فصل سيزدهم : احكام و آداب غسل از ديدگاه عقل و نقل‏

آداب معنوى غسل‏

چيزى كه در مورد غسل، در نزد عارفان مهمّ است، اين است كه پيش از شروع غسل، گناهان و دلهايشان را با آب خشوع و فروتنى، و عيوب اعضا و جوارح خويش را با اشك چشم شستشو داده، و با دستاويز اخلاص، نيّت غسل توبه نموده، و هنگام غسل به مقام اختصاص و برگزيدگى در نزد پروردگار داخل شوند.

اقسام غسلها

غسلها دوگونه‏اند: واجب و مستحبّ. و غسلهاى واجب بر مكلّفينِ زنده عبارت است از غسل جنابت، و غسل مسّ ميّتِ آدمى بعد از سرد شدن به واسطه‏ى مرگ و پيش از غسل دادن آن. و غسلهاى واجب بر زنان نيز عبارت است از: غسل جنابت و همچنين غسل حيض و نفاس و استحاضه و غسل مسّ ميّت.
و غسلهاى مستحبّ بيست و هشت غسل، و بلكه بيشتر از اين عدد است، كه در روايات براى هر كدام از آنها فضيلت و ثواب خاصّى ذكر شده است.
و غسل اموات و مردگانى كه غسل دادنشان در شريعت سيّدالمُرسَلين (صلى الله على و آله و سلم) واجب است نيز از غسلهاى واجب مى‏باشد كه ما گزيده و اجمالى از مطالب مفصّل مربوط به آن را ذكر خواهيم نمود، تا كسانى كه خواهان عمل هستند بر معناى آن آگاهى پيدا كنند.

احكام واجب بر جنب‏

وقتى انسان با همسر خود همبستر شد به گونه‏اى دو ختنه گاه يعنى جاى ختنه‏ى مرد در آلت تناسلى با جايگاه ختنه‏ى زن‏(85) برخورد نمود و يا به خاطر بيرون آمدن منى كه با جهش بيرون آمده و جنابت بودنش معلوم و يقينى باشد - خواه در خواب باشد يا در بيدارى، با شهوت باشد يا بدون شهوت - جنب شد،
1 - براى او جايز نيست كه در مسجد داخل شود، مگر اينكه ناچار باشد و به صورت گذرا از مسجد بگذرد.
2 - نبايد در حال اختيار چيزى در آنجا بگذارد، جز در مسجد الحرام و مسجد مدينه‏ى شريفه كه حتّى جايز نيست از آن دو عبور كند.
3 - شخص جنب نبايد نوشته‏ى مُصْحَف و قرآن شريف و يا اسمى از اسماء خداوند - جلّ جلاله - و نامهاى پيامبران خدا و ائمّه - صلوات اللَّه جلّ جلاله عليهم اجمعين - را مسّ كند.
4 - براى جنب جايز است كه همه‏ى قرآن بجز چهار سوره‏ى عزائم را بخواند، و مادام كه جنب است نبايد حتّى به مقدار كم از اين چهار سوره را قرائت كند. و آنها عبارتند از : سوره‏ى‏هاى الم سجده و حم سجده، و والنّجْم، و إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّك.
15 - خوردن و آشاميدن در حالت جنابت مكروه است، و اگر شخص جنب، احتياج به خوردن و آشاميدن پيدا كرد، ابتدا مضمضه و استنشاق نموده و آب در دهان و بينى گردانده و بعد مى‏خورد و مى‏آشامد.
2 - خوابيدن بعد از جنابت مكروه است مگر بعد از گرفتن وضو،
3 - خضاب كردن و حنا گذاشتن براى جنب مكروه است.

كيفيّت غسل‏

اگر كسى خواست غسل جنابت كند، در صورتى كه غسلش به خاطر انزال منى كه با جهش مى‏آيد باشد،
1 - واجب است كه ابتدا با بول كردن يا هرچيزى كه جانشين آن باشد، استبراء نمايد، و اين كار بر زنان واجب نيست.
2 - سپس هرجايى از بدنش را كه نجس شده شستشو دهد.
3 - مستحبّ است كه سه بار دستش را بشويد.
4 - مستحبّ است هنگام غسل كردن بگويد:
أَللُّهمَّ، طَهِّرْنى، وَ طَهِّرْ قَلْبى، وَ اشْرَحْ صَدْرى، وَ أَجْرِ عَلى لِسانى ذِكْرَكَ وَ مِدْحَتَكَ وَ الثَّنآءَ عَلَيْكَ. أَللُّهمَّ، اجْعَلْهُ لى طَهُوراً وَ شِفآءاً وَ نُوراً، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ.
- خداوندا، مرا پاكيزه بگردان، و قلبم را پاك نما، و سينه و دلم را بگشاى، و ياد و مدح و ثنايت را بر زبانم جارى گردان، خدايا، آن [يعنى غسل كردن‏] را براى من مايه‏ى پاكيزگى و بهبودى و نور قرار ده، به راستى كه تو بر هر چيز توانا هستى.
5 - مستحبّ است پيش از غسل، مضمضه و استنشاق نموده و آب در دهان و بينى‏اش بگرداند
6 - نيّت غسل را مى‏تواند هنگام مضمضه و شستن دهان، و يا وقت شروع غسل بكند. و نيّت آن به اين صورت است كه: غسل جنابت مى‏كنم به خاطر واجب بودن آن، تا به اين وسيله حالت جنابت رفع، و هرچه با غسل كردن مباح مى‏گردد(86) برايم مباح و جايز گردد، در حالى كه بد منظورم عبادت خداوند سبحان از آن جهت كه شايسته‏ى عبادت است‏(87) مى‏باشد.
7 - خواست غسل را به صورت ارتماسى انجام دهد، كافى است تنها يك بار به گونه‏اى در آب فرو رود كه آب به تمام بدنش برسد.
8 - اگر خواست به صورت ترتيبى غسل كند، ابتدا سرش را تا بيخ گردن شستشو داده و آب را به بُنِ موهاى سرش مى‏رساند، و اگر ريش داشته باشد آب را به بُنِ موهاى آن نيز مى‏رساند، سپس سمت راست بدنش را از بالاى شانه‏ى راست تا پايين پاى راست شستشو داده، و بعد سمت چپ بدنش را از بالاى شانه‏ى راست تا پايين پاى چپش مى‏شويد.
9 - مقدار آبى كه براى غسل كفايت مى‏كند، عبارت است از كمترين مقدارى كه بر اساس انجام غسل كه شرح داديم بر بدن جارى گردد، به گونه‏اى كه غسل شرعى ناميده شود.
10 - و ترتيب غسل، به ترتيبى كه ذكر نموديم واجب است، ولى مُوالات و پى در پى انجام دادن اعمال غسل واجب نيست.
11 - كيفيّت تمام غسلها - خواه واجب باشد و خواه مستحبّ - به همين صورتى است كه ما از هنگام مضمضه و آب در بينى گرداندن تا آخر فراغت از غسل بيان نموديم.
12 - كيفيّت غسل كردن زن مانند غسل حيض و استحاضه‏ى مخصوص‏(88) و نفاس به همين صورت است، و تنها فرق آن با غسل مردان اين است كه زن پيش از غسل نيازى به استبراء كردن ندارد.

احكام غسلهاى مخصوص زنان‏

احكام مربوط به حيض و استحاضه و نفاس زنان را در، كتابهاى فقهى به صورت بسيار مفصّل ذكر شده است، وليكن ما مختصرى از آن را به صورت زيبا ذكر مى‏كنيم، تا اين كتاب از اشاره‏ى به آن خالى نباشد:
1 - خونى كه شرع مقدّس به حيض بودن آن حُكم مى‏كند، عبارت است از خونى كه زن بعد از بالغ شدن ببيند، و با خون زخم و جراحت و خون غايط و غير آنها مشتبه نگردد، و كمترين مدّت آن سه روز، و بيشترش ده روز مى‏باشد.
2 - اگر با خون زخم و جراحت درونِ عورت زن اشتباه شد، زن پنبه‏اى در داخل عورت خود مى‏گذارد، اگر خون از سمت چپ بر آن خارج شود خون حيض است، و اگر از غير سمت چپ خارج شود خون حيض نيست.
3 - اگر با خونى كه همراه با غايط است اشتباه شد، پنبه را در داخل عورت خود مى‏گذارد، اگر خون دَوْرِ پنبه را گرفته باشد، خون با غايط بيرون آمده است، وگرنه خون حيض است.
5 - اگر زن حائض باشد، نماز خواندن و روزه گرفتن و داخل شدن در مساجد و قرائت سوره‏هاى عزائم و مسّ قرآن بر او حرام است. و نيز بر شوهرش حرام است كه در حال حيض با او نزديكى نمايد؛ و بنابر وجهى، حرام است كه در حال حيض طلاقش دهد.
6 - اگر زن از حيض پاك شد و غسل بجا آورد و وقت نماز واجب شد، همانند پيش از حيض، نماز خواندن بر او واجب مى‏گردد، و بجا آوردن قضاى نمازهايى كه در ايّام حيض فوت شده بر او واجب نيست؛ ولى قضاى روزه‏هايى كه در ايّام حيض (اگر فرضاً حايض نبود) بر او واجب بوده، واجب است.
7 - نفساء زنى را مى‏گويند كه هنگام ولادت خون ببيند، و براى مدّت كمِ آن اندازه‏ى مشخّصى نيست، ولى بيشترين مدّت آن ده روز است، و احكام زن حايض را دارد.
8 - مستحاضه زنى را گويند كه خون ببيند و آن خون نه حيض باشد، و نه خون نفاس (به همان صورتى كه هر دو را توصيف نموديم.)
9 - خون استحاضه سه گونه است:
الف - اگر خون كم باشد، با پنبه آزمايش مى‏شود، هرگاه خون به سمت بالاى آن برسد، بايد پنبه را عوض كرده و هنگام خواندن هر نماز، طهارت صغرى‏(89) را تجديد كند، و نمازش صحيح است.
ب - اگر خون در سمت بالاى پنبه نمايان گردد و از پنبه به بيرون نريزد، بايد علاوه بر تجديد پنبه و گرفتن وضو به همان صورتى كه ذكر كرديم، يك غسل مانند غسل جنابت - به نيّت غسل استحاضه - براى خصوص نماز صبح بكند، و بقيّه نمازها را به همان صورتى كه شرح داديم با وضو بخواند.
ج - اگر خون استحاضه از سمت بالاى پنبه به بيرون بريزد، علاوه بر آنچه ذكر نموديم، يك غسل براى نماز ظهر و عصر نموده و آن دو نماز را پشت سرهم انجام دهد، و غسل ديگرى براى نماز مغرب و عشا نموده و آن دو نماز را پشت سرهم انجام دهد.
10 - زن مستحاضه در تمام آنچه توضيح داديم حكم زن طاهر را دارد.(90)

تفصيل احكام حيض‏

اينك تفصيل مسأله‏ها و فروغ مطالب گذشته را ذكر مى‏كنيم، به گونه‏اى كه اطّلاع ندارم كسى در تحرير فروعات آن بر من پيشى گرفته باشد، البتّه ادّعا نمى‏كنم كه اهل نظر هيچ اشكالى نمى‏توانند بر آن بگيرند، پس مى‏گويم:
زن وقتى خون ديد، دو صورت دارد: يا مبتدئه است و تا آن وقت خون حيض نديده و يا غير مبتدئه.
الف - اگر مبتدئه باشد، در صورتى كه خونش به صورت مستمرّ بيرون بيآيد، چهار حالت دارد:
اوّل اينكه: با اوصافى كه مقتضاىِ آن حيض بودنِ خون است، براى او مشخّص گردد كه آن، خون حيض است، در اين صورت بر اساس آن اوصاف عمل مى‏كند، و حكم زن حائض را دارد.
دوّم اينكه: با اوصافى كه اشاره شد، براى او مشخّص نشود كه آيا آن، خون حيض است و يا خير؟ در اين صورت بايد درباره‏ى حيضش به عادت زنان خانواده و فاميل رجوع كند، و بر اساس عادت آنها عمل نمايد.
سوّم اينكه: نه حيض بودن آن براى او معلوم گردد و نه زنان خانواده و فاميلى داشته باشد، يا باشد ولى خودشان در عادت، مختلف باشند، در اين صورت بايد بر عادت زنان همسال خود عمل كند.
چهارم اينكه: نه حيض بودن خون مشخّص شود، و نه زنان خانواده و فاميل داشته باشد، و نه زن همسال با خود، يا اينكه زن همسال باشد ولى خود آنها در عادت مختلف باشند، در اين صورت در هر ماه سه روز - كه كمترين مدّت ايّام حيض است - بايد نماز را به خاطر رعايت احتياط در انجام عبادت، ترك كند.
ب - اگر زن هنگام استمرار خون مبتدئه نباشد، و عادت داشته باشد، چهار حالت دارد:
اوّل اينكه: عادت داشته باشد، ولى براى او مشخّص نباشد كه آن، خون حيض است، در اين صورت بايد بر اساس عادتش عمل كند.
دوّم اينكه: هم عادت داشته باشد و هم مشخّص باشد كه آن، خون حيض است، در اين صورت بايد بر اساس عادتش عمل كند، البتّه برخى از فقهاء مى‏گويند كه در اين صورت بايد بر اساس تميز و تشخيص اوصاف خون عمل كند و توجّهى به عادت نكند.
سوّم اينكه: عادتش اختلاف داشته باشد و حيض بودن خون براى او مشخّص گردد، كه در اين صورت بايد بر اساس آن عمل كند.
چهارم اينكه: عادتش مختلف باشد، و براى او مشخّص نباشد كه آيا آن، خون حيض است يا خير؟، و عادتش را فراموش كرده باشد، كه خود، سه حالت دارد:
اوّل اينكه: شماره‏ى روزهاى عادت را به ياد داشته باشد، ولى وقت آن و اينكه از چندم ماه شروع مى‏شود را فراموش كرده باشد.
دوّم اينكه: هر دو را فراموش كرده باشد.
سوّم اينكه: وقت را به ياد داشته باشد، ولى شماره‏ى آن يادش نباشد.
1 - در حالت اوّل يعنى اگر عدد روزها را به ياد داشته باشد ولى وقت را فراموش كرده باشد، براى آن دو حالت است: گاهى در بعضى از روزهاى حيض براى او يقين حاصل مى‏شود، مانند اينكه بگويد: من شش روز از دهه‏ى اوّل ماه را حيض مى‏شوم، ولى جاى آن شش روز را در دهه نمى‏دانم كه آيا از اوّل دهه شروع مى‏شد، يا از روز دوّم و...، در اين صورت حكم او اين است كه از اوّل دهه تا آخر روز چهارم از آن مانند زن مستحاضه عمل كند، و در آخر روز ششم، غسل اتمام خون حيض را بكند، زيرا امكان دارد كه همان وقت، آخرِ شش روزى باشد كه مى‏داند در آن حايض مى‏شود، و بعد از آن براى هر نماز يك غسل حيض كند، زيرا امكان دارد كه انقطاع خونش هنگام هر نماز باز خون حيض باشد، و بعد از روز ششم عمل زن مستحاضه را انجام دهد.
و گاهى يقين به حيض بودن هيچ روزى ندارد، مانند زنى كه مى‏گويد: حيض من ده روز در هر ماه بود، ولى جاى آن را نمى‏دانم، كه در اين صورت حكم آن اين است كه تا آخر دهه‏ى اوّل ماه عمل زن مستحاضه را انجام دهد، سپس براى هر نماز، غسل حيض كند، زيرا امكان دارد كه خون حيضش در اين هنگام تمام شده باشد، با اينكه عمل زن مستحاضه را تا آخر ماه انجام مى‏دهد.
2 - در حالت دوّم، يعنى اگر زن عدد روزها و وقت آن را فراموش كرده باشد، بايد در هر ماه سه روز - كه كمترين ايّام حيض است - به خاطر رعايت احتياط به جهت عادت، نماز را ترك كند و در غير آن سه روز عمل زن مستحاضه را انجام دهد.
3 - در حالت سوّم، يعنى اگر زن وقت را به ياد داشته باشد، ولى عدد روزها را فراموش كرده باشد باز سه حالت دارد:
يكم اينكه: اوّلِ حيض يادش باشد ولى آخر آن يادش نباشد.
دوّم اينكه: آخرش يادش باشد، ولى اوّل حيض يادش نباشد.
سوّم اينكه: هيچ كدام از اوّل و آخر حيض را به ياد نداشته باشد، بلكه تنها مى‏داند كه در زمانى حايض بوده ولى اوّل و وسط و آخر حيض را نمى‏داند.
پس اگر اوّل حيض يادش باشد، بايد حيضش را سه روز قرار دهد، و در آخر آن غسل حيض بجا آورد، سپس براى هر نماز، غسل حيض انجام دهد، و تا آخر ماه مانند زن مستحاضه عمل كند.
و اگر آخر حيض يادش باشد نه اوّلش، بايد در آخرِ وقتى كه مى‏داند آخرِ حيض است، غسل حيض بجا آورد، و در بقيّه‏ى ماه عمل زن مستحاضه را انجام دهد.
و اگر اوّل و آخر حيض را فراموش كرده باشد، بايد وقتى را كه يقين به حيض بودن آن دارد، حيض قرار دهد و در آخر آن غسل حيض كند، و پيش از آن، عمل زن مستحاضه را انجام دهد، و بعد از آن براى هر نماز تا آخر ده روز غسل حيض كرده و همانند زن مستحاضه عمل كند. سپس بعد از ده روز غسل حيض نمايد، و بعد تا آخر ماه عمل زن مستحاضه را انجام دهد.
و هر جا كه ايّام حيض براى او معلوم نباشد، بايد ده روز روزه‏ى‏(91) از آن ماه، بيش‏(92) از سه روز نماز را قضا كند.
اين تفصيل براى هركس از صاحبان فهم و دريافت كه نسبت به آن آگاهى پيدا كند، نيكوست.

غسلهاى مستحبّى‏

غسلهاى مستحبّى عبارتند از:
1- غسل توبه.
2 - غسل جمعه.
3 - غسل شب اوّل ماه رمضان.
4 - غسل تمام شبهاى فرد ماه رمضان، كه افضل آنها غسلهاى شب نيمه و شب هفدهم، و شب نوزدهم، و شب بيست و يكم، و شب بيست و سوّم ماه رمضان مى‏باشد، و درباره‏ى غسلهاى شب بيست و چهارم، و شب بيست و پنجم، و شب بيست و هفتم، و شب بيست و نهم، را نيز رواياتى وارد شده است.
5 - غسل شب عيد فطر.
6 - غسل روز عيد فطر.
7 - غسل روز عرفه، نهم ذى الحجّة.
8 - غسل عيد قربان، دهم ذى الحجّة.
9 - غسل روز غدير، هيجدهم ذى الحجّة.
10 - غسل روز مباهله، بيست و چهارم ذى الحجّة.
11 - غسل روز تولّد پيامبر اكرم (صلى الله على و آله و سلم)، هفدهم ربيع الاوّل.
12 - غسل نماز خورشيد گرفتگى در صورتى كه تماماً گرفته شده باشد، و آن را عمداً ترك كرده باشد، در اين صورت بايد پس از غسل، قضاى نماز را بجا آورد.
13 - غسل نماز حاجت.
14 - غسل نماز استخاره.
15 - غسل اِحرام.
16 - غسل داخل شدن در حَرَم.
17 - غسل وارد شدن در مسجد الحرام.
18 - غسل داخل شدن در كعبه.
19 - غسل داخل شدن در مدينه.
20 - غسل ورود به مسجد النّبىّ (صلى الله على و آله و سلم).
21 - غسل هنگام زيارت پيامبر اكرم - عَلَيْهِ اَكْمَلُ الصَّلاة - و هنگام زيارت مزار ائمّه‏اى كه از عترت و اهل بيت آن بزرگوار عَلَيْهِمْ اَفْضَلُ التَّحِيّات مى‏باشند.
22 - غسل برداشتن تربت از قبر و مزار امام حسين (عليه السلام) بنابر بعضى از روايات.
23 - ابن بابويه در جزء اوّل كتاب مدينة العلم حديثى از امام صادق (صلى الله على و آله و سلم) پيرامون غسلها روايت نموده، و غسل استخاره، و غسل نماز استسقاء و طلب باران و غسل زيارت را در آنجا ذكر كرده است.
24 - و در بعضى از احاديث ديگر نيز آمده كه: مولايمان حضرت علىّ (عليه السلام) در شبهاى سرد غسل مى‏كردند تا براى نماز شب نشاط پيدا كنند.
و نيز در حديثى در كتاب مدينة العلم آمده است كه: غسل روز براى شب، و غسل شب براى روز كفايت مى‏كند.

غسل ميّت و امور قبل و بعد از آن‏

مرگ در ديدگاه توده‏ى مردم‏
مرگ، هول و هراس بيمناك، و امر عظيم فراگيرى است كه لذّتها را از بين برده، و ميان دسته‏ها جدايى انداخته، و با پراكنده نمودن بر آنها تاخته، و ميان انسان و لذّت پايندگى و اُنس با دوستان و زندگان حايل گشته، و ريسمانهاى آمال و آرزوها را قطع نموده، و مانع بهره‏مند شدن انسان از اهل و اموال خويش مى‏گردد.
اين است گوشه‏اى از احوال مرگ نسبت به كسانى كه به هول و هراسهاى آن ناآگاهند، ولى كسانى كه به خطرهاى آن آشنا و از رازهايش آگاهى دارند، مرگ ميان آنها و آمادگى براى معاد جدايى انداخته، و از اصلاح اعمال كه در دار فنا در انجام آن كوتاهى مى‏كردند جلوگيرى نموده، و غنا و بى‏نيازى كه برايشان ممكن بود، مبدّل به بى‏نيازى نموده، و با حالت اسارتِ شرمندگى و خوارى آنان را از اين جهان به جهان ديگر انتقال مى‏دهد، و با پاسخ منفى ردّ و محرومشان مى‏كند، آنگاه كه مى‏گويند:
رَبِّ، ارْجِعُونِ، لَعَلّى أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ.(93)
- مرا برگردانيد، اميدوارم كه درباره‏ى آنچه كه ترك نمودم، عمل صالح انجام دهم.
ولى پاسخشان مى‏دهند كه:
كَلاّ(94)،
- هرگز.
در حالى كه اگر پيش از آن اعمال صالح و شايسته انجام مى‏دادند، به ايشان گفته مى‏شد:
مَرْحَباً وَ أَهْلاً.
- خوش آمديد.
و نيز در قبر - كه چاله‏ى تنهايى و يگانگى است، و انسان از پاشيده شدن اعضاء [يا: اندرونه‏ها] و بدنش وحشتناك، و از پرسش دو فرشته‏ى منكر و نكير بيمها دارد، و خطرهاى گناهان كوچك و بزرگ كه در گذشته مرتكب شده را به ياد مى‏آورد، و در اوّلين برخوردها با زلزله‏هاى تهديد و وعده‏ى عذاب الهى مواجه مى‏گردد، و درى به سوى عذاب سخت الهى به روى او گشوده مى‏شود - انداخته مى‏شود.
بنابراين، چه شبيه است حال مرگ به آنچه كه مولاى ايمن از خطر مرگ، يعنى مولايمان حضرت علىّ (عليه السلام) توصيف نموده، آنجا كه مى‏فرمايد:
هيچ يقينى كه شكّى در آن نباشد نديده‏ام كه همانند مرگ بسان شكّى گرديده باشد كه هيچ يقينى در آن نباشد.
مرگ در ديدگاه اولياء
اگر از به دراز كشيدن سخن نمى‏ترسيدم، در اين باره شرح و تفصيل بسيار مى‏دادم. عدّه‏اى از دلاوران و بزرگان و افراد بى‏نظير را مى‏شناسم كه گويى مرگ بر گذشتگان آنان سعادت و رحمت، و بر باقيمانده‏شان مايه‏ى افزونى و نعمت است، و لذا به سپرى شدن ايّام دار زوال و نيستى بسيار شائق، و به راههاى اقبال و روى كردن به خدا بسيار آشنا، و به صفات كمال آراسته، و از بودن در دار دنيا، به خاطر بيم از نقص اعمال و حالاتشان، خوف و هراس دارند.
جلال و عظمت مولايشان براى آنان آشكار گشته و دانسته‏اند كه او - جلّ جلاله - آنان را مى‏بيند، لذا روح و عقل و قلب و جانشان تنها براى ذات او به او مشغول گرديده، و نور ذات مقدّس و صفات شريفش بر آنان غلبه كرده، و با تمام توان در خدمت و بندگى خدا را مى‏كوشند، و بسان كسى كه پيوسته در كوتاهى و تضييع اوقات خويش بوده، گريه و زارى مى‏كنند.
خداوند آنچه را كه از حقيقت و كُنْهِ جلال و عظمت اقبالش اراده فرموده به آنان شناسانده، و در نتيجه ايشان را به جلال و هيبت و حرمت و مهربانيها و بزرگواريها و نعمت خويش سرگرم، و از كاميابيهاى نَفْس باز داشته است، و براى آنان نه قلب و نه باطن، و نه زبانى مانده و نه امكان تصرّف در آنچه كه آنان را از خدا دور كند: اعضا و جوارحشان به بندهاى حضور در خدمت معبود بند شده، و عقلهايشان به جهت بيم آن وجود و جُود، سرگشته و حيران گشته است. و در نتيجه، عظمت او - جلّ جلاله - آنان را از خود فراموش، و رحمت كامل او - جلّ جلاله - به خودش مشغول نموده است، زيرا هر كدام از آن دو (عظمت و رحمت) دلهاى عارفان را در تحت تصرّف خود درآورده، و عقلهاى اهل مكاشفه را به خود مشغول مى‏كند.
وليكن اينان كجايند؟ اگر در ميان مردم باشند شناخته نمى‏شوند، و اگر غيبت كنند، كسى سراغشان را نمى‏گيرد، البتّه مقصودم اين نيست كه نامها و وجودشان ناشناخته است، بلكه چهره‏ها و نامهايشان شناخته شده است، ولى اسرار آنان و اسرار مولاى آنان در نزدشان ناشناخته است. و اگر به تو گفته مى‏شود: ديده مى‏شوند، ولى شناخته نمى‏شوند، تعجّب مكن، زيرا خداوند - جلّ جلاله - پيرامون سرور آنان و كسى كه از لحاظ كمال و جلال و عظمت از همه آنان بزرگتر است، مى‏فرمايد:
وَ تَريهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ، وَ هُمْ لايُبْصِرُونَ.(95)
- و اى پيامبر مى‏بينى كه به تو نگاه مى‏كنند، ولى تو را نمى‏بينند.
اصلاح اعمال و آمادگى براى مرگ‏
لذا ما سخن از مرگ و غسل اموات را بر اساس حال غالب مردم كه در غفلت هستند به مرتّب ذكر مى‏كنيم - هم آنان كه مرگ، زندگى‏شان را كه در نزد آنان محبوب است به پايان آورده، و خانه‏هايى را كه با آن اُنس و اُلفت گرفته بودند ويران نموده، و آرامش و آسودگى‏شان را مبدّل به پريشانى كرده و برمى‏كَند.
بنابراين، عاقل كسى است كه غايت اهتمام و همّت خويش را براى آماده شدن در روزى كه قَدَمها در آن مى‏لغزند بكار بندد، و به امورى كه كوتاهى كنندگان بدان سفارش مى‏شوند عمل كند؛ زيرا اگر وى كوتاهى كند، كسانى كه او را نسبت به تفريط و كوتاهى‏اش سفارش نموده‏اند، معذور خواهند بود، پس مثال او مانند برده‏اى است كه مولايش اجازه دهد كه در محضرش وارد شود، و هرچه مى‏خواهد، درخواست نمايد، تا وى زود آن را اجابت نمايد، يا اعمال شايسته انجام دهد تا وى كرامت و بخشش خود را نسبت به او دوچندان گرداند، آنگاه آن برده شروع كند به پرس و جو كردن از گوشه‏هاى مجلس و از بعضى از غلامانى كه آنجا هستند، و نوشته‏اى درخواست كند كه سفارش خود را در آن بنويسد، تا هنگامى كه مولايش او را از محضرش كه امكان درخواست و انجام اعمال شايسته بود، بيرون كرد و دَر را به روى او بست و به ذلّت و خوارى و پستى گرفتار گرديد، آن را به بعضى از همراهان سلطان كه در آنجا هستند برساند. و اتّفاقاً سفارشش پيرامون همان امورى باشد كه مى‏توانست در حال حضور مولايش از او بخواهد و او برآورده سازد، آيا كسانى كه از حال او آگاهى دارند، او را به بى‏خردى و نادانى و حماقت نسبت نمى‏دهند و بر او عيب نمى‏گيرند؟!
پس حال كسى كه خداوند - جلّ جلاله - در حال زندگانى به او امكان مناجات كردن با خود و انجام عبادات و برآوردن خواسته‏هايش را داده، ولى او كوتاهى و غفلت مى‏كند، و مى‏خواهد هنگامى كه مولايش او را از محضر زندگانى بيرون كرد و با ذلّت و خوارى در زير اسارت مرگ بيرون راند و دَرِ ميان او و پذيرش اعمالش را بست، وصيّت كند، نيز چنين است، و خردمندان و عاقلان وى را نابخرد و احمق و نادان به شمار درآورده و سرزنش مى‏كنند.
پس وقتى بنده پند و اندرز كسى كه او را بر احتياط كارى تشويق مى‏نمايد، نپذيرفت، و بر غفلت و اصرار در انجام گناهان ادامه داد، بايد حدّاقل امورى را كه هنگام جان دادن و نزديكى مرگ و يقين به جدايى زود انجام داده آنها ممكن است هم اينك در انجام آنها تعجيل كند.
احكام و آداب نوشتن وصيّت نامه‏
امّا امورى كه وقت براى انجام آن تنگ است، مانند اصلاح حال خويش، و يا امور مربوط به تأمّل در امر فرزندان و يا زن يا اموالش كه نياز به صرف وقت است، بايد با نوشتن و حضور شهود وصيّت كامل بكند، و وصيّت را با مهمّ‏ترين چيزى كه در روز موعود بدان نيازمند است شروع كند و سپس آنچه كه در مرحله‏ى بعد مهمّ‏تر است و همينطور...، پس ابتدا مسأله تجهيز و دفن و كفن و ساير مراسم خاك سپارى و انتقال خويش به سوى خداوند - جلّ جلاله - را كاملاً ذكر مى‏كند. و اگر حالش از انجام اين كار تنگ باشد، تا حدّ امكان كوشش خود را مى‏كند.
سپس اگر امكان داشته باشد مظالم بندگان خدا را ردّ مى‏كند، يا از صاحبان آن به هر صورت كه باشد حلاليّت مى‏طلبد، يا به برادران دينى‏اش وصيّت مى‏كند كه نسبت به حقوق واجب و مستحبّ و ايثار كردن و وجوه خيرات و پرداخت بدهى‏ها و اَداى حقوق و انجام واجبات نيز انجام هر عمل واجبى كه نيابت بردار است به نيابت از او، به همان ترتيبى كه در ردّ مظالم و اصلاح گناهان ذكر نموديم‏(96)، او را برى‏ء الذمّة نمايند.
و بايد در امور افراد تحت تكفّل و اموال خود تأمّل كند، و حقيقتاً و در معنى، خداوند - جلّ جلاله - را مخاطَب، و او را وصّى و وكيل و كارگزار خويش بگيرد، كه خداوند براى برآوردن آرزوهاى او كفايت مى‏كند، بعد صورتاً و ظاهراً هر كس را كه در ايّام زندگى‏اش به مراقبت و پاييدن خداوند - جلّ جلاله - در گفتار و كردار مى‏شناسد، وصّى قرار دهد، و اگر امكان نداشت هركس را كه مى‏شناسد و يا اميد دارد كه از جوانمردان و صاحب خاندان و ريشه دار باشد، وصّى قرار دهد، و اگر آن نيز امكان نداشت اهل ثروت و توانگران و كسانى كه با وجود قدرت، صاحب حيا هستند، وصّى قرار دهد، و اگر اين نيز امكان نداشت به همان صورتى كه گفتيم با تفويض امور خويش به خداوند - جلّ جلاله - و توكّل بر او، او را وصّى خود قرار دهد، كه اگر در تفويض و توكّلش صادق باشد، خداوند - جلّ جلاله - به صورتى بهتر و كامل‏تر از آنچه كه اميد مى‏داشت كسى را جانشين او در رابطه با عيال و اموالش مى‏گرداند، و اگر حالش در حسن ظنّ داشتن و يقين به خداوند - جلّ جلاله - به اين مقام والا نرسد، نزديكترين كس از كسانى كه به پيمانهاى خويش وفا مى‏كنند و اهل اهتمام هستند و وى اميد دارد كه بدان عمل كند، وصّى خويش قرار مى‏دهد.
اخلاص در باقى گذاشتن اموال براى وارثان‏
از صفات عارفان اين است كه وقتى در نزد آنان اموالى باشد كه بعد از ايشان به وارثان مى‏رسد، به دل و عقل رجوع مى‏كنند، اگر ديدند آنچه را كه براى وارثان مى‏گذارند براى خدمت و بندگى خداوند - جلّ جلاله - و براى امتثال امر شريف اوست (مانند كمك رسانى به كسانى كه بايد به آنها رسيدگى شود مثل وارثان و ديگر كسانى كه به آنها مى‏شود وصيّت كرد) با همين نيّت صادق زود به اين امر مى‏شتابند، به گونه‏اى كه گويى آنها را در ايّام زندگانى فانى خويش در راه خداوند - جلّ جلاله - خرج نموده و در حقيقت چيزى باقى نگذارده‏اند، بلكه آن را به عنوان توشه‏ى راه با خود برداشته، و دستاويزى براى رسيدن به پيروزى و كاميابى در درخواستهايشان كه قرب و نزديكى به خداوندگار رحيم و مهربان است، قرار داده‏اند.
ولى اگر ديدند دل و عقلشان در ترك اموال اين گونه اخلاص را ندارد، بلكه تنها به خاطر عادت و از روى طبع ترك مى‏نمايند، تا مردم فرزندان و وارثان ايشان را در ذلّتِ احتياج و بيچارگى نبينند، و كسى به آنان شماتت نكند، يا براى انديشه‏هايى غير اين كه مقصود از آن عبادت مالك روز معاد نيست، در اين صورت پيش از وفات و بيرون آمدن جانشان خودشان را بر مصرف كردن آن اموال در صدقات و امورى كه آنها را به خدا نزديك مى‏كند و بر تحصيل صفات كمال، وادار مى‏كنند، و به اين بسنده نمى‏كنند كه اموالشان بعد از آنها بدون نيّت قُربت ضايع شود.
ذكر امور مورد نياز در حال مرگ و بعد از آن‏
اينجا، ذكر امور مربوط به اصلاح حال و وصيّت درباره‏ى وارثان و افراد تحت تكفّل به پايان مى‏رسد، باقى مى‏ماند امور مهمّى كه بنده هنگام مرگ و بعد از فوت بدان نياز پيدا مى‏كند. از آن جمله عهد و پيمانى است كه ميّت بدان نيازمند است، و ما ابتدا آن را ذكر مى‏كنيم، زيرا عمل به آن نياز به زمانى است كه شهود را گرد آورد تا براى او شهادت دهند.
در روايتى از امام صادق (عليه السلام) از پدران بزرگوارش آمده كه رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) فرمودند: نيكو وصيّت نكردن در هنگام مرگ، نقص در عقل و كاستى در جوانمردى انسان محسوب مى‏شود.
عرض كردند: اى رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم)، وصيّت كردن چگونه است؟ فرمود: هنگامى كه مرگ انسان فرا مى‏رسد و مردم به گرد او جمع مى‏شوند، بگويد:
أَللّهُمَّ، فاطِرَ السَّماواتِ وَ الاَْرْض، عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ، الرَّحْمنُ الرَّحيُم، إِنّى‏ أَعْهَدُ إِلَيْكَ فى دارِ الدُّنْيا أَنّى أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ وَحْدَكَ لاشَريكَ لَكَ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً(صلى الله على و آله و سلم) عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ، وَ أَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيها، وَ أَنَّكَ تَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ، وَ أَنَّ الْحِسابَ حَقٌّ، وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ، وَما وَعَدَ اللّهُ فيها مِنَ النَّعيمِ مِنَ الْمَأْكُولِ وَ الْمَشْرَبِ [يا: مِنَ الْمَآكِلِ وَالْمَشارِبِ‏] وَ النِّكاحِ حَقٌّ، وَ أَنَّ النّارَ حَقٌّ، وَ أَنَّ الاِْيمانَ حَقٌّ، وَ أَنَّ الدّينَ كَما وَصَفْتَ، وَ أَنَّ الاِْسْلامَ كَما شَرَعْتَ، وَ أَنَّ الْقَوْلَ كَما قُلْتَ، وَ أَنَّ الْقُرآنَ كَما أَنْزَلْتَ، وَ أَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ الْحَقُّ الْمُبينُ.
وَ إِنّى‏ أَعْهَدُ إِلَيْكَ فى دارِ الدُّنْيا، أَنّى رَضيتُ بِكَ رَبّاً، وَ بِالاِْسْلامِ ديناً، وَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، نَبِيّاً، وَ بِعَلِىٍّ [وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ أَوْلادِهِ وَ ذُرِّيّتِهٍ‏] إِماماً، وَبِالْقُرْآنِ كِتاباً [وَ بِالْكَعْبِة قِبْلَةً] وَ أَنَّ أهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكَ - عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ - أَئِمَّتى.
أَللّهُمَّ، أَنْتَ ثِقَتى عِنْدَ شِدَّتى، وَ رَجآئى عِنْدَ كُرْبَتى، وَ عُدَّتى فِى الْأُمُورِ الَّتى تَنْزِلُ بى، وَ أَنْتَ وَلِيّى فِى نِعْمَتى، وَإِلهى وَ إِلهُ آبائى. صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لا تَكِلْنى إِلى نَفْسى طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً، وَ آنِسْ فى قَبْرى وَحْشَتى، وَ اجْعَلْ لى عِنْدَكَ عَهْداً يَوْمَ أَلْقاكَ مَنْشُوراً.

- خداوندا، اى پديد آورنده‏ى آسمانها و زمين، اى آگاه به نهان و آشكار، اى خداوند رحمت گستر [بر همگان‏] و مهربان [به رحمت ويژه بر مؤمنان‏]، من به راستى در دار دنيا با تو عهد مى‏بندم و گواهى مى‏دهم كه معبودى جز تو نيست، كه يگانه‏اى و شريكى براى تو نيست، و حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم) بنده و فرستاده‏ى توست و قيامت خواهد آمد و شكّى در آن نيست، و تمام اهل قبور را برمى‏انگيزانى، و حساب كشى و بهشت و تمام نعمتهايى كه خداوند در آن وعده داده از جمله خوراكى و پوشاك [يا: خوردنى‏ها و پوشيدنى‏ها] و ازدواج، و آتش [جهنّم ]حقّ است، و بى‏گمان دين به همان صورتى است كه توصيف فرموده‏اى، و اسلام به همان صورتى است كه تشريع نموده‏اى، و گفتار به همان است كه فرموده‏اى، و قرآن همان گونه است كه فرو فرستاده‏اى، و تو خداوند حقِّ آشكار هستى.
و همانا من با تو در دار دنيا عهد و پيمان مى‏بندم كه به پروردگارى تو و به دين [حقّ ]بودن اسلام، و به پيامبرى حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم)، و به امامت حضرت علىّ [و يازده تن از فرزندان و نسل او]، و به كتاب آسمانى بودن قرآن، [و قبله بودن كعبه‏]، و به امامت اهل بيت پيامبرت (عليه و عليهم السّلام) راضى و خشنودم.
خدايا، تويى تنها مورد اعتماد من در سختى، و اميدم در هنگام ناراحتى سخت، و توشه و ذخيره‏ام در امورى [و مشكلاتى‏] كه بر من فرو مى‏آيد، و تويى سرپرستم در نعمتم، و معبود من و پدرانم، بر محمّد و آل او درود بفرست، و هيچگاه مرا به اندازه‏ى چشم برهم زدنى به خود وامگذار، و در قبرم اَنيس و مُونس تنهايى من باش، و روزى كه با تو ملاقات مى‏نمايم، در نزد خود عهد و پيمانى گشوده براى من مقرّر بفرما. 
اين همان عهد و پيمان ميّت است كه هنگام وصيّت كردن به امور مورد نيازش آن را مى‏گويد. و و وصيّت كردن حقّى است بر هر مسلمان.
سپس امام صادق (عليه السلام) فرمود: تصديق اين مطلب، فرمايش خداوند - تبارك و تعالى - در سوره‏ى مريم است آنجا كه مى‏فرمايد:
لايَمْلِكوُنَ الشَّفاعَةَ، إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَاللَّهِ عَهْداً.(97)
- آنان نمى‏توانند شفاعت نمايند، مگر كسانى كه عهد و پيمانى از نزد خداوند بسيار مهربان گرفته باشند.
و اين همان عهد و پيمان است.
و پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) به علىّ (عليه السلام) فرمود كه: آن را به اهل بيت و شيعيانت بياموز.
بعد امام صادق (عليه السلام) فرمود كه رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) فرمودند: آن را جبرئيل (عليه السلام) به من تعليم نمود.
نسخه‏ى نوشتارى كه در كنار جريده‏(98)، همراه ميّت مى‏گذارند. 
پيش از نوشتن آن مى‏گويى:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمن الرَّحيمِ، أَشْهَدُ أَنْ لاإلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ - صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ - وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ، وَ أَنَّ النّارَ حَقٌّ، وَ أَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيها، وَ أنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ.
- به نام خداوند رحمت گسترِ مهربان، گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خداوند يگانه نيست، و شريكى براى او وجود ندارد، و گواهى مى‏دهم كه حضرت محمّد - صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم - بنده و فرستاده اوست، و بهشت و آتش جهنّم حقّ است، و قيامت خواهد آمد و شكّى در آن نيست، و خداوند تمام اهل قبور را برمى‏انگيزاند. 
سپس مى‏نويسى:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ. شَهِدَ الشُّهُودُ الْمُسَمَّوْنَ فى هذَا الْكِتابِ أَنَّ أَخاهُمْ فِى اللَّهِ - عَزَّوَجَلَّ - فُلانَ بْنَ فُلانٍ، وَ يَذْكُرُ اسْمَ الرَّجُلِ وَ اسْمَ أَبيهِ - أَشْهَدَهُمْ وَ اسْتَوْدَعَهُمْ وَ أَقَرَّ عِنْدَهُمْ أَنَّهُ يَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً(صلى الله على و آله و سلم) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ أَنَّهُ مُقِرٌّ بِجَميعِ الاَْنْبِيآءِ وَ الرُّسُلِ، وَ أَنَّ عَلِيّاً وَلِىُّ اللَّهِ وَ إِمامُهُ، وَ أَنَّ الاْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ أَئِمّتُهُ، وَ أَنَّ أَوَّلَهُمُ الْحَسَنُ، وَالْحُسَيْنُ وَ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِىٍّ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ وَ عَلِىُّ بْنُ مُوسى وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِىٍّ وَ عَلِىَّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِىٍّ وَ الْقآئِمُ الْحُجَّةُ، وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ، وَ النّارَ حَقٌّ، وَ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارِيْبَ فيها، وَ أنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً(صلى الله على و آله و سلم) رَسُولُ اللَّهِ [جآءَ بِالْحَقِّ، وَ أَنَّ عَلِيّاً وَلِىُّ اللَّهِ وَ الْخَليفْةُ مِنْ بَعْدِ رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله على و آله وسلم)]0 وَ مُسْتَخْلِفُهُ فى أُمَّتِهِ، مُؤَدِيّاً لاَِمْرِ رَبِّهِ - تَبارَكَ وَ تَعالى - وَ أَنَّ فاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ ابْنَيْهَا الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ، إِبْنا رَسُولِ اللَّهِ وَ سِبْطاهُ وَ إمامَا الْهُدى وَ قآئِدَا الرَّحْمَةِ، وَ أَنَّ عَلِيِّاً وَ مُحَمَّداً وَ جَعْفَراً وَ مُوسى وَ عَلِيِّاً وَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ حَسَناً وَ الْحُجَّةَ - أَئِمَّةٌ وَقادَةٌ وَ دُعاةٌ إِلىَ اللَّهِ [جَلَّ وَعَلا] وَ حُجَجُهُ عَلى عِبادِهِ.
- به نام خداوند رحمت گستر مهربان، شاهدانى كه در اين نوشته نام برده شده‏اند گواهى مى‏دهند كه برادرشان در راه خداوند - عزّوجلّ - فلانى پسر فلانى - و اسم او و نام پدرش را ذكر مى‏كند - آنان را گواه گرفت و به آنان سپرد، و در نزد آنان اقرار نمود كه شهادت مى‏دهد كه: معبودى جز خداوند يگانه نيست و شريكى براى او وجود ندارد، و حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم) بنده و فرستاده خداست، و به تمام پيامبران و فرستادگان اقرار مى‏نمايد، و اينكه علىّ ولىّ خدا و امام اوست، و امامانى كه از فرزندان علىّ هستند امامان او، و نخستين آنان حسن، [و سپس ]حسين و علىّ بن الحسين و محمّد بن علىّ، و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمّد بن علىّ و علىّ بن محمّد و حسن بن علىّ و قائم حجّت مى‏باشند، و اينكه بهشت و آتش جهنّم حقّ است، و قيامت خواهد آمد و شكّى در آن نيست، و خداوند تمام اهل قبور را برمى‏انگيزاند، و اينكه حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم) رسول خدا است كه [دين و حقِّ آورد و اينكه علىّ، ولىّ خدا و خليفه بلافصل بعد از رسول خدا (صلى الله على و آله و سلم) ]و جانشين او در ميان أمّتش بود، در حالى كه دستورات پروردگارش - تبارك و تعالى - را ادا نمود، و اينكه حضرت فاطمه دختر رسول خدا، و پسرانش حسن و حسين، دو پسر رسول خدا و نوادگان او و امامان هدايتگر، و راهبران رحمت هستند، و حضرت علىّ و محمّد و جعفر و موسى و علىّ و محمّد و علىّ و حسن و حضرت حجّت، امامان و راهبران و دعوت كنندگان به سوى خداوند [جلّ و علا] و حجّتهاى او بر بندگانش مى‏باشند. 
سپس به شهود خطاب كرده و مى‏گويد: اى فلانى و اى فلانى كه در اين نوشته نامبرده شده‏ايد، اين شهادت را در نزد خود براى ما ثابت نگاه داريد، تا اينكه آن را نزد حوض [كوثر] به من باز دهيد.
سپس شهود مى‏گويند: اى فلانى،
نَسْتَوْدِعُكَ [اللّهَ‏] وَالشَّهادَةَ وَالاِْقْرارَ وَ الاِْخآءَ، وَ مَوْعُودُهُ عِنْدَ رَسوُلِ اللَّهِ(صلى الله على و آله و سلم)، وَ نَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ [وَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَ بَرَكاتِهِ‏].
- تو و اين گواهى و اقرار و برادرى [ميان يكديگر] را [به خدا ]مى‏سپاريم. و وعده‏ى ما در نزد رسول خدا (صلى الله على و آله و سلم). و بر تو سلام [و رحمت و بركات الهى‏] مى‏فرستيم.
بعد نامه و نوشته را پيچيده و با مُهر شهود و ميّت مُهر كرده و همراه با جريده در سمت راست ميّت قرار مى‏دهند.
و البتّه اين نوشتار و نامه با كافور و چوب مخصوص كه خوشبو نباشد، نوشته مى‏شود. ان شاء اللَّه. و توفيق تنها از اوست، و خداوند بر سرورمان حضرت محمّد پيامبر اَكرم و خاندان برگزيده و نيكوكارش درود فرستد و [آنان را] سلامت و مصون و محفوظ بدارد.

وظايف ديگران نسبت به محتضر
شايسته است كه وقتى مرگ انسان فرا رسيد، زير پاهايش رو به قبله قرار داده شود و يا خودش قرار بدهد، و كسى در نزد او قرآن بخواند - و دو سوره يس والصّافات بيشتر از همه سوره‏هاى قرآن مورد تأكيد است -، و نيز به ذكر خداوند متعال مشغول گشته، و شهادَتَيْن و اقرار به يكايك ائمّه [(عليهم‏السلام)] را به ترتيب، و نيز كلمات فرج را به ميّت تلقين كند. و كلمات فرج عبارتند از:
لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ الْحَليمَ الْكَريمُ، لاإِلهُ إِلاَّ اللَّهُ الْعَلِىُّ الْعَظيمَ، سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمواتَ السَّبْعِ وَ رَبِّ الاَْرْضينَ السَّبْعِ وَ ما فيهِنَّ وَ مابَيْنَهُنَّ وَ ما تَحْتَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ، وَ الْحَمْدُللَّهِ‏ِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَالصَّلاةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَيِّبينَ.
معبودى جز خداوند بردبار بزرگوار نيست، معبودى جز خداوند بلند مرتبه‏ى بزرگ نيست، پاك و منزّه است خداوندى كه پروردگار آسمانها و زمينهاى هفتگانه و تمام آنچه در آنها و در ميان آنها و در زير آنها وجود دارد، و پروردگار عرش بزرگ مى‏باشد. و سپاس خدايى را كه پروردگار عالميان است. و درود و رحمت [ويژه‏ى خداوند] بر حضرت محمّد و خاندان پاك او باد. 
و نيز شخص جنب و زن حايض در نزد محتضر حاضر نشوند.
بعد قطعات كفن و كافور و ديگر چيزهايى را كه براى غسل دادن ميّت نياز است، از پاكيزه‏ترين و بى‏شبهه‏ترين وجهى كه مقدور است برداشته مى‏شود. البتّه مستحبّ است كه خود انسان در حال حيات خويش آنها را فراهم و آماده كند، تا بعد از وفاتش در تكميل آن كوتاهى نشود.
ذكر تفصيلى مطالب گذشته 
اينك مطالب گذشته را به صورت مشروح ذكر مى‏كنيم:
گزينش كفن نيكو و گرانبها براى ميّت‏
مستحبّ است كه كفن از پارچه‏ى سفيد و گران قيمت و زيبا باشد، زيرا در روايت آمده كه: 1 - مردم در روز تغابُن‏(99) به كفنهايشان افتخار نموده و مى‏بالند.
2 - و نيز امام صادق (عليه السلام) فرمود: در انتخاب كفنهاى نيكو براى خود بسيار بكوشيد، زيرا در روز قيامت با آنها برانگيخته مى‏شويد.
3 - از طريق اهل تسنّن آمده كه رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) فرمود: بهترين جامه‏هاى شما، جامه‏ى سفيد است، پس خوبان و برگزيدگانتان آن را بپوشد، و مردگانتان را در آن كفن نماييد، كه آن از بهترين جامه‏هاى شماست.
بر اين پايه، اين مطلب از طريق فَريقَيْن (شيعه و سنّى) روايت شده است.
4 - امام صادق (عليه السلام) فرمود: كفنهاى مردگانتان را از جنس خوب برگزينيد، كه آنها زينت و آرايش مردگانتان مى‏باشد.
5 - امام صادق (عليه السلام) فرمود: پدر بزرگوارم (عليه السلام) هنگام مرگ به من وصيّت نمود و فرمود: اى جعفر، مرا در جامه‏اى كه چنين و چنان باشد و كفنى كه اين خصوصيّات را داشته باشد كفن كن، زيرا مردگان در روز قيامت به كفن‏هايشان مباهات مى‏كنند. (دنباله‏ى روايت ملاحظه شود)
بنابراين، اگر نبود جز اينكه كفن، لباسى است كه بنده به اميد سلامتى دنيا و سعادتمندى در آخرت، با به تن كردن آن در محضر مولايش حاضر مى‏شود، و هر بنده‏اى هنگام شرفياب شدن به حضور آقايش خود را آراسته مى‏كند، سزاوار بود كه انسان نيز خود را براى حضور در محضر آقايى كه اميدوار است او را از تمام مهالك نجات بخشد، بيآرايد. و حال آنكه كفن عزيزترين و [يا: با جلالت‏ترين‏] و لذّت بخش‏ترين و گرانبهاترين [يا: و والاترين‏] و برترين و فرازنده‏ترين جامه است.
استحباب تهيّه كفن از لباس احرام‏
مستحبّ است كفن از جامه‏اى باشد كه انسان در آن براى حجّ احرام بسته، زيرا در روايت آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) در دو پارچه‏ى يَمَنى، يعنى، يك عِبْرى‏، و يك ظَفارى‏(100) احرام بستند، و ايشان را در همان دو كفن كردند.
من نيز با به تن كردن دو حوله از جنس پنبه‏ى سفيد احرام نموده، و در موقف عرفات وقوف نمودم، كه آن روز جمعه بود، و اين وقوف از هنگام وقوف در عرفات، بعد از نماز ظهر و عصر تا بعد از غروب آفتاب، بر اساس آنچه كه جُود خداوند مالك و مهربان به ما آگاهانيد همراه با مناجات براى ما مهيّا و فراهم بود، پس وقتى در آن حجّ به جا آورده و به پايان بردم، به منظور ايجاد رابطه (همچون رابطه حسبى و سببى) و توسّل جستن به رحمت خداوند مالك و مهربانتر و گرامى‏تر، آن دو را بر كعبه‏ى شريفه و اركان بلند مرتبه و استوار آن و بر حجر الاَسْود مكرّم گستردانيده و پهن كردم.
سپس وقتى به مدينة النبىّ (صلى الله على و آله و سلم) رسيدم، باز به منظور ايجاد رابطه (حسبى و سببى) و توسّل جستن به شفاعت آن مولى و جدّم كه بر تمام پيامبران مقدّم است و نيز براى آنكه به واسطه‏ى آن بزرگوار و از خود آن بزرگوار به منتهاى آرزوى خويش نايل گردم، باز پشت و روى آن دو را بر حجره‏ى مبارك محمّدى (صلى الله على و آله و سلم) پهن كردم، سپس به سوى ائمّه‏ى اطهار (عليهم‏السلام) كه در بقيع مدفونند رهسپار شدم، و باز به منظور ايجاد رابطه و توسّل جهت سلامتى از روز بيمناك و رسوا كننده‏ى قيامت چنين كردم.
و وقتى كه به مشهد مولاى‏مان اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب (عليه السلام) رسيدم، بار ديگر آن را به منظور ايجاد رابطه (همچون رابطه حسبى و سببى) و براى اينكه به نهايت اميد خود از آن بزرگوار نايل گردم، پشت و روى آن دو را بر ضريح و قبر آن پدر نيكوكارم، كه سيّد و سرور اوصياء است، پهن كردم. سپس در ايّام مصاحبت و زندگى در كربلاى مُعَلّى آن دو را به مشهد مولايمان امام حسين (عليه السلام) بردم و باز به منظور ايجاد رابطه و توسّل به حضرتش جهت رسيدن به آرزويم پشت و روى آنها را بر ضريح و قبر آن بزرگوار پهن كردم، سپس در ضريح و قبر مبارك مولايمان امام كاظم، و مولايمان امام جواد، و در ضريح مولايمان امام هادى، و مولايمان امام حسن عسگرى، و در محلّ غيبت مولايمان امام مهدى - صلوات اللَّه جلّ جلاله عليهم أَجمعين - نيز باز به منظور ايجاد رابطه و توسّل جستن به شفاعت آن بزرگواران و خرسندى خداوندگار در روز جزا، چنين كردم.
بعد آن را به اندازه‏ى قطعه‏هاى كفن بريده و آماده نمودم، و هم اكنون نيز در نزد من است، و بسيار به آن علاقه‏مندم و اميدوارم كه با آن به محضر مولاى بردبار مهربان نيكوكارم شرفياب، و در دار رضوان و وارد شوم، تا اينكه خداوند - جلّ جلاله - خلعتهايى از محبّت و قرب و پذيرايى‏اش را به صورتى كه رحمت و جُود او اقتضا دارد به اين بنده‏اش عطا فرمايد، و به آنچه كه هنگام وارد شدن و نيل به درگاه او مورد نظر و رضاى اوست، مشرّف گرداند. ان شاءاللَّه.
آماده كردن كفن و نگاه كردن به آن‏
گفته نشود كه: آماده كردن كفن پيش از مرگ، از أئمّه - عليهم افضل الصّلاة و السّلام - روايت نشده است.
زيرا اين مطلب در روايات موجود است، چنانكه مستحبّ است انسان علاوه بر مهيّا كردن كفن پيش از مرگش، در حال زندگانى خويش گاه گاهى به آن نگاه كند.
من نيز گاه گاهى كفن خويش را بيرون مى‏آورم و نيك بدان مى‏نگرم، به گونه‏اى كه گويى مى‏بينم: مرا در آن پيچيده و در پيشگاه حضرت حقّ قرار دارم و بر خداوند - جلّ جلاله - عرضه نموده‏اند.
1 - در كتاب الملحق بتاريخ الطّبرى تاليف احمد بن كامل بن شجرة، در ضمن حوادث سال 310 هجرى قمرى آمده است: هنگام غروب آفتاب روز يكشنبه، دو روز مانده از شوّال، ابو جعفر محمّد بن جرير بن يزيد طبرى فقيه وفات نمود، و ظهر روز دوشنبه فرداى آن روز در خانه‏اش واقع در رَحَبه‏ى يعقوب(101) ماند، و در سه جامه‏ى حَبَرَه‏(102) كه خود وى آنها را در حال حياتش تهيّه، و از جنس خوبى برگزيده بود، كفن و در آنها به خوبى پيچيده شد. و سپس به جهت علائم و نشانه‏هاى مخصوص كفن وى، بسيار او را ستوده است.
2 - در جزء دوّم كتاب المعجم الكبير طبرانى، در مسند حُذيفة بن يمان ديدم كه: حُذيفه كسى را فرستاد تا كفنى براى او بخرد، وى كفنى به قيمت سيصد درهم براى او خريد. حُذيفه گفت: من اين را نمى‏خواهم، بلكه براى من دو ريطه‏(103) سفيد خشن بخريد، و اين مطلب را به چندين طريق مبسوطتر از اين نيز نقل كرده است.(104)
3 - و نيز در روايتى آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: هركس كفنش را در خانه‏اش داشته باشد، از غافلان نوشته نمى‏شود؛ و هرگاه كه بدان نگاه كند مأجور خواهد بود.
در حديثى آمده كه مولايمان موسى بن جعفر (عليه السلام) پيش از وفاتش - فرمود: ما اهل بيتى هستيم كه مهريّه‏هاى زنان و هزينه حجّ كسى كه از ما حجّ بجا نياورده، و كفنهاى مردگانمان از اموال پاكيزه و بى‏شبهه مى‏باشد، و كفن من نيز در نزد من است.
و روشن است كه مولايمان موسى بن جعفر - صلوات اللّه عليه - بر اساس روايت كه بدان اشاره شد، الگوى ما در آماده كردن كفن است.
4 - همچنين در كتاب دلائل الأئمّه صلوات اللَّه عليهم اخبار و روايات بسيار پيرامون اينكه آن بزرگواران كفن گروهى از شيعيانشان را پيش از مرگشان تهيّه نموده و براى آنان فرستاده‏اند، نقل شده است.
احكام و آداب‏
1 - كفن واجب، بر اساس آنچه كه از ظاهر مذهب اهل بيت - عليهم الصّلاة والسّلام - استفاده مى‏شود سه قطعه است:
الف - لنگ كاملى كه به كمر ميّت بسته مى‏شود.
ب - پيراهن كامل.
ج - سرتاسريى كه تمام بدن را فرا گرفته و بپوشاند.
2 - مستحبّ است كه يك حبره و بُرد يمنى سرخ يا سفيد، و سرتاسرى ديگر؛ و نيز پارچه‏اى كه بتوان دو رانِ ميّت را به هم بست، و بر كمر ميّت پيچيد، به آنها افزوده شود
3 - مستحبّ است جهت احتياط بيشتر در آمادگى و سعادتمندى ميّت در پيشگاه الهى، عمامه‏اى بدان اضافه شود.
4 - مقدار 1313 درهم‏(105) كافورى كه آتش بدان نخورده باشد تهيّه مى‏شود، كه قسمتى از اين كافور را براى غسل دوّم از غسلهاى سه گانه ميّت، و قسمتى را بعد از انجام غسلهاى سه گانه بر سجده گاههاى ميّت مى‏گذارند.
در روايت آمده كه: علّت استحباب و افضليّت 1313 درهم بودن كافور، به خاطر روايتى است كه مى‏فرمايد: خداوند - جلّ جلاله - چهل درهم كافور هنگام وفات پيامبر اكرم (صلى الله على و آله و سلم) به وى هديّه نمود، و حضرت آن را ميان خود و مولايمان حضرت علىّ و فاطمه (عليهماالسلام) تقسيم نمود. و در نتيجه سهم هر كدام از آن بزرگواران براى مصرف در غسل و حنوط هنگام وفات، 1313 درهم گرديد.
البتّه كافور به مقدار كمتر از اين نيز، كفايت مى‏كند.
5 - مستحبّ است بر تمام قطعه‏هاى كفن نوشته مى‏شود كه:
فُلانُ بْنُ فُلانٍ يَشْهَدُ أَنْ لاإِلهَ إِلاَّ اللّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللّهِ (صلى الله على و آله و سلم)، وَ أنَّ عَلِيّاً أَميرُالْمُؤْمِنينَ والْحَسَنَ و الْحُسيْنَ و عَلِيّاً و مُحَمَّدَاً وَ جَعْفَراً وَ مُوسى وَ عَلِيّاً وَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً والْحَسَنَ وَالْحُجَّةَ الْمَهْدِىَّ أَئِمَّتُهُ، أَئِمَّةُ هُدىً أَبْرارٌ.
- فلانى پسر فلانى [به جاى اين دو كلمه، نام ميّت و اسم پدر او نوشته مى‏شود] گواهى مى‏دهد كه معبودى جز خدا نيست، و حضرت محمّد رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم)، و علىّ اميرالمؤمنين و حسن و حسين و علىّ و محمّد و جعفر و موسى و علىّ و محمّد و علىّ و حسن و حضرت حجّت مهدى (عليهم‏السلام) امامان او، پيشوايان هدايت‏گر و نيك و برگزيده‏اند.(106)
احكام و آداب‏
1 - وقتى بنده كفن خويش را مهيّا نمود، شايسته است كه قبرى را كه در آن دفن مى‏شود نيز آماده نمايد، و اين كار از امور مهمّ مى‏باشد، زيرا مشاهده مى‏شد كسانى كه عهده دار تشييع ميّت به سوى قبر هستند يا غمزده و مشغول به حزن و اندوه هستند، و يا اجير و مزدبگيرند كه تظاهر و تكلّف نموده و به جاى اشتغال به احتياط در تجهيز و اصلاح امور ميّت، سرگرم توجّه زندگان به خود مى‏شوند.
و گروهى از افراد معتبر بدان عمل نموده‏اند. و در روايت نيز آمده، و خود در روايات (چنانكه ذكرش خواهد آمد) ديده‏ام كه: ابا جعفر محمّد بن سعيد عثمان بن سعيد عمرى در حال حيات خويش قبر خود را درست نمود.
2 - سزاوار است كه قبر به اندازه‏ى تمام قدّ انسان و يا تا استخوانِ ميان شانه و گلوىِ انسان باشد، و در سمت قبله‏ى آن لَحَد و جايى به اندازه‏ى نشستن انسان باشد؛ زيرا قبر منزل خلوت و تنهايى است، و بر حسب عمل به اوامر خداوند - جلّ جلاله - كه موجب قرب و نزديكى به خشنوديهاى الهى مى‏شود، وسعت پيدا مى‏كند.
من نيز به جوار جدّ و مولايم علىّ بن ابى طالب (عليه السلام) شرفياب شدم و به كسى دستور دادم كه قبرى را كه خود در آن مكان شريف برگزيده بودم، بكَنَد، در حالى كه مقصودم از اين كار آن بود كه به عنوان مهمان و پناهنده و وارد بر آن بزرگوار شده، و از او درخواست و آرزو نموده، و به تمام آنچه كه خلايق بدان توسّل مى‏نمايند، توسّل بجويم. و آن را در زير پاهاى پدر و مادرم - رضوان اللَّه جلّ جلاله عليهما - قرار دادم، زيرا ديدم كه خداوند - جلّ جلاله - به من امر فرموده كه نسبت به آن دو تواضع و فروتنى داشته باشم، و سفارش فرموده كه به ايشان نيكى و احسان نمايم، لذا خواستم تا زمانى كه در قبر هستم، سرم در زير پاهاى آن دو باشد.
گفته نشود كه: مگر كسى از عارفان پيش از مرگ، قبر خويش را آماده نموده است؟ زيرا اين مطلب در بسيارى از روايات آمده است، از آن جمله:
1 - جدّ نيكبختم ابو جعفر طوسى - رضوان اللَّه عليه - و غير ايشان در كتاب الغيبة روايت نموده كه ابو الحسن علىّ بن احمد دلاّل قمّى مى‏گويد: كه بر ابى جعفر محمّد بن عثمان، يعنى وكيل مولايمان حضرت مهدى (عليه السلام) وارد شدم تا بر او سلام كنم، ديدم كه در پيش روى او چوب ساجه‏(107) و پارچه‏ى كفنى قرار دارد كه آيه‏هايى از قرآن و نامهاى ائمّه (عليهم‏السلام) را بر كناره‏هاى آن مى‏نويسد. پرسيدم: اى سرور من، اين چوب چيست؟ فرمود: اين براى قبر من است، و مرا در قبر بر روى آن مى‏گذارند، (يا فرمود: مرا به آن تكيه مى‏دهند.) و من اينك نوشتن آن را به پايان بردم، هر روز به داخل قبر مى‏روم و بخشهايى از قرآن را در آنجا قرائت مى‏كنم و بيرون مى‏آيم. [راوى مى‏گويد:] و گمان مى‏كنم كه ابو الحسن علىّ بن احمد دلاّل قمّى گفت: وكيل حضرت (عليه السلام) دست مرا گرفت و آن قبر را به من نشان داد و گفت: هنگامى كه فلان روز از فلان ماه از فلان سال شد، من به سوى خداوند متعال رحلت مى‏كنم، و در آنجا دفن مى‏شوم. و اين چوب در آنجا خواهد بود.
وقتى از نزد وى بيرون آمدم، مطلبى را كه ذكر فرموده بود ثبت نمودم، و همواره چشم به راه آن بودم، چيزى نگذشت تا اينكه ابو جعفر بيمار شد و درست در همان روز و ماه و سالى كه ذكر نموده بود رحلت كرده و در همانجا به خاك سپرده شد.(108)
2 - در جزء چهارم كتاب استيعاب آمدم كه سفيان بن حرث بن عبدالمطلب سه روز پيش از مرگش قبر خويش را كَند، و وى برادر رضاعى رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) بود.
3 - در جزء هفتم كتاب طبقات آمده كه ابوسفيان بن حرث بن عبدالمطلب در حال حيات خويش قبرى براى خود كند.(109)
گذاشتن نگين انگشتر عقيق در دهان ميّت‏
همچنين جدّم ورّام بن ابى فراس - قدّس اللّه روحه - كسى كه به كار او اقتدا مى‏شود - وصيّت نموده بود كه بعد از وفاتش نگين انگشتر عقيقى را كه نامهاى ائمّه - صلوات اللّه عليهم - بر آن حك شده باشد، در دهانش بگذارند. لذا من نيز روى نگين عقيقى نگاشتم:
أَللَّهُ رَبّى، وَ مُحَمَّدٌ نَبِيّى، وَعَلِىٌّ إِمامى‏ و پس از نوشتن نام ائمّه (عليهم‏السلام) تا آخر، نوشتم:أَئِمَّتى وَ وَسيلَتى و وصيّت نمودم كه آن را بعد از مرگ در دهانم بگذارند، تا هنگام سؤالِ قبر، پاسخِ دو فرشته اى كه در قبر از انسان سؤال مى‏كنند گردد. ان شاء اللّه.
و در كتاب ربيعُ الابرار زمخشرى در باب اللّباس والحلى ديدم كه از بعضى نقل كرده كه وى كلمه‏ى شهادت أَشْهَدُ أَنْ لاإِلهَ إِلاَّ اللَّهُ را بر نگينى نوشته و وصيّت كرده بود كه بعد از مرگ در دهانش بگذارند.(110)
لزوم شادمان بودن نسبت به ملاقات با پروردگار در حال مرگ‏
هنگامى كه انسان تمام امور مهمّ مربوط به خود را مهيّا نموده و از چيزهايى كه به مصلحت حال حيات و بعد از مرگش مى‏باشد آسوده گرديد، و فرستاده‏ى پروردگار عالَميان و فرشته‏ى مرگ براى انتقال دادن او از دنيا حاضر شد، شايسته است كه خوشحال بوده و نسبت به اين حالت شادمان باشد؛ زيرا هركس ملاقات با خداوند را دوست بدارد، خدا نيز ملاقات با او را دوست خواهد داشت، و هركس ملاقات با خدا را امر ناپسندى بداند، خداوند نيز از ملاقات با او بدش مى‏آيد.
بنابراين، انسان نبايد گول سخن كسانى را بخورد كه مى‏گويند: ما از مرگ بدمان مى‏آيد، به خاطر اينكه اگر در دنيا باقى بمانيم، اعمال شايسته بيشترى انجام خواهيم داد.
زيرا اگر مقصودمان از كراهت داشتن از مرگ و انتقال به عالم آخرت اين باشد، خود همين شادمانى از ملاقات خداوند از صالح‏ترين و پسنديده‏ترين اعمال مى‏باشد. و خرد عقل حكم مى‏كند كه امر خداوند - جلّ جلاله - را كه بر زبان فرشته‏ى مرگ جارى مى‏شود آن امتثال نموده، و آن را با پذيرش دريافت كنيم، و با خداوند - جلّ جلاله - ستيزه ننموده، و تدبير و گزينش خويش را بهتر از تدبير او نبينيم؛ زيرا بنده نبايد در هيچ امرى - چه خُرد و چه كلان - با مولاى خود معارضه و ستيزه نمايد.
و نيز هرگز فريفته‏ى سخن كسانى مشو كه مى‏گويند: ما از آن جهت از مرگ بدمان مى‏آيد، كه مرتكب گناهان شده‏ايم، و دوست داريم كه بمانيم و پيش از مرگ آنها را اصلاح كنيم.
زيرا اين سخن از فريبهاى شيطانى است، وگرنه اى كسى كه در وقت امكان و توان اصلاح اعمال را از مرگ بدت مى‏آيد، هم اينك هر چه در توان دارى و از آن عاجز نيستى اصلاح نما، كه خداوند - جلّ جلاله - عذر تو را پذيرفته و توبه‏ات را مورد قبول قرار مى‏دهد، و با كراهت داشتن از پذيرش انتقال به آخرت، ميان مخالفت نمودن اوّل و آخر با او - جلّ جلاله - جمع مكن.
و همچنين مبادا گفتار كسانى تو را بفريبد كه مى‏گويند: ما آخرت خود را ويران كرده و دنيا را آباد نموده‏ايم، لذا بدمان مى‏آيد كه از آبادانى به ويرانه منتقل شويم.
زيرا اينها همه از اشتباهاتى است كه براى عاقلان پيش مى‏آيد، وگرنه، اى كسى كه نسبت به مرگ ناخشنودى، هم اينك توان آن را دارى كه با توبه كردن و پشيمانى از اعمال بد خويش از خطر روز قيامت سالم مانده، و جايگاه اقامتت را آباد كنى. و مبادا از غافلان پيروى نمايى، زيرا سرور فرستادگان (صلى الله على و آله و سلم) بر ادّعاى يهود خرده گرفته و به آنان خطاب فرموده است كه:
فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ، إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.(111)
- پس اگر راست مى‏گوييد، مرگ را آرزو كنيد.
شما نيز اى مسلمانان غافل، اگر از مرگ بدتان مى‏آيد، سؤال رسول گرامى - صلوات اللّه عليه و آله - به شما برگشته، و مغلوب احتجاجى كه بر دشمنان دين نموده، مى‏باشيد.
اعمال وقت احتضار
اينك امورى كه سزاوار است در حال احتضار بدان عمل شود، ذكر مى‏كنيم:
1 - واجب است - به كيفيّتى كه گذشت - ميّت رو به قبله شود، و شايد مقصود از آن اين باشد كه: خداوندا، همه درها را ترك نموده و با حالت ذلّت بندگى و دلشكستگى از اسباب دنيوى دل بريده، و تنها به سوى تو متوجّه شده‏ام.
2 - مستحبّ است زود دستهاى ميّت را از سمت راست و چپ دراز نموده و دو طرف بدنش كشيده شود. شايد معناى آن اين باشد كه پروردگارا، من تسليم توام و خويشتن را با دست و وجود خود در پيشگاه تو انداختم.
3 - مستحبّ است در نزد او قرآن خوانده شود، و دو سوره‏ى يس و صافّات فضيلت بيشترى از ديگر سوره‏ها دارند.
4 - چنانكه پيش از اين ذكر كرديم مستحبّ است در نزد محتضر كلمات فرج گفته شود، و كم عبارتند از:
لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ الْحَليمُ الْكَريمُ، لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ، سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الاَْرضينَ السَّبْعِ وَ مافيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ وَ ما تَحْتَهُنَّ، وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ. وَالْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَالصَّلاةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ [الطّاهِرينَ‏].
- معبودى جز خداوند بردبار بزرگوار نيست، معبودى جز خداوند بلند مرتبه‏ى بزرگ نيست، پاك و منزّه است خداوندى كه پروردگار آسمانها و زمينهاى هفتگانه و تمام آنچه در آنها و در ميان آنها و در زير آنها وجود دارد و پروردگار عرش بزرگ مى‏باشد. و سپاس خدايى را كه پروردگار عالميان است. و درود و رحمت [ويژه‏ى خداوند] بر حضرت محمّد و خاندان پاك [و پاكيزه‏ى ]او باد.
5 - از امور مهمّ در اين هنگام آن است كه شهادت بر يگانگى خداوند - جلّ جلاله و رسالت حضرت محمّد(صلى الله على و آله و سلم) و امامت و سرورى ائمّه‏ى(عليهم‏السلام) اهل بيت معصوم او را كه محتضر بدان اقرار مى‏نمود، به يادش آورده و به او تلقين كنند.
6 - بهتر است كسى كه در حضور محتضر است بكوشد كه دنيا را در نزد او كوچك جلوه داده، و از دار فنا متنفّر و بيزارش نموده، و آرزو و اميدش را به رحمت خداوند - جلّ جلاله - بيشتر و بدان متمايل كند، و گمانش را به خداوند - جلّ جلاله - نيكو، و او را مشتاق ملاقات با او گرداند، تا محتضر در اين حالت به جاى اشتغال به خداوند - جلّ جلاله - به دار فنا و نيستى مشغول نشده، و روحش با حالت لغزش و كوتاهى و سوء تدبير و با حالتى كه تمام عذرها [يا: تدبيرهاى خود] را پايان يافته مى‏بيند از دنيا خارج نشود.
7 - هنگام سكرات و بى‏هوشيهاى مرگ، سخن گفتن و هر امر ديگرى كه موجب مى‏شود ميّت به آن مشغول مى‏گردد كم كنند.
8 - اگر شخص عارفى نزد مختصر است حاضر است بكوشد كه دل و عقل در تمام حركات و سكنات، به خداوند - جلّ جلاله - توجّه داشته باشد.
احكام مربوط به لحظات بعد از مرگ‏
و هنگامى كه ميّت به وعده‏ى خويش وفا نموده و به ملاقات پروردگارش - جلّ جلاله و تقدّس كماله - نايل گرديد،
1 - اگر دهانش بسته نبود با پارچه‏اى آن را از زير چانه به سرش مى‏بندند، براى اينكه هنگام غسل دادن باز نباشد، و ديگر اينكه: اين كار تعظيم ميّت مؤمن است، و اكرام و ميّت به هر طريق ممكن از جمله توفيقات الهى به بنده مى‏باشد.
2 - اگر چشمانش باز بود آنها را ببندند.
3 - اگر دستها و زانوهايش دراز كشيده نبود، آنها را دراز مى‏كنند.
4 - روى ميّت را پوشانده و از سر و صورت او محافظت كنند.
5 - در انتقال دادن او به سوى مولايش تعجيل مى‏كنند.
6 - شخص صالح و عارف و مورد اطمينان و خدا ترسى را براى غسل دادنش برگزينند.
7 - به اندازه‏اى كه براى غسل دادن او كفايت كند، آب آماده كنند.
چگونگى غسل دادن مردگان‏
1 - اگر ميّت در همانجايى كه فوت نموده غسل داده شود، كه هيچ، و گرنه به آرامى و با احترام او را به جايگاه غسل دادنش انتقال دهند.
2 - چاله‏ى مخصوصى براى اينكه آب غسل در آن جارى شود مهيّا كنند، زيرا مكروه است كه آب غسل به چاه آشغال يا چاه توالت جارى شود، لذا حدّ و مرزى كه صاحب شريعت، و تدبيرى كه خداوند مالك لطيف مقرّر فرموده رعايت شود.
3 - لباس ميّت را با مهربانى و نهايت احترام و با احساس اينكه اين كار زينت ميّت است از بدنش درآورند، و اگر ممكن نبود، به آرامى و بدون عجله بشكافند؛ كه خداوند - جلّ جلاله - خود نگاهبان و وكيل ميّت است و بر اين حالت آگاهى و اشراف دارد.
4 - پيش از اينكه عورتش نمايان شود آن را بپوشانند، و تا حاضران نيز از اين مصيبت كه غير قابل توصيف است، عبرت گيرند.
5 - غسل دهنده در سمت راست ميّت ايستاده و در دل نيّت كند كه اين ميّت را به صورت واجب و براى خدا - جلّ جلاله - غسل مى‏دهم.
6 - در حال غسل دادن ميّت أَلْعَفْو، أَلْعَفْو گفته و بر او ترحّم نمايد، و در انجام هر امرى كه به حال ميّت سودمند است كوشش كند.
زيرا در روايتى آمده كه امام صادق - صلوات اللّه عليه - فرمود: هر مؤمنى كه، ميّتِ مؤمنى را غسل داده و هنگام غسل دادن او بگويد:
رَبِّ، عَفْوَكَ، عَفْوَكَ.(112): 
(پروردگارا، عفو تو، عفو تو را تقاضا مى‏كنم.)،
خداوند او را عفو مى‏فرمايد.
و نيز در حديثى آمده كه امام باقر (عليه السلام) فرمود: هر مؤمنى مؤمنى را غسل داده و هنگام برگرداندن ميّت از سويى به سوى ديگر بگويد:
أَلّلهُمَّ، هذا بَدَنُ عَبْدِكَ الْمُؤْمِنِ، وَ قَدْ أَخْرَجْتَ رُوحَهُ مِنْهُ، وَ فَرَّقْتَ بَيْنَهُما، فَعَفْوَكَ عَفْوَكَ: 
(خداوندا، اين بدن بنده‏ى مؤمن توست كه روحش از آن بيرون آورده، و ميان آن دو جدايى افكندى، پس عفو تو، عفو تو را براى او تقاضا داريم.)، خداوند، گناهان يك سال او بجز گناهان كبيره - را مى‏آمرزد.
7 - پيش از غسل دادن ابتدا سه بار دستهاى ميّت را مى‏شويند.
8 - به آرامى بر شكم ميّت دست بكشد.
9 - مخرج غايط او را سه بار با اُشْنانِ‏(113) ساييده شتشو دهند.
10 - به آرامى و وقار و با توجّه به خداوندى كه از باطن انسانها آگاه و مطّلع است، سر ميّت تا بيخ گردن او را سه بار با آب مخلوط به سدر غسل دهند، سپس باز سه بار سمت راست بدن وى را از بالاى شانه تا پايين پا با آب سدر غسل دهند، سپس به آرامى و ملاطفت و مهربانى و عنايت و عطوفت بر نيّت، او را بر سمت راست بدنش برگردانده و سمت چپ بدن وى را سه مرتبه به همين صورت از بالاى شانه تا پايين پا با آب سدر غسل دهند.
11 - در تمام اين حركتها بايد عورت ميّت پوشيده باشد.
12 - هنگامى كه غسل با آب سدر را به پايان رسيد، چشم از عورت ميّت برگردانده و پارچه‏اى را كه هنگام غسل دادن بر روى ميّت گذاشته بود برداشته و شستشو دهند، و نيز قسمتى از بدن ميّت را كه زير پارچه بود، تطهير نموده و باز همان پارچه و يا پارچه‏ى پاكيزه ديگرى را به جاى آن بگذارند.
13 - ميّت را به صورتى كه يادآور شديم، با احترام و تعظيم بر پشت برگردانده و دست بر شكمش كشيده و سر و سمت راست و چپ بدن او را به همان ترتيب كه شرح داديم با آب مخلوط به كافور غسل دهند. و در برگرداندن ميّت از طرفى به طرف ديگر و ترتيب غسل به كيفيّتى كه توضيح داديم عمل نمايند.
14 - بار آخر، ميّت را با آب خالص - كه با سدر و كافور مخلوط نباشد و چيز ديگرى بدان اضافه نشده باشد - غسل دهند، و چنانكه يادآور شديم ابتدا سر و بعد سمت راست و بعد سمت چپ را به كيفيّتى كه توضيح داديم، غسل دهند.
15 - اگر غسل دهنده عيبى در بدن ميّت بايد ديد كتمان نمايد، زيرا در حديث آمده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: هركس، مؤمن ميّتى را غسل دهد و امانت را درباره‏ى وى ادا نمايد، آمرزيده مى‏شود. عرض شد: چگونه امانت را درباره‏ى وى اَدا نمايد؟ فرمود: هر عيبى از ميّت ديد به ديگرى خبر ندهد.
و هرگاه از تمام امورى كه يادآور شديم، فراغت پيدا كردند، شروع كنند شروع به كفن كردن ميّت.
چگونگى كفن كردن ميّت‏
1 - ابتدا دو چوب تر و سبز را - كه مقدارش به اندازه‏ى استخوان بازو باشد - آماده مى‏نمايند. و بهتر است كه آن دو از چوب سبز درخت خرما باشد.(114) و عباراتى را كه بر قطعه‏هاى كفن نوشته مى‏شود بر آن دو مى‏نويسند؛(115) زيرا اين دو چوب تا زمانى كه تر هستند موجب مى‏شوند كه ميّت از عذاب قبر مصون و محفوظ بماند، و مستحبّ هستند.
2 - تابوت يا هر چيز ديگر را كه قرار است به حسب نياز، ميّت را روى آن گذاشته و حمل نمايند، آماده مى‏كنند.
3 - سپس شروع به كفن كردن نموده و پارچه‏اى را كه خامسه(116) ناميده مى‏شود، باز نموده و مقدارى پنبه در آن گذاشته، و مقدارى ذريره كه به نام قمحه معروف است‏(117)، بر آن پاشيده و با آن عورت (جلو و عقب) ميّت را پوشانده و رانهاى ميّت را محكم مى‏بندند. البتّه همه‏ى اين امور را با احترام و مهربانى بر ميّت انجام مى‏دهند.
4 - وقتى از پيچيدن خامسه فراغت پيدا كردند، بر سجده گاههاى هفتگانه‏ى‏(118) ميّت كافور مى‏گذارند، و باقيمانده‏ى كافور را بر سينه‏اش قرار مى‏دهند. و بايد در تعظيم و اصلاح امر ميّت، تقواى خدا - جلّ جلاله - را مراعات كنند.
5 - سپس لنگ را از ناف تا هر جايى كه عرض آن برسد، به كمر ميّت مى‏بندند.
6 - پيراهن را به او مى‏پوشانند، و بايد كه پيراهن از پشت و جلو دراز باشد به اندازه‏اى كه از گامهاى ميّت زياده بيايد.
7 - چوب‏ترِ راست را در سمت راست بدن ميّت بين پيراهن و بدن، متّصل به پوست بدن ميّت، و چوب ديگر را در سمت چپ بدن او، ما بين پيراهن و سرتاسرى قرار مى‏دهند.
8 - سپس در داخل دهان و گوشهاى ميّت پنبه و يا هرچه كه نياز باشد مى‏گذارند.
9 - عمامه بر سر او مى‏بندند، و براى عمامه حَنَك قرار مى‏دهند، به اين صورت كه: مقدارى از گوشه‏ى عمامه را بر سينه ميّت گذارده و بعد عمامه را بر سرش مى‏بندند، و در آخر نيز مقدارى از گوشه‏ى ديگر عمامه را بر سينه ميّت قرار مى‏دهند.
10 - حبره و بُرد يَمَنى‏(119) و يا هر پارچه‏ى ديگر به جاى آن را باز نموده و بعد سرتاسرى را باز كرده و پنبه بر آن قرار مى‏دهند، و به طور كامل ذريره بر آن مى‏پاشند، و سپس با مهربانى بر ميّت، او را در سرتاسرى و حبره به آرامى مى‏پيچند. و دوسر آن را از طرف سر ميّت و از سمت پاهايش مى‏بندند.
11 - ميّت را در تابوت يا چيز ديگرى كه بتوان ميّت را روى آن حمل نمود، گذاشته و به سوى جايگاهى كه نماز ميّت مى‏خوانند انتقال مى‏دهند.
12 - برترين تشييع كنندگان كسى است كه در پشت سر و در دو سوىِ تابوت باشد نه جلوى آن؛ زيرا تشييع كننده، تابع و پيرو است و لذا صلاح نيست كه در پيشاپيش ميّت قرار بگيرد.
13 - مستحبّ است كه تشييع كنندگان جنازه را تربيع كنند، به اين ترتيب كه: ابتدا سمت راست جنازه، و بعد پاى راست، و سپس پاى چپ، و بعد شانه‏ى چپ را گرفته و بدين ترتيب در پشت و دو سوى جنازه دور زده و او را از هر چهار سو 
كيفيّت نماز ميّت‏

روش گروهى از اصحاب و نويسندگان ما اماميّه در فقه اين است كه بحث اين نماز را به تأخير انداخته و در كتاب الصّلاة مى‏آورند، ولى به نظر من ذكر آن در اينجا نزديكتر به صواب است، زيرا نماز ميّت مانند نمازهاى ديگر نيست، نه طهارت در آن واجب است و نه قرائت و نه شرطهاى ديگر نماز كه مناجات با پروردگار است. و ديگر اينكه: دوست دارم كه اگر كسى به اين كتاب دسترسى پيدا كرد و نظرش به آن افتاد، بحث نماز ميّت را در اين باب باز جويد، و نيازى نداشته باشد كه آن را از جاى دور دست جستجو كند، لذا شايد درست‏تر آن باشد كه اين بحث در همينجا مطرح شود، اينك احكام نماز ميّت:
1 - نماز ميّت واجب كفايى است، يعنى اگر برخى از مكلّفين كه اين نماز بر آنان واجب است، آن را انجام دادند، از ديگران ساقط مى‏گردد.
2 - نماز ميّت بر هر ميّت مؤمن و شيعه و هركس كه به حُكمِ مؤمن است و شش سال سنّ دارد واجب است، و مقدّم از همه مكلّفين در انجام اين نماز، فرد مذكّرى است كه نسبت به ميراث و اموال باقى مانده‏ى از ميّت از همه مقدّم‏تر باشد. البتّه شوهر در نماز خواندن بر همسرش حتّى از ولىّ زن نيز مقدّم‏تر است.
3 - در هر وقت از شبانه روز مى‏شود بر ميّت نماز خواند، مگر اينكه وقت يكى از نمازهاى واجب يا واجب ديگرى كه وقتش تنگ شده باشد، در اين صورت ابتدا آن واجب را انجام مى‏دهند. البتّه اگر بيم فاسد شدن بدن ميّت در ميان نباشد، وگرنه در اين صورت بايد ابتدا نماز ميّت خوانده شود و بر ساير حالات مقدّم است [مگر اينكه وقت نماز واجب تنگ شده باشد كه در اين صورت آنچه كه مهمّ‏تر است انجام مى‏شود.(120)]
4 - طهارت نمودن‏(121) براى نماز ميّت واجب نيست، ولى اَكمل و بهتر است.
5 - آخرين صف در نماز جماعت بر ميّت افضل و بهتر از همه‏ى صفوف مى‏باشد.
كيفيّت انجام نماز ميّت‏

1 - هنگامى كه ميّت جهت نماز گزاردن بر زمين گذاشته شد، بايد سرش در طرف راستِ كسى كه مى‏خواهد بر او نماز بخواند، و پاهايش در سمت چپ نماز گزار قرار گيرد.
2 - امام جماعت جلوتر از مأمومين قرار مى‏گيرد،
3 - كفشهاى خويش را از پا درمى‏آورد،
4 - امام جماعت اگر ميّت مرد باشد روبروى وسط جنازه، و اگر زن باشد روبروى سينه‏ى او مى‏ايستد.
5 - نمازگزار به اين صورت نيّت مى‏كند كه: نماز مى‏گزارم بر اين ميّت به صورت واجب و به جهت وجوبش، و براى اينكه بدين وسيله خداوند - جلّ جلاله - را از آن جهت كه زيبنده‏ى پرستش و بندگى است، عبادت نمايم.
6 - در حال بالا بردن دستها تكبير مى‏گويد.
7 - بعد از تكبير گفتن، كسانى كه در پشت سر او قرار دارند تكبير مى‏گويند.
8 - تكبير و دعاى بعد از آن به اين صورت است:
أَللَّهُ أَكْبَرُ، أَشْهَدُ أنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ.
- خداوند بزرگتر است، گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خداوند يگانه نيست، و شريكى براى او وجود ندارد، و گواهى مى‏دهم كه حضرت محمّد[(صلى الله على و آله و سلم)] بنده و فرستاده‏ى خداست.
9 - سپس تكبير دوّم و دعاى بعد از آن را چنين مى‏گويد:
أَللَّهُ أَكْبَرُ، أَلّلهُمَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، [وَ بارِكْ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ]، وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ، كَأَفْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَ بارَكْتَ عَلى إِبْراهيمَ وَ آلِ إِبْراهيمَ، إِنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ.
- خداوند بزرگتر است، خدايا، رحمت [ويژه خود را بر محمّد و آل او بفرست، [و بر محمّد و آل محمّد مبارك گردان‏]، و محمّد و آل محمّد را مورد مهر خويش قرار ده، همانند رحمت و بركتت بر ابراهيم و خاندان ابراهيم، براستى كه تو ستوده‏ى والايى.
10 - سپس تكبير سوّم و دعاى بعد از آن را به اين صورت مى‏گويد:
أَللّهُ أَكْبَرُ، أَلّلهُمَ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ [وَالْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ‏]، أَلاَْحْيآءِ مِنْهُمْ وَ الاَْمْواتِ، وَ تابِعْ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُم بِالْخَيْراتِ، إِنَّكَ مُجيبُ الدَّعَواتِ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ٍ قَديرٌ.
- خداوند بزرگتر است، خدايا، مردان و زنان مؤمن [و مسلمان ]و زندگان و مردگان آنان را مورد مغفرت خويش قرار ده، و خيرات و كارهاى نيك را ميان آنان متبادل بگردان، براستى كه تو اجابت كننده‏ى دعاها مى‏باشى، همانا تو بر هر چيز توانايى.
11 - بعد تكبير چهارم و دعاى بعد از آن را مى‏گويد:
أَللّهُ أَكْبَرُ، أَلّلَهُمَ، عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ، نَزَلَ بِكَ، وَ أَنْتَ خَيْرُ مَنْزُولٍ بِهِ. أَلّلهُمَّ، إِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلاّ خَيْراً، وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنّا. أَلّلهُمَّ، إِنْ كانَ مُحْسِناً فْزِدْ فى إحْسانِهِ، وَ إِنْ كانَ مُسيئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ [يا: عَنْ سَيِّئآتِهِ‏]، وَ احْشُرْهُ مَعَ مَنْ كانَ يَتَوَلاّهُ مِنَ الاَْئِمَّةِ الطّاهِرينَ، وَ ارْحَمْنا إِذا صِرْنا إِلى ما صارَ إِلَيْهِ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ،
- خداوند بزرگتر است، خدايا، اين بنده و بنده زاده‏ى توست كه بر تو وارد شده، و تو بهترين كسى هستى كه بر تو وارد مى‏شوند، خداوندا، ما جز خير و خوبى از او نمى‏دانيم، و تو به او از ما آگاهترى، خدايا، اگر نيكوكار باشد، در احسان و نيكوكارى‏اش بيافزاى، و اگر بدكار باشد از [گناهان‏] او درگذر، و او را با ائمّه‏ى اطهار كه دوستشان مى‏داشت محشور بگردان، و هنگامى كه ما نيز به آنجا كه او رسيد، رسيديم، بر ما رحم آر، به رحمتت اى مهربانترين مهربانها. 
12 - و به حسب آنچه از ناحيه‏ى خداوند اكرم الأكرمين بر خاطرش عنايت مى‏شود، در دعا كردن بر ميّت مى‏كوشد.
13 - سپس تكبير پنجم را مى‏گويد:
14 - و بعد مى‏گويد أَلْعَفْوَ أَلْعَفْوَ: 
(خداوندا عفو و گذشت، عفو و گذشت را براى او درخواست مى‏كنيم)
15 - بر همان حال مى‏ايستد تا اينكه جنازه را بردارند.
16 - بعد با خشوع و اقبال و توجّه به خدا و در حالى كه به ذكر و ياد خدا مشغول است، و با اين توجّه كه خود او نيز در حال وفات و انتقال از دنيا چنين خواهد بود، باز مى‏گردد.
17 - اگر ميّت، دشمن خدا - جلّ جلاله - باشد، و نمازگزار به جهت تقيّه در نماز حاضر شده باشد، بعد از تكبير چهارم به هرچه كه خداوند از آن خشنودتر است، دعا مى‏كند.
18 - و اگر ميّت، مستضعف‏(122) باشد، نمازگزار بعد از تكبير چهارم مى‏گويد:
أَلّلهُمَّ اغْفَرْ لِلَّذينَ تابُوا، وَاتَّبَعُوا سَبيلَكَ، وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيمِ.
- خداوندا، كسانى را كه توبه نموده و از راه تو پيروى كردند بيآمرز، و از عذاب جهنّم نگاهشان بدار.
19 - و اگر ميّت مجهول باشد و معلوم نشود كه دشمن خدا - جلّ جلاله - است، و يا دوست خدا - جلّ جلاله -، بعد از تكبير چهارم مى‏گويد:
أَلّلهُمَّ، هذِهِ نَفْسٌ أَنْتَ أَحْيَيْتَها، وَ أَنْتَ أمَّتَها، وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِسِرَّها وَ عَلانَيتِها، فَاحْشُرْها مَعَ مَنْ تَوَلَّتْ.
- خداوندا، اين كسى است كه تو زنده‏اش گردانيده و ميرانده‏اى، و به نهان و آشكارش آگاهترى، پس او را با هركس كه دوست مى‏داشت، محشور فرما.
20 - و اگر ميّت بچّه بوده و بالغ نباشد، بعد از تكبير چهارم مى‏گويد:
أَللّهُمَّ، اجْعَلْهُ لَنا وَ لاَِبَوَيْهِ فَرَطاً.
- خدايا، او را پيش فرستاده‏ى ما و پدر و مادرش قرار ده.
تسليت و اندوه گسارى‏

در روايت آمده كه مولايمان علىّ (عليه السلام) فرمود: تسليت گفتن و اندوه گسارى از صاحبان عزا يك بار است، يا پيش از دفن ميّت و يا بعد از آن.
بعد از انجام نماز با هر سخنى كه مايه‏ى عبرت است، و يا به مضامين روايات كه خداوند - جلّ جلاله - بر زبانش جارى مى‏سازد، به بستگان ميّت تسليت مى‏گويد. از بهترين سخنان كه از امام صادق - صلوات اللّه عليه - پيرامون تسليت و اندوه گسارى يافته‏ام اين است كه آن بزرگوار (به اين مضمون) فرمود كه:
اگر مرگِ اين ميّت موجب شده كه تو قرب به پروردگارت پيدا كنى، يا از گناه دور شوى، اين مصيبت نيست، بلكه رحمت و نعمتى است بر تو؛ و اگر موجب پندگيرى تو نگشته، و تو را از گناه دور ننموده و موجب قرب تو به پروردگارت نشده، پس اگر به پروردگارت معرفت داشته باشى، مصيبت تو به واسطه‏ى قساوت و سنگدلى‏ات از گرفتار شدن به مصيبت ميّت بزرگتر مى‏باشد.
و نيز از جمله سخنانى كه هنگام تسليت گفته مى‏شود اين است همانا خداوند - جلّ جلاله - در برابر صبر و خشنودى به مصيبتها پاداشى بزرگتر از بقاى زندگان عنايت فرموده، و شخص عاقل همواره به مواهب و مناقب بيشتر ميل و رغبت دارد، خداوند - جلّ جلاله - مى‏فرمايد:
أَلّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ، قالُوا: إِنّالِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، اُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ، وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُهْتدُونَ.(123)
- آنان كه وقتى به مصيبتى گرفتار مى‏شوند، مى‏گويند: همانا ما از آن خداييم، و تنها به سوى او بازمى‏گرديم، آنانند كه درودها و رحمتى از ناحيه‏ى پروردگارشان براى آنان خواهد بود، و هم ايشانند كه هدايت پذير مى‏باشند.
و در تسليت و اندوه گسارى عارفان همين بس كه مرگ از تدبيرهاى خداوند اَرْحَمُ الرّاحمين و اَكْرَمُ الاَْكرمين است و خداوند هيچگاه در تدبير و كارسازى و مهربانى و عطوفتش بر نيكوكاران و حتّى بدكاران مورد تهمتِ ظلم و ستم قرار نمى‏گيرد.
و اگر برخى از مصلحتها و سعادتمنديهايى كه در باطن مرگ نزديكان است براى بستگان مردگان آشكار مى‏شد، مسلّماً خود ميّت و بستگان وى از خداوند درخواست مى‏كردند كه هر چه زودتر رُخدادهاى ناگوار را بر ديگر چيزها مقدّم بدارد، و اگر نمى‏مردند و اين مصلحتها و عنايتها به تأخير مى‏افتاد، به خاطر بدست آوردن آن عنايتها بيشتر از گريه‏اى كه هنگام مرگ دارند، مى‏گريستند.
و آنچه در نزد خردمندان واقعى مهمّ است، مرگ دل و صفات كمال انسانى است؛ و امّا مرگ بدنها و انتقال آنها از جايى كه محلّ دگرگون شدن زمانهاست، با وجود سلامتى دين، مايه‏ى سعادتمندى و افزونى است.
سپس ميّت را به محلّ خلوتش با مالك امر و جايگاه تنهايى و وحشتش در يعنى قبر حمل مى‏كنند.

كيفيّت دفن اموات‏

وقتى تشييع كنندگان ميّت به قبر - يعنى جايى كه محلّ خوابيدن و دراز كشيدن ميّت بر خاك، و مجاورت با اهل قبور به جاى مجاورت با مردم، و منزلى كه خويشان و برادران انسان را تنها گذاشته و مى‏روند، و ياوران و همسايگان يارى نمى‏كنند، و انسان در آنجا تك و تنها، و در حالتى كه همگان او را رانده و دور نموده‏اند، اقامت مى‏كند - رسيدند،
1 - جنازه‏ى ميّت را اگر مرد باشد از پايين قبر وارد قبر مى‏كنند.
2 - پيش از گذاشتن در قبر سه بار جنازه را تا لبه‏ى قبر نزديك مى‏كنند و بعد وارد قبر مى‏كنند؛ زيرا روايت شده كه روح ميّت با اين كار براى سؤال قبر و امور هولناكى كه روبرو خواهد شد، آمادگى پيدا مى‏كند.
3 - و اگر جنازه، زن باشد، در سمت قبله بر جلو قبر قرار مى‏دهند.
4 و 5 - سپس ولىّ ميّت يا كسى كه ولىّ به وى دستور مى‏دهد، در حالى كه پا و سربرهنه است از جاىِ پاهاى ميّت در قبر، وارد آن مى‏شود.
6 - ميّت را - ابتدا سر ميّت را - با تعظيم و احترام مى‏گيرد، و به ياد مى‏آورد كه در برابر ديد و آگاهى خداوند - جلّ جلاله - است و اينكه او وكيل ميّت در اين جايگاه است.
7 - هنگام فرو بردن ميّت در قبر مى‏گويد:
أللّهُمَّ، اجْعَلْها رَوْضَةً مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ، وَلاتَجْعَلْها حُفْرَةً مِنْ حُفَرِالنّارِ.
- خداوندا! اين [قبر] را بوستانى از بوستانهاى بهشت قرار بده، و آن را گودال و چاله‏اى از چاله‏هاى آتش [جهنّم ]مگردان.
8 - و نيز مى‏گويد:
بِسْمِ اللَّهِ، وَبِاللَّهِ، وَفى سَبيلِ اللَّهِ، وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله على و آله و سلم). أَللّهُمَّ، إِيماناً بِكَ، وَتَصْديقاً بِكِتابِكَ، هذا ما وَعَدَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ. أَللَّهُمَّ، زِدنا إِيماناً وَ تَسْليماً.
- به نام خدا، و به [وسيله‏ى‏] خدا، و در راه خدا، و بر آيين رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم)، خدايا، [اين كار را ]از روى ايمان به تو، و تصديق كتابت [انجام مى‏دهم‏]، اين بود آنچه كه خداوند و رسولش وعده داده بودند، و خدا و رسولش راست گفتند. خداوندا، بر ايمان و تسليم ما بيافزاى.
9 - سپس ميّت را با حالت تسليم ميّت را به پيشگاه خداوند - جلّ جلاله - سپرده و نزد او به وديعه مى‏گذارد و در اين حالت هر چه كه خداوند - جلّ جلاله - بر قلب و كلامش جارى ساخت، مى‏گويد.
10 - سپس ميّت را بر سمت راست بدن و روبه قبله مى‏خواباند.
11 - بندهاى كفن او را از سمت سر و پاها مى‏گشايد.
12 - و گونه‏ى ميّت را از روى خاكسارى و ذلّت و براى جلب رحمت و عطوفت مولايش كه پروردگار پروردگاران است، روى خاك مى‏نهد.
13 - مقدارى از تربت امام حسين (عليه السلام) را همراه او قرار مى‏دهد، زيرا در روايت آمده كه آن مايه‏ى ايمنى از عذاب است، و چون اين منزل، منزل هولناكى است انسان نياز دارد كه تا نهايت امكان براى رهايى از آن توسّل جسته و خود را از آن سلامت بدارد.
14 - در حديث آمده است كه پيامبر اكرم (صلى الله على و آله و سلم) فرمود: نخستين مژده‏اى كه به مؤمن داده مى‏شود، اين است كه به او گفته مى‏شود: خوش آمدى، براستى كه خداوند تمام تشييع كنندگان تو را آمرزيد، و دعاى تمام استغفار كنندگان براى تو را استجابت فرمود، و گواهى تمام كسانى را كه به نفع تو شهادت دادند، قبول فرمود.(124)
15 - سپس امورى را كه ميّت در حال حياتش بدان معتقد بود (از آن جمله شهادت به يگانگى خداوند - جلّ جلاله - و رسالت رسول خدا - (صلى الله على و آله و سلم) - و امامت و بزرگوارى [ويا: خلافت و جانشينى‏] ائمّه اهل بيتِ رسول خدا (صلى الله على و آله و سلم)) را به او تلقين مى‏كند،
16 - بايد تلقين به وسيله كسى كه از اهل يقين است، و نيز به نيّتِ اينكه جواب دو فرشته‏ى پرسش كننده در قبر است صورت بگيرد، تا اينكه خداوند - جلّ جلاله - به رحمت خويش به واسطه‏ى همين تلقين، ميّت را از سؤال منكر و نكير كفايت فرموده و او را خشنود و چشم روشن گرداند.
17 - سپس خشت روى قبر چيده و مى‏گويد:
أَلّلهُمَّ، صِلْ وَحْدَتَهُ، وَ آنِسْ وَحْشَتَهُ، وَ ارْحَمْ غُرْبَتَهُ، وَ أَسْكِنْ إِلَيْهِ مِنْ رَحْمَتِكَ رَحْمَةً يَسْتَغْنى بِها عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواكَ، وَاحْشُرْهُ مَعَ مَنْ كانَ يَتَوَلاّهُ.
- خداوندا، با او ارتباط برقرار كن و از تنهايى نجاتش بده، و مونس وحشت و احساسِ تنهايى‏اش باش، و بر غربت او رحم آر، و از رحمت خويش چنان رحمتى به سوى او گسيل بدار، كه از رحمت غير تو بى‏نياز گردد، و با كسانى كه دوستشان مى‏داشت محشور فرما.
18 - وقتى چيدن خشت بر قبر را به پايان برد، از سمت پاهاى ميّت از قبر خارج مى‏شود.
19 - خاك روى قبر مى‏ريزد، و نيز تمام كسانى كه حضور دارند با كف دست، خاك بر روى قبر مى‏ريزند، مگر كسانى كه نسبتى با ميّت دارند.
20 - حال ريختن خاك مى‏گويند:
اِنّا لِلّهِ، وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، هذا ما وَعَدَاللّهُ، وَ صَدَقَ [الْمُرْسَلُونَ‏]، أَلّلهُمَّ، زِدْنا إِيماناً وَ تَسْليماً.
- همانا ما از آن خداييم، و تنها به سوى او باز مى‏گرديم، اين بود آنچه كه خداوند به ما وعده داده بود، و [فرستادگان خدا ]راست گفتند، خدايا، بر ايمان و تسليم ما بيافزاى.
21 - قبر را با خاك پُر نموده و به اندازه‏ى چهار انگشت از زمين بلند مى‏نمايند.
22 - قبر را مسطّح درست مى‏كنند.
23 - روى قبر آب مى‏پاشند.
24 - پاشيدن آب را از سمت سر قبر شروع مى‏نمايند، و سپس چهار سوى قبر را دور مى‏زنند تا اينكه باز به سر قبر برگردند. و اگر چيزى از آب اضافه ماند، بر وسط قبر مى‏ريزند.

نمازى كه بعد از دفن ميّت در كنار قبر خوانده مى‏شود

اين نماز ضرر و آسيب را از ميّت دور، و در نيكى به او محسوب مى‏شود. از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت شده كه رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) فرمود: وقتى ميت خود را دفن نموديد و از خاكسپارى‏اش فارغ شديد، وارث يا خويشاوند يا دوست او در كنار قبر ايستاده و دو ركعت نماز بخواند، در ركعت اوّل يك بار سوره‏ى فاتحه و دو سوره‏ى قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق، وسوره‏ى قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاس. معوذّتين ...(125) كيفيّت ركعت دوّم به اين صورت است كه سوره‏ى حمد و اگر خواست سوره‏ى قُلْ هُوَاللّهُ أَحَد، و سوره‏ى إِنّا أَنْزَلْناه را بخواند، كه اين دو سوره از سوره‏هاى مهمّى هستند كه در نمازهاى نافله خوانده مى‏شوند، و بعد ركوع و سجده بجا آورده و در سجده‏اش مى‏گويد:
سُبْحانَ مَنْ تَعَزَّزَ بِالْقُدْرَةِ، وَ قَهَرَ عِبادَهُ بِالْمَوْتِ.
- پاك و منزّه است خداوندى كه به قدرت خويش، عزيز و سربلند، و با مرگ بر بندگان چيره و سلطه دارد.
سپس سلام نماز را گفته و رو به قبر نموده و مى‏گويد: اى فلانى پسر فلانى، اين نماز براى تو و يارانت باشد.
مسلّماً خداوند، عذاب و تنگى و فشار قبر را از او برطرف مى‏كند، و اگر از پروردگارش بخواهد كه مردان و زنان مؤمن و مسلمان، اعمّ از زنده و مرده آنان را بيآمرزد، خداوند دعاى وى را درباره‏ى آنان مستجاب مى‏فرمايد.
و خداوند متعال به دوست او مى‏فرمايد: اى فلانى پسر فلانى، چشم روشن باش، كه خداوند - عزّوجلّ - تو را آمرزيد. و به خود نماز گزار نيز در برابر هر حرف، هزار كار نيك عطا مى‏شود، و هزار گناه او محو مى‏شود. پس وقتى روز قيامت فرا رسيد، خداوند متعال يك صف از فرشتگان را برمى‏انگيزاند كه او را تا دَرِ بهشت تشييع و بدرقه نمايند، و هنگامى كه داخل بهشت شد، هفتاد هزار فرشته به استقبال او مى‏آيند، كه با هر يك طبقى از نور است كه با دستمالى از اِسْتَبْرَق‏(126) پوشيده شده، و در دست هر كدام كوزه‏اى از نور است كه در آن آب سَلْسَبيل‏(127) است. پس وى از آن طبق خورده و از آن آب مى‏آشامد، و خشنودى خداوند بزرگتر است.
شايد برخى به محض اطّلاع از اين نماز بگويند: تا كنون ديده نشده كه كسى در نزد ميّت خود بعد از وفات او اين نماز را خوانده باشد.
جواب اين است كه: اگر سنن شرايع و احكام و مستحبّات اسلام را در نظر آورى، مى‏بينى كه بيشتر آنها آثارش از بين رفته و انوارش خاموش گرديده است، و اين نماز نيز كه نسبت به انجام آن كوتاهى مى‏شود، نمونه‏اى است از امثال آن كه از بين رفته است. و ما در بعضى از تصنيفات خود احاديثى چند پيرامون اين مطلب ذكر كرديم كه: اگر حديثى درباره‏ى عبادتى به مكلّف برسد و وى بدان عمل كند، به سعادت آن دست مى‏يابد، اگرچه امر به آن صورت كه به او رسيده نباشد(128)، و اين بخاطر كَرَم و بزرگوارى خداوند - جلّ جلاله - و كرامت رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) مى‏باشد، و ما اين مطلب را به سند خود از محمّد بن يعقوب و ابن بابويه نقل نموديم.
و هنگامى كه اين امور پايان يافت فراغت پيدا كرد، هركس از حاضران كه خواهان نزديكى جستن به خداوندگار روز جزاست، ميّت را زيارت مى‏نمايد.
كيفيّت زيارت قبور اموات‏

در روايت آمده كه محمّد بن مسلم مى‏گويد: به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم؟ آيا مردگان را زيارت كنيم؟ فرمود: بله. عرض كردم: آيا وقتى ما به زيارت آنها مى‏رويم صداى ما را مى‏شنوند؟ فرمود: بله، به خدا سوگند، مسلّماً آنان از آمدن شما خبردار شده و شادمان مى‏گردند و با شما اُنس مى‏گيرند. وى مى‏گويد: عرض كردم: وقتى به زيارت ايشان رفتيم چه بگوييم؟ فرمود، بگو:
أَلّلهُمَّ، جافِ الاَْرْضَ عَنْ جُنُوبِهِمْ، وَ صاعِدْ إِلَيْكَ أَرْواحَهُمْ، وَلَقِّهِمْ مِنْكَ رِضْواناً، وَأَسْكِنْ إِلَيْهِمْ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُمْ، وَ تُونِسُ بِهِ وَحْشَتَهُمْ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ.
- خداوندا، زمين را از پهلوهايشان بر كنار فرموده و جايگاهشان را وسعت ده، و ارواح آنان را به سوى خود بالابر، و خشنوديى از جانب خود به ايشان ارزانى دار، و از رحمت خويش چنان رحمتى به سوى آنان گسيل دار كه و با ارتباط بر قرار كردن با آنان ايشان را از تنهايى نجات ده، و مُونس وحشت و احساسِ تنهايى‏شان گردى، براستى كه تو بر هرچيز توانايى. 
در روايت ديگر صفوان بن يحيى مى‏گويد: به حضرت ابوالحسن امام كاظم (عليه السلام) عرض كردم: آيا ميّت سلام كسى را كه به او سلام مى‏كند، و دعايى را كه شخص در نزد قبر او براى وى مى‏كند مى‏شنود؟ فرمود: بله، آيا مردگان كفّار مى‏شنوند و مؤمنان نمى‏شنوند؟! (البتّه ما اين روايت را به صورت اختصار نقل نموديم.)
شايد مقصود از فرمايش حضرت (عليه السلام) كه فرمود: مردگان كفّار مى‏شنوند، همان كافرانى باشد كه پيامبر اكرم (صلى الله على و آله و سلم) پس از كشتن و به چاه انداختن آنان در جنگ بدر به آنها خطاب نمود كه: واقعاً آنچه را كه پروردگارم به من وعده داده بود، به صورت حقّ و راست يافتم.
بعد فرمود: براستى كه آنان مى‏شنوند، همان گونه كه شما مى‏شنويد.
و درباره زيارت اموات، روايات فراوانى است كه ما آنها را در كتاب المزار الكبير ذكر نموده‏ايم.(129)
اشكال و جواب‏
ممكن است كه گفته شود: اين توضيحات در رابطه با احكام و آداب اموات از اعمال شبانه روز نيست. در پاسخ مى‏گوييم: بر اهل توفيق پوشيده نيست كه طهارت با اقسام غسلها از توابع نماز است، و مطالبى كه ما مشروحاً پيرامون حالات اموات و ديگر مطالبى كه ذكر نموديم، همگى از توابع آن امور مهمّ است.
و نيز همه‏ى آنچه كه ما به شرح بيان كرديم، به صورت مفصّل‏تر از اين در فقه مطرح شده است، كه ما به خاطر ترس از اطاله كلام، آنها را ذكر نكرديم.
فرستادن غذا براى افراد خانواده ميّت و اقامه‏ى مجلس عزا

از جمله مستحبّات مؤكّد بُردن عذا و خوراكى براى افراد خانواده و بستگان ميّت است، و در اين مورد روايتى از پيامبر اكرم (عليه افضل الصّلاة و السّلام) نقل شده است. و نيز روايت شده كه سه روز براى ميّت مجلس عزا اقامه كنند، چنانكه در حديث آمده كه امام باقر (عليه السلام) فرمود: از روز مرگ عملى كه ميّت، سه روز براى او مجلس سوگوارى اقامه شود.
ذكر عملى كه پيش‏(130) از شب اوّل دفن انجام مى‏شود

حذيفة بن يمان مى‏گويد: رسول خدا(صلى الله على و آله و سلم) فرمودند: هيچ لحظه‏اى سخت‏تر از شب اوّل دفن براى ميّت نيست، پس با صدقه دادن نسبت به مردگانتان مهربانى كنيد؛ و اگر نيافتيد، دو ركعت نماز بخوانيد، به اين صورت كه: در ركعت اوّل يك بار فاتِحَةُ الْكِتاب و يك بار آيَةُ الْكُرسى و دوباره سوره‏ى قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد؛ و در ركعت دوّم يك بار فاتِحَةُ الْكِتاب و ده بار سوره‏ى أَلْهاكُمُ التَّكاثُر قرائت مى‏شود. و نمازگزار بعد از سلام نماز بگويد:
أَلّلهُمَّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ ابْعَثْ ثَوابَهُما إِلى قَبْرِ ذلِكَ الْمَيِّتِ، فُلانِ بْنِ فُلانٍ.
- خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و ثواب اين دو ركعت نماز، را به قبر آن ميّت، فلانى پسر فلانى، برسان.
كه خداوند در همان لحظه، هزار فرشته را به سوى قبر ميّت گسيل مى‏دارد كه هر كدام از آنان يك جامه و حُلّه‏(131) دارد، و تا روزى كه در صور قيامت دميده مى‏شود تنگى قبر او را مبدّل به وسعت مى‏كند، و به شماره‏ى هر چيز كه آفتاب بر آن مى‏تابد به نماز گزار حسنه و كار نيك عطا شده، و مقامش چهل درجه بالا برده مى‏شود.
با وفا بودن نسبت به اموات‏

نسبت به مردگان با وفا باش، و حال كه رشته‏ى اميدوارى ميان تو و آنان گسسته است، نسبت به آنان كوتاهى مكن، و به ياد آور كه خداوند سبحان - جلّ جلاله - در برابر اين وفادارى، چندين برابر آنچه را كه آرزو دارى، و چندين برابر اخوّتى كه ميان تو و زندگان است، عطا عنايت فرموده، پس اگر باز نسبت به بذل و بخشش خداوند بى‏اعتنايى كنى، شايد اصلاً گفتار و وعده الهى را تصديق ننموده‏اى.
نمازى هديه به اموات‏

و اگر خواست، دو ركعت نماز بخواند و ثواب آن را به اهل قبور مؤمن آن قبرستان هديه نمايد، و من آن دو ركعت را از مالك بن دينار نقل مى‏كنم كه وى گفت: شب جمعه بر گورستانى وارد شدم و ناگهان ديدم كه نورى درخشان است. از روى تعجّب گفتم: لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه، گويى كه خداوند - عزّوجلّ - اهل اين گورستان را آمرزيده است. ناگهان شنيدم كه هاتفى از دور ندا مى‏كند و مى‏گويد: اى مالك بن دينار، اين هديه‏ى مؤمنان به برادران ايمانى‏شان از اهل قبور است. گفتم: سوگند به خدايى كه تو را به زبان آورد، از تو مى‏خواهم كه به من بگويى كه آن هديّه چيست؟ گفت: مؤمنى در اين شب برخاست و وضوى كامل گرفت و دو ركعت نماز خواند و در هر ركعت يك بار سوره‏ى فاتِحَةُ الكتاب و سوره‏ى قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُون، و سوره‏ى قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد قرائت نمود، و گفت:
أَلّلهُمَّ، إِنّى قَدْ وَهَبْتُ ثَوابَها لاَِهْلِ الْمَقابِرِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ.
- خداوندا، براستى كه من ثواب آن را به مؤمنين اين قبرستان هديه نمودم.
و خداوند، روشنايى و نور و گشايش و شادمانى را از شرق و غرب و از هر سو بر ما داخل نمود.
مالك مى‏گويد: من همواره آن را در شبهاى جمعه مى‏خواندم، تا اينكه پيامبر اكرم(صلى الله على و آله و سلم) را در خواب ديدم و ايشان به من فرمود: اى مالك، خداوند در برابر نورى كه به اُمّت من هديّه نمودى، ثواب آن را آمرزش تو قرار داد.
سپس فرمود: خداوند در قصرى بهشتى كه مُنيف ناميده مى‏شود، خانه‏اى براى تو بنا نمود.
عرض كردم: معناى مُنيف چيست؟ فرمود يعنى مُشْرِفِ بر اهل بهشت.
اكنون مى‏گويم: ما هيچ چيز را از كرامت الهى دور نمى‏شماريم، و نسبت به عقيده‏ى و ضمير اين شخص مالك بن دينار خداوند آگاهتر است، زيرا وى در زمانى مى‏زيسته كه تقيّه شديد در آن بوده است.

 

 

 

85) بايد توجّه داشت كه ختنه كردن براى مرد واجب، و براى زن مستحبّ است، تعبير فوق براساس‏اين دو حكم مى‏باشد.
86) مانند نماز خواندن.
87) يعنى از آن جهت كه حضرت حقّ ذاتاً اهليّت عبادت را داردو به جهت محبّت وشكر و سپاسگزارى از او، نه از روى ترس از آتش جهنّم، و يا ميل و رغبت به بهشت.
88) ظاهراً مقصوداز اين استحاضه، همچنانكه بعداً ذكرمى‏شود - حالت دوّم وسوّم استحاضه است كه اوّلى نيازمند يك غسل، و دوّمى نيازمند سه غسل است.
89) وضوء و يا تيمّم، بر اساس وظيفه.
90) يعنى احكامى را كه زن حائض و نفساء بايد رعايت كند بر او واجب نيست.
91) يعنى اگر روزه‏اش فوت شده باشد.
92) يعنى حداقلّ بيش از سه روز.
93) مؤمنون (23): 99 و 100.
94) مؤمنون (23): 100.
95) اعراف (7) : 198.
96) يعنى با پرداخت، يا حلاليّت طلبيدن.
97) مريم (19) : 87.
98) جَرْيْدَتَيْن دو چوب‏تر هستند كه همراه با ميّت در كفن گذاشته مى‏شود. توضيح بيشتر در همين فصل خواهد آمد.

99) يعنى روز قيامت كه زيانكارى و فريب خوردگى توده‏ى مردم‏آشكار مى‏گردد.
100) عِبْر نام بلد يا كناره‏ى درّه‏اى است، و ظَفار: بلدى‏است در يَمَن در نزديكى‏صَنعاء (به نقل از مجمع البحرين، ج 2، ص 1157 و 1137 مادة ظفر و عبر.)
101) رَحَبه» در لعنت به معناى فضا و محوّطه وسيع است.
102) حَبَره و يا حَبره‏كه جمع آن حِبَر است، درلعنت به نوعى‏بالاپوش مخصوص از بُرْدها و لباسهاى يَمَنى گفته مى‏شود كه تمام بدن را مى‏پوشاند.
103) رَيْطه» در لعنت نوعى بالاپوش را مى‏گويند كه تمام بدن را بپوشاند و دو قطعه نباشد، بلكه يك بافت و يك دست باشد.
104) المعجم الكبير، ج 3، ص 163، حديث 3006 - البتّه درمدرك حديث يعنى‏المعجم الكبير، به جاى 300 درهم، 3 درهم، و به جاى دو ريطه‏ى سفيد خشن، دو ريطه‏ى سفيد زيبا و نيكو آمده است. كه ظاهراً همين درست است و با بحث مناسبت دارد.
105) هر درهم شرعى برابر
106) و در برخى از نسخه‏ها در آخر، لفظ اَخْياراً نيز افزوده شده است.
107) ساجه: چوب درخت هندى كه در برابر رطوبت آب بسيارمقاوم است.
108) غيبة طوسى، ص 364، روايت 332 (با اندك تفاوت در چند لفظ)
109) الطبقات الكبرى، ج 4 ص 53؛ الاستيعاب، ج 4، ص 239.
110) ربيع الابرار، ج 4، ص 29.
111) جمعه (62): 6.
112) 
113) نوعى گياه بيابانى با برگهاى سوزنى شكل (نگاه شود به لسان‏العرب، ج 13،، ص‏18، مادّه اشن.
114) اين عبارت در برخى از نسخه‏هاى‏كتاب به اين صورت است:ابتدا دو چوب‏تر به‏اندازه‏ى استخوان بازو از چوب‏تر درخت خرما تهيّه مى‏كنند، و اگر پيدا نشد از هر درخت تر كه باشد.
115) كه در صفحه‏ى 138 گذشت.
116) مقصود از خامسه همان سرتاسرى مستحبّ است كه در بحث قطعه‏هاى واجب‏ومستحبّ كفن گذشت.
117) در عروةالوثقيى (ج‏1، ص 295) آمده است: ذريره بنابر آنچه كه‏گفته شده، دانه‏اى شبيه‏گندم كه وقتى كوبيده مى‏شود بوى خوبى دارد، و در زمان ما به آن قُمْحه مى‏گويند، و شايد سابقاً ذريره ناميده مى‏شده است.
118) پيشانى، كف دو دست، دو زانو، و نوك انگشتان شست پا.
119) معناى حبره و بُرد در همين فصل تحت عنواناستحباب آماده كردن‏كفن از ديدگاه روايات و نگاه كردن به آن احياناً گذشت.
120) داخل در برخى از نسخه‏هاى كتاب نيست.
121) وضوء و يا تيمّم بر اساس وظيفه.
122) مقصود از مُسْتضْعَف در اينجا، كسى است كه ازتشخيص مذهب حقّ -يعنى شيعه اماميّه اثنى عشرى - عاجز بوده، و هيچ دشمنى با آن مذهب نداشته، و در عين حال مجهول الحال هم نباشد.
123) بقره (2): 156 و 157.
124) نگاه نخست به نظر مى‏رسد كه قسمت 14 به بحث مربوط نيست، ولى ممكن است مقصوداين‏باشد كه در اين هنگام بهتر است كه انسان براى ميّت استغفار كند و به اهل خير بودن او شهادت دهد، لذا مؤلّف بزرگوار اين روايت را در اينجا ذكر فرموده‏اند.

125) اينجا در اصلِ نسخه كتاب نيز خالى مانده و چيزى نوشته‏نشده است.
126) پارچه‏ى ابريشمى ضخيم.
127) نام چشمه‏اى مخصوص در بهشت كه اولياى خدا از آن مى‏نوشند.
128) به مقدمّه مؤلّف بزرگوار بر همين كتاب رجوع شود.
129) مصباح الزّائر، ص 512 و 513.
130) روايتى كه خواهد آمد متذكّر دو مطلب (صدقه و نماز) است كه هردو در شب اوّل دفن انجام‏مى‏شود، و نه پيش از آن. لذا شايد لفظ پيش از مؤلّف بزرگوار نباشد.
131) دُلّه: لباس نو و دو تكّه كه تمام بدن را بپوشاند.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: