عثمان على (ع ) را نيز تبعيد نمود

علامه امينى در جلد نهم الغدير ص 60 مى نويسد آيا جايز است براى مسلمانى كه ايمان به خدا و قرآن كريم آورده و به آياتى كه درباره اميرالمؤ منين (ع ) در آن كتاب نازل شده توجه داشته باشد و گواهى به نبوت پيغمبر اكرم (ص ) داده و آن چه درباره فضايل على (ع ) توسط شخص پيغمبر ابراز شده قبول داشته باشد و سالهاى متمادى با على همنشين بوده ، به اخلاق بى نظير و صفات حسنه آن جناب پى برده باشد و اطلاع كافى از افعال و كردارش داشته با چشم خود فداكارى هاو جانبازى ها و فتح و پيروزى هايش را در جنگ هاى حساس اسلام مشاهده كرده باشد آيا براى مسلمانى كه اين قدر شاهد شخصيت على (ع ) باشد جايز است در خطاب با مثل برادر پيغمبر چنين بگويد (لم لا يشتمك مروان اذ شتمته فواللّه ما انت عندى با فضل منه ) چرا مروان بهتر نيستى . يا جايز است به اين گونه سخنان با او روبه رو شود؟
و اللّه يا اباالحسن ما ادرى اشتهى موتك ام اشتهى حياتك فواللّه لئن مت احب ان ابقى بعدك لغيرك لانى لااجد منك خلقا و لئن بقيت لا اعدم طاغيا يتخذك سلما و عضدا و يعدك كهفا و ملجئا يمنعنى منه الا مكانه منك فانا منك كالا بن العاق من ابيه ان مات فجعه و ان عاش عقه (53)
يا به اين سخن با او عتاب نمايد ((ما انت افضل من عمار و ما امنت اقل استحقاقا ام بقوله انك احق بالنفى من عمار). تو از اعمار بهتر نيستى و كمتر از او استحقاق كيفر ندرارى يا سخن ديگرش كه به مولى گفت : تو از عمار به تبعيد شدن سزاوارترى .
بعد از تمام اين خطاب هاى درشت او را از مدينه بيرون و از آشيانه و خانه اش خارج كرد. على (ع ) را چندين مرتبه به ينبع تبعيد نمود. به ابن عباس مى گفت (قل له فليخرج الى ملك بالينبع ما اغتم به و لا يغتم بى ) به على بگو برود به ملك خودش در ينبع نه من از دست او ناراحت و نه او از دست من آزرده باشد.(54)

 

53- به خدا قسم نمى دانم آرزوى مرگ با زنده بودن تو را بنمايم اگر بميرى علاقه ندارم براى غير تو زنده باشم و همانند تو پيدا نخواهم كرد. اگر زنده باشى سركشان ، تو را نردبان آرزو و پشتيبان و پناه مقاصد خود قرار مى دهند كه به واسطه ارتباط و علاقه تو به آنها نمى توانيم ايشان را مجازات كنم مثل من و تو مانند پسر نافرمانى است كه مرگ او پدر را ناراحت و زندگى اش باعث آزردگى و نافرمانى پدر است .
 

54- پند تاريخ ، ج هفتم ، ص 66 65.

 

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل: