رحلت آرام و آسوده موسی (ع) و هارون

رحلت حضرت موسی و حضرت هارون

درباره مدت عمر موسى و هارون و هم چنین کیفیت وفات آن دو اختلافى در روایات و تواریخ دیده مى شود. مشهور آن است که عمر موسى هنگام رحلت صد و بیست سال و عمر هارون صد و بیست و سه سال بوده و در روایتى که صدوق در اکمال الدین از رسول خدا روایت کرده عمر موسى ۱۲۶ و عمر هارون ۱۲۳ سال ذکر شده است .

قبر موسى را عموما در کوه نبا یا نبو در کنار جاده اصلى، کنار تل قرمز رنگ ذکر کرده و قبر هارون را در کوه هور در طور سینا نوشته اند. مطابق بعضی از روایات، قبر حضرت موسی ـ علیه السلام ـ در کوه طور (واقع در نجف اشرف، یا سرزمین سینا) می‎باشد.

ضمنا در این باره نیز اختلاف است که آیا وفات موسى در وادى تیه و پیش از آن که بنى ایرائیل از آن جا بیرون روند و به سرزمین اریحا درآیند اتفاق افتاد یا پس از خروج از آن، در روایات مشهور آمده است که وفات آن حضرت در وادى تیه اتفاق افتاد و پس از وى، وصى آن حضرت یوشع بن نون با بنى اسرائیل به اریحا رفت و آن جا را فتح کرد. 

برخى نیز عقیده دارند که موسى زنده ماند تا خداى متعال به دست او اریحا را فتح کرد آن گاه رحلت نمود. مطابق حدیثى که صدوق از امام صادق (ع ) روایت کرده ،داستان وفات هارون این گونه بود که موسى با هارون به طور سینا رفتند و در آن جا به خانه اى برخوردند که بر آن درختى بود و دو جامه بر آن درخت آویزان بود. 

موسى به هارون گفت: جامه ات را بیرون آر و این دو جامه را بپوش و داخل این خانه شو و روى تختى که در آن قرار دارد بخواب. هارون چنان کرد و چون روى تخت خوابید خداى تعالى قبض روحش کرد و مرگش فرا رسید. موسى به نزد بنى اسرائیل بازگشت و داستان قبض روح هارون را به آن ها خبر داد. بنى اسرائیل موسى را تکذیب کردند و گفتند: تو او را کشته اى و آن حضرت را متهم به قتل هارون کردند. موسى براى رفع این اتهام به خداى تعالى پناه برد و خداوند به فرشتگان دستور داد جنازه هارون را روى تختى در هوا حاضر کردند و بنى اسرائیل او را دیدند و دانستند که هارون از دنیا رفته است. 

در حدیث دیگر که در امالى و اکمال الدین از آن حضرت روایت کرده اند، موضوع رحلت موسى را این گونه فرموده که چون عمر حضرت موسى به سر رسید، خداى تعالى ملک الموت را فرستاد و او به نزد موسى آمد و بر آن حضرت سلام کرد. و گفت: «سلام بر تو ای همسخن خدا.» موسی ـ علیه السلام ـ جواب سلام او را داد و پرسید: تو کیستی؟ او گفت: من فرشته مرگ هستم. موسی: برای چه به اینجا آمده‎ای؟ عزرائیل: آمده‎ام تا روحت را قبض کنم. موسی: روحم را از کجای بدنم خارج می‎سازی؟ عزرائیل: از دهانت. موسی: چرا از دهانم، با اینکه من با همین دهانم با خدا گفتگو کرده‎ام؟ عزرائیل: از دستهایت. موسی: چرا از دستهایم، با اینکه تورات را با این دستهایم گرفته‎ام؟ عزرائیل: از پاهایت. موسی: چرا ازپاهایم،بااینکه باهمین پاهایم به کوه طور(برای مناجات)رفته‎ام؟ عزرائیل: از چشمهایت. موسی: چرا از چشمهایم، با اینکه همواره چشمهایم را به سوی امید پروردگار کشیده‎ام؟ عزرائیل: از گوشهایت. موسی: چرا از گوشهایم، با اینکه سخن خداوند متعال را با گوشهایم شنیده‎ام. 

خداوند به عزرائیل وحی کرد: «روح موسی ـ علیه السلام ـ را قبض نکن تا هروقت که خودش بخواهد.» عزرائیل از آنجا رفت، و موسی ـ علیه السلام ـ سالها زندگی کرد تا اینکه: روزی «یوشع بن نون» را طلبید و وصیتهای خود را به او نمود، سپس به تنهایی به سوی کوه طور رفت، مردی را دید مشغول کندن قبر است، نزد او رفت و گفت: «آیا می‎خواهی تو را کمک کنم؟» او گفت: آری، موسی او را کمک کرد. وقتی که کار کندن قبر تمام شد، موسی ـ علیه السلام ـ وارد قبر گردید و در میان آن خوابید تا ببیند اندازه لحد قبر، درست است یا نه، در همان لحظه خداوند پرده را از جلو چشم او برداشت، موسی ـ علیه السلام ـ مقام خود در بهشت را دید، عرض کرد: «خدایا روحم را به سویت ببر.» همان‎دم عزرائیل روح او را قبض کرد، و همان قبر را مرقد موسی ـ علیه السلام ـ قرار داد، و آن قبر را پوشانید، و آن مرد قبر کن، عزرائیل بود که به آن صورت درآمده بود. 

در این وقت منادی حق در آسمان، با صدای بلند گفت: «مات موسی کلیم الله، فای نفس لا تموت؛ موسی کلیم خدا مرد، چه کسی است که نمی‎میرد؟». شیخ طوسى (اعلى الله مقامه) در کتاب تهذیب روایت کرده که رحلت موسى در شب بیست و یکم ماه رمضان اتفاق افتاد، چنان که حضرت عیسى را نیز در همان شب به آسمان بردند. در روایتى که صدوق نقل کرده، مرگ یوشع بن نون وصى حضرت موسى نیز در همان شب اتفاق افتاد.

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن