دفع يك شبهه‏

1 - طريق و سند من در نقل رواياتى كه در اين كتاب ذكر مى‏كنم، خواصّ اصحاب مورد اعتماد ما اماميّه مى‏باشد، ولى گاهى در برخى از احاديث بين راويان ثقه‏اى كه بدان اشاره نموديم و بين پيامبر اكرم (صلى الله على و آله و سلم) و يا يكى از ائمّه - صلوات اللّه عليهم - كه روايت از آنان نقل شده، اشخاصى يافت مى‏شوند كه بر آنان خرده گرفته شده، و اين طعن نيز به چندين صورت است:

الف - طعن از طريق خبر واحد نقل شده است.
ب - طعن به واسطه‏ى روايتى نقل شده كه راوى آن نيز مطعون است.
ج - احتمال مى‏رود كه و شخصى كه مورد خرده و طعن قرار گرفته به علّتى‏(43) معذور بوده باشد. كه البتّه گاهى اين انگيزه براى ما معلوم است، و يا حداقلّ در نزد منتقدان احتمال آن مى‏رود.
2 - دليل ديگر من در نقل روايت از برخى از كسانى كه مورد طعن قرار گرفته‏اند، آن است كه مى‏بينم بعضى از اصحاب ثقه‏ى ما - كه مورد اعتماد من نيز مى‏باشند و من به واسطه همان شخص مَطْعُونٌ عَلَيْه به آنان سند رسانيده و از ايشان روايت مى‏كنم، و يا به واسطه‏ى ايشان از وى روايت نقل مى‏كنم - درست همان روايت را از او نقل كرده و كنار نگذاشته و هيچ خرده‏اى بر آن روايت نگرفته، و از نقل آن خوددارى نكرده‏اند، لذا من نيز آن روايت را از ايشان پذيرفته و احتمال مى‏دهم كه:
الف - شايد آنان به طريق ديگرى كه راويان آن مورد تحقيق قرار گرفته و مورد سپاس واقع شده‏اند، بر صحّت و درستى روايت مذكور اطّلاع يافته‏اند.
ب - و يا به علّت عمل كردن طايفه اماميّه به مضمون آن روايت بر آن اعتماد كرده‏اند.
ج - اصلاً راوى كه اعتقادش مورد طعن است، در نقل حديث و امانت در نزد آنان مورد اعتماد بوده است.
زيرا كسانى در ميان كفّار پيدا مى‏شوند كه در نقل و حكايت اخبار مورد اعتمادند، چنانكه علماى مسلمين بر اخبار پزشكان كافر ذمّى درباره‏ى امورى كه براى بهبودى از بيماريها صلاح است، اعتماد دارند.
بنابر اين، اگر مانعى از اعتماد بر روايت كسانى كه بكلّى از عموم لفظِ اتّباع و پيروى از تمامى اهل بيت و يا برخى از آنان - عليهم افضل السّلام - خارج هستند، و اعتقادى به امامت ائمّه - (عليهم‏السلام) - يا برخى از آنان ندارند وجود نداشت، مسلّماً عمل كردن به روايت تمام افرادى كه از ساير فرقه‏هاى مسلمين به صدق و امانت در نقل حديث معروف هستند، جايز بود.
3 - دليل ديگر من در نقل برخى از رواياتى كه بر بعضى از راويانش خرده گرفته شده، آن است كه اصحاب ائمّه - (عليهم‏السلام) - در زمانى بسر مى‏بردند كه بايد سخت تقيّه مى‏كردند، از اين رو امكان دارد كه در بيشتر و يا در بعضى از اوقات مطالبى را بر خلاف آنچه كه در نهاد و دلشان بوده اظهار نموده باشند، (به خاطر ضرورتى كه آن را به جهت ممكن نبودنش مباح نموده) و چه بسا كه ضرورت اقتضا كرده كه امر اعتقادى خلافى را بر طريق تقيّه بازگو نمايند، و اين مطلب از ايشان نقل و پخش شده، به گونه‏اى كه شايد اگر عذر هم مى‏آوردند كسى آن را نمى‏پذيرفت.
3 - ديگر عذر من در نقل روايت از كسانى كه مورد طعن قرار گرفته‏اند، اين است كه مى‏بينيم گاهى طعن از غير معصوم وارد شده، و يا از معصوم است ولى اسنادِ طعن به معصوم ثابت نيست، زيرا مى‏دانيم كه خود طعن نيز نيازمند آن است كه يا با شهادت ثابت و مورد پسند در شريعت محمّدى (صلى الله على و آله و سلم)، و يا به طريق ديگرى كه در نزد جلالت الهى عذر واضح محسوب مى‏شود، اثبات شود.
4 - دليل ديگر من اين است كه ملاحظه مى‏كنيم گاهى انسان بر شخصى خشم مى‏گيرد، و در حال غضب امورى را كه واقعيّت ندارد - چه به عمد، و چه از روى فراموشى - از او نقل مى‏كند، سپس آن مطالب پخش مى‏شود، به گونه‏اى كه بسيارى از شنوندگان باور و يا گمان مى‏كنند كه آن مطلب واقعيّت دارد و قطعى و يقينى است، ولى بعد از مدّتى براى برخى از كسانى كه اهل پرس و جو هستند روشن مى‏گردد كه هيچ كدام از آن امور واقع نشده است، و چه بسا كسى كه آن مطالب را در حال خشم و غضب گفته اعتراف كند كه در خرده‏گيرى و گفتار خود خطا كرده، ولى تنها كسى كه اين اعتراف را از وى شنيده از حقيقت آگاه مى‏شود، و كسانى كه اين اعتراف را از او نشنيده‏اند بر اعتقاد سابق خود نسبت به طعن نخست باقى مى‏مانند. و ما اين مطلب را در بسيارى احوال و موارد به چشم خود ديده‏ايم.
5 - از ديگر عذرهاى من اين است كه ملاحظه مى‏كنيم خداوند - جلّ جلاله - و خواصّ بندگانش، و تمام كسانى كه حال دشمنان و حسودانشان را مورد توجّه قرار مى‏دهيم، هيچ كس از آنان را نمى‏يابيم كه از نسبت امور غير واقع به خود سالم باشند، لذا لازم است انسان خرده‏گيرى را ترك گويد مگر اينكه قطع و يقين داشته باشد، و يا اعتقادى چيزى كه مانند آفتاب و به صورت واضح و قطعى جانشينِ قطع و يقين بوده و از طعن و غلط و اشتباه سالم باشد. اين همه در جواب از طعن در امور ظاهرى كفايت مى‏كند.
و امّا طعن و خرده‏گيرى بر فسادِ عقيده‏ى كسى، نيازمند آن است كه به صورت يقينى از سوى كسى كه براستى از ناحيه‏ى خداوند - جلّ جلاله - خبر مى‏دهد و آگاه به رازها و درون است يعنى معصوم (عليه السلام) معلوم شود.
6 - از جمله دليلهاى من آن است كه به برخى از رواياتى كه بر بعضى از راويان آن طعن وارده شده و من آن را نقل كرده‏ام، راه و سند ديگرى دارم، يا به آن حديث، و يا به همان امام معصوم كه روايت از او نقل شده، و يا به حُجَج و معصومين ديگر (عليهم‏السلام) در حديث مشابه، و يا طريق ديگر به راوى مورد اعتمادى كه روايت مَطْعُونٌ عَلَيْها از او نقل شده در هر حال، من روايتى را كه راه گريز از آن را نداشته باشم ذكر نمى‏كنم.
7 - اگر در تمام آنچه كه در اين كتاب وجود دارد - چه روايت از كسانى كه به سببى طعن بر آنان وارد شده، و يا احاديثى كه به جهت عذرى سند آن را يادآور نشده‏ام - هيچ عذر روشن و راه گريزِ شايسته نداشته باشم مگر حديثى كه آن را از عدّه‏اى از افراد معتبر و راستگو در نقل احاديث روايت مى‏كنم، كافى و بس بود.
ايشان به اسناد خود به استادى كه همه بر عدالتش اتّفاق دارند. يعنى ابى جعفر محمّد بن بابويه - كه خداوند او را غريق رحمتش بگرداند - در كتاب ثَوابُ الاَْعْمال نقل مى‏كنند كه وى از صفوان بن يحيى كه همگان بر ورع و پرهيزگارى و امانتش اتّفاق دارند، روايت نموده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود:
هركس كار خيرى [از ناحيه رسول اللَّه (صلى الله على و آله و سلم) ]به او برسد و بدان عمل كند، براى او پاداشِ آن منظور خواهد شد، اگرچه رسول اللَّه (صلى الله على و آله و سلم) آن را نفرموده باشد.(44)
و از آن جمله به واسطه چندين سند از استادى كه نزد همگان ستوده است، يعنى محمّد بن يعقوب كلينى - رضوان اللَّه جلّ جلاله عليه - در كتاب كافى در باب مَنْ بَلَغَهُ ثَوابٌ مِنَ اللَّهِ عَلى عَمَلٍ فَصَنَعَهُ درست به همين الفاظ نقل مى‏كنم كه فرمود: علىّ بن ابراهيم از پدرش از ابن ابى عمير از هشام بن سالم روايت كرده كه امام صادق (عليه السلام) فرمود:
هركس ثوابى براى عملى بشنود، و آن را انجام دهد، آن ثواب براى او خواهد بود، اگرچه درست به همان صورت كه به او رسيده نبوده باشد.(45)
و نيز به سند خويش به محمّد بن يعقوب كلينى، از محمّد بن يحيى، از محمّد بن حسين، از محمّد بن سنان، از عمران زعفرانى نقل مى‏كنم كه محمّد بن مروان مى‏گويد: از امام باقر (عليه السلام) شنيدم كه فرمود:
هركس ثوابى از ناحيه‏ى خداوند - عزّوجلّ - براى عملى به او برسد، و او به خاطر نيل به آن ثواب، آن عمل را انجام دهد، ثواب به او داده مى‏شود، اگرچه حديث به همان صورت كه به او رسيده نبوده باشد.(46)

 

 

43) مانند تقيّه و غير آن.
44) ثواب الاعمال، ص 16، روايت 1 (با مختصر اختلاف درلفظ).
45) كافى، ج 2، ص 87، روايت 1.
46) كافى، ج 2، ص 87، روايت 2.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: