْدَهُ، لاَِنَّ مَنْ كانَتِ السَّماواتُ وَالاَْرضُونَ وَ ما بَيْنَهُما فِطْرَتَهُ، فَهُوَ الصّانِعُ الَّذى بانَ الْخَلْقَ فَلا شَىْ‏ءَ كَمِثْلِهِ.
وَ أَشْهَدُ أَنَّ السَّماواتِ وَالاَْرضينَ وَ ما بَيْنَهُما آياتٌ دَليلاتٌ عَلَيْكَ، تُؤَدّى‏ عَنْكَ الْحُجَّةَ وَ تَشْهَدُ لَكَ بِالرُّبُوبِيَّةِ، مُوسَماتٍ بِبُرْهانِ قُدْرَتِكَ وَ مَعالِمِ تَدْبيرِكَ، فَأَوْصَلَتْ إِلى قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ مِنْ مَعْرِفَتِكَ ما آنَسَها مِنَ وَحْشَةِ الْفِكْرِ وَ وَسْوَسةِ الصُّدُورِ، فَهِىَ عَلَى اعْتِرافِها شاهِدَةٌ بِأَنَّكَ قَبْلَ الْقَبْلِ بِلاقَبْلٍ، وَ بَعْدَ الْبَعْدِ بِلا بَعْدٍ، إِنْقَطَعتِ الْغاياتُ دُونَكَ.
فَسُبْحانَكَ لاشَريكَ لَكَ، سُبْحانَكَ فَلا وَزيرَ لَكَ، سُبَحانَكَ لا عِدْلَ لَكَ، سُبْحانَكَ لا ضِدَّ لَكَ، سُبْحانَكَ لانِدَّلَكَ، سُبْحانَكَ لا تَأْخُذُكَ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ، سُبْحانَكَ لاتُغَيِّرُكَ الاَْزْمانُ، سُبْحانَكَ لا تَنْتَقِلُ بِكَ الاَْحْوالُ، سُبْحانَكَ لايُعْييكَ شَىْ‏ءٌ، سُبْحانَكَ إِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ، إِلاّ تَغْفِرْلى وَ تَرْحَمْنى أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ.
أَلّلهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسولِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ صَفَيّكَ وَ حَبيبِكَ وَ خاصَّتِكَ وَ أَمينِكَ عَلى وَحْيِكَ، وَ خازِنِكَ عَلى عِلْمِكَ، أَلْهادى‏ إِلَيْكَ بِإِذْنِكَ، أَلصّادِعِ بِأَمْرِكَ عَنْ وَحْيِكَ، أَلْقآئِم بِحُجَّتِكَ فى عِبادِكَ، أَلدّاعى إِلَيْكَ، أَلْمُوالى أَوْلِيآءَكَ مَعَكَ، وَالْمُعادى أَعْدآءَكَ دُونَكَ، أَلسّالِكِ جُدَدَ الرَّشادِ إِلَيْكَ، أَلْقاصِدِ مَنْهَجَ الْحَقِّ نَحْوَكَ.
أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَفْضَلَ وَ أَكْرَمَ وَ أَشْرَفَ وَ أَعْظَمَ وَ أَطْيَبَ وَ أَتَمَّ وَ أَعَمَّ وَ أَزْكى وَ أَنْمى وَ أَوْفى وَأَكْثَرَ ما صَلَّيْتَ عَلى نَبِىٍّ مِنْ أَنْبِيآءِكَ وَ مَلآئِكَتِكَ وَ رُسُلِكَ وَ عِبادِكَ الصّالِحينَ، إِنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ.
أَللّهُمَّ، اجْعَلْ صَلاتى بِهِمْ مَقْبُولَةً، وَ ذُنُوبى بِهِمْ مَغْفُورَةً، وَ سَعْيى بِهِمْ مَشْكُوراً، وَ دُعآئى بِهِمْ مُسْتَجاباً، وَ رِزْقى بِهِمْ مَبْسُوطاً، وَ انْظُرْ إِلَىَّ فى هذِهِ السّاعَةِ بِوَجْهِكَ الْكَريمَ نَظْرَةً أَسْتَكْمِلُ بِهَا الْكَرامَةَ عِنْدَكَ، ثُمَّ لاتَصْرِفْهُ عَنّى أَبَداً، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ،

- خداوندا، براستى كه تو معبودى نيستى كه ما تو را آفريده انگاشته باشيم، و پروردگارى نيستى كه يادت فنا پذير باشد، و شريكى ندارى كه همراه با تو حكم براند، و معبودى پيش از تو نبوده كه ما او را بپرستيم و تو را رها كنيم، و اَحَدى در آفريدن ما، ياور تو نبوده كه ما او را شريك تو قرار دهيم، تويى خداوند بسيار پاداش دهنده‏] كه شريكى براى تو نيست، و تويى پايدار و جاودانى كه هرگز سلطنتت زوال نمى‏پذيرد، تويى اوّل اوّلين و آخر آخرين و بسيار پاداش دهنده‏ى روز جزا، هر چيز نابود مى‏شود و وجه [و اسماء و صفات‏] بزرگوار تو باقى مى‏ماند، معبودى جز تو نيست، نه زاده‏اى تا كسى و در عزّت و سرافرازى شريك تو باشد، و نه زاده شده‏اى تا كسى و از تو ارث ببرد و نابود گردى، و ديده‏ها تو را درك نمى‏كنند تا تو را به صورت شَبحَ ايستاده [يا: آشكار] فرض كنند، و افزودنى و كاستى بر تو عارض نمى‏شود، و به كجايى و آنجايى و داشتن مكان توصيف نمى‏شوى. در امور مخفى نهان گشته، و در عقلها - به واسطه‏ى نشانه‏هاى تدبير و كاردانى كه در آفريده‏هايت مى‏بينيم - آشكارى، تويى خداوندى كه از پيامبران پيرامون تو پرسيدند و ايشان تو را به داشتن حدّ و مرز و و داشتن اجزاء توصيف ننمودند، بلكه نشانه‏ها و آياتت به گونه‏اى بر تو راهنمايند كه منكران نمى‏توانند آن را انكار نمايند؛ زيرا كسى كه آسمانها و زمينها و آنچه در بين آنهاست آفريده‏ى او باشد، تنها او صانعى است كه با مخلوقات فرق دارد و لذا چيزى همانند او نيست.
و گواهى مى‏دهم كه آسمانها و زمينها و آنچه در بين آنهاست نشانه‏هايى هستند كه بر تو راهنمايند، حجّت و دليل را از جانب تو ادا نموده و به ربوبيّت تو گواهى مى‏دهند، و داغ و نشانه‏ى بُرهانِ قدرت و نشانه‏هاى تدبير و كاردانى‏ات را با خود دارند، و لذا به گونه‏اى معرفت و شناختت را به دلهاى مؤمنان رسانيده‏اند كه آنان را از تنهايى و وحشت انديشه و وسوسه‏ى دلها رهانيده و مونس آنان گرديده‏اند، بنابراين، آنها [يعنى آسمانها و زمينها و آنچه در بين آنهاست‏] با اعتراف خويش شهادت مى‏دهند كه تو پيش از پيش بوده‏اى بدون اينكه پيشى براى تو فرض شود، و بعد از بعد خواهى بود بى آنكه بعد بودن براى تو فرض شود، تمام غايتها در نزد تو پايان پذيرفته است.
پس پاك و منزّهى تو شريكى براى تو نيست، پاك و منزّهى تو وزيرى براى تو نيست، پاك و منزّهى تو و همتايى براى تو نيست، پاك و منزّهى تو و ضدّى براى تو نيست، پاك و منزّهى تو مشابهى براى تو نيست، پاك و منزّهى تو هيچگاه چرت و خواب تو را نمى‏گيرد، پاك و منزّهى تو و زمانها تو را تغيير نمى‏دهند، پاك و منزّهى تو و حالات تو را دگرگون نمى‏سازند، پاك و منزّهى تو و هيچ چيز نمى‏تواند تو را ناتوان سازد، پاك و منزّهى تو، براستى كه من از ستمكاران بودم، اگر مرا نيامرزى و رحم نيآرى، از زيانكاران خواهم بود.
خداوندا، بر حضرت محمّد درود فرست، هم او كه بنده و فرستاده و پيامبر و برگزيده و دوست و ويژه‏ى درگاه و امين تو بروحى، و گنجينه دار دانش تو بود، هم او كه به اذن تو مردم را به سوى تو رهنمون گرديد، و به دستور تو وحى‏ات را كاملاً آشكار، و حجّتت را در ميان بندگانت برپا نموده، و به سوى تو دعوت فرمود، و همراه با تو دوستانت را دوست، و دشمنانت را دشمن گرفت، و راههاى شوسه‏ى رشد و هدايت به سوى تو را پيمود، و راه روشن حقّ به سوى تو را طىّ نمود.
خداوندا، برترين و گرامى‏ترين و با شرافت‏ترين و بزرگترين و خوشترين و كاملترين و شاملترين و پاكيزه‏ترين و بالنده‏ترين و كاملترين، و بيشترين درودهايى را كه بر پيامبرى از پيامبران و فرشتگان و فرستادگان و بندگان شايسته‏ات فرستاده‏اى، بر او بفرست، براستى كه ستوده و بلند پايه‏اى.
خداوندا، نماز مرا به واسطه‏ى آنان قبول، و گناهانم را آمرزيده، و سعى و كوششم را مورد سپاس، و دعايم را مستجاب گردان، و روزى‏ام را وسعت ده. و در اين لحظه و ساعت با روى [و اسماء و صفات‏] گرامى‏ات يك نظر رحمتى به من افكن، نگريستى كه به واسطه‏ى آن در نزد تو به كمال كرامت نايل گردم، سپس نظرت را هيچگاه از من برنگردان. به رحمتت، اين مهربانترين مهربانها. 
و بعد از خواندن اين نافله‏ى ظهر را شروع مى‏كنى.

7 - كيفيّت انجام نافله‏هاى ظهروتعقيب و دعا وابتهال‏وتضرّح مخصوص بعداز هر دو ركعت‏ازآن‏
به همان صورتى كه شرح و تفصيل آن گذشت‏(199) بنده بايد با ذلّت و بندگى و مراقبه‏ى خداوند - جلّ جلاله - در امور خرد و كلان خود بپا خاسته، و در حالى كه توجّه مى‏كند كه در برابر مولاى خويش قرار گرفته و وى را مى‏بيند، رو به قبله مى‏بايستد، و با حالت شكستگى و خضوع براى معبود خويش، در حال قيام نماز به جاى سجده‏اش نگاه كند، و فاصله‏ى ميان دو گامش تقريباً به اندازه‏ى چهار انگشت باشد، و نيّت كند: كه: نافله‏ى ظهر را به جهت استحبابش به جا مى‏آورم در حالى كه بدين وسيله خداوند - جلّ جلاله - از آن جهت كه زيبنده‏ى پرستش است، عبادت مى‏كنم. سپس دستهايش را تا لاله‏ى دو گوش خود بالا برده و يك بار تكبير بگويد، و با وقار آنها را بر روى پهلوهايش پايين آورد، سپس به همين صورت تكبير دوّم و سوّم را گفته و بعد از تكبير سوّم، در حالى كه دستانش را به صورت برخى از انواع حالات دعا كننده كه پيشتر شرح داديم‏(200)، بالا برده و دعايى را كه از امام صادق (عليه السلام) بعد از تكبير سوّم روايت شده است بخواند، كه:
أَللّهُمَّ، أَنْتَ الْمَلِكُ الْحَقُّ [الْمُبينُ‏]، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، سُبْحانَكَ وَ بِحَمْدِكَ، عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسى، فَاغْفِرْلى ذَنْبى، إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أَنْتَ.
- خدايا، تويى پادشاه و فرمانرواى حقِّ [آشكار]، معبودى جز تو نيست، تو را همراه با حمد و ستايشت، به پاكى و منزّه بودن از آلايشها مى‏خوانم، عمل ناپسند انجام دادم و به خود ستم نمودم، پس گناهم را بيامرز، كه بى‏گمان جز تو كسى گناهان را نمى‏آمرزد.
سپس به صورتى كه ياد آور شديم، دو تكبير ديگر را بگويد، و دستهايش را بالا ببرد، و با دل و زبان و تمام وجود و با تمام توان به دعوت خداوند - جلّ جلاله - لبّيك گفته و آن را اجابت كند، كه مولايمان امام زين العابدين (عليه السلام) در حال گفتن لبّيك حجّ بيهوش گرديد؛ زيرا اگر بنده در حالى كه دلش به غير او مشغول است و با تمام وجود بر خدا توجّه ندارد، به خداوند - جلّ جلاله - لبّيك بگويد، به دروغ لبّيك گفته است، بنابراين بايد كاملاً از اين امور بر حذر بوده و قلب و تمام قواى خود را بدان مكلّف است جمع نموده و با تمام توان به اين صورت لبّيك بگويد:
لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ، وَ الْخَيْرُ فى يَدَيْكَ، وَالشَّرُّ لَيْسَ إِلَيْكَ، وَالْمَهْدِىُّ مَنْ هَدَيْتَ، عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدَيْكَ، مِنْكَ وَ بِكَ وَ إِلَيْكَ، لا مَلْجَأَ وَ لا مَنْجى وَ لا مَفَرَّ مِنْكَ إِلاّ إِلَيْكَ، سُبْحانَكَ وَ حَنانَيْكَ، سُبْحانَكَ رَبَّ الْبَيْتِ.
- آرى و آرى، خير تنها در دو دست [جلال و جمال‏] توست، و شرّ و بدى را به سوى تو راهى نيست، و هدايت شده كسى است كه تو راهنمايى‏اش فرموده باشى، منم بنده و بنده زاده‏ى تو، از تو به و وسيله‏ى تو و به سوى تو مى‏گريزم، هيچ پناهگاه و محلّ نجات و گريزگاهى از تو جز به سوى تو نيست، پاك و منزّه و مهربانى، پاك و منزّهى اى پروردگار خانه‏ى كعبه. 
سپس به صورتى كه اشاره نموديم دو تكبير ديگر را بگويد و نيز توجّه نموده و بگويد:
وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ عَلى مِلَّةِ إِبْراهيمَ وَ دينِ مُحَمَّدٍ وَ مِنْهاجِ عِلِىٍّ حَنيفاً مُسْلِماً، وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ، إِنَّ صَلاتى وَ نُسُكى وَ مَحْياىَ وَ مَماتى للَّهِ‏ِ رَبِّ الْعالَمينَ، لا شَريكَ لَهُ، وَ بِذلِكَ أُمِرْتَ، وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمينَ، أَعُوذُ بِاللَّهِ‏ِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ.
- روى و تمام وجود خويش را به سوى پديد آورنده‏ى آسمانها و زمين نمودم، بر اساس آيين حضرت ابراهيم و دين حضرت محمّد و روش حضرت علىّ (عليه السلام)، در حالى كه استوار و تسليم هستم، و هرگز از مشركان نيستم. براستى كه نماز و عبادتها و زندگانى و مردنم از آنِ خداوندى است كه پروردگار عالميان مى‏باشد، شريكى براى او نيست، و به اين دستور داده شده‏ام، و از مسلمانان هستم، پناه مى‏برم به خدا از گزند شيطان رانده شده. 
سپس سوره‏ى حمد و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد را آهسته و با حالت اخفات بخواند، البتّه بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم را در تمام نمازها بلند و با حالت جهر مى‏خواند، سپس به صورتى كه پيش از اين شرح داديم تكبير ركوع را بگويد و با حالت خشوع و خضوع ركوع مى‏كند، و در حال ركوع به ميان دو پايش نگاه كند، و با حالت افتادگى و فروتنى كه پيش از اين نگاشتيم‏(201) دعايى را كه محمّد بن يعقوب از امام باقر (عليه السلام) نقل نموده - و به روايت ديگر مطالب افزون بر آن را دارد - در حال ركوع بگويد، كه:
أَللّهُمَّ، لَكَ رَكَعْتُ، وَ لَكَ خَشَعْتُ، وَ بِكَ آمَنْتُ، وَ لَكَ أَسْلَمْتُ، وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، وَ أَنْتَ رَبّى، خَشَعَ لَكَ سَمْعى وَ بَصَرى وَ مُخّى وَ عَصَبى وَ عِظامى وَ ما أَقَلَّتْ [يا: ما أَقَلَّتْهُ‏] قَدَماىَ، للَّهِ‏ِ رَبِّ الْعالَمينَ.
- خدايا، تنها براى تو ركوع نمودم، و فقط براى تو خشوع و فروتنى نمودم، و تنها به تو ايمان آورده و تسليم تو شده و بر تو توكّل نمودم، و تويى پروردگارم، چشم و گوش و مغز و عصب و استخوانهايم و تمام آنچه قدمهايم آن را حمل مى‏كند، [يعنى تمام اعضاى بدنم‏] براى تو خشوع و فروتنى نموده، براى خداوندى كه پروردگار عالميان است. 
سپس هفت بار بگويد:
سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ.
- همراه با حمد و ستايش، پاك و منزّه مى‏دانم پروردگار بزرگم را.
البتّه هفت بار گفتن افضل و بهتر است، پنج يا سه بار گفتن آن نيز كفايت مى‏كند، و اكتفا نمودن بر يك بار نيز جايز است. بعد از آن سر از ركوع برداشته و راست بايستد به گونه‏اى كه تمام اعضايش به همان حالى كه در حالت ايستاده بود برگردد، و در تمام اين حالات متذكّر اين مطلب مى‏شود كه در پيشگاه خداوند - جلّ جلاله - است، و اينكه اين ركوع و خضوع براى عظمت و جلالت او، و براى پرستش او به جهت ذات اوست‏(202)، و اينكه اين سر بلندكردن نيز به امر او، و به خاطر اوست، و بگويد:
سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، أَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ، أَهْلِ الْكِبْرِيآءِ [وَالْعَظَمَةِ] وَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ.
- خداوند، ستايش هركس را كه ستايش او را بكند مى‏شنود، سپاس خدايى را كه پروردگار عالميان است، خداوندى كه اهل كبرياء و بزرگمنشى [و عظمت‏] و بخشش و كبر و سركشى است.
سپس همراه با گفتن تكبير، دستهايش را به همان صورتى كه يادآور شديم بلند نموده و با حالت خضوع و خشوع و فروتنى، در برابر خداوند - جلّ جلاله - به خاطر ذات او - جلّ جلاله - به سجده مى‏رود، و ابتدا دو دست خود را بر زمين برمى‏گذارد، و بر هفت استخوان بدن - يعنى پيشانى و دو دست و دو زانو و قسمتى از سر انگشتان دو پا - سجده مى‏كند، و سر بينى‏اش را نيز از روى خاكسارى و بندگى بر خاك قرار مى‏دهد، و حالت تجافى را حفظ نموده و هيچ قسمت از بدنش را بر روى قسمت ديگر نمى‏گذارد، و با نيّت صادق و باطن خالص و پاك و از روى عبوديّت بندگى كه پيش از اين ذكر نموديم‏(203)، دعايى را كه محمّد بن يعقوب و غير او از امام صادق (عليه السلام) روايت نموده‏اند - و به روايت ديگر مطالب افزون بر آن دارد - بخواند كه:
أَللّهُمَّ، لَكَ سَجَدْتُ، وَ بِكَ آمَنْتُ، وَ لَكَ أَسْلَمْتُ، وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، وَ أَنْتَ رَبّى، سَجَدَ لَكَ سَمْعى وَ بَصَرى وَ شَعْرى وَ عَصَبى وَ مُخّى وَ عِظامى، سَجَدَ وَجْهِىَ الْبالِى الْفانى لِلَّذى خَلَقَهُ وَ صَوَّرَهُ وَ شَقَّ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ، تَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ.
- خداوندا، تنها براى تو سجده نمودم، و فقط به تو ايمان آورده، و تسليم تو شده، و بر تو توكّل نمودم، و تويى پروردگارم، گوش و چشم و موى و عصب و مغز و استخوانهايم براى تو سجده نموده است. روى [و تمام وجود] پوسنده و فناپذيرم براى كسى كه آن را آفريد و صورت نگارى نموده و براى او گوش و چشم قرار داده، سجده نموده است. منزّه و بلند مرتبه باد خداوند، كه بهترين آفرينندگان مى‏باشد. 
سپس هفت بار بگويد:
سُبْحانَ رَبِّىَ الاَْعْلى وَ بِحَمْدِهِ.
- همراه با حمد و ستايش، پاك و منزّه مى‏دانم پروردگار والا و برتر خود را.
البتّه جايز است كه بر پنج يا سه يا يك بار بسنده نمايد. بعد با حالت وقار و به آرامى سر از سجده برداشته و بر روى ران چپ خويش مى‏نشيند، به گونه‏اى كه پشت پاى چپش بر روى پاى راستش قرار بگيرد. و مى‏گويد:
أَللّهُمَّ، اعْفُ عَنّى، وَ اغْفِرْلى، وَ ارْحَمْنى، وَاجْبُرنى [يا: وَ أَجِرْنى‏]، وَ اهْدِنى، [وَ] إِنّى لِما أَنْزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ.
- خدايا، از من درگذر، و مورد مغفرت و رحمت خويش قرارم ده، و مرا بى‏نياز [و يا: اصلاح، ويا: پاداشم عنايت‏] فرما، و هدايتم نماى، كه من به آنچه براى من از خير و خوبى نازل فرموده‏اى، نيازمندم.
البتّه مى‏تواند دعاى ديگرى را بخواند، و هرگاه دعا را تمام كرد، به صورتى كه يادآور شديم دو دستش را همراه با گفتن تكبير بالا برده، و براى انجام سجده پايين مى‏آيد، و دعا و ذكرى را كه مشروحاً بيان نموديم گفته، و بعد با حالت وقار مى‏نشيند، سپس آنچه را كه محمّد بن يعقوب كلينى از امام صادق (عليه السلام) روايت نموده، مى‏گويد. كه فرمود: هرگاه خواستى پس از انجام يك ركعت بپاخيزى، بر كف دستهاى خويش تكيه بده و بگو:
بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ أَقوُمُ وَ أَقْعُدُ.
- به دگرگون كردن و نيرو و قدرت خداوند برمى‏خيزم و مى‏نشينم.
كه علىّ (عليه السلام) نيز چنين مى‏نمودند.(204)
و ابتدا سوره‏ى حمد و سپس سوره‏ى قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِروُن را آهسته و با حالت اخفات مى‏خواند، و پس از فراغت از آنها به همان صورتى كه پيش از اين يادآور شديم، يعنى با حالت ذلّت و عبوديّت و حضور خاطر و قلب و توجّه به اينكه در پيشگاه جلال بزرگوار و معظّم الهى قرار دارد، دو دستش را براى گفتن قنوت بالا مى‏برد.
و مستحبّ است كه در قنوت كلمات فَرَج را بخواند، و ما آن را پيش از اين ضمن تلقين محتضر ذكر نموديم، اينك نيز يادآور مى‏شويم تا براى جويندگان راحت‏تر باشد. در قنوت خويش مى‏گويد:
لا إِلَهِ إِلاَّ اللَّهُ الْحَليمُ الْكَريمُ، لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ، سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الاَْرَضينَ السَّبْعِ وَ ما فيهِنَّ و ما بَيْنَهُنَّ [وَ ما فَوْقَهُنَ‏] وَ ما تَحْتَهُنَّ، وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ، وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلينَ، وَ الْحَمْدُللَّهِ‏ِ رَبِّ الْعالَمينَ.
- معبودى جز خداوند بردبار بزرگوار نيست، معبودى جز خداوند بلند مرتبه‏ى بزرگ نيست، پاك و منزّه است خداوندى كه پروردگار آسمانها و زمينهاى هفتگانه و تمام آنچه در آنها و در ميان آنها [و بالا] و زير آنها وجود دارد، و پروردگار عرش بزرگ مى‏باشد. و درود بر فرستادگان، و ستايش براى خداوندى كه پروردگار عالميان است. 
سپس براى بزرگوارترين و عزيزترين خلايق‏(205) در نزد خداوند - جلّ جلاله - دعا مى‏كنى، تا خداوند درهاى دعا را به روى تو بگشايد، و گرنه آن بزرگوار از دعاى تو بى‏نياز است و نيازى به آن ندارد.
بعد از آن به هر چه نياز دارد به صورتى كه خداوند - جلّ جلاله - او را بدان رهنمون مى‏گردد، دعا مى‏نمايد، سپس ركوع و دو سجده را درست به همان صورتى كه در ركعت اوّل بجا آورد انجام مى‏دهد.
وقتى سر از سجده‏ى دوّم برداشت، به كيفيّتى كه توضيح داديم مى‏نشيند سپس مى‏گويد:
بِسْمِ اللّهِ وِ بِاللَّهِ، وَالاَْسْمآءُ الْحُسْنى كُلُّها للَّهِ‏ِ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ تَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ فى أُمَّتِهِ، وَ ارْفَعْ دَرَجَتهُ.
- به نام خدا، و به [وسيله‏ى‏] خدا، و نيكوترين نامها [و كمالات ]همگى از آن خداست، گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خداوند وجود ندارد، كه يگانه است و شريكى براى او نيست، و گواهى مى‏دهم كه حضرت محمّد بنده و رسول خداست، خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و شفاعت او را درباره‏ى اُمّتش بپذير، و درجه و منزلتش را بلند گردان. 
و اگر تنها بر شهادت به يگانگى خداوند - جلّ جلاله - و رسالت حضرت محمّد -(صلى الله على و آله و سلم) -، و صلوات بر او و خاندانش(عليهم‏السلام) - عليهم السّلام - بسنده نمايد، كافى است.
سپس سلام نماز را رو به قبله مى‏گويد، و با گوشه‏ى دو چشم به سمت راست اشاره نموده و مى‏گويد:
أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.
- سلام و رحمت و بركتها و خيرات خداوند بر شما باد.
تعقيبات و دعاهاى نافله‏هاى ظهر
1 - در حالتى كه دو دستش را به سوى لاله‏ى دو گوش خود بالا مى‏برد، سه بار تكبير مى گويد، سنّت مؤكّدى كه پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) در برخى از بشارتهايى كه به آن بزرگوار داده شده، آن را سنّت قرار داد.
3 - سپس شروع مى‏كند به گفتن تسبيح حضرت زهراء، فاطمه، دختر رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) كه عبارت است از سى و چهار بار تكبير و سى‏وسه بار حمد و سى‏وسه بار تسبيح، همان گونه كه در روايت آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: هنگام گفتن تسبيح حضرت فاطمه(عليهاالسلام) ابتدا سى وچهار بار تكبير، و سپس سى و سه بار حمد، و سپس سى و سه بار تسبيح مى‏گويى.
فضيلت تسبيح حضرت زهراء(عليهاالسلام)
در روايتى آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: تسبيح حضرت فاطمه(عليهاالسلام) در تعقيب نمازها، از خواندن هزار ركعت نماز [نافله ]در هر روز در نزد من محبوبتر است.
البتّه ترتيب تسبيح حضرت فاطمه (عليهاالسلام) به گونه ديگرى نيز روايت شده است، چنانكه در حديث آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: هركس [بخواهد ]تسبيح حضرت زهراء، فاطمه(عليهاالسلام) را بگويد، ابتدا سى و چهار بار تكبير گفته، و بعد سى‏وسه بار تسبيح مى‏گويد، و تسبيح را به تكبير متّصل مى‏كند، و بعد سى‏وسه بار حمد مى‏گويد و حمد را به تسبيح متّصل مى‏كند.
و بعد از آنكه أَلْحَمْدُللَّهِ‏ِ تسبيح حضرت فاطمه زهرا(عليهاالسلام) را به پايان برد مى‏گويد:
لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ، إِنَّ اللَّهَ وَ مَلآئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ، يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا، صَلُّوا عَلَيْهِ، وَ سَلِّمُوا تَسْليماً.(206) لَبَّيْكَ رَبَّنا وَ سَعْدَيْكَ. أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍٍ وَ عَلى أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلى ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ، وَ السَّلامُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ، وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ التَّسْليمَ مِنّا لَهُمْ وَ الاِْئْتِمامَ [يا:الاِْيمانَ ]بِهِمْ وَ التَّصديقَ لَهُمْ، رَبَّنا، آمَنّا وَ صَدَّقْنا وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ وَ آلَ الرَّسُولَ، فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدينَ،
أَللّهُمَّ، صُبَّ عَلَيْنَا الرِّزْقَ صَبّاً صَبّاً، بَلاغاً لِلْآخِرَةِ وَ الدُّنْيا، مِنْ غَيْرِ كَدٍّ وَ لا نَكَدٍ وَ لا مَنٍّ مِنْ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ، إِلاّ سَعَةً مِن رِزْقِكَ وَ طيباً مِنْ وُسْعِكَ مِنْ يَدِكَ الْمَلاْى عِفافاً، لا مِنْ أَيْدى لِئآمِ خَلْقِكَ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ.
أَللّهُمَّ اجْعَلِ النُّورَ فى بَصَرى، وَ الْبَصيرَةَ فى دينى، وَ الْيَقينَ فى قَلْبى، وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى، وَ السَّعَةَ فى رِزْقى، وَ ذِكْرَكَ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ عَلى لِسانى، وَالشُّكْرَ لَكَ أَبَداً ما أَبْقَيْتَنى. أَللّهُمَّ، لاتَجِدْنى حَيْثُ نَهَيْتَنى، وَ بارِكْ لى فيما أَعْطَيْتَنى، وَ ارْحَمْنى إِذا تَوَفَّيْتَنى، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ.
- معبودى جز خدا نيست، براستى كه خداوند و ملائكه‏اش تقاضاى رحمت بر پيامبر اكرم‏[(صلى الله على و آله و سلم) ]مى‏كنند، اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، براى او درخواست رحمت كنيد، و براستى تسليم او شويد. آرى، اى پروردگار ما آرى، خداوندا، بر محمّد و آل محمّد و بر اهل بيت و فرزندان حضرت محمّد درود فرست، و سلام و درود و رحمت و بركات خداوند بر او و ايشان باد، و گواهى مى‏دهم كه ما بايد تسليم آنان شويم، و به ايشان اقتدا كنيم، [يا: ايمان آوريم‏]، و ايشان را تصديق كنيم. پروردگارا، ايمان آورديم و تصديق نموديم و از پيامبر و خاندان او پيروى نموديم، پس ما را از جمله‏ى شاهدان و گواهان بنويس.
خدايا، روزيى كه ما را به [خواسته‏هاى‏] آخرت و دنيا برساند، بسيار بسيار بر ما فرو بار، بدون اينكه بسيار و سخت بكوشيم و كم بدست آوريم، و يا كسى از آفريدگانت بر ما منّت نهد، بلكه روزى وسيع و گسترده و پاكيزه‏ات را از دست پُرتر رحمت خويش همراه با پاكدامنى، و نه از دست خلايق پستت [به من ارزانى دار].
خداوندا، در ديده‏ام روشنايى، و در دينم بصيرت و روشندلى، و در عملم اخلاص، و در روزى‏ام وسعت، و يادت را در شبانه روز بر زبانم قرار ده، و سپاسگزارى از خويش را پيوسته و تا زمانى كه [در اين دنيا] پاينده‏ام داشته‏اى، ارزانى‏ام دار، خداوندا، هرگز مرا در آنجا كه نهى فرموده‏اى [يعنى گناهان و غفلت‏] نياب، و آنچه را كه عطا فرموده‏اى پر خير و بركت گردان، و هنگامى كه جانم را مى‏ستانى بر من رحم آر، براستى كه تو بر هر چيز توانايى. 
خداوند، تمام گناهان او را آمرزيده، و از همان روز و ساعت و لحظه و ماه و سال تا سال ديگر از نادارى و نيازمندى و ديوانگى و جذام و پيسى و از مرگ بد، و از هر گرفتارى و بلايى كه از آسمان به زمين فرو مى‏آيد عافيت مى‏بخشد. و براى او در برابر اين عمل شهادت به كلمه‏ى اخلاص لا إِلَه إِلاَّ اللَّه همراه با ثواب آن تا روز قيامت نوشته مى‏شود، كه ثواب و پاداش آن مسلّماً بهشت است.
راوى مى‏گويد: عرض كردم: آيا اين ثوابها و نتايج براى كسى است كه آن را در هر روز، تا يك سال بگويد؟ فرمود: خير، اينها براى كسى است كه از امسال تا سال ديگر يك بار آن را گفته باشد، همه‏ى آن ثوابها براى او نوشته مى‏شود، و تا مثل همان روز و ساعت و ماه از امسال تا سال ديگر كه گردش خورده و فرا رسد، او را كفايت مى‏كند.
3 - جمله دعاهايى كه سزاوار است انسان بعد از سلام همه نافله‏هاى ظهر بخواند، اين دعاست كه:
أَللّهُمَّ، إِنّى ضَعيفٌ فَقَوِّ[نى‏] فى رِضاكَ ضَعْفى، وَ خُذْ إِلَى الْخَيْرِ بِناصِيَتى، وَاجْعَلِ الاِْيمانَ مُنْتَهى رِضاىَ، وَ بارِكْ لى فيما قَسَمْتَ لى، وَ بَلِّغْنى بِرَحْمَتِكَ كُلَّ الَّذى أَرْجُو مِنْكَ، وَاجْعَلْ لى وُدّاً وَ سُرُوراً لِلْمُؤْمِنينَ، وَ عَهْداً عِنْدَكَ.
- خداوندا، براستى كه من ناتوانم، پس در خشنودى خويش ناتوانى‏ام را مبدّل به نيرومندى گردان، و [موى‏] پيشانى [و تمام وجودم ]را بگير و به سوى خير و خوبى [رهسپارساز]، و ايمان را منتهاى خشنودام قرار ده، و آنچه را كه براى من قسمت و مقدّر فرموده‏اى مبارك گردان، و با رحمت خويش مرا به تمام آنچه كه از تو آرزو دارم نايل گردان، و دوستى من و شادمانى از من را در [دل‏] مؤمنان، و عهد و پيمانى در نزد خويش [براى من‏] قرار ده. 
4 - از جمله دعاهايى كه در تعقيب هر دو ركعت از نوافل ظهر خوانده مى‏شود اين دعاست، كه آن را با صداى بلند مى‏خوانى:
رَبِّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَجِرْنى مِنَ السَّيِّئآتِ، وَ اسْتَعْمِلْنى عَمَلاً بِطاعَتِكَ، وَارْفَعْ دَرَجَتى بِرَحْمَتِكَ، يَا أَللَّهُ، يا رَبِّ، يا رَحْمنُ، يارَحيمُ، يا حَنّانُ، يا مَنّانُ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، أَسْأَلُكَ رِضاكَ وَ جَنَّتَكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ نارِكَ وَ سَخَطِكَ، أَسْتَجيرُ بِاللَّهِ مِنَ النّارِ.
- پروردگارا، بر محمّد و آل او درود فرست، و مرا از گناهان و بديها در پناه خويش درآور، و در عمل به طاعت خويش بكارم گير، و منزلتم را به رحمت خويش بلند گردان، اى خدا، اى پروردگار، اى رحمان، اى رحيم، اى بسيار مهربان، اى بسيار بخشنده، اى صاحب بزرگى و بزرگوارى، از تو خشنودى و بهشتت را خواهانم، و از آتش جهنّم و ناخشنودى‏ات به تو پناه مى‏برم، به خدا پناه مى‏برم از آتش جهنّم. 
5 - اينك روايتى مفصّل پيرامون دعاهايى كه در تعقيب هر دو ركعت از نافله‏هاى ظهر خوانده مى‏شود، ذكر مى‏كنيم:
عبداللَّه بن حسن بن حسن به نقل از مادرش فاطمه، دختر امام حسن(عليهاالسلام) از پدر بزرگوارش حسن بن على - صلوات اللَّه عليهما - روايت مى‏كند كه: رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) پيوسته اين دعا را بين دو ركعت از نماز نافله‏ى ظهر مى‏خواندند:
دعاى بعد از دو ركعت اوّل:
أَللّهُمَّ، أَنْتَ أَكْرَمُ مَأْتِىٍّ، وَ أَكْرَمُ مَزُورٍ، وَ خَيْرُ مَنْ طُلِبَ إلَيْهِ الْحاجاتُ، وَ أَجْوَدُ مَنْ أَعْطى، وَ أَرْحَمُ مَنِ اسْتُرْحِمَ، وَ أَرْؤَفُ مَنْ عَفى، وَ أَعَزُّ مِنْ اعْتُمِدَ، أَللّهُمَّ، بى إِلَيْكَ فاقَةٌ، وَ لى إِلَيْكَ حاجاتٌ، وَلَكَ عِنْدى طَلِباتٌ مِنْ ذُنُوب أَنا بِها مُرْتَهِنٌ، وَ قَدْ أَوْقَرَتْ ظَهرى وَ أَوْبَقَتْنى، وَ إِنْ لا تَرْحَمْنى وَ تَغْفِرْلى، أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ. أَللّهُمَّ اعْتَمَدْتُكَ فيها تآئِباً إِلَيْكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اغْفِرْلى ذُنُوبى كُلَّها قَديمَها وَ حَديثَها، سِرَّها وَ عَلانِيَتَها، خَطَأها وَ عَمْدَها، صَغيرَها وَ كَبيرَها، وَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ أَنَا مُذِنْبُهُ، مَغْفِرَةً عَزْماً جَزْماً لا تُغادِرُ ذَنْباً واحِداً، وَ لا أَكْتَسِبُ بَعْدَها مُحَرَّماً أَبَداً، وَاقْبَلْ مِنِّى الْيَسيرَ مِنْ طاعَتِكَ، وَ تَجاوَزْ لى [يا: تَجاوَزْنى ]عَنِ الْكَثيرِ [يا: الْكَبيرِ ]مِنْ مَعْصِيَتِكَ، يا عَظيمُ، إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الْعَظيمَ إِلاَّ الْعَظيمُ، يَسْأَلُهُ مَنْ فِى السَّمواتِ وَالاَْرْضِ، كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فى شَأْنٍ، يا مَنْ هُوَ كُلَّ يَوْمٍ فى شَأْنِ، صَلِّ عَلى‏مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاجْعَلِ لى فى شَأْنِكَ شَأْنَ حاجَتى، [يا: وَاقْضِ فى شَأْنِكَ حاجَتى‏]، وَ حاجَتى هِىَ فَكاكُ رَقَبَتى مِنَ النّارِ، وَالاَْمانُ مِنْ سَخَطِكَ، وَالْفَوْزُ بِرِضْوانِكَ وَ جَنَّتِكَ، وَ صَلِّ عَل ى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ امْنُنْ بِذلِكَ عَلَىَّ وَ بِكُلِّ ما فيهِ صَلاحى، أَسْأَلُكَ بِنُورِكَ السّاطِعِ فِى الظُّلُماتِ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تُفَرَّقَ بَيْنَى وَ بَيْنَهُمْ فِى الدُّنْيا وَالْآخِرَة، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ.
أَللّهُمَّ، وَاكْتُبْ لى عِتْقاً مِنَ النّارِ مَبْتُولاً، وَاجْعَلْنى مِنَ الْمُنيبينَ إِلَيْكَ، أَلتّابِعينَ لاَِمْرِكَ، أَلُْمخْبِتينَ الَّذينَ إِذا ذُكِرْتَ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ، وَ الْمُسْتَكْمِلينَ مَناسِكَهُمْ، وَالصّابِرينَ فِى الْبَلآءِ، وَالشّاكِرينَ فِى الرَّخآءِ، وَالْمُطيعينَ لاَِمْرِكَ فيما أَمَرْتَهُمْ بِهِ، وَ الْمُقيميَن الصَّلاةَ، وَالْمُؤْتينَ الزَّكاةَ، وَالْمُتَوَكِّلينَ عَلَيْكَ. أَللّهُمَّ، أضْعِفْ لى [يا: أَضْعِفْنى.](207) - يا كَريمُ، - كَرامَتَكَ، وَ أَجْزِل لى عَطِيَّتَكَ، وَالْفَضيلَةَ لَدَيْكَ، وَالرّاحَةَ مِنْكَ، وَالْوَسيلَةَ إِلَيْكَ، وَالْمَنْزِلَةَ عِنْدَكَ، ما تَكفينى بِهِ كُلَّ هَوْلٍ دُونَ الْجَنَّةِ، وَ تُظِلُّنى فى ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لاظِلَّ إِلاّ ظِلُّكَ، وَ تُعَظِّمُ نُورى، وَ تُعْطينى كِتابى بِيَمينى، وَ تُضْعِفُ حِسابى [يا: حَسَناتى‏]، وَ تَحْشُرُنى فى أَفْضَلِ الْوافِدينَ إِلَيْكَ مِنَ الْمُتَّقينَ، تُسْكِنّى [يا: وَ تُسْكِنُنى‏] فى عِليِّينَ، وَاجْعَلْنى مِمَّنْ تَنْظُرُ إِلَيْهِ بِوَجْهِكَ الْكَريمِ، وَ تَتَوَفّانى وَ أَنْتَ عَنّى راضٍ، وَأَلْحِقْنى بِعِبادِكَ الصّالِحينَ. أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَاقْبِلْنى بِذلِكَ كُلِّهِ مُفْلِحاً مُنْجِحاً، قَدْ غَفَرْتَ لى خَطاياىَ وَ ذُنُوبى كُلَّها، وَ كَفَّرْتَ عَنّى سَيِّئآتى، وَ حَطَطْتَ عَنّى وِزْرى، وَ شَفَّعْتَنى فى جَميعِ حَوآئِجى فِى الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ فى يُسْرِ مِنْكَ و عافِيَةٍ. أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ تَخْلِطْ بِشَىْ‏ءٍ مِنْ عَمَلى وَ لا بِما تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ رِيآءً وَ لا سُمْعَةً وَ لا أَشَرَاً وَ لا بَطَراً، وَاجْعَلْنى مِنَ الْخاشِعينَ لَكَ.
أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعْطِنِى السَّعَةَ فى رِزْقى، وَالصَّحَّةَ فى جِسْمى، وَ الْقُوَّةَ فى بَدَنى عَلى طاعَتِكَ وَ عِبادَتِكَ، وَ أَعْطِنى مِنْ رَحْمَتِكَ وَ رِضْوانِكَ وَ عافِيَتِكَ ما تُسَلِّمُنى بِهِ مِنْ كُلِّ بَلآءِ الْآخِرَةِ وَالدُّنْيا، وَارْزُقِنى الرَّهْبَةَ مِنْكَ، وَالرَّغْبَةَ إِلَيْكَ، وَالْخُشُوعَ لَكَ، وَالْوَقارَ وَالْحَيآءَ مِنْكَ، وَ التَّعْظيمَ لِذِكْرِكَ، وَ التَّقْديسَ لَِمجْدِكَ أَيّامَ حَياتى، حَتّى تَتَوَفّانى وَ أَنْتَ عَنّى راضٍ.
أَللّهُمَّ، وَأَسْألُكَ السَّعَةَ وَالدَّعَةَ وَالاَْمْنَ وَالْكِفايَةَ وَالسَّلامَةَ وَالصَّحَّةَ وَالْقُنُوعَ وَالْعِصْمَةَ وَالْهُدى وَالرَّحْمَةَ وَالْعَفْوَ وَ الْعافِيَةَ وَالْيَقينَ وَ الْمَغْفِرَةَ وَالشُّكْرَ وَالرِّضا وَ الصَّبْرَ وَالْعِلْمَ وَالصِّدْقَ وَ الْبِرَّ وَالتَّقْوى وَالْحِلْمَ وَالتَّواضُعَ وَالْيُسْرَ وَ التَّوْفيقَ. أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَاعْمُمْ بِذلِكَ أَهْلَ بَيْتى وَ قَراباتى وَ إِخْوانى فيكَ وَ مَنْ أَحْبَبْتُ وَأَحَبَّنى فيكَ أَوْ وَلَدْتُهُ وَ وَلَدَنى مِنْ جَميعِ الْمؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ وَ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ.
وَ أَسْأَلُكَ يارَبِّ حُسْنَ الظَّنِّ بِكَ، وَالصِّدْقَ فِى التَّوَكُّلِ عَلَيْكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ يارَبِّ، أَنْ تَبْتَلِيَنى بِبَلِيَّةٍ تَحْمِلُنى ضَرُورَتُها عَلَى التَّغَوُّثِ بِشَىْ‏ءٍ مِنْ مَعاصيكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ يا رَبِّ أَنْ أَكُونَ فى حالِ عُسْرٍ أَوْ يُسْرٍ أَظُنُّ أَنَّ مَعاصِيَكَ أَنْجَحُ فى طَلِبَتى مِنْ طاعَتِكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ تَكَلُّفِ مالا تُقَدِّرُلى فيهِ رِزْقاً، وَ ما قَدَّرْتَ لى مِنْ رِزْقٍ، فَصَّلِ عَلى مُحَمِّدٍ وَآلِهِ، وَ آتِنى بِهِ فى يُسْرٍ مِنْكَ وَ عافِيَةٍ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ.
- خداوندا، تو گرامى‏ترين كسى هستى كه به سوى تو مى‏آيند، و گرامى‏ترين زيارت شونده، و بهترين كسى هستى كه خواسته‏ها و حوايج از تو درخواست مى‏شود، و بخشنده‏ترين كسى هستى كه عطا مى‏فرمايى، و مهربانترين كسى هستى كه از تو تمنّاى رحمت و مهربانى مى‏شود، و رؤوف ترين كسى هستى كه عفو مى‏فرمايى؟ و سربلندترين كسى هستى كه به او اعتماد مى‏شود. خدايا، من به تو نيازمندم و به تو خواسته‏ها دارم، و تو در نزد من طلبكاريهايى از گناهان دارى، و من در گرو آنها هستم، و آنها پشت مرا سنگين و نابودم كرده‏اند، اگر بر من رحم نفرمايى و مورد مغفرت خويش قرار ندهى، از زيانكاران خواهم بود. خداوندا، در حالى كه از گناهانم به سوى توبه مى‏نمايم ولى درباره‏ى گناهان به توست، اعتمادم پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و تمامى گناهانم قديم و جديد، و نهان و آشكار، خطا و عمد، كوچك و بزرگ، و هر گناهى را كه از من سرزده، و يا در حال انجام آن هستم، مورد مغفرت خويش قرار ده، مغفرتى مسلّم و حتمى، به گونه‏اى كه حتّى يك گناه براى من باقى نگذارى، و بعد از آن هيچگاه حتّى يك حرام را مرتكب نشوم. طاعت اندكت را از من قبول فرما، و از گناه و نافرمانى بسيار [يا: بزرگم‏] درگذر. اى بزرگ، بى‏گمان بزرگ را جز بزرگوار نمى‏آمرزد، تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از او درخواست مى‏كنند، هر روزى خداوند در كار تازه‏اى است، اى كسى كه هر روز در كار [تازه‏]اى هستى، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و امر حاجت مرا از جمله شأن و امور خويش قرار ده [يا: آن را برآورده فرما]، و حاجتم همان رهايى‏ام از آتش جهنّم، و ايمنى از ناخشنودى، و كاميابى به خشنودى و بهشتت مى‏باشد. و بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و به اين امور و هر چيزى كه صلاح من در آن است، بر من منّت نِهْ. به [حقّ‏] نور درخشنده‏ات در تاريكيها از تو درخواست مى‏كنم كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و ميان من و ايشان در دنيا و آخرت جدايى نياندازى، براستى كه تو بر هر چيز توانايى.
خداوندا، و براى من رهايى و آزادى دايمى از آتش جهنّم را بنويس، و از انابه و رجوع كنندگان به تمام وجود به سوى خود، كه تابعِ، دستوراتت مى‏باشند، و همواره به تو آرامش حاصل مى‏كنند و پيوسته متوجّه تو مى‏باشند، آنان كه وقتى ياد تو برده مى‏شود دلهايشان لرزان و هراسان مى‏گردد، و از كسانى كه به عباداتت چنگ زده، و در هنگام گرفتارى شكيبايى پيشه نموده و در حالت خوشى سپاسگزارند، و در تمام آنچه بدان امر فرموده‏اى دستوراتت را اطاعت مى‏نمايند، و نماز را بپا داشته، و زكات اموالشان را عطا مى‏كنند، و بر تو توكّل مى‏نمايند، قرار ده. خدايا، كرامت و بخشش‏ات را بر من دو چندان گردان، اى كريم، و عطا و فضيلت و شرافت در نزدت و آسودگى‏اى از جانب خويش و دستآويزى به سوى خود و مقام و منزلت يافتن در نزدت را به اندازه‏اى بر من افزون عطا فرما كه به واسطه‏ى آن از هر هول و هراسى تا رسيدن به بهشت مرا كفايت نموده، و در روزى كه سايه‏اى جز سايه‏ى رحمت تو وجود ندارد، مرا در سايه‏ى عرشت قرار داده، و نور عظيم خويش را بر من عطا فرموده، و نامه‏ى عملم را به دست راستم داده، و اعمال نيكم [يا: حساب رسى‏ام‏] را دو چندان گردانيده، و در ميان برترين وارد شوندگان به محضر خويش از اهل تقوى محشورم ساخته، و در علّيّين [و بالاترين مقام در بهشت‏] جاى دهى. و نيز مرا از كسانى كه با روى [و اسماء و صفات ]گرامى‏ات به ايشان نظر مى‏افكنى قرار داده، و در حالتى كه از من راضى و خشنودى، جانم را بستان، و به بندگان شايسته‏ات ملحق فرما. خدايا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا همراه با برآورده ساختن همه‏ى اين خواسته‏ها برگردان، در حالى كه رستگار و كامياب باشم، و تمام خطاها و گناهانم را آمرزيده، و بديهايم را پوشانده، و بار گناهان مرا برداشته، و در برآوردن همه حوايج دنيا و آخرتم همراه با آسانى و عافيت از جانب خويش شفاعت نموده باشى. خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست و هيچ كدام از اعمالم و هرچه را كه به واسطه‏ى آن به سوى تو نزديكى جستم، به رياء و سمعه و شادمانى از روى هوى و هوس، و طغيان در استفاده‏ى از نعمتها آميخته نگردان، و از فروتنان درگاهت قرار ده.
خدايا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست و وسعت در روزى، و بهبودى در تن، و نيرو و قدرت در بدن بر انجام طاعت و عبادتت را عطايم فرما، و از رحمت و خشنودى و عافيتت به اندازه‏اى به من ارزانى دار كه مرا از تمام گرفتاريهاى دنيا و آخرت سالم نگاه دارى. و بيم و هراس از خود، و ميل و رغبت به سويت، و خشوع و فروتنى در برابر خود، و وقار و حياء و شرم از خود، و تعظيم و بزرگداشت ذكرت، و به پاكى ياد كردن بزرگى‏ات را در تمام ايّام عمرم روزى‏ام گردان، تا اينكه در حال خرسندى از من، جانم را بستانى.
خداوندا، و از تو وسعت و آرامش و امنيت و ايمنى و كفايت و سلامتى و بهبودى و قناعت [ و يا: عبادت‏] و عصمت [از گناهان ]و هدايت و رحمت و عفو و گذشت و عافيت و يقين و مغفرت و شكر و خشنودى و شكيبايى و آگاهى و راستى و نيكى كردن و تقوى و بردبارى و تواضع و توانگرى و توفيق را درخواست مى‏نمايم. خدايا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست و همه اين خواسته‏ها درباره‏ى خانواده و خويشان و نزديكان و برادران دينى‏ام در راه تو، و تمام كسانى كه دوستشان مى‏دارم، و آنان كه مرا در راه تو دوست مى‏دارند، و تمام مردان و زنان مؤمن و مسلمان كه فرزند و نسل من محسوب مى‏شوند، و يا من فرزند و از نسل آنان به شما مى‏آيم، مستجاب بفرما.
و اى پروردگار من، گمان نيك به تو، و صدق در توكّل بر تو را از تو درخواست مى‏نمايم. و اى پروردگار من، به تو پناه مى‏برم از اينكه مرا به بلايى گرفتار نمايى كه مرا به ناچار بر يارى جستن به گناهى از گناهانت وادار كند، و اى پروردگار من، به تو پناه مى‏برم از اينكه در حالى (تنگى روزى و يا توانگرى) باشم كه گمان كنم گناهان و معاصى‏ات در برآوردن خواسته‏ام از طاعت تو زودتر به مقصودم مى‏رساند، و به تو پناه مى‏برم از به زحمت انداختن خود در چيزى كه در آن براى من روزى مقدّر نفرموده‏اى. و هر روزى‏اى را كه براى من مقدّر فرموده‏اى، پس بر محمّد و آل او درود فرست و آن را با آسودگى و عافيت از جانب خويش به من ارزانى دارد. اى مهربانترين مهربانها. 
و با صداى بلند بگو:
رَبِّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَجِرْنى مِنَ السَّيِّئآتِ، وَ اسْتَعْمِلْنى عَمَلاً بِطاعَتِكَ، وَ ارْفَعْ دَرَجَتى بِرَحْمَتِكَ، يَا أَللَّهُ، يارَبِّ، يا رَحْمانُ، يَا رَحيمُ، يا حَنّانُ [يا مَنّانُ،]، يَاذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، أَسْأَلُكَ رِضاكَ وَ جَنَّتَكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ نارِكَ وَ سَخَطِكَ، أَسْتَجيرُ بِاللَّهِ مِنَ النّارِ.
- پروردگارا، بر محمّد و آل او درود فرست، و مرا از گناهان و بديها در پناه خويش درآور، و در عمل به طاعت خويش بكارم گير، و به رحمت خويش منزلتم را بلند گردان، اى خدا، اى پروردگار، اى رحمان، اى رحيم، اى بسيار مهربان، [اى بسيار بخشنده‏]، اى صاحب بزرگى و بزرگوارى، از تو خشنودى و بهشتت را خواهانم، و از آتش جهنّم و ناخشنودى‏ات به تو پناه مى‏برم، به خدا پناه مى‏برم از آتش جهنّم. 
سپس به سجده رفته و مى‏گويى:
أَللّهُمَّ، [إِنّى أَتَقَرَّبُ إلَيْكَ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ‏]، وَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ، وَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمَلآئِكَتِكَ الْمُقَرَّبينَ وَ أَنْبِيآئِكَ الْمُرْسَلينَ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تُقيلَنى عَثْرَتى، وَ تَسْتُرَ عَنّى ذُنُوبى، وَ تَغْفِرَها لى، وَ تَقْلِبَنِى الْيَوْمَ بِقَضآءِ حاجَتى، وَلا تُعَذِّبَنى بِقَبيحِ ما كانَ مِنّى، يا أَهْلَ التَّقْوى وَ أَهْلَ الْمَغِْفرَةِ، يا بَرُّ، يا كَريمُ، أَنْتَ أَبَرُّ بى مِنْ أَبى وَ أُمّى وَ مِنْ نَفْسى وَ مِنَ النّاسِ أَجْمَعينَ، بى إِلَيْكَ فاقَةٌ وَ فَقْرٌ، وَ أَنْتَ عَنّى غَنِّىٌّ [يا: عَنّى عَنِّىٌّ، أَسْأَلُكَ‏]، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَرْحَمَ فَقْرى، وَ تَسْتَجيبَ دُعآئى، وَ تَكُفَّ عَنّى أَنْواعَ [يا: أَبْوابَ‏] الْبَلآءِ، فَإِنَّ عَفْوَكَ وَجُودَكَ يَسَعانى.
- خداوندا، [به واسطه‏ى جود و كرَمَت ]و به واسطه‏ى حضرت محمّد بنده و رسولت و به فرشتگان مقرّب درگاهت و پيامبران فرستاده شده‏ات، به سوى تو نزديكى جسته و آنها را واسطه قرار مى‏دهم كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و لغزش‏ام را ناديده بگيرى، و گناهانم را بپوشانى و بيامرزى، و همين امروز مرا با برآورده نمودن خواسته‏ام برگردانى، و به واسطه‏ى اعمال زشتى كه از من سرزده عذابم نفرمايى، اى اهل نگاهدارى و زيبنده‏ى آمرزش، اى نيكوكار، اى بزرگوار، تو نسبت به من از پدر و مادر و از خودم و از همه‏ى مردم نيكوكارتر مى‏باشى، من به تو حاجتمند و نيازمندم، و تو از من بى‏نيازى - [از تو درخواست مى‏كنم‏] كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و بر فقر و نادارى‏ام رحم آورده، و دعايم را مستجاب فرموده، و انواع و اقسام [يا: دَرها]ى بلا را به رويم ببندى، كه مسلّماً گذشت و بخشش تو مرا فرا مى‏گيرد. 
دعاى بعد از سلام دو ركعت دوّم:
أَللّهُمَّ، إلهَ السَّمآءِ وَ إِلهَ الاَْرْضِ، وَ فاطِرَ السَّمآءِ وَ فاطِرَ الاَْرْضِ، وَ نُورَ السَّمآءِ وَ نُورَ الاَْرضِ، وَ زَيْنَ السَّمآءَ وَ زَيْنَ الاَْرْضِ، وَ عِمادَ السَّمآءِ وَ عِمادَ الاَْرْضِ، وَ بَديعَ السَّمآءِ وَ بَديعَ الْأرْضِ، ذَا(208) الْجَلالِ وَ الاِْكْرامِ، صَريخَ الْمُسْتَصرِخِينَ وَ غَوْثَ الْمُسْتَغيثينَ وَ مُنْتَهى‏غايَةِ الْعابِدينَ، أَنْتَ الْمُفْرِّجُ عَنِ الْمَكْروبينَ، أَنْتَ الْمُرَوِّحُ عَنِ الْمَغْمُومينَ، أَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمينَ، مُفْرِّجُ الْكُرَبِ وَ مُجيبُ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّينَ، إِل هُ الْعالَمينَ، أَلْمَنْزُولُ بِهِ كُلُّ حاجَةٍ، يا عَظيماً يُرْجى لِكُلِّ عَظيمٍ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَافْعَلْ بى كَذا وَ كَذا.
- خدايا، اى معبود آسمان و معبود زمين، و پديد آورنده‏ى آسمان و زمين، و نور آسمان و زمين، و زينت آسمان و زمين، و تكيه گاه آسمان و زمين، و نو آفرين آسمان و زمين، صاحب بزرگى و بزرگوارى، اين فريادرس كمك خواهان و ياور يارى جويان، و منتهاىِ اهداف عابدان، تويى برطرف كننده‏ى ناراحتى كسانى كه ناراحتى سخت و گلوگير دارند، تويى آسوده كننده‏ى اندوهناكان، تويى مهربانترين مهربانها، گشاينده و برطرف كننده ناراحتى سخت، و اجابت كننده‏ى دعاى درماندگان، معبود عالميان، هر حاجتى به درگاه تو آورده مى‏شود، اى بزرگى كه براى برآورده نمودن هر امر بزرگ به تو اميد بسته مى‏شود، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و به من چنين و چنان كن. 
و با صداى بلند بگو:
رَبِّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَجِرْنى مِنَ السَّيِّئآتِ، وَ اسْتَعْمِلْنى عَمَلاً بِطاعَتِكَ، وَارْفَعْ دَرَجَتى بِرَحْمَتِكَ، يا أَللَّهُ، يارَبِّ، يا رَحْمانُ، يا رَحيمُ، يا حَنّانُ، يا مَنّانُ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، أَسْأَلُكَ رِضاكَ وَ جَنَّتَكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ نارِكَ وَ سَخَطِكَ، أَسْتَجيرُ بِاللَّهِ مِنَ النّارِ.
- پروردگارا، بر محمّد و خاندان او درود فرست، و مرا از گناهان و بديها در پناه خويش درآور، و در عمل به طاعت خويش بكارم گير، و منزلتم را به رحمت خويش بلند گردان، اى خدا، اى پروردگار، اى رحمان، اى رحيم، اى مهربان، اى بسيار مهربان، اى بسيار بخشنده، اى صاحب بزرگى و بزرگوارى، از تو خشنودى و بهشتت را خواهانم، و از آتش جهنّم و ناخشنودى‏ات به تو پناه مى‏برم، به خدا پناه مى‏برم از آتش جهنّم. 
دعاى بعد از سلام دو ركعت سومّ:
يا عَلِىُّ يا عَظيمُ، ياحَىُّ يا عَليمُ، يا غَفُورُ يا رَحيمُ،يا سَميعُ يا بَصيرُ، يا واحِدُ يا أَحَدُ، يا صَمَدُ يا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ، يا رَحْمانُ يا رَحيمُ، يا نُورَ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ، تَمَّ نُورُ وَجْهِكَ، أَسْأَلُكَ بِنُورَ وَجْهِكَ الَّذى أَشْرَقَتْ لَهُ السَّماواتُ وَالاَْرْضُ، وَ بَاسْمِكَ الْعَظيمِ الاَْعْظَمِ الاَْعْظَمِ الاَْعْظَمِ الَّذى إِذا دُعيتَ بِهِ أَجَبْتَ، وَ إِذا سُئِلْتَ بِهِ أَعْطَيْتَ، وَ بَقُدْرَتِكَ عَلى ما تَشآءُ مِنْ خَلْقِكَ، فَإِنَّما أَمْرُكَ إِذا أَرَدْتَ شَيْئاً، أَنْ تَقُولَ لَهُ كُنْ، فَيَكُونُ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بى كَذا وَ كَذا.
- اى بلند مرتبه، اى بزرگ، اى زنده، اى آگاه، اى بسيار آمرزنده، اى مهربان، اى شنوا، اى بينا، اى يگانه، اى بى‏همتا، اى بى‏نيازى كه همگان به او نيازمندند، اى كسى كه نه زاده‏اى و نه زاده شده‏اى و هيچ كس همتاى تو نيست، اى رحمان، اى رحيم، اى نور آسمانها و زمين، نور روى [و اسماء و صفات‏] تو تمام و كامل گشته و همه چيز را فراگرفته است، به نور رويت كه آسمانها و زمين بدان روشن گشته از تو مسألت دارم، و به اسم بزرگ بزرگتر بزرگتر بزرگترات كه هرگاه به آن خوانده شوى اجابت مى‏نمايى، و هرگاه به آن درخواست شوى عطا مى‏فرمايى، و به قدرتت بر هر يك از مخلوقاتت كه بخواهى، از تو درخواست مى‏نمايم - زيرا هنگامى كه چيزى را اراده نموده باشى، تنها كارِ تو اين است كه به آن بفرمايى، موجود شو. آنگاه [بى‏درنگ‏] پديد مى‏آيد - كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و به من چنين و چنان نمايى. 
و با صداى بلند بگو:
رَبِّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَجِرْنى مِنَ السَّيّئآتِ، وَ اسْتَعْمِلْنى عَمَلاً بِطاعَتِكَ، وَ ارْفَعْ دَرَجَتى بِرَحْمَتِكَ، يا أَللَّهُ، يارَبِّ، يا رَحْمانُ، يا رَحيمُ، يا حَنّانُ، يا مَنّانُ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكرامِ، أَسْأَلُكَ رِضاكَ وَ جَنَّتَكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ نارِكَ وَ سَخَطِكَ، أَسْتَجيرُ باللَّهِ‏ِ مِنَ النّارِ.
- پروردگارا، بر محمّد و خاندان او درود فرست، و مرا از گناهان و بديها در پناه خويش درآور، و در عمل به طاعت خويش بكارم گير، و منزلتم را به رحمت خويش بلند گردان، اى خدا، اى پروردگار، اى رحمان، اى رحيم، اى بسيار مهربان، اى بسيار بخشنده، اى صاحب بزرگى و بزرگوارى، از تو خشنودى و بهشتت را خواهانم، و از آتش جهنّم و ناخشنودى‏ات به تو پناه مى‏برم، به خدا پناه مى‏برم از آتش جهنّم. 
دعاى بعد از سلام دو ركعت چهارم:
أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ، وَ مَوْضِعِ الرِّسالَةِ، وَ مُخْتَلَفِ الْمَلآئِكَةِ، وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ، وَ أَهْلِ بَيْتِ الْوَحْىِ، أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، أَلْفُلْكِ الْجارِيَةِ فِى اللُّجَجِ الغامِرَةِ، يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَها، وَ يَغْرَقُ مَنْ تَرَكَها، أَلْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ، وَالّلازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ، أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، أَلْكَهْفِ الْحَصينِ، وَ غِياثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكينِ، وَ مَلْجَأِ الْهارِبينَ وَ عَصْمَةِ الْمُعْتَصِمينَ، أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، صَلاةً كَثيرَةً تَكوُنُ لَهُمْ رِضىً، وَلِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ [يا: آلِ مُحَمَّدٍ (عليهم‏السلام)] أَدآءً [وَ قَضاءاً]، بِحَوْلٍ مِنْكَ وَ قُوَّةٍ، يارَبَّ الْعالَمينَ، أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ [أَلَّذينَ أَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ، وَ فَرَضْتَ وِلايَتَهُمْ‏]، أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمِّدٍ وَ آلِ مُحَمِّدٍ، وَ اعْمُرْ قَلْبى بَطاعَتِكَ، وَلاتُخْرِنى بِمَعْصِيَتِكَ، وَارْزُقْنى مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ، مِمّا [يا: بِما ]وَسَّعْتَ عَلَىَّ مِنْ فَضْلِكَ، أَلْحَمْدُللَّهِ‏ِ عَلى نِعَمِهِ، وَ أَسْتَغْفِرُاللَّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ، وَلا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ‏ِ مِنْ كُلِّ هَولٍ.
- خدايا، بر محمّد و آل محمّد، كه درخت نبوّت و پيامبرى و جايگاه رسالت و محلّ رفت و آمد فرشتگان و معدن دانش و اهل بيت وحى هستند، درود فرست. خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، آنان كه كشتى روان در موجها [و يا: ژرفاى ]دريا هستند، كه هركس بر آن سوار شود ايمن و آسوده، و هركس سوار نشود غرق مى‏گردد، هم ايشان كه هر كس بر آنان پيشى گيرد [از دين ]خارج گشته، و هركس از آنان عقب مانَد و از ايشان تبعيّت ننمايد، به هلاكت مبتلا مى‏گردد، و تنها كسى كه پيوسته همراه آنان باشد به ايشان مى‏پيوندد. خدايا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، هم ايشان كه غار مصون و محفوظ، و ياور درمانده‏ى بيچاره ذليل، و پناهگاه گريختگان و نگاهدارنده‏ى چنگ زنندگان و پناه جويان مى‏باشند. خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، درود و رحمت بسيارى كه موجب خشنودى ايشان، و اَدا برآورده نمودنِ حقّ محمّد و آل محمّد (عليهم‏السلام) گردد، به حول و قدرت تو، اى پروردگار عالميان، خدايا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، [آنان كه حقّ و مهر و مودّتشان را واجب، و سرپرستى و دوستى‏شان را فرض شمرده‏اى‏]. خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و دلم را به طاعت خود زنده بدار، و به معصيت و نافرمانى‏ات رسوايم مگردان، و روزى‏ام كن كه با كسانى كه روزى‏ات را بر آنان تنگ فرموده‏اى، از [يا: به‏] آنچه از فضلت بر من وسعت داده‏اى، مواسات و همدردى نمايم. حمد و سپاس براى خدا به خاطر نعمتهايش، و از تمام گناهان به درگاه خدا طلب آمرزش مى‏نمايم. و در هر هول و هراس هيچ تحوّل و دگرگونى و قدرت و نيرويى جز به خدا نيست.
6 - اينك روايت مفصّل ديگرى را پيرامون دعاهايى كه در تعقيب هر دو ركعت از نافله‏ى ظهر خوانده مى‏شود يادآور مى‏شويم:
اين روايت را به جدّم ابى جعفر طوسى - قدّس اللّه جلّ جلالُه روحَه - در كتاب مصباح كبير(209) ذكر مى‏كنيم، وى مى‏گويد در روايت آمده كه در تعقيب سلام اوّل (يعنى بعد از ركعت دوّم) بگو:
أَللّهُمَّ، إِنّى أَعُوذُ بِعَفْوِكَ مِنْ عُقُوبَتِكَ، وَ أَعُوذُ بِرِضاكَ مِنْ سَخَطِكَ، وَ أَعُوذُ بِرَحْمَتِكَ مِنْ نِعْمَتِكَ، [وَ أَعُوذُ بِمَغْفِرَتِكَ مِنْ عَذابِكَ، وَ أَعُوذُ بِرَأْفَتِكَ مِنْ غَضَبِكَ،] وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْكَ، لا إلهَ إِلاّ أَنْتَ، لا أَبْلُغُ مِدْحَتَكَ وَ لاَ الثَّنآءَ عَلَيْكَ، أَنْتَ كَما أَثْنَيْتَ عَلى نَْفِسكَ. [أَسْأَلُكَ‏] أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَجْعَلَ حَياتى زِيادَةً فى كُلِّ خَيْرٍ، وَ وَفاتى راحَةً [لىَ وَ(210)] مِنْ كُلِّ سُوءٍ، وَ تَسُدَّ فاقَتى بِهُداكَ وَ تَوْفيقِكَ، وَ تُقَوِّىَ ضَعْفى فى طاعَتِكَ، وَ تَرْزُقْنِى الرّاحَةَ وَ الْكَرامَةَ وَ قُرَّةَ الْعَيْنِ وَ اللَّذَّةَ وَ بَرْدَ الْعَيْشِ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ، وَ نَفِّسِ الْكُرْبَةَ يَوْمَ الْمَشْهَدِ الْعَظيمِ، وَ ارْحَمْنى يَوْمَ أَلْقاكَ فَرْداً، هذا نَفْسى سِلْمٌ لَكَ، مُعْتَرِفٌ بِذُنْبى، مُقِرٌّ بِالظُّلْمِ [يا: بالذَّنْبِ ]عَلى نَفْسى، [عارِفٌ‏]بِفَضْلِكَ [عَلَىَ‏]، أَقْبِلْ عَلَىَّ بِوَجْهِكَ الْكَريمِ. أَسْأَلُكَ لَمّا صَفَحْتَ عَنّى ما سَلَفَ مِنْ ذُنُوبى، وَ عَصَمْتَى فيما بَقِىَ مِنْ عُمْرى، وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَافْعَلْ بى كَذا وَ كَذا.
- خداوندا، براستى كه از عقوبت تو به گذشتت پناه مى‏برم، و از ناخشنودى به خشنودى‏ات پناه مى‏برم، و از كيفر تو به رحمتت پناه مى‏جويم، [و از عذابت به آمرزشت پناه مى‏برم، و از خشم و غضبت به رأفت و مهربانى‏ات پناه مى‏برم،] و از تو به تو پناه مى‏جويم. معبودى جز تو نيست، هرگز من نمى‏توانم به مدح و ثناى تو برسم، تو همانچنانى كه خود، خويش را ستوده‏اى. [از تو درخواست مى‏نمايم‏] كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و زندگانى‏ام را مايه‏ى فزونى در اعمال نيك، و مردنم را آسودگى از تمام بديها قرار دهى، و به هدايت و توفيق خويش نيازم را برطرف نمايى، و ضعف و كوتاهى‏ام در طاعتت را نيرو بخشى، و راحتى و كرامت و نور چشمى و لذّت و خنكى و خرّمى زندگانى بعد از مرگ را روزى‏ام گردانى، و ناراحتى سخت و گلوگيرم را در روز محضر بزرگ خلايق در قيامت برطرف فرما، و در روزى كه تنها با تو ملاقات مى‏نمايم بر من رحم آر، اين نفس من است كه تسليم توست، و به گناهم اعتراف دارم، و به ظلم و ستم [يا: گناهم‏] بر نفس خويش اقرار مى‏نمايم به فضلت [يا: قدر شناسِ تفضّلت بر خويشم‏] با روى [و اسماء و صفات‏] گرامى‏ات بر من روى آر، از تو درخواست مى‏نمايم كه گناهان گذشته‏ام را عفو فرموده، و در باقيمانه‏ى عمرم [از گناه‏] حفوظم بدارى، و بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و به من چنين و چنان كن. 
سپس با صداى بلند بگو:
رِبِّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، أَجِرْنى مِنَ السَّيِّئآتِ، وَاسْتَعْمِلْنى عَمَلاً بِطاعَتِكَ، وَ ارْفَعْ دَرَجتى بِرَحْمَتِكَ، يَاأَللَّهُ، يا رَبِّ، يا رَحْمانُ، يا رَحيمُ، يا حَنّانُ، يا مَنّانُ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، أَسْأَلُكَ رِضاكَ وَ جَنَّتَكَ، وَ أعُوذُ بِكَ مِنْ نارِكَ وَ سَخَطِكَ، أَسْتَجيرُ بِاللَّهِ مِنَ النّارِ.
- پروردگارا، بر محمّد و خاندان او درود فرست، و مرا از گناهان و بديها در پناه خويش درآور، و در عمل به طاعت خويش بكارم گير، و منزلتم را به رحمت خويش بلند گردان، اى خدا، اى پروردگار، اى رحمان، اى رحيم، اى بسيار مهربان، اى بسيار بخشنده، اى صاحب بزرگى و بزرگوارى، از تو خشنودى و بهشتت را خواهانم، و از آتش جهنّم و ناخشنودى‏ات به تو پناه مى‏برم، به خدا پناه مى‏برم از آتش جهنّم. 
بعدت در تعقيب ركعت چهارم بگو:
أَللّهُمَّ، مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالاَْبْصارِ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينكَ وَ دينِ نَبِيِّكَ، وَ لا تُزِعْ قَلْبى بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنى، وَ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً، إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابُ، وَ أَجِرْنى مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ، أَللّهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَاجْعَلْنى سَعيداً، فَإِنَّكَ تَمْحُو ماتَشآءُ وَ تُثْبِتُ، وَ عِنْدَكَ أُمُّ الْكِتابِ.
- خداوندا، اى گرداننده‏ى دلها و ديدگان، برمحمّد و آل محمّد درود فرست، و قلبم را بر دين خود و آيين پيامبرت استوار گردان، و بعد از آنكه هدايتم فرمودى دلم را منحرف مفرمان، و رحمتى از جانب خويش به من ارزانى دار، براستى كه تو بسيار بخشنده‏اى، و مرا به رحمت خويش از آتش جهنّم در پناه خويش درآور خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و سعادتمندم قرار ده، زيرا تو هرچه را بخواهى محو نموده و يا ثابت مى‏فرمايى، و اُمّ الكتاب و كتاب مادر در نزد توست. 
و در تعقيب ركعت ششم بگو:
أَللّهُمَّ، إِنّى أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ، وَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ، وَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمَلآئِكَتِكَ الْمُقَرَّبينَ وَ أَنْبِيآئِكَ الْمُرْسَلينَ، أَللّهُمَّ، أَنْتَ الْغَنِىّ غَنِّى، وَ بِىَ الْفافَةُ إِلَيْكَ، أَنْتَ الْغَنِىُّ وَ أَنَا الْفَقيرُ إِلَيْكَ، أَقَلْتَنى عَثْرَتى، وَ سَتَرَتَ عَلَىَّ ذُنُوبى، فَاقْضِ ياأَللَّهُ، حاجَتى، وَ لاتُعَذِّبْنى بِقَبيحِ ما تَعْلَمُ مِنّى، فَإِنَّ عَفْوَكَ وَ جُودَكَ يَسَعانى.
- خداوندا، براستى كه من واسطه جود و كرم تو و به واسطه‏ى حضرت محمّد بنده و رسولت، و به واسطه‏ى فرشتگان مقرّب درگاهت و پيامبران فرستاده شده، به سوى تو نزديكى مى‏جويم. خدايا، تو از من بى‏نيازى و من به تو نياز دارم، تو غنى هستى و من به تو حاجتمندم. از لغزشم در گذشتى، و گناهانم را پوشاندى، پس اى خدا حاجتم را برآورده فرما، و به اعمال زشتى كه از من آگاهى دارى عذابم مفرما، زيرا مسلّما گذشت و بخششت مرا فرا مى‏گيرد. 
و در تعقيب ركعت هشتم بگو:
يا أَوَّلَ الاَْوَّلينَ، وَ يا آخِرَ الْآخِرينَ، وَ يا ذَاالْقُوَّةِ الْمَتينُ، وَ يا رازِقَ الْمَساكينِ، وَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبينَ [الطّاهِرينَ‏]، وَاغْفِرْلى جِدّى وَهَزْلى، وَ خَطَأى وَ عَمْدى، وَ إِسْرافى عَلى نَفْسى، وَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَ اعْصِمنى مِنِ اقْتِرافِ مِثْلِهِ، إِنَّكَ عَلى‏ما تَشآءُ قَديرٌ.
- اى اوّلِ اوّلين و آخر آخرين، اى خداوند صاحب قدرت، و استوار، و اى روزى دهنده‏ى بيچارگان، و اى مهربانترين مهربانان، بر محمّد و خاندان پاك و [پاكيزه‏ى‏] او درود فرست، و [گناهان ]جدّى و شوخى، و خطا و عمد، و اسرافم برنفس خويش، و هر گناهى را كه انجام داده‏ام بيآمرز، و از مرتكب شدن گناهان مشابه آن محفوظ بدار، براستى كه تو بر هر چيز كه بخواهى توانايى. 
سپس به سجده برو و بگو:
يا أَهْلَ التَّقوى وَ يا أَهْلَ الْمَغْفِرةِ، يا بَرُّ، يا رَحيمُ، إِنّكَ أَبَرُّ بى مِنْ أَبى وَ أُمّى وَ مِنْ جَميعِ الْخَلآئِقِ أَجْمَعينَ، إِقْلِبْنى بِقَضآءِ حاجَتى مُجاباً دُعآئى، مَرْحُوماً صَوْتى، قَدْ كَشَفَتَ أَنْواعَ الْبَلآءِ عَنّى.
- اى اهل تقوى و نگاهدارى، و اى اهل مغفرت و آمرزش، اين نيكوكار، اين مهربان، بى گمان تو نسبت به من از پدر و مادرم و از تمام مردمان نيكوكارتر مى‏باشى، پس در حالى كه دعايم را اجابت فرموده، و صدايم را مورد رحمت خويش قرار داده، و انواع گرفتارى‏ها را از من بر طرف نموده‏اى، همراه با بر آورده ساختن خواسته‏ام، روانه‏ام ساز. 

 

 

 

143) ذاريات (51): 56.
144) سوره توبه (9)، آيه 24.
145) به فصل سى‏ام تحت عنوان نمونه‏اى از حالات‏معصومين(عليهم‏السلام) و شيعيان‏واقعى آنان در شب رجوع شود.
146) اشاره به آيه‏ى شريفه 142 از سوره‏ى نساء (4كه درباره‏ى منافقين مى‏فرمايد: وَإذا قامُواإِلَى‏الصَّلوةِ، قامُوا كُسالى!.: (و هنگامى كه به نماز مى‏ايستند، با حالت كسالت و بى‏ميلى مى‏ايستند.)؛ و نيز آيه‏ى شريفه‏ى 54 از سوره‏ى توبه (9) كه مى‏فرمايد: وَلاَيأْتُونَ الصَّلوَة، إِلاّ وَ هُمْ كُسالى.: (و همواره حالت كسالت و بى‏ميلى به نماز مى‏آيند و در آن وارد مى‏شوند.)
147) حمد (1): 4.
148) در برخى از نسخه‏هاى كتاب، ابتداى شعر به اين صورت‏آمده است: وَمالِخَوْفٍ...
149) حمد: 5.
150) نمل (16): 105.
151) به فصل ششم و هفتم رجوع شود.
152) اعراف (7): 143.
153) نسخه‏هاى كتاب در اينجا مخدوش است، و ظاهراً لفظ ذَلَلْتَ لَهُدرست است كه‏جايگزين و ترجمه شد.
154) كه خواندن آن در ركوع مستحبّ است، چنانكه در همين‏فصل ذكر خواهد شد.
155) -
156) كه خواندن آن در سجده مستحبّ است، چنانكه در همين‏فصل تحت عنوان 7 -كيفيّت انجام نافله‏هاى ظهر خواهد آمد.
157) علق (96)، 19.
158) مائده (5): 54.
159) بقره (2): 165.
160) توبه (9): 24.
161) بقره (2): 222.
162) صفّ (61): 4.
163) مائده (5): 54.
164) زخرف (43): 55.
165) صحاح، مادّه‏ى أسف، ج 4، ص 1330.
166) مجمع البيان، ج 9، ص 80.
167) نساء (4): 93.
168) امكان دارد كه لفظ متظاهرة در نسخه بردارى از نسخه‏ى اصلى كتاب به‏جاىمتظافرة نوشته شده باشد، كه در اين صورت معناى اين جمله چنين مى‏شود: اين عبارت (به اين مضمون و يا به همين لفظ) در احاديث و دعاهاى بسيار آمده است.

169) جامع البيان، ج 1، ص 80.
170) اشاره است به آيه 19 از سوره‏ى علق كه در همين فصل گذشت.
171) جاثيه (45): 23، و فرقان(25): 43.
172) توبه (9): 31.
173) حجّ (22): 78.
174) ظاهراً اشاره است به آيه شريفه از سوره‏ى منافقون (63) كه مى‏فرمايد: إِذا جآءَكَ الْمُنافِقُونَ‏قالُوا:نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرُسُولُ اللَّهِ، وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرُسُولُهُ، وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ تكاذِبُونَ.: (هرگاه منافقون نزد تو آمده و گفتند كه ما براستى گواهى مى‏دهيم كه تو حقيقتاً فرستاده‏ى خدا هستى، [آن را قبول منما، ]كه خداوند براستى مى‏داند كه تو حقيقتاً فرستاده‏ى خدا هستى، و خداوند گواهى مى‏دهد كه براستى منافقان حقيقتاً دروغگويند.)
175) حجرات(49): 17.
176) اعراف(7): 172.
177) انابه: عبارت است از توبه‏اى خاصّ و رجوع به تمام‏وجود به خداوند جلّ‏جلاله.
178) در عدّة الداعى، ص 228، و نيز در بحارالانوار، ج 70، ص‏246، روايت 20 كه اين حديث را نقل كرده‏اند در اين قسمت آمده است: عمل بنده را كه نماز و روزه و حجّ و عمره است از آن عبور داده بالا مى‏برند.
179) نازعات (79): 2 - البتّه در رابطه با معناى اين آيه شريفه و اصولاً پنج‏آيه‏ى نخست سوره‏ى نازعات‏اختلاف بسيار در ميان مفسّرين است. به تفسير شريف الميزان (ج 20، ص 178 - 182) رجوع شود.
180) اَوّاب يعنى كسى كه پيوسته به درگاه الهى توبه و انابه‏و رجوع مى‏نمايد.
181) اسراء (17): 25.
182) اسراء (17): 78.
183) در نتيجه: سيصد سال از روزهاى دنيا، تقريباً برابر با سه ازروزهاى آخرت ساعت‏مى‏شود، كه فاصله عصر تا شام و نماز مغرب نيز به اين مقدار يعنى تقريباً سه ساعت است.
184) روم: (30): 17-
185) همسر امام صادق (عليه السلام).
186) مقصود از عالِم (عليه السلام) در روايات، امام كاظم (عليه السلام) است.
187) يعنى سوره‏ى قُل يا أَيُّهَا الْكافِرون
188) ظاهراً مقصود دو آيه‏ى آخر اين سوره يعنى از آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ‏إِلَيْهِ تا آخر سوره‏است.
189) آل عمران (3): 190 - ظاهراً مقصود خواندن تمام اين آيه تاآخر آيه 194 مى‏باشد.
190) ظاهراً مقصود آيه‏ى 54 سوره‏ى اعراف (7) است كه پيرامون‏مسخّر بودن تمام موجودات در برابر امر خداوند - عزّوجلّ - مى‏باشد.
191) انعام (6): 100.
192) حشر (59): 21.
193) چه وقت گذشته باشد و چه نگذشته باشد.
194) مواردى كه به شماره درآمده ششن جا مى‏باشد، و ظاهراً نماز يك ركعتى وتر از قلم‏افتاده‏است كه بعداً مؤلّف بزرگوار بدان اشاره مى‏فرمايند، و در عروة الوثقى (ج 1، ص 481، مسأله 10) نيز همين هفت مورد ذكر شده است.
195) در برخى از نسخه‏ها: وُتيره.
196) رجوع شود به تهذيب، ج 2، ص 67، روايت 243.
197) مصباح المتجهِّد، ص 33.
198) داخل ][ از مصباح المتهجّد افزوده شده است.

199) به اوايل همين فصل رجوع شود،
200) به اوّل فصل هفتم رجوع شود.
201) در همين فصل گذشت.
202) يعنى: نه به طمع بهشت و يا خوف از جهنّم.
203) در همين فصل گذشت.
204) كافى، ج 3، ص 338، روايت 10.
205) مقصود امام زمان، حجّة بن الحسن العسكرى - عجّل اللَّه‏تعالى فرجه الشّريف -است.
206) احزاب (33): 56.
207) در برخياز نسخه‏ها نيز أَصْقِنى است كه ظاهراً اشتباه است.
208) در بعضي از نسخه ها به جاي "ذا" لفظ "ذي" آمده که ظاهرا نادرست است.
209) مصباح المتهجّد، ص 46.
210) ظاهراً لفظ وَ زائد است و به اشتباه اضافه شده است.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: