درباره تزكيه و تربيت در قرآن

درباره تزكيه و تربيت در قرآن
تربيت کودک در جهان امروز - 2

براى بررسى اين مساله ، زير هشت عنوان بحث مى كنيم :
الف) تعريف تزكيه و مقايسه آن با تربيت
ب) اهميت تزكيه در قرآن
پ) تزكيه ، هدف است يا وسيله ؟
ت) ارتباط تزكيه با ايمان ، تقوا، جهاد
ث) اسباب تزكيه
ج) ارتباط تزكيه و تعليم
چ) آثار تزكيه
ح) اهداف تزكيه
اين بحث ها صرفا قرآنى است و به همين جهت است كه آيات متعددى در لابه لاى بحث ها مطرح و احيانا از كتب تفسير نيز استفاده مى شود.
الف) تعريف تزكيه و مقايسه آن با تربيت
واژه تزكيه ، مصدر باب تفعيل از ريشه زكا است .
راغب اصفهانى از واژه شناسان برجسته قرآن مى گويد : اصل الزكا النموعن بركة اللّه تعالى و يعتبر ذلك بالامور الدنيوية والاخروية [3] ، اصل زكات ،رشد و نموى است كه از بركت خداوندى باشد و اين ، هم به امور دنيوى اعتبار مى شود و هم به امور اخروى .
اهل لغت مى گويند : زكا يزكو زكا وزكوا وزكى يزكى زكى الزرع : نما، هنگامى كه فعل زكا و ساير هم ريشه هاى آن را به كشت وزرع نسبت دهيم ، به معناى رشد و نمو آن است .
هـمـين ريشه هنگامى كه به باب تفعيل رود و به خداوند نسبت داده شود، به معناى تطهير و نمو دادن و اصـلاح اسـت و هـنگامى كه به صورت جمله زكى ماله آورده شود، به معناى اين است كه شـخـص ، زكـات مـال خـود را داده است و هنگامى كه به صورت زكى نفسه ذكر شود، به معناى اين است كه شخص ، خود را ستوده و تبرئه كرده است .
در قرآن مجيد، هم ثلاثى مجرد اين ريشه به كار رفته و هم باب تفعيل آن .
نكته شايان توجه اين كه ملزوم رشد و نمو، پاكى است .
تـا مـوجـودى پـاكيزه و صافى نباشد و عوامل مضاد و مزاحم از او دور نگردند، در خور رشد و نمو نـيـست و به همين جهت است كسانى كه مى خواهندآراسته به فضايل و مكارم اخلاقى شوند، بايد نخست رذايل را ريشه كن كنند و عوامل باز دارنده را از خود دور گردانند.
مـگـر مـمـكـن است كه دل ، خانه و آشيانه شياطين باشد و در عين حال ، خانه و آشيانه فرشتگان گردد؟ هرگز فرشته ، همنشين ديو و رذيلت ،همنشين فضيلت و خوى نيك ، همسايه خوى زشت نمى شود! خلوت دل نيست جاى صحبت اغيار ــــــ ديو چو بيرون رود فرشته در آيد به همين جهت است كه گاهى در كاربرد مشتقات واژه ، تنها پاكى مورد نظر است و گاهى تنها رشد و نمو و گاهى هر دو. در مورد دادن زكات مال ، ممكن است تنها پاكى مال از حقوق ديگران ، منظور باشد و ممكن است هم پاكى و هم افزونى مال ، مورد توجه باشد.
در مـورد تـزكيه نفس و خودستايى ، فقط پاك كردن نفس از اتهامات ، منظور است و قطعا رشد و نموى در كار نيست . امـا آن جـا كـه فعل تزكيه به خداوند يا رسول گرامى او نسبت داده مى شود، تطهير و نمودادن و اصلاح مورد نظر است ، چرا كه ملزوم ، بدون لازم ولازم بدون ملزوم تحقق ندارد. ايـن كـه راغب ، رشد و نمو را مخصوص دنيا يا آخرت نمى كند، به خاطر اين است كه اگر موجود، استعداد رشد دو جهانى داشته باشد، محال است كه به بركت خداوند، رشد و نمو كند و رشد و نمو او فقط دنيوى باشد و از رشد و نمو اخروى محروم گردد.
و اما تربيت از ماده ربايربو ربا وربوا گرفته شده كه به معناى زيادت و افزونى مال است و به همين جهت است كه واژه ربا به معناى سودى است كه ربا خوار به دست مى آورد.
مشتقات تربيت در قرآن كريم ، در دو مورد استعمال شده است :
1) مـى بـيـنيم هنگامى كه موسى در برابر طغيان و استكبار فرعون قيام مى كند تا مستضعفان را نجات دهد، فرعون به او مى گويد :
قـال الـم نربك فينا وليدا ولبثت فينا من عمرك سنين [4] ، آيا در دوران كودكى ، تو را در ميان جـمـع خـود تـربيت نكرديم و سال هايى از عمر خود را درميان ما نگذرانيدى ؟! در اين جا فرعون خـودش را مربى موسى معرفى مى كند و از اين كه متربى در برابر مربى قيام كرده و تاج و تخت او را به خطرانداخته ، مورد عتاب و ملامت قرار مى دهد.
سـپـس مـى گويد : وفعلت فعلتك التى فعلت وانت من الكافرين [5] ، و كارى را كه نبايد انجام دهى ، انجام دادى (و يكى از ما را كشتى) و حال آن كه تواز كسانى هستى كه كفر نعمت مى كنند.
آرى فـرعـون دو مـنت مى گذارد و دو اعتراض مى كند : دومنتش يكى نجات موسى از رودنيل و پرورش او و ديگرى نگهدارى او در ميان خانواده براى سال هاى متمادى است .
دو اعتراضش يكى سابقه آدم كشى و ديگرى كفران نعمت است .
او بـا دو مـنـت خـود مـى خـواهد بگويد كه از موسى انتظار كمك دارد، نه انتظار مخالفت و با دو اعتراضش مى خواهد بگويد : كسى كه سابقه آدم كشى دارد و كفران نعمت مى كند، شايسته رهبرى و رسالت نيست .
پاسخ موسى به فرعون ، بسيار جالب است ، او مى گويد :
فعلتها اذا وانا من الضالين [6] ، من اقدام به آدم كشى كردم ، در حالى كه از بى خبران بودم .
در حـقيقت مى خواهد با پاسخ به اشكال دوم فرعون ، به ظاهر وانمود كند كه آن موقع ، راه حق را نـمى دانسته و خداوند بعدا راه حق را به او نشان داده است ، ولى در باطن ، منظورش اين است كه كـشـتـن آن قـبـطى حـق بـوده ، و او از عواقب ناگوار آن ، بى خبر بوده است ، بنابراين ، پاسخ وى به فرعون ، توريه است ، يعنى گفتن سخنى كه باطنش حق است و ظاهر آن براى مخاطب ، معناى ديـگـرى افـاده مـى كند، يعنى گوينده ، زمانى كه در بن بست قرار مى گيرد، هم در باطن دروغ نمى گويد و هم به حسب ظاهر، مخاطبش را راضى مى كند و از بن بست خلاص مى شود.
سـپس مى گويد : ففررت منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما وجعلنى من المرسلين [7] ، به دنـبـال حـادثه قتل ، چون از شما ترسيدم ، فرار كردم وخداوند به من علم و دانش بخشيد و مرا از فرستادگان قرار داد.
پـس قيام و اعتراض موسى به خاطر فرمان حق و علم و آگاهى ناشى از رسالت است و لذا اين جا پاسخ دومين اعتراض فرعون هم روشن مى شود،چرا كه كفران نعمت خداوند به مراتب ، زشت تر از كـفـران نـعـمـت فـرعـون اسـت ، وانـگـهـى نـعـمت هايى كه در اختيار فرعون است ، همه از آن خداست ،كارى كه موسى كرده ، در حقيقت ، شكر نعمت است ، نه كفر نعمت .
و اما پاسخ وى به منت هاى فرعون چنين است :
وتـلـك نـعمة تمنهها على ان عبدت بنى اسرائيل [8] ، آيا تو كه بنى اسرائيل را بنده و برده خود كردى ، بر من منت مى گذارى ؟
يـعـنى منشا نعمت و منت تو ظلمى است كه بر بنى اسرائيل روا داشته اى و اگر بنى اسرائيل اسير ظلم تو نمى شدند، من هم گرفتار تنور آتش و امواج نيل و ورود به كاخ شوم تو نمى شدم .
2) در ضمن توصيه هايى كه قرآن كريم در مورد وظايف فرزند نسبت به والدين ذكر كرده ، دستور مـى دهد كه : وقل رب ارحمهما كما ربيانى صغيرا [9] ، و بگو : پروردگارا، همان گونه كه آنها مرا در كودكى تربيت كردند، به آنها رحمت كن .
مـعلوم مى شود كه تربيت به معناى بزرگ كردن است و به همين جهت است كه در آيه ، اختصاص به دوران صغر و كودكى پيدا كرده است .
در دعاى ابوحمزه ثمالى از ادعيه سحر ماه مبارك رمضان و از زبان امام سجاد(ع) كه بزرگ ترين و بـرجـسته ترين نيايش كننده عصر خويش است ،چنين آمده : وارحمهما كما ربيانى صغيرا، اجزهما بـالاحـسـان احـسانا وبالسيئات غفرانا [10] ، پروردگارا، همان گونه كه آنها مرا در كودكى تربيت كردند،آنها را رحمت كن .
به آنها در برابر نيكى ، پاداش نيكو و در برابر بدى ها، آمرزش عطا كن .
از اين بيان معصوم ، استفاده مى شود كه تربيت با احسان و سيئه (نيكى و بدى) جمع مى شود و به هـمـيـن جهت ، انسان مكلف است كه پدر و مادر راكه تربيتش كرده و از خردسالى به بزرگسالى اش رسانيده اند، دعاى خير كند و از خدا بخواهد كه نيكى ها و زحمات پسنديده آنها را پاداش دهد وبـدى هـا و سـيـئاتى كه از لحاظ وظيفه مادرى و پدرى مرتكب شده اند، مشمول مغفرت خويش سازد.
بنابراين بايد بگوييم : تزكيه و تربيت ، مغاير يكديگرند، چرا كه تربيت ، مخصوص دوران كودكى است و تزكيه به دوران خاصى اختصاص ندارد.
از سوى ديگر، تربيت با سيئه جمع مى شود، حال آن كه تزكيه به هيچ وجه باسيئه سازگار نيست .

ب) اهميت تزكيه در قرآن
يكى از برنامه هاى مهم در نظام آفرينش ، بعثت انبياست .
بعثت ، مكمل خلقت و تامين كننده اهداف آفرينش است .
اگـر در نـظـام آفـرينش ، بعثت نباشد، قطعا اهداف آفرينش تحقق نمى يابد، يعنى نظام آفرينش ، نظامى عبث و بيهوده خواهد بود.
قرآن كريم براى بعثت انبياى عظام الهى ، اهدافى ذكر كرده است .
ايـن اهـداف در چـهـار آيـه تـكـرار شده است : 1) كما ارسلنا فيكم رسولا منكم يتلوا عليكم آياتنا ويـزكـيكم ويعلمكم الكتاب والحكم ;127;رذچ& ويعلمكم مالم تكونوا تع لمون [11] ، همان گونه (كه با تغيير قـبـله ، نعمت خود را بر شما كامل كرديم) رسولى در ميان شما از خودتان فرستاديم كه آيات ما را بـرشـمـا تلاوت كند و شما را تزكيه نمايد و شما را كتاب و حكمت بياموزد و آنچه نمى دانستيد به شما ياد دهد.
برنامه ها و اهداف رسالت در اين آيه عبارتند از :
الف). تلاوت آيات و پى در پى آوردن آن به صورت نظامى صحيح
ب). تزكيه
پ). تـعـلـيـم كـتـاب و سنت ، بنابراين كه حكمت به معناى سنت نبوى باشد يا تعليم كتاب و اسرار و فـلـسـفـه هـا و عـلل و نتايج آن ، بنابر معناى ديگرى براى حكمت ، و البته اينها نيز داخل در سنت مى باشند، مگر اين كه سنت را به معناى احكام صادره از مقام رسالت بدانيم .
ت). تعليم چيزهايى كه مردم آنها را نمى دانستند.
الـبته اينها هم داخل در تعليم كتاب و حكمت است و گويا از راه ذكر خاص بعد از عام مى خواهد بفهماند كه اگر پيامبران نبودند، بسيارى از علوم وحقايق بر بشر مخفى و مكتوم مى ماند.
2) ربـنـا وابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم آياتك ويعلمهم الكتاب والحكمة ويزكيهم انك انت الـعـزيـز الـحـكيم [12] ، پروردگارا، در ميان ايشان پيامبرى از خودشان مبعوث كن كه آياتت را برايشان تلاوت كند و آنها را كتاب و حكمت تعليم دهد و تزكيه شان كند كه تو عزيز و حكيمى .
در اين آيه كه از دعاهاى حضرت ابراهيم خليل است ، تمام اهداف و برنامه هاى آيه قبل ، بجز چهارم ، آمده است .
3) لقد من اللّه على المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته ويزكيهم ويعلمهم الـكتاب والحكمة وان كانوا من قبل لفى ضلال مبين [13] ، خداوند بر مومنان منت گذاشت كه در مـيـان آنها پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها تلاوت كند و آنها را تزكيه كند و كتاب و حكمت تعليمشان دهد و حال آن كه آنها از پيش در گمراهى آشكار بوده اند.
در اين آيه نيز به سه هدف و برنامه اشاره شده و هدف چهارم ذكر نشده است .
4) هـوالذى بعث فى الامين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته ويزكيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة وان كـانـوا مـن قـبـل لفى ضلال مبين [14] ، خداوند همان است كه در ميان مردم امى ، پيامبرى از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنها تلاوت كند و آنها را تزكيه نمايد و كتاب و حكمت تعليمشان دهد، وحال آن كه آنها از پيش در گمراهى آشكار بودند.
در ايـن آيـه هـم فقط به سه هدف اشاره شده و معلوم داشته كه محيط بعثت و نشر آيات و احكام شـريعت در ميان مردم امى بوده و منظور از امى ،مردم درس نخوانده يا مردم منسوب به ام القرى يعنى مكه است .
در ايـن چـهار آيه ، يكى از اهداف و برنامه هاى مهم پيامبر اسلام ، تزكيه انسان ها شمرده شده و در حـقـيـقـت مى توان گفت : تمام برنامه هاى او در تعليم وتزكيه يا ـ برابر اصطلاح روزـ در تعليم و تربيت خلاصه مى شود.

پ) تـزكـيـه هدف است يا وسيله ؟
از آيات قرآنى گاهى استفاده مى شود كه تزكيه هدف است نه وسيله و از برخى ديگر، عكس آن استفاده مى شود.
1) آيـاتى كه تزكيه را هدف مى شناسد : الف ـ آيات چهارگانه مربوط به اهداف و برنامه هاى بعثت كه شرح آنها گذشت .
ب ـ آيات مربوط به انفاق مال و صدقه و زكات
در اين گونه آيات ، فايده و هدف انفاق و صدقه وزكات ، تزكيه و تزكى ـ اولى از ناحيه فاعل و دومى از ناحيه قابل ـ ذكر شده است .
راغـب اصفهانى درباره زكات مى گويد : زكات به چيزى گفته مى شود كه حق خداست و انسان ، آن را از مال خود جدا مى كند و به فقرا مى دهد.
علت اين كه آن را زكات ناميده اند، اين است كه در آن ، اميد بركت يا تزكيه و تنميه نفس به خيرات و بركات است يا هر دو، چرا كه هر دو خير درزكات موجود است و خداوند در قرآن ، زكات را با نماز همراه ساخته است [15] .
قـرآن مـجـيـد درباره گرفتن صدقه ـ كه همان زكات است ـ به پيامبر اكرمر مى فرمايد : خذ من اموالهم صدقة تطهرهم وتزكيهم بها وصل عليهم [16] ، ازاموال آنها زكات بگير كه وسيله تطهير و تزكيه آنهاست و بر آنها درود بفرست .
و نـيـز مى فرمايد : وسيجنبها الاتقى * الذى يوتى ماله يتزكى [17] ، به زودى پرهيزكارترين افراد كه مالش را براى تزكيه شدن به فقرا مى دهد، از آن ،دور داشته مى شود.
پ ـ آيـه اى كـه بـه عـفـت و پاكدامنى مربوط است ، چنان كه مى فرمايد : قل للمومنين يغضوا من ابـصـارهـم ويـحـفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم [18] ، به مومنان بگو كه چشمشان رااز نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را حفظ كنند كه اين به پاكى (جانشان) نزديك تر است .
ت ـ آيات مربوط به آداب معاشرت و راه و رسم زندگى .
* دربـاره عـدم ورود بـه خانه مردم بدون اذن و اجازه مى فرمايد : وان قيل لكم ارجعوا فارجعوا هو ازكـى لـكـم ، [19] و اگر به شما گفته شود كه بازگرديد، باز گرديد كه براى پاكى شما بهتر است .
* دربـاره ايـن كـه نـبـايد زنان مطلقه را از ازدواج مجدد با مردان دلخـواه منع كنند، مى فرمايد : ذلـكـم ازكـى لكم واطهر واللّه يعلم وانتم لاتعلمون [20] ،اين دستور براى تزكيه و طهارت شما بهتر است ، خداوند مى داند و شما نمى دانيد.
ث ـ آيات مربوط به فضل و رحمت خداوند و تاثير آن در تزكيه و پاكى نفوس .
ولولافضل اللّه عليكم ورحمته مازكى منكم من احد ابدا [21] ، اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، هيچ يك از شما هرگز تزكيه نمى شديد.
ولـولافضل اللّه عليك ورحمته لهمت طائفة منهم ان يضلوك [22] ، اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، گروهى از دشمنان ، همت بر آن مى گماشتند كه تو را گمراه كنند.
2) آياتى كه تزكيه را وسيله مى شناسد، آن هم وسيله براى فلاح و رستگارى .
قرآن كريم در دو مورد، مساله غايت بودن فلاح براى تزكيه و تزكى را مطرح كرده است : در سوره مـباركه شمس پس از ذكر چند سوگند مى فرمايد :قد افلح من زكيهها [23] ، رستگار شد كسى كه نفس را تزكيه كرد.
و در سـوره مـبـاركه اعلى مى فرمايد : قدافلح من تزكى [24] ، رستگار شد كسى كه قبول تزكيه كرد.
از اين دو آيه بر مى آيد كه تزكيه وسيله فلاح است و فلاح به معناى ظفر و رسيدن به مطلوب است ، اعم از مطلوب دنيوى و مطلوب اخروى كه اولى رسيدن به سعادت دنيوى و دومى در بقاى بدون فنا و بى نيازى بدون فقر و عزت بدون خوارى و علم بدون جهل خلاصه مى شود [25] .
بـايد توجه داشته باشيم كه ميان آياتى كه تزكيه را هدف قرار مى دهند و آياتى كه تزكيه را وسيله قرار مى دهند، منافاتى نيست ، چرا كه هر مرتبه اى ازمراتب تكامل ، براى مرتبه پيشين ، هدف و براى مرتبه بعدى وسيله است .
چـه مـانعى دارد كه فلاح ، غايت و هدف تزكيه و تزكيه ، غايت و هدف اسباب و عواملى باشد كه به اذن خداوند منجر به پاكى انسان مى شوند.

ت) ارتباط تزكيه با ايمان ، تقوا، جهاد
همان طورى كه گذشت ، فلاح هدف تزكيه است .
در قرآن ، امور متعددى به عنوان اسباب فلاح ، مطرح شده اند، مانند : ايمان ، اقامه نماز، انفاق در راه خدا، يقين به آخرت ، ثقل موازين ، پيروى نورقرآن ، جهاد به جان و مال ، اجابت دعوت خدا و رسول ، زكـات ، اراده وجـه اللّه ، خـوددارى از بخل ، توبه ، عمل صالح ، صبر و مصابره و مرابطه ، ترك اعمال پليد، ذكر خدا، عبادت ، فعل خير وب [26] .
جـاى سـوال است كه آيا همه امور فوق در عرض تزكيه و همگى در مفهوم وسيع آن جمعند يا اين كه اينها اسباب تزكيه و تزكيه سبب فلاح است .
در صورت اول ، تزكيه مفهوم جامعى است كه همه آن امور را در بر دارد و خود، مقدمه فلاح است ، يـعـنـى هر يك از امور فوق ، سهمى در تزكيه دارند و خود عاملى از عوامل فلاحند، حال آن كه در صورت دوم ، رابطه آنها با تزكيه و فلاح ، رابطه طولى است ، يعنى هر كدام از آنها عاملى ازعوامل و سببى از اسباب تزكيه اند و تزكيه خود سبب مستقل و بسيط براى فلاح است .
به نظر مى رسد كه معناى دوم ، به صواب نزديك تر باشد و علت اين كه در آيات مربوط ـ كه بيش از بـيـست مورد است [27] ـ به عنوان سبب بلاواسطه فلاح ذكر شده اند، اين است كه اگر اسباب تـزكـيـه فـراهـم شـود، فلاح هم حاصل مى شود و حذف سبب واسطه در صورت معلوم بودن آن ، ضررى ندارد.

ث) فاعل تزكيه
صـرف نـظـر از ايـن كه چه امورى زمينه ساز تزكيه و فلاحند، در قرآن كريم گاهى فاعل تزكيه ، بنده و گاهى پيامبر و گاهى خداست ، شاهد اين مطلب ،آيات زير است : قد افلح من زكيها [28] ، رستگار شدكسى كه خود را تزكيه كرد.
در اين آيه شريفه ، فاعل تزكيه ، خود بنده است .
خـذ مـن اموالهم صدقة تطهرهم وتزكيهم بها [29] ، از اموال آنها زكات بگير كه آنها را به وسيله آن ، تطهير و تزكيه كنى .
در ايـن آيـه ، پـيـامـبر اكرمر كه مامور به اخذ زكات از اموال مسلمانان است ، فاعل تطهير و تزكيه معرفى شده است .
بـل اللّه يـزكـى من يشا ولايظلمون فتيلا [30] ، بلكه خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مى كند و به اندازه رشته هسته خرما به آنها ستم نمى شود.
بـايـد تـوجـه داشـتـه باشيم كه ميان آيات سه گانه منافاتى نيست ، چرا كه اسباب تزكيه ، اسباب طولى اند، نه اسباب عرضى .
خـداوند، فاعل بعيد تزكيه و پيامبر، فاعل متوسط و خود انسان ـ به عنوان بنده اى وظيفه شناس ـ فاعل قريب تزكيه است .
دربـاره فـاعل بعيد، آيات زير در خور توجه است : ولكن اللّه يزكى من يشا واللّه سميع عليم [31] ، ولى خداوند هر كه را خواهد تزكيه كند وخداوند، شنوا و داناست .
ولايـكـلـمهم اللّه ولاينظر اليهم يوم القيامة ولايزكيهم [32] ، خداوند در روز قيامت با آنها تكلم نمى كند و به آنها نمى نگرد و آنها را تزكيه نمى كند.
ولايـكلمهم اللّه يوم ا القيامة ولايزكيهم ولهم عذاب اليم [33] ، خداوند در روز قيامت باآنها تكلم نمى كند و آنها را تزكيه نمى كند و براى آنها عذابى دردناك است .
و دربـاره فـاعـل مـتـوسـط، به جز آيه اى كه در مورد زكات ذكر شد، آيات مربوط به بعثت پيامبر گـرامى اسلام ، در خور توجه است ،و درباره فاعل قريب ، آيات 28 و30 سوره نور و 232 سوره بقره قابل توجه است [34] .
اصولا بايد توجه داشته باشيم نظامى كه قرآن كريم براى عالم آفرينش مطرح مى كند، نظام طولى اسـت ، يـعـنـى قبول اين كه اسبابى در عرض خداوندمتعال داريم و قبول اين كه اسبابى در طول خداوند ـ و البته به اذن او ـ نداريم ، انحراف از طريقه قرآن كريم است .
قـرآن تـوفـى نـفـوس را گـاهى به خداوند و گاهى به ملك الموت و گاهى به فرشتگان نسبت مى دهد.
ايـن كه فاعل توفى نفوس ، خداوند است ، از آيه زير استفاده مى شود : اللّه يتوفى الانفس حين موتها والـتـى لـم تـمت فى منامها [35] ، خداوند، جان ها رادر هنگام مرگ و خواب به طور تام و كامل مى گيرد.
و اينكه فاعل توفى نفوس ، ملك الموت است ، مقتضاى آيه زير است : قل يتوفهكم ملك الموت الذى وكل بكم [36] ، بگو : ملك الموت كه موكل برشماست ، جان شما را مى گيرد.
و دربـاره ايـنـكـه فـاعـل تـوفـى نـفوس فرشتگانند، مى فرمايد : الذين تتوفههم الملائكة ظالمى انفسهم [37] ، آنهايى كه فرشتگان جانشان را مى گيرند، درحالى كه به خود ستم كرده اند.
و نيز مى فرمايد : الذين تتوفههم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم [38] ، آنهايى كه پاكيزه اند و فرشتگان جانشان را مى گيرند و به آنها مى گويند :سلام بر شما.
مـقـصـود از نـظـام طولى اين نيست كه در سلسله طوليه ، سرانجام به خدا برسيم و خداوند هيچ تاثيرى در واسطه ها و ذى الواسطه ها نداشته باشد، بلكه وجود واسطه ها و ذى الواسطه ها همه از آن اوسـت .
وجـود او وجــود مـسـتـقل و نفسـى است و وجود بقيـه ، وجـود ربطى و تعلـقى است ، بنابراين ، هـرگـونـه تـاثيرى از هر مخلوقى به اذن اوست و به همين جهت است كه قرآن مى گويد : قل اللّه خـالـق كـل شـئ وهو الواحد القهار [39] ، بگو : خداوند آفريننده هر چيزى است و او يگانه و قهار است .

ج) ارتباط تزكيه و تعليم
آيـا تـزكـيـه مقدم است يا تعليم ؟ آيات بعثت را بررسى كرديم ، از مجموع چهارآيه اى كه اهداف و برنامه هاى بعثت را بيان مى كنند، در سه آيه تزكيه بر تعليم و در يك آيه ، تعليم بر تزكيه مقدم شده است [40] .
مـمكن است گفته شود : در زبان عربى ، واو براى مطلق جمع است ، يعنى مانعى نيست كه قبل و بعد واو با هم باشند و يا يكى از آنها مقدم و ديگرى موخر باشد.
مطابق اين بيان ، تزكيه و تعليم هر دو اهميت دارند، نه تزكيه بدون تعليم ، كارآمد است و نه تعليم بدون تزكيه ، بلكه اينها بايد با هم باشند.
ولى اگر واقعيت را بنگريم ، به لحاظ اين كه تزكيه غايت تعليم است ، از نظر شرافت مقدم بر تعليم است ، هر چند تزكيه مترتب بر تعليم و موخر ازآن است .
بنابراين تزكيه به اعتبارى ، مقدم بر تعليم و به اعتبارى موخر است .
اين كه در يك مورد، تعليم قبل از تزكيه آمده ، به اعتبار ترتب تزكيه بر تعليم است و اين كه در سه مورد، تزكيه قبل از تعليم آمده ، به اعتبار اين است كه تزكيه غايت تعليم و از نظر شرافت ، مقدم بر آن است .
علامه طباطبائى در ذيل سوره جمعه (آيه 2) مى نويسد : در اين آيه شريفه ، مساله تزكيه را جلوتر از تـعـلـيـم كتاب و حكمت ذكر كرده و در دعاى ابراهيم كه چند سطر قبل نقل شد، تعليم كتاب و حكمت را جلوتر از تزكيه ذكر كرد و اين ، بدان جهت بوده كه آيه مورد بحث در مقام توصيف تربيت رسـول خـدا بـر مـومـنـين امت است و در مقام تربيت ، تزكيه مقدم بر تعليم علوم حقه و معارف حقيقيه است و اما در دعاى ابراهيم ، مقام ، مقام تربيت نبود و تنها دعا و درخواست بود.
از خـدا مى خواست كه اين زكات و علم به كتاب و حكمت را به ذريه اش بدهد و معلوم است كه در عـالـم تـحـقـق و خارج ، اول علم پيدا مى شود، بعدتزكيه ، چون تزكيه از ناحيه عمل و علم تحقق مى يابد.
پـس اول بـايـد به اعمال صالح و اخلاق فاضله عالم شد و بعد به آنها عمل كرد تا به تدريج ، زكات (پاكى دل) هم به دست آيد [41] .
در عـبـارت فوق ، مولف بزرگوار تفسير الميزان ، تزكيه را به معناى پاكى از رذايل گرفته تا بدان وسيله ، قلب انسان آماده پذيرش علوم حقه و معارف حقيقيه گردد.
معلوم است كه طبق اين معنا تزكيه بر تعليم مقدم است ، اما به لحاظ اين كه بدون علم و معرفت ، پاكى از رذايل ممكن نيست ، تعليم بر تزكيه مقدم است .
پـس عـلمى كه بر تزكيه مقدم است ، علم به فضايل و رذايل است و علمى كه از تزكيه موخر است ، علم و معرفت حقيقى است .
ايـن مـعنا ـ فى حد نفسه ـ خوب است ، ولى اگر تزكيه را به معناى جامع رشد و نمو بگيريم كه از بـركـت خـداونـد اسـت و شامل امور دنيوى و اخروى هر دو بشود، تزكيه و تعليم جداى از يكديگر نيستند و تزكيه غايت تعليم است و بنابراين ، به لحاظ غايت بودن ، مقدم بر تعليم و به لحاظ ترتب ، موخراز تعليم است .
جـالب اين است كه خود مولف بزرگوار تفسير مزبور در آغاز به چنين معنايى نظر دارد، چنان كه مـى فـرمايد : تزكيه آنها به معناى نمو صالح به آنهادادن از راه عادت دادن ايشان به اخلاق فاضل و اعـمـال نـيـكـوسـت تـا در انـسـانـيتشان به سبب آن ، كامل شوند و حال آنها در دنيا و آخرتشان استوارگردد و سعادتمندانه زندگى كنند و سعادتمندانه بميرندب [42] .

چ) آثار تزكيه
قـرآن كريم ، هر جا كه مى خواهد آثار و بركات تزكيه و تزكى را ذكر كند، تكيه بر فلاح مى كند و ما در بـحـث مربوط به تزكيه هدف است يا وسيله درباره معناى جامع فلاح بحث كرديم و ديديم كه فلاح ، دستيابى به آرمان هاى دنيوى و اخروى است .
كسى كه اهل فلاح است ، هم به سعادت دنيوى رسيده و هم به سعادت اخروى .
او صاحب بقا و عزت و بى نيازى و علم است .
او از فنا و ذلت و فقر و جهل به دور است .
ايـنـهـا همه آثار تزكيه است ، هر چند قرآن كريم ، همه را در فلاح خلاصه كرده و فرموده است : قد افلح من زكئهها [43] ، رستگار است كسى كه نفس خود را تزكيه كند.
قد افلح من تزكى [44] ، رستگار است كسى كه قبول تزكيه كرد.

ح) اهداف تزكيه
هـر چـند ممكن است اين عنوان در عنوان قبل ادغام شود، ولى به لحاظ فرق ميان فايده و غايت ، مى توان آنها را از هم تفكيك كرد، چرا كه غايت ،مطلوب بالذات و فايده ، مطلوب بالعرض است .
در صـورتى كه فلاح ، غايت تزكيه باشد، بايد معلوم شود كه چه فوايدى به جز فلاح بر تزكيه مترتب مى شود و در صورتى كه فلاح از فوايد تزكيه باشد، بايد در جستجوى غايت آن بود.
مى توان غايت تزكيه ـ كه همان مطلوب بالذات است ـ را قرب به خدا و سرانجام ، خود خدا دانست .
اصـولا چـيزى مطلوب بالذات است كه همه چيز به خاطر او مطلوب باشد و خود او به خاطر چيز ديگرى مطلوب نباشد.
چـنين موجودى خير مطلق و منتهى اليه همه سلسله موجودات و مطلوب حقيقى و ذاتى تمامى مـخـلـوقات و جملگى كائنات است ، در اين صورت ،فلاح از فوايد تزكيه است ، نه غايت آن ، چرا كه فلاح نمى تواند مطلوب بالذات باشد.
انسان كامل در پى قرب و وصال است .
او مى خواهد خلوت نشين بزم وصل و ديدار باشد.
او حلقه افتخار ورضوان من اللّه اكبر [45] را بر گردن دارد و هرگز دل خود را به حور و قصور و انهار و اشجار و غلمان بهشت ، مشغول نمى دارد.
او دل بـه جـمـال مـطلق و كمال مطلق و هستى مطلق بسته و طالب كوى محبوب و آستان در معشوق است .

از در خـويش خدا را به بهشتم مفرست كه سر كوى تو از كون و مكان ما را بس قبله روى عاشقان وارسـته و دل هاى سوخته و آنهايى كه از بيم فراق ،اشكشان جارى و آه جانسوزشان شعله ور است ، اوست .
اينان اگر به غير او توجه مى كنند، به خاطر او و در راه اوست .
سيره پسنديده شان اين است كه از او به غير توجه كنند، نه از غير به او.
در ايـن جا منظور ما از اهداف تزكيه ، آن امورى است كه منتهى به فلاح مى شوند، يعنى فلاح را از آثـار تـزكـيـه و آن امور را از اهداف تزكيه شمرده ايم و البته غايت و مطلوب بالذات را حضرت حق دانسته ايم .
قرآن كريم ، تمام امورى را كه در فلاح و عدم فلاح موثرند، در آيات متعدد بيان داشته است .
هـمان طورى كه قبلا بيان داشتيم ، ممكن است امور مزبور از اسباب قريب تزكيه و از اسباب بعيد فلاح باشند و ممكن است همه آنها در معناى جامع تزكيه جمع باشند و بنابراين ، همه به منزله اجزا و اركان تزكيه و از اسباب قريب فلاح شمرده مى شوند، هر چند ترجيح احتمال اول ، موجه تراست .
اكـنـون به منظور آگاهى بيشتر خوانندگانى كه بيشتر به امر تزكيه و فلاح مى انديشند، آياتى را كه عوامل ثبوتى و سلبى فلاح را بر شمرده اند در اين جامى آوريم .
در آغـاز، خـواننده گرامى را توجه مى دهيم به عوامل سلبى فلاح و در درجه بعد به عوامل ثبوتى فـلاح ، هـر چـنـد سـلـب عـوامل سلبى فلاح از عوامل ثبوتى و سلب عوامل ثبوتى از عوامل سلبى مـحـسـوب مـى شـونـد، بـه عنوان مثال ، حفظ نفس از بخل و اجتناب از پليدى ، از عوامل ثبوتى شمرده شده ، پس بخل و پليدى از عوامل سلبى است .
.........................................................................
3- راغب مى گويد: با زكا و طهارت نفس , انسان به گونه اى مى شود كه در دنيا مستحق اوصاف پسنديده و در آخرت , سزاوار مزد و پاداش مى شودمفردات راغب , ذيل واژه زكى .
4- شعرا (26) آيه 18.
5- همان , آيه 19.
6- همان , آيه 20.
7- همان , آيه 21.
8- همان , آيه 22.
9- اسرا (17) آيه 24.
10- مفاتيح الجنان , دعاى ابوحمزه ثمالى .
11- بقره (2) آيه 151.
12- بقره (2) آيه 129.
13- آل عمران (3) آيه 164.
14- جمعه (62) آيه 2.
15- مفردات , ذيل واژه زكى .
16- توبه (9) آيه 103.
17- ليل (92) آيه 17 و 18.
18- نور (24) آيه 30.
19- همان , آيه 28.
20- بقره (2) آيه 232.
21- نور (24) آيه 21.
22- نسا (4) آيه 113.
23- شمس (91) آيه 9.
24- اعلى (87) آيه 14.
25- مفردات راغب اصفهانى , ذيل واژه فلح .
26- آيات مربوط به هر يك را در بحث اهداف تزكيه مطرح مى كنيم .
27- گفته شد كه در بحث اهداف تزكيه , اين آيات مطرح مى شوند.
28- شمس (91) آيه 9.
29- توبه (9) آيه 103.
30- نسا (4) آيه 49.
31- نور (24) آيه 21.
32- آل عمران (3) آيه 77.
33- بقره (2) آيه 174.
34- بقره (آيات 129 و 151) و آل عمران (آيه 164) و جمعه (آيه 3). 35- زمر (39) آيه 42, نيز اين آيه : هو الذى يتوفيهكم باليل ويعلم ماجرحتم بالنهار انعام (6) آيه 60.
36- سجده (32) آيه 11.
37- نحل (16) آيه 28.
38- همان , آيه 32.
39- رعد (13) آيه 16, آيات 104 سوره انعام و 96 سوره صافات نيز بر همين مطلب دلالت دارد.
40- در سـوره جمعه (آيه 2) و سوره بقره (آيه 151) و سوره آل عمران (آيه 164) تزكيه مقدم شده است و در بقره (آيه 129) تعليم تقدم يافته است .
41- ترجمه تفسير الميزان , ج28 , ص 179.
42- الميزان , ج19 , ص 306.
43- شمس (91) آيه 9.
44- اعلى (87) آيه 14.
45- توبه (9) آيه 72.

منبع : تربيت کودک در جهان امروز
دکتر احمد بهشتي

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن