برادران اهل سنت، برای این مطلب خودتان یک عنوان انتخاب کنید!!!

ما در اينجا در صدد آن نيستيم كه خدايى نكرده به  برادران اهل سنت و وهابى جسارت كنيم بلكه اين امر را گناهى بس بزرگ ميدانيم بلكه كار ما نقد عقائد ايشان وروشن كردن خيلى از حقايق از كتب خود اهل سنت است اميد است عزيزان نقل اين روايات را با ديده عقلانى و خردمندانه بررسى و مطالعه كنند شايد كه راه را اشتباه ميروند لااقل  انسان عاقل اين احتمال را ميدهد ما هم از عزيزان اهل سنت و وهابى همين درخواست را داريم شايد كه راه حق را اشتباه برگزيديد.
مطالب زير را از جناب خليفه دوم مطالعه بفرماييد البته از  كتب علماء بزرگوار اهل سنت
جناب عمر راجع به ازدواج  اعتراف جالبی دارند كه نشانه شهوت گرائى و قوت شهوانى ايشان است  که به اعتراف خویش از قوه عاقله ایشان خارج است.
چنانچه  محمد بن سيرين به این مطلب اشاره میکند و مى‏گويد:
عمر بن خطاب گفت:
«از كارهاى جاهليت هيچ چيز در من نمانده جز اين كه هيچ نمى‏انديشم با كه ازدواج مى‏كنم و كه به ازدواجم در مى‏آيد!»
ابن سعد در طبقات الكبرى 3/ 208 ثبت كرده و چنانكه در كنز العمال 8/ 297 آمده عبد الرزاق روايت نموده است
به علت همين شهوت گرائى بود كه عمر به  گناهانى در غلتيد كه در تاريخ ثبت است.
مثلا اين كه براى همبسترى نزد كنيزش مى‏رود. كنيز مى‏گويد كه در عادت زنانه است! عمر بى‏توجه به تذكر كنيز با او در مى‏آويزد و متوجه مى‏شود در عادت زنانه است. به خدمت پيامبر (ص) مى‏رود و ماجرا را بيان مى‏كند. مى‏فرمايد: ابا حفص! خدا از گناهت در گذرد. نيم دينار صدقه بده!
المحلى، ابن حزم 2/ 188-  سنن بيهقى 1/ 316-  كنز العمال 8/ 305- بنقل از ابن ماجه، و عبارت از وى است.
اين نكته قابل توجه است :كسى كه نميتواند از يك شهوت يك شبه بگذرد چگونه ميتواند از شهوت رياست چشم پوشى كند.
موردی دیگر:

شب رمضان-قبل از اينكه همبسترى در ماه رمضان حلال باشد - عنان به خواهش شهوت سپرد و با همسرش همبسترى كرد. فردا به حضور پيامبر (ص) رسيده گفت: از خدا و از تو پوزش مى‏طلبم. چون هواى نفسم مرا بفريفت تا با همسرم همبسترى كردم. آيا راه خلاصى هست؟ فرمود: عمر! سزاوار نبود چنان كارى بكنى! و اين آيه فرود آمد كه «خدا دانا است كه شما به خودتان خيانت مى‏كرديد، پس‏
توبه‏تان را پذيرفت و از شما درگذشت. اكنون با زنانتان همبسترى كنيد ...»بقره/ 183-
تفسير طبرى 2/ 96- تفسير ابن كثير 1/ 220- تفسير قرطبى 2/ 294- و...

موردی دیگر:
ابن سعد در «طبقات الكبرى» از قول على بن زيد اين روايت را ثبت كرده است: «عاتكه دختر زيد همسر عبد اللّه بن ابى بكر بود. عبد اللّه پيش از همسرش در گذشت. قبلا با همسرش شرط كرده بود كه پس از مرگش به همسرى ديگرى در نيايد. عاتكه بنا به شرطى كه با همسر مرحومش كرده بود از ازدواج با ديگرى امتناع مى‏ورزيد و مردانى خواستگارش شدند و نپذيرفت. عمر به ولى آن زن گفت:
برايش اسم مرا ببر و خواستگاريش كن. حاضر به همسرى عمر هم نشد. عمر گفت: او را براى من عقد كن. او را برايش عقد كرد. عمر به خانه عاتكه رفت.
عاتكه امتناع كرد و با عمر گلاويز شد. عمر به زور با او همبستر شد. وقتى برخاست از آن زن اظهار انزجار كرد و از خانه‏اش بيرون رفت و ديگر باز نيامد. عاتكه خدمتكارش را نزد او فرستاد كه بيا خود را براى همبسترى تو آماده خواهم ساخت.»
طبقات ابن سعد-  كنز العمال 7/ 100-  منتخب كنز العمال در حاشيه مسند احمد حنبل 5/ 279.

پسرعمر هم شهوتی بود؟
پسر عمر به این امر اعتراف کرده که:
«از پيامبر خدا (ص) گذشته هيچكس به اندازه من به نعمت همبسترى دست نيافته است»
نوادر الاصول، حكيم ترمذى 212.
از حرفش چنين بر مى‏آيد كه مردى شهوانى بوده و سر و كارى و اشتغال و تمايلى جز به شهوت نداشته است. و از سست رائى و نابخرديش اين كه پيامبر خدا (ص) را مثل خود پنداشته حتى شهوانى‏ترخویش را به این دانسته که ازدواجهای حضرت ختمی مرتبت  نعوذ بالله تماما از روی شهوت بوده و مزاج خود را با  مزاج ایشان که همه چیزش بر روی میزان و تساوی برقرار بود مقایسه میکند.
آن كه فقط به قوه شهوتش افتخار مى‏نمايد و ديگر ملكات را نديده يا نبوده مى‏انگارد. از سست رائى و ضعف عقل خويش پرده بر مى‏گيرد.
پدرش- عمر بن خطاب- با التفات به همين شهوت گرائى بود كه چون اجازه شركت در جهاد خارجى خواست نپذيرفت و گفت:
«آى پسرم! من از اين نگرانم كه مرتكب زناشوى!»
سيرة عمر بن الخطاب، ابن جوزى 115، و در چاپى 138
ایا در سر همین شهوترانی بود که از احکام اولیه اسلامی هم بی بهره بود؟
در جهل و بى‏اطلاعی پسر عمر  از دين و فقه همين بس كه بلد نبود زنش را طلاق بدهد،
و چنانكه در «صحيح» مسلم آمده ناتوانى و نادانى مى‏نمود
4/ 181.
و نمى‏دانست طلاق در هنگامى صورت مى‏گيرد كه زن از عادت ماهانه پاك گشته و همبسترى هم نكرده باشد.
صحيح بخارى 8/ 76+ صحيح مسلم 4/ 179- 183+ مسند احمد 2/ 51، 61، 64، 74، 80، 128، 145.
مسلم در «صحيح» مى‏نويسد: او زنش را در حاليكه در عادت ماهانه بود سه طلاقه كرد.
4/ 181.ت
و این مسئله به قدری ننگ حساب میشد که پدرش او را حتى وقتى بزرگ شده و به سالخوردگى رسيده بود شايسته و لايق خلافت نمى‏ديد، و وقتى كسى گفتش عبد اللّه بن عمر را جانشين خود ساز، گفت:
«خدا ترا بكشد!» بخدا در اين پيشنهادت خدا را در نظر نداشتى. كسى را خليفه گردانم كه بلد نيست زنش را طلاق بدهد،؟!
تاريخ طبرى 5/ 34-  تاريخ الكامل ابن اثير 3/ 27-  الصواعق المحرقه 62-  فتح البارى 7/ 54، و آن را« صحيح» شمرده است.
ظاهرا عمر پسرش را به هنگام وفات خويش در همان بى‏اطلاعى و جهالتى مى‏دانسته كه در جوانى و در دوره پيامبر (ص) و به هنگام طلاق همسرش بوده است‏.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن