مقدّمه ‏ى مؤلّف‏

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏

ستايش مى‏كنم خداوند - جلّ جلاله - را با زبان و دلى كه از جُود آقا و معبودم به وجود آمده، و از كَرَم آن خداوندگار ستوده سرچشمه گرفته‏اند؛ و اعتراف مى‏كنم كه خداوند - جلّ جلاله - خود بر من منّت نهاد و زبانم را به ستايش خود گشود، و شايستگى ستودن مجد و عظمت مقدّسش را به من عنايت فرمود.
و احساس مى‏كنم كه قلب و عقلم به خاطر تضييع حقوق آن مقام والا، و آزاد گذاشتن زبان و ديگر اعضايم در اشتغال شرمنده‏اند؛ به غير وظايف ستايش خدا و تمجيد پى در پى‏اش خوار و مى‏بينم كه دل و خِرَدم با زبان حال بر زمانها و مكانهايى كه در اشتغال به غير او - جلّ جلاله - ضايع شده مى‏گريند و ناله سرمى‏دهند، و براى طلب عفو او به مهربانيها و بزرگواريهايش توسّل مى‏جويند، و از زبانِ حال آن بزرگوارى و نيكوكارىِ گسترده سخنانى را مى‏شنوند، كه از سويى، به واسطه موافقت و امتثال اوامر الهى نوازشگرانه، و به جهت دورى گرفتن و سرپيچى همراه با سرزنش است، و شايسته‏ى آنند كه از محضر ربوبى به آن دو خطاب شود:
حمد و ستايش، وظيفه‏ى كسى است كه در حال حمد، از بندهاى بى‏ادبى رَسته، و به مراقبه و توجّه به مولايش كه مالك روز حساب است اشتغال داشته باشد، امّا كسى كه حقِّ حُرمت اشراف ما را فرو گذارده، و به جاى توجّه به دوامِ احسان و ما، به امور ديگر مشغول باشد، و وقتى به ستايش ما زبان مى‏گشايد، نمودار شناختِ هيبت جلال و عظمت ما، و يا خوارى بندگى و در برابر اقبال و توجّه ما به او، و يا خضوعى كه در اثر تعظيم در برابر شكوه تسلّطمان حاصل مى‏شود و يا اثر خوف و هراس به خاطر پى بردن به تقصير در برابر حقوق نيكوكارى ما به او بر چهره‏ى ستايش او نقش نبسته باشد، وظيفه چنين بنده‏ى بيمار آن است كه از خداوندگار مهربان و بردبار و بزرگوار طلب عفو نمايد؛ وگر نه اوقاتى را كه مى‏توانست به طهارت قلب و زبان و ديگر اعضايش بپردازد، ضايع نموده، و به جاى احسان و ثناى ما به ثناىِ خود مشغول گشته، و هم اكنون نيز فرصت مجدّد خويش را با كوتاهى و آرزوهاى بيهوده و اصلاح نكردن اشتباهش تضييع مى‏كند، و اگر بر اين امر باقى بماند، از خطر هلاكت و گمراهى ايمن نخواهد بود.
و گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خدا نيست، گواهى دادنى كه از جود او سرچشمه گرفته و به اين بنده‏اش عنايت شده، و به واسطه‏ى آن، خداوند بر تمام و بندگانى كه او را نشناخته‏اند، برترى يافته است.
و نيز گواهى مى‏دهم كه جدّم حضرت محمّد بنده و فرستاده‏ى خدا، گرامى‏ترين شخصيّت از خواصّ درگاه الهى، و برترين عارفى است كه خداوند - جلّ جلاله - خلعت برگزيدگى را به تن او نمود. برترين درودهاى خداوند بر او و خاندانش باد، درودهايى كه آن بزرگوار و خاندان او را به اوج كاملترين كمالات انسانى نايل گرداند!
و همچنين گواهى مى‏دهم كه خداوند - جلّ جلاله - با دليلهاى عقلى و نقلى، عذرى براى مردم نگذاشته، و پيشوايان و گواهانى را به بندگانش عنايت فرمود، و به وجودشان حجّت را بر همه اهل مغرب و مشرق تمام، و آنچه را كه مكلَّفين بدان نياز دارند در ايشان به وديعه گذاشت، و به رحمت و جُود خود پرده از روى نشانه‏هاى درخشان و راهنمايان روشنگرى برداشته كه كسانى را كه به پيشوايى آنان اعتقاد دارند به سوى خدا رهنمون مى‏گردند، هم آنان كه مقام و جايگاهشان با ديگران اشتباه نمى‏شود، و نور و نمودارشان بر هر كس كه گفتار خداوند - جل جلاله را (كه عارفان آن را دريافته و بدان عمل نموده‏اند) باور داشته باشد، پوشيده نمى‏ماند، آنجا كه مى‏فرمايد:
وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ والاِْنْسَ، إِلّا لِيَعْبُدُونِ.(32)
و جنّ و انس را تنها براى اين آفريدم كه مرا بپرستند.
زيرا از آنجا كه مقصود خداوند - جلّ جلاله - از آفرينش بندگان اين است كه آنان به واسطه‏ى شناخت و عبادت او به سعادتمندى نايل آمده به بندگى و مراقبه و توجّه به او مشرّف گردند(33)؛ و از سوى ديگر، اگر حقّ از ديدگاهها و خواهشهاى نفسانى مردم پيروى مى‏كرد، تدبير خداوند نسبت به امور جهان تباه مى‏شد، چنانكه كتاب محفوظ خداوند - جلّ جلاله - بدان ناطق است، آنجا كه مى‏فرمايد:
وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوآئَهُمْ، لَفَسَدَتِ السَّمواتُ وَالاَْرْضُ وَمَنْ فيهِنَّ، بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ، فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ.(34)
و اگر حقّ، از خواهشهاى نفسانى آنان پيروى مى‏نمود، مسلّماً آسمانها و زمين و تمام كسانى كه در آنها وجود دارند تباه مى‏شدند، بلكه ما مى‏خواهيم آنان را تذكّر دهيم، ولى آنان از ذكر و يادآورى روى گردانند.
بنابر اين، لازم است شخصيّتى وجود داشته باشد كه جلو تباهى خواهشهاى نفسانى بندگان را گرفته و آنان را از اينكه ديدگاهها و نظريّاتشان، خود و ديگران را نابود سازد باز دارند، يعنى كاملاً صفات حقّ را دارا باشد، به گونه‏اى كه اگر از هوا و هوس آنها پيروى كند، موجب تباهى آنان شود. و اين ويژگىِ معصوم است كه بر همگان واجب است راه هدايت را به راهنمايى او پيموده و به او اقتدا نمايند.
و مگر ممكن است ديدگاه‏ها و خواهشهاى نفسانى بندگان در تدبير امور دينى و دنيوى آنان كافى باشد، و حال آنكه خداوند - جلّ جلاله - مى‏فرمايد:
وَلايَزالُونَ مُخْتَلِفينَ.(35)
و مردم پيوسته با يكديگر اختلاف نظر دارند.
از اين رو، خداوند - جلّ جلاله - با اصلاح برخى از گزينشها و ديدگاههاى عدّه‏اى از پيامبران و فرستادگانش (عليهم‏السلام) به خوبى روشن فرموده كه هركس مقامش از معصومين - صلوات اللّه عليهم اَجمعين - پايين‏تر باشد، به اختيار و گزينش او، حجّت خدا بر مردم به صورت آشكار و يقيناً تمام نمى‏شود. چنانكه براى حضرت آدم (عليه السلام) در گزينش خوردن از درخت بهشتى - بر اساس آنچه كه صريح آيات قرآن در بردارد - (36) و براى حضرت داود (عليه السلام) - چنانكه قرآن پيرامون برخى از دادرسيهاى او بدان ناطق است - (37) و براى حضرت موسى (عليه السلام) در گزينش هفتاد نفر از قوم خود براى وعده‏گاه ديدار پروردگار پيش آمد.(38)
بنابراين، اگر پسند و گزينش پيامبران، كه به منتهى و نهايت مكاشفات و عنايات الهى نايل گشته‏اند، چنين باشد، و براستى نيازمند باشند كه خداوند - جلّ جلاله - امورى را عَلَيهِ و بلكه در بعضى از موارد بر لَهِ آنان اصلاح نمايد، تدبير كسانى كه در كمال تدبير و اراده، از آنان پايين‏ترند چگونه كافى خواهد بود؟
و اگر اختلاف اهل امانت و پرهيزگارى و كوشندگان در عبادت خدا، و فرهيختگان و زاهدانِ تمام فرقه‏هاى مسلمين را در نظر بگيرى، مى‏بينى كه در تفسير مقصود خداوند - جلّ جلاله - از بيشتر آيات كتاب خدا، و در توضيح سُنَن و آداب وارده در احاديث اختلاف نظر دارند، و خود نيك مى‏دانى كه بسيارى از آنان در ترك راه صواب عِناد نداشته‏اند، بلكه برخى از اختلاف تأويلها و توجيهاتى كه واقع شده، حقيقتاً در بيشتر آيات و روايات محتمَل است.
بدين ترتيب، اگر قابليّت پذيرش الطاف الهى را داشته و يا حدّاقل مُنصف باشى، با اين دليل روشن مى‏شود كه به واسطه گزينشها و پسندِ بندگانِ غير معصوم، دليل رسا و عذر شكن از سوى خداوندى كه پادشاه عالميان است براى مردم تمام نمى‏شود، و اين گزينشها در امور دنيا و حفظ دين براى آنان كافى نخواهد بود.
لذا ناچار بايد پيشوايى وجود داشته باشد كه خداوند - جلّ‏جلاله - به لطف و مهر خويش عهده‏دار پيراستنِ گزينش و تأديب باطن و تكميل صفات او بوده، و از وراىِ حركات و سكنات و اعمال وى با عنايات معنوى و ظاهرى‏اش اعمال او را امداد، و با هداياى يارى‏گرش آنها را بپايد - چنانكه از وراى تدبير پيامبران و فرستادگان و نيز ملائكه و مقرّبانى كه گسيل مى‏دارد، چنين مى‏كند. و اين مطلب براى خردمندان پوشيده نيست.
و علاوه آن پيشوا حجّت خداوندى كه پادشاه روز قيامت و حساب است باشد، و گفتار و كردارش (عليه السلام) الگوى ديگران گردد، به گونه‏اى كه احتمال اختلاف تأويل و توجيه در آنها راه نداشته، و از مقصود واقعى خداوند - جلّ‏جلاله - از آيات، و روايات پرده بردارد.

 

 

32) حجر (51):56.
33) چنانكه آيه‏ى گذشته بدان دلالت دارد.
34) مؤمنون (23):71.
35) هود (11):118.
36) اشاره به آيات 22 از سوره‏ى اعراف (7)، و آيه‏ى 121 از سوره‏ى‏طه (20)، و آيه‏ى 36 ازسوره‏ى بقره (2).
37) اشاره به آيه‏ى 24 از سوره‏ى ص (38).
38) اشاره به آيه‏ى 155 از سوره‏ى اعراف (7).

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: