ترجمه خطبه کامل حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها

fateme0220

عبد اللَّه بن الحسن مثنّى به اسناد خود از پدران گرامش- درود خداوند بر آنان باد- نقل مى‏كند:
ابو بكر عزم خود را بر گرفتن فدك از فاطمه زهرا عليها السّلام جزم كرد. چون خبر به سمع و نظر حضرت رسيد، سرپوش بر سر افكند و خود را در چادرى پيچيده با گروهى از زنان به جانب مسجد به راه افتاد. حضرت خود را سخت مستور داشته بود و همچون پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بدون هيچ كاستى قدم برمى‏داشت، تا اينكه بر ابو بكر وارد شد. ابو بكر در مسجد نشسته بود و گروهى از مهاجرين و انصار بر گردش جمع شده بودند. براى دور ماندن حضرت از نگاه نامحرمان پرده‏اى در مسجد آويخته شد و فاطمه عليها السّلام در پس آن قرار گرفتند.
در ابتدا فاطمه زهرا عليها السّلام صداى خود را به ناله‏اى دلخراش بلند كرد، مسجد لرزيد و حاضران به گريه افتادند. سپس لختى سكوت كرد تا مجلس از جنب و جوش خود باز ايستاد.

فريادها و همهمه‏ها چون به سكوت گراييد، كلام خود را با سپاس و ستايش از خداوند و درود بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آغاز نمود. بار ديگر ناله‏ها به اوج خود رسيد. با برقرارى آرامش مجدد، فاطمه عليها السّلام اين گونه ادامه داد:
خداوند را بر آنچه ارزانى داشت، سپاسگزار و بر انديشه نيكو كه در دل نهاد، شاكر و بر نعمتهاى فراگيرش ثنا مى‏گويم. نعمت‏هايى كه از چشمه لطفش جوشيد و عطاهاى فراوانى كه بخشيد و احسانى كه پياپى پراكند. نعمت‏هايى كه از شمار بيرون است و شكر و جبران (نعمتها) از توان افزون، و درك نهايتش نه در حد انديشه ناموزون. بندگان را براى فزونى نعمتها و استمرار عطايا به شكر خويش فراخوانده براى تكميل به ستايش آن متوجه نموده آنان را براى نعمتها دو چندان تشويق فرموده است.
گواهى مى‏دهم كه معبودى جز او نيست و يكتايى است بى‏انباز و شريك.
روح اين گواهى، دوستى بى‏آلايش و خلوص است، كه دلهاى مشتاقان با آن درآميخته آثارش در افكار پرتو افكن شده است. خدايى كه ديدگان را توانايى ديدن، زبان را ياراى بيان، و گمانها را قدرت بر ادراك او نيست.
همه چيز را از نيستى به هستى در آورد، و آنان را بدون وجود الگو و نمونه‏اى ايجاد نمود.
بايد قدرت خود همه را بالندگى داد و با اراده‏اش به خلق موجودات دست يازيد، بى‏آنكه به آفرينش آنها نيازمند باشد و از اين صورتگرى طرفى ببندد. او مى‏خواست حكمتش را آشكار سازد و مردم را به فرمانبرداريش هشيار كند و بندگان را به عبوديتش رهنمون گرداند و براى دعوتش موجب سرافرازى باشد پس آنگاه پاداش را در اطاعت و كيفر را در نافرمانى نهاد تا بندگان را از خشم و عذاب خود رهانيده به سوى بهشت و كانون رحمتش سوق دهد.
گواهى مى‏دهم كه پدرم، محمّد، بنده و فرستاده اوست. او را برگزيد و انتخاب كرد قبل از آنكه به سوى مردم براى هدايت آنان بفرستد و پيش از انتخاب كردن، نامى نيكو بر او نهاد و قبل از آنكه او را به پيامبرى برانگيزاند، از ميان مردم انتخاب كرد و برگزيد و اين در آن هنگام بود كه بندگان در حجاب غيب مستور، در پس پرده نيستى و در پهنه بيابان عدم، سرگردان بودند. پروردگار بزرگ بر پايان هر كار دانا و بر دگرگونيها محيط و به انجام هر چيز بينا بود.
محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را برانگيخت تا فرمانش را كامل، حكمش را نافذ و آنچه را مقدّر ساخته بود، به انجام رساند. پيامبر مشاهده نمود كه هر گروه آيينى را پذيرا گشته‏اند. دسته‏اى بر گرد آتش در طواف، گروهى در برابر بت به نماز، و همگان ياد خدايى را كه مى‏شناسند، از خاطر زدوده‏اند. پس خداوند به نور محمّد بساط ظلمت را برچيد، و دلها را از تيرگى كفر رهانيد، و ابرهاى تيره و تار را از مقابل ديدگان به يك سو فكند. او (پيامبر خدا) براى هدايت مردم به پاى خاست و آنها را از گمراهى و ناراستى رهايى بخشيد و چشمانشان را بينا ساخت. آنان را به آيين پا بر جاى اسلام رهنمون و به راه راست دعوت نمود. سپس از روى اختيار و مهربانى، و ميل و ايثار، جوار رحمت خود را به او ارزانى داشت، و او را از رنج اين جهان دل آسوده و راحت نمود و فرشتگانى مقرّب بر او گماشت. چتر دولتش را در همسايگى خود افراشت و طومار مغفرت و رضوان را به نام او نگاشت. درود و بركات بى‏پايان خداوندى بر محمّد پيام‏آور رحمت، امين وحى و رسالت و برگزيده امّت باد.
سپس فاطمه عليها السّلام نگاهى به اهل مجلس افكند و اين چنين به سخنان خود ادامه داد:
شما بندگان خدا، نگاهبانان حلال و حرام، حاملان دين و احكام، امينان خداوند بر خويش و پيام آوران او به سوى امّتها هستيد. حقّى از سوى خداوند بر عهده داريد و پيمانى را كه با او بسته‏ايد، پذيرفته‏ايد. و آنچه كه پيامبر خدا پس از خود در ميان شما باقى گذارده، كتاب گوياى خداوند و قرآن صادق مى‏باشد كه نور او فروزان و شعاع او درخشان است.
قرآن كتابى است كه دلايلش روشن، لطايف و دقايقش آشكار، ظواهرش نورانى، پيروانش پر افتخارند و جهانيان بديشان غبطه خورند و حسد برند. كتابى كه پيرويش راهگشاى روضه رحمت الهى است و شنونده‏اش رستگار در دو سرا. در پرتوى آن، دليلهاى روشن الهى را مى‏توان ديد و نيز تفسير احكام و واجبات او را دريافت. قرآن حرامهاى خداوندى را بازدارنده، حلالهاى او را رخصت دهنده و مستحبّات را نمايانيده است و بيانگر شريعت اسلام مى‏باشد.
خداوند ايمان را سبب زدودن زنگار شرك از دلهاتان قرار داد و نماز را موجبى براى دورى شما از خودپرستى، و زكات را دستمايه بى‏آلايشى نفس و افزايش روزى بى‏دريغ و روزه را عامل تثبيت دوستى و اخلاص و حج را وسيله تقويت دين، و عدالت را مايه پيوند قلوب، و پيروى ما را سبب نظم و پيشوايى ما را مانع جدايى و افتراق، جهاد را وسيله عزّت شما و خوارى و ذلّت كفار و منافقين، و شكيبايى و صبر را موجبى براى جلب پاداش، فرمان به حلال و نهى از حرام را براى مصلحت مردم، و نيكى به پدر و مادر را موجب‏ پيشگيرى از خشم الهى قرار داد. صله رحم را باعث افزايش جمعيت، قصاص را سبب بقاى زندگانى، وفاى به نذر را موجب آمرزش و تمام پرداختن پيمانه و وزن را مانع از كم فروشى و كاهش (نعمات) قرار داد. بر كنار بودن از مى‏خوارگى را سبب پاكى از پليديها و پرهيز از تهمت و نسبتهاى ناروا را مانعى در برابر لعن و نفرين الهى و منع از دزدى را موجبى براى پوييدن راه عفت ساخت و پاكى و اجتناب از خوردن مال يتيمان و خوددارى از اختصاص غنيمت به خود و تقسيم آن در ميان اصحاب استحقاق را باعث در امان ماندن از ظلم، و عدالت پيشگى در اجراى احكام را موجب راحتى و آرامش و ملايمت در امور مردم قرار داد.
شرك را حرام نمود تا از سر اخلاص ره رستگارى پويند «پس چنان كه شايسته ترس از خداست از او بترسيد و تن به مرگ مدهيد جز آنكه در طريق اسلام باشيد»(آل عمران/102) از خداوند در آنچه كه شما را فرموده و يا از آنچه كه بازداشته، فرمان بريد كه «از ميان بندگان تنها دانايان از خداوند مى‏ترسند».(فاطر/28)
سپس فرمود:
اى مردم بدانيد من فاطمه‏ام، و پدرم محمّد است- كه صلوات و درود خداوند بر او و خاندانش باد- آنچه كه در آغاز گفته‏ام، در پايان هم از آن سخن خواهم راند. در گفتارم ناراست نگويم و در كردارم راه خطا نپويم «همانا پيامبرى از ميان شما به سوى شما آمد كه رنج و محنت شما او را گران آمد، سخت به شما دل بسته است و براى مؤمنين مهربان و غمخوار است».(توبه/128) اگر او را بشناسيد خواهيد ديد كه او پدر من است و نه پدر زنان شما. و برادر پسر عموى من بوده، نه برادر مردان شما. چه پر افتخار است اين نسب- درود خداوند او و خاندانش را شامل باد.
او رسالت خود را به مردم ابلاغ و آنان را از عذاب خداوندى بر حذر داشت. از روش مشركان روى گرداند و گردنهايشان را به ضرب تازيانه توحيد كوفت و حلقومشان را به سختى فشرد. او مردم را با دليل و برهان و اندرز سودمند به راه خداوند رهنمون بود. شوكت بت و بت پرستان را در هم شكست تا جمع آنها از هم گسيخت و ظلمت شب تار زدوده شد و صبح ايمان دميد و برقع و نقاب از چهره حقيقت به يك سو فكند. زبان پيشواى دين به گفتار باز شد و عربده‏جوييهاى شياطين به خاموشى گراييد. افسر و تاج نفاق بر زمين فرو افتاد، گره‏هاى كفر و اختلاف گشوده شد و شما به همراه گروهى از سپيد رويان پاك نهاد (پارسايان آبرومندى كه از شدت خويشتن‏دارى و گرسنگى روزه سپيد روى و رنگ پريده بودند) گوياى كلمه اخلاص (لا اله الّا اللَّه) شديد و حال آنكه بر لب پرتگاه گودال جهنّم بوديد.
به خاطر ضعف و ناتوانى شما، هر كس از راه مى‏رسيد، مى‏توانست شما را نابود كند، همچون جرعه‏اى براى تشنه و لقمه‏اى براى خورنده و شكار هر درنده و لگدكوب هر رونده و پايمال هر رهگذرى مى‏شديد. از آب گنديده و ناگوار مى‏نوشيديد و از پوست جانور و مردار سدّ جوع مى‏كرديد. پست و ناچيز بوديد و «از هجوم همسايه و همجوار در هراس».(انفال/26) در چنين حالى خداوند تبارك و تعالى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم پيام‏آور خود را به سوى شما گسيل داشت.
او پس از آن همه رنجها كه ديد و سختى‏ها كه كشيد، شما را از ذلت و خوارى رهايى بخشيد.
رزم آوران ماجراجو، سركشان درّنده‏خو، جهودان دين به دنيا فروش و ترسايان دور از حق از هر سو به او تاختند و با او به مخالفت برخاستند. «چون هر زمان آتش اخگر به هيزم و هيمه فتنه افكندند، خداوند آن را خاموش ساخت»(مائده/64) و هر گاه شاخ شيطان نمايان مى‏گشت و يا مشركى دهان به ياوه‏گويى مى‏گشود، او برادرش على عليه السّلام را در كام آن مى‏افكند. على عليه السّلام هم در مقابل تا آن زمان كه بر مغز و سر مخالفان نمى‏كوبيد و بينى آنها را به خاك مذلّت نمى‏ماليد، ترك امر نمى‏نمود. او در راه خداوند كوشا، به رسول خدا نزديك، و مهتر اولياى نصيحتگر، تلاشگر و كوشنده بود، و شما در آن هنگام در آسايش مى‏زيستيد و از امنيت برخوردار بوديد. مترصّد تغيير جهت چرخ گردون عليه ما و گوش به زنگ اخبار بوديد. به هنگام كارزار عقب گرد مى‏كرديد و در ميدان نبرد فرار را بر قرار ترجيح مى‏داديد.
چون خداوند سراى پيمبرانش را براى پيامبر خود برگزيد و جايگاه برگزيدگانش را منزلگاه او ساخت، كينه‏ها و دورويى‏ها آشكار و پرده دين دريده شد. هر گمراهى مدّعى و هر گمنامى سالار و هر ياوه‏گويى در پى گرمى بازار خويش، شيطان سر از كمينگاه خود به درآورد و شما را به سوى خود فراخواند، و بسيارى از شما را آماده پذيرفتن دعوتش و منتظر فريبش يافت! شما هم سبكبار در پى او دويديد و به آسانى در دام فريبش خزيديد. و او آتش انتقام را در دلهاتان برافروخت. آثار خشم در چهره شما نمايان گرديد و سبب شد كه بر غير شتر خود داغ نهيد و در غير آبشخور خود وارد شويد. اين در حالى بود كه هنوز دو روزى از مرگ پيامبرتان نگذشته، سوز سينه ما خاموش نشده، جراحت قلب ما التيام نيافته، و هنوز پيامبر خدا در دل خاك جاى نگرفته بود. بهانه شما اين بود كه از بروز فتنه‏ها جلوگيرى مى‏كنيد «راهى جز راه حق مى‏پوييد» و گر نه كتاب خدا در ميان شماست! مطالب و موضوعاتش معلوم و احكام و دلايل آن روشن و درخشان، نشانه‏هايش نورانى و هويدا، نواهيش آشكار و اوامرش گوياست. امّا شما آن را به پشت سرافكنديد. آيا از كتاب خدا روى برتافته از آن اعراض مى‏كنيد؟ آيا داورى جز قرآن مى‏گيريد؟ يا به غير آن حكم مى‏كنيد؟ «ستمكاران بد جانشينى را براى قرآن برگزيده‏اند»( کهف/50) «و هر كسى كيشى جز آيين اسلام را پذيرا گردد، از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت در زمره زيانكاران خواهد بود».(آل عمران/85)
حتى شما آن مقدار درنگ و تأمل نكرديد تا ستور و اسب سركش خلافت رام گردد و تسليمتان شود كه به راحتى بتوانيد از آن سوارى بگيريد و كينه و نفرتتان فروكش كند. هيزم در آتش فتنه افكنده آن را براى شعله‏ور شدن برهم زديد. نداى شيطان فريبكار را لبّيك گفتيد و به خاموش ساختن آيين حق و دين نورانى و از ميان برداشتن سنّت پيامبر برگزيده كمر بستيد. چنين ماند كه زدودن كف از روى شير را بهانه كرده آن را پنهانى تا به آخر سر كشيديد. براى گوشه‏نشين كردن خاندان و فرزندان پيامبر در كمينگاه خزيديد. ما چاره‏اى جز شكيبايى نديديم، و همچون خنجر به گلو فرو رفته و تيغ برّان بر دل نشسته سكوت نموديم.
شما مى‏پنداريد كه ما ارثى نداريم؟ «مگر رسم جاهليت را مى‏جوييد؟ براى مردم داراى يقين چه حكمى از حكم خداوند بهتر است؟»(مائده/50) آيا آگاه نيستيد؟ چرا، آگاهيد و همچون آفتاب درخشان براى شما روشن است كه من دختر آن پيامبر هستم.
شما اى مسلمانان! آيا رواست كه ميراث پدرم به زور از من ستانده شود؟
آه! دردا! اى گروه مهاجر! چقدر عجيب و در عين حال سخيف است كه ارث پدرم مورد دستبرد و تجاوز قرار گيرد و من از آن محروم بمانم؟ اى فرزند ابو قحافه! خداوند گفته كه تو از پدرت ارث برى و من از پدرم ارث نبرم؟ «چه سخن ناروايى!»(مریم/27) آيا از سر عناد و لجاج كتاب خدا را ترك و به پشت سر افكنده‏اى؟ در حالى كه او مى‏فرمايد: «سليمان از پدرش داود ارث برد.»(نمل/16) و يا آنجا كه داستان يحيى فرزند زكريا- كه درود خداوندى شاملشان باد- را بازگو مى‏كند، مى‏فرمايد: «مرا از جانب خود فرزندى عطا كن كه وارث من و خاندان يعقوب باشد»(مریم/6) ونیز میفرماید : « و ارث مراتب خویشاوندان در کتاب خدا بعضی بر بعضی دیگر مقدم شده»(انفال/75) و نیز میفرماید : « حکم خدا در حق فرزندان شما این است که پسران دو برابر دختران ارث برند» (نسا/11) و نيز مى‏فرمايد: «هر گاه يكى از شما را مرگ فرا رسد و مالى بر جاى نهد در باره پدر و مادر و خويشان به ديده انصاف سفارش كند كه اين شايسته پرهيزگاران است».(بقره/180)
شما به خيال باطل خود چنين پنداشتيد كه من هيچ بهره و ارثى از پدر ندارم؟ و هيچ خويشاوندى و قرابتى ميان ما وجود ندارد؟ آيا خداوند آيه‏اى در خصوص شما فرو فرستاده كه پدرم از آن خارج است؟ يا بر اين رأى و نظريد كه و من و پدرم هر يك به آيينى جدا سر نهاده‏ايم؟ يا اينكه دعوى آن داريد كه از پدرم و پسر عمويم به خاص و عام قرآن آگاهتر هستيد؟
حال كه چنين است بگير آن شترى را كه آماده است و مهار زده و بر آن سوار شو! ليكن بدان در روز برپايى رستاخيز تو را ديدار مى‏كند و بازخواستت مى‏نمايد و آن روز چه روزيست! در آن ساعت «گمراهان زيان خواهند ديد» اما چه سود كه پشيمانى فايده‏اى نخواهد داشت.
«كه براى هر خبر زمانى معيّن است»(انعام/67) «و به زودى خواهد دانست كه چه كسى به عذابى كه خوارش مى‏سازد، گرفتار مى‏آيد و يا عذاب جاويد بر سر او فرود مى‏آيد».(هود/39)
سپس حضرت فاطمه عليها السّلام گروه انصار را مخاطب قرار داده فرمودند:
اى جوانان و اى بازوان توانمند ملت و ياران اسلام، اين سهل‏انگارى شما در ستاندن حقّ من از چيست؟ اين چه سستى است كه در برابر ستمى كه بر من شده، روا مى‏داريد؟ آيا پدرم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نمى‏فرمود: «بزرگداشت مرد را در باره فرزندان هم بايد پاس داشت»؟ چه زود اوضاع را واژگون نموديد و به بيراهه گام نهاديد، با اينكه توانايى بر احقاق حقوق مرا در بازو و عدّه كافى در اختيار داريد.
آيا مى‏گوييد كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از دنيا رفت و با رفتن او همه چيز تمام شد؟ آرى مرگ او ضربه هولناكى بر پيكره اسلام بود، فاجعه بزرگى است كه بر همه غبار غم فرو ريخت كه شكافش هر روز فراختر و گسستگيش دامنه‏دارتر و وسعتش فزونتر مى‏گردد. زمين از نبود او تاريك و ظلمانى و در مصيبت حضرتش بهترين بندگان او محزون و اندوهگين شدند و خورشيد و ماه پشت ابرهاى تيره و تار پنهان، و به خاطر اين مصيبت ستارگان از هم جدا و پراكنده شدند. اميدها نااميد، كوهها متزلزل، حريم افراد شكسته، و گراميداشت و حرمتها پايمال شد. به خداوند سوگند مرگ او حادثه‏اى بزرگ، مصيبتى دهشتناك و ضايعه‏اى جبران ناپذير بود كه هيچ بليّه‏اى بدان پايه نمى‏رسد. اما به ياد داشته باشيد كه قرآن از پيش اين واقعه را گوشزد نموده بود. همان كتابى كه پيوسته در خانه‏هاى شماست و صبح و شامگاه با صداى بلند و زمانى آهسته و با الحان مختلف به تلاوت آن مى‏پردازيد. در اين مسير انبياى پيشين هم واقع شدند چرا كه مرگ فرمان تخلف ناپذير الهى است: «جز اين نيست كه محمّد پيامبرى است كه پيش از او پيامبران ديگرى هم بوده‏اند، اگر او بميرد و يا كشته شود شما به آيين پيشين خود بازمى‏گرديد؟ بازگشت هر كس زيانى را متوجّه ذات حق نخواهد كرد. و خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد».(آل عمران/144)
هيهات! پسران قيله (اى قبيله‏هاى اوس و خزرج) پيش چشمان شما ميراث پدرم را ببرند! حرمتم بشكنند! در حالى كه شما آشكارا مى‏بينيد و مى‏شنويد و اخبارش به شما مى‏رسد. اما شما بيهوش و خاموش نشسته‏ايد؟ در حالى كه سرباز و نيروى بسيار داريد. ساز و برگ فراوان داريد و سلاح و سپر بى‏شمار. دعوتم را مى‏شنويد و پاسخ نمى‏گوييد! فرياد من در ميان شما طنين افكن است اما چه سود كه به فرياد نمى‏رسيد! در حالى كه شما در شجاعت زبانزد خاص و عام، در خير و صلاح شهره آفاق، و برگزيدگان قبايل و اقواميد. و نزد ما اهل بيت از بهترين مردمان محسوب مى‏شديد.
با عرب درگير شده، رنج و محنت فراوان تحمل كرديد. شاخهاى گردنكشان را شكستيد و با جنگجويان قدر دست و پنجه نرم نموديد. شما بوديد كه پيوسته در راه ما، و سر به فرمان ما داشتيد، تا اينكه آسياى اسلام بر محور وجود ما به گردش در آمد و شير مادر روزگار رو به فزونى نهاد. نعره مشركان گلوگيرشان شد، لهيب دروغ فروكش كرد، آتش كفر بى‏فروغ شد، فراخوانى به جدايى و تفرقه بازايستاد، و دين نظام يافت. اكنون پس از آن همه زبان‏آورى چرا دم فرو بستيد؟ و حقايق را پس از آشكار شدن مكتوم مى‏داريد؟ آنهم برابر مردمى كه پيمان خود را شكستند؟ و پس از قبول ايمان راه شرك پيشه كردند «آيا با مردمى كه سوگند خود را شكستند و آهنگ اخراج رسول كردند و بر ضد شما دشمنى آغاز كردند نمى‏جنگيد؟ آيا از آنها مى‏ترسيد؟ و حال آنكه اگر ايمان آورده باشيد سزاوارتر است كه از خداوند بترسيد و بس».(توبه/13)
اما مى‏بينم كه به تن‏آسايى خو گرفته‏ايد، و كسى را كه از همه براى زعامت و اداره امور مسلمانان شايسته‏تر است دور ساخته‏ايد، و به آسودن در گوشه‏اى دنج و خلوت تن داده‏ايد، و از فشار و تنگناى مسئوليت به بى‏تفاوتى روى آورده‏ايد. آرى آنچه از ايمان و آگاهى در درون داشتيد، بيرون افكنديد، و آب گوارايى كه نوشيده بوديد، به سختى از گلو برآورديد.
«اگر شما و همه روى زمين كافر گردند خداوند بى‏نياز و در خور ستايش است».(ابراهیم/8)
من آنچه شرط بلاغ است، با شما گفتم. اما مى‏دانم مردمى خوار، و در چنگال زبونى گرفتار، و خيانت پيشه هستيد و قلبهاى شما بدان گواه است. چه كنم كه دلى پر خون دارم. و از اين رو بازداشتن زبان شكايت از طاقتم بيرون است! اندوهى كه در سينه‏ام موج مى‏زند، بيرون ريختم، تا با شما اتمام حجت كنم و عذرى براى كسى باقى نماند. اكنون كه چنين است اين مركب خلافت ارزانى شما، به آن محكم درآويزيد و هرگز رهايش مسازيد. ولى آگاه باشيد كه پشت اين شتر مجروح و پاى آن تاول زده و سوراخ است. داغ ننگ بر خود دارد و نشانى از خشم خداوند و رسوايى ابدى با او همراه است. اما شما را آسوده نخواهد گذارد تا به آتش خشم خداوندى بيازارد «آتشى كه هر دم مى‏افزود و دل و جان را مى‏سوزد». (همزه/6و7) آنچه مى‏كنيد در نزد خداوند حاضر است «و ستمكاران به زودى درمى‏يابند كه به چه مكانى بازمى‏گردند»(شعرا/227) من دختر پيامبرى هستم كه شما را از عذاب الهى بر حذر مى‏داشت. آنچه در توان داريد انجام دهيد. «ما نيز به وظيفه خود عمل مى‏كنيم. شما انتظار بكشيد ما نيز منتظر مى‏مانيم».(هود/121)
پس از سخنان فاطمه عليها السّلام ابو بكر عبد اللَّه بن عثمان در آن جمع پاسخ دختر پيامبر را چنين داد: اى دختر پيامبر خدا! پدرت غمخوار مؤمنين بود و بر آنان چون دايه‏اى مهربان، و دشمن كافران بود و نشانى از قهر يزدان. اگر نسبت به او دقيق گرديم مى‏يابيم كه او پدر توست، و نه پدر ديگر زنان، برادر پسر عموى توست نه ديگر مردان، در ديده پيامبر، او (على) از همه خويشان برتر و در كارهاى بزرگ او را ياور. جز سعادتمند شما را دوست نمى‏دارد و جز بدكار شما را دشمن نمى‏دارد، چرا كه شما خاندان پاك رسوليد و برگزيده خوشنامان جهان. شما ما را به خير و صلاح راهبر و به سوى جنّت و رضوان راهنما بوديد.
و تو، اى برگزيده بانوان اى دختر بهترين فرستادگان! در گفتارت راستگو و در وفور عقلت پيشگام هستى، هرگز از حقّت بر كنار نخواهى بود و در راستى گفتارت شك نخواهيم نمود.
امّا به خداوند سوگند كه من گامى فراتر از آنچه كه رسول خدا فرمود، ننهادم و جز به رخصتى كه او فرموده بود، اقدام نكردم. بدان كه راهبر قبيله به خيل و خويشان خود از سر دروغ چيزى نمى‏گويد. من خداوند را به شهادت مى‏طلبم، كه خداوند بر اين گواهى مرا كفايت مى‏كند. من از پيامبر خدا شنيدم كه مى‏فرمود: «ما پيامبران دينار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى‏گذاريم، بلكه آنچه بر جاى مى‏نهيم، كتاب و حكمت و دانش و نبوّت است و آنچه طعمه، و وسيله ارتزاق داريم بر دوش ولىّ امر بعد از ما مى‏باشد، كه هر گونه بخواهد در باره‏اش حكم مى‏كند».
و ما آنچه را كه تو در طلب آن هستى، در مصرف خريد اسب و اسلحه قرار داديم، تا مسلمانان با آن به ميدان كارزار رفته به جهاد با كفّار برخيزند و بر سركشان بدكار پيروز شوند.
من اين كار را به اتّفاق تمامى مسلمانان به انجام رساندم و در اين كار يك تنه وارد نگرديدم و بر رأى و نظر خود مستبدّانه عمل ننمودم. اينك اين حال من و اين مال من، براى تو و در اختيار تو. نه از تو دريغ داشته و نه براى ديگرى انباشته‏ام. تو بانوى امّت پدر خود و درخت بارور و پاك، براى فرزندان خود هستى. انكار فضايلى كه خاصّه توست، نخواهد شد و از شاخه و ساقه تو فروگذار نتوان نمود. حكم تو در آنچه كه من آن را مالكم، نافذ است. امّا تو خود روا مى‏دارى در اين باب خلاف گفتار پدرت عمل نمايم؟ حضرت عليها السّلام در پاسخ او فرمود:
هرگز پيامبر خدا از كتاب الهى رويگردان نبود و نسبت به احكام آن مخالف نبود و مخالف احكامش حكمى نمى‏فرمود، بلكه پيوسته، او پيرو قرآن بود و در طريق سوره‏هاى قرآن راه مى‏پيمود. آيا در سر داريد مكر و غدر را به زور پيرايه او كنيد؟ مشى شما پس از رحلت او همچون دامهايى است كه در زمان حيات براى هلاكتش گسترده مى‏شد. اين كتاب خداست كه ميان من و شما به ديده انصاف حكم خواهد نمود، چرا كه مبيّن حق و باطل است. اين كتاب مى‏گويد: «... كه وارث من و خاندان يعقوب باشد»(مریم/6) و «سليمان از پدرش داود ارث برد»(نمل/16)، (مى‏بينيد كه) خداوند در آنچه كه مربوط به سهميه وارث است، بيانى روشن دارد، و در باب واجبات و ميراث و آن بهره‏هايى كه از براى مردان و زنان مقرّر فرموده، به تفصيل سخن رانده است، و جاى بهانه‏گيرى براى پيروان باطل ننهاده و گمان و شبهه را از ذهن گمراهان زدوده است. پس اين چنين نيست كه شما مى‏گوييد «بلكه نفس شما كارى را در انظارتان آراسته است. اكنون براى من صبر جميل بهتر است و خداوند را در اين باره بايد به مدد طلبيد».(یوسف/18)
ابو بكر پاسخ داد:
خداوند راست گفته و فرستاده او راستگو بود و دختر پيامبرش هم نيز گفتارى از سر صدق دارد. تو گنج حكمت، قلب هدايت و رحمت، و ستون دين هستى. سخن حق تو را دور از حقيقت نمى‏دانم و در مقام انكار و عيب‏جويى از آن برنمى‏آيم. اينك، اين مسلمانان حكم ميان من و تو. اين مسئوليتى كه به گردن گرفته‏ام، آنان به گردنم انداخته‏اند و آنچه را كه تصرّف كرده‏ام، به اتّفاق ايشان بوده است. نه اظهار كبر و بزرگى مى‏نمايم و نه بر رأى خويش پاى مى‏فشارم و نه آنچه را كه به تصرّف درآورده‏ام، از براى خود برداشته‏ام، كه اينان شاهد صدق ادعايم هستند.
پس از اتمام سخن ابو بكر، حضرت فاطمه عليها السّلام نگاهى به مردم افكنده چنين فرمودند:
اى مردم! كه براى شنيدن سخن بيهوده در شتاب هستيد، و كردار زشت و زيانبار را ناديده مى‏گيريد. «آيا در قرآن نمى‏انديشند (نمى‏انديشيد) يا بر دلهايشان (دلهايتان) قفل است؟»(محمد/24) خير، بلكه اين كردار زشت شماست كه بر صفحه دلهايتان تيرگى كشيده، گوشها و چشمهايتان را فرا گرفته است. شما مآل انديشى كرديد و آيات قرآن را تأويل نموديد و به بد راهى رهنمون شديد و بد معارضه كرديد به خداوند سوگند تحمّل اين بار برايتان سنگين و سرانجامى مالامال از وزر و وبال در پيش داريد. آنگاه كه پرده‏ها به كنارى رود، خسران اين امر براى شما آشكار مى‏گردد. «و از خداوند بر ايشان چيزهايى آشكار شود كه هرگز حسابش را نمى‏كردند»(زمر/47) «و آنجا آنان كه بر باطل بوده‏اند، زيان خواهند ديد.»(غافر/78) سپس به قبر پدر نگريسته فرمودند:
قد كان بعدك أنباء و هنبثه* لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب‏
...
1) رفتى و پس از تو فتنه‏ها برخاست، كه اگر تو مى‏بودى آنچنان بزرگ رخ نمى‏نمودند.
2) همچون زمينى از باران گرفته شده، ما تو را از كف داديم. (قوم و ملت تو از هم پاشيدند) و ارزشها در قومت به هم ريخت. بيا و ببين كه چگونه از راه مستقيم منحرف شده‏اند.
3) هر خاندانى اگر در نزد خداوند قرب و منزلتى داشت نزد بيگانگان هم محترم بود، جز خاندان ما.
4) تا از اين سرا به ديگر سراى رخت بر بستى و خاك ميان ما و تو جدايى افكند، مردانى از قومت راز دل خود را بر ملا ساختند.
5) چون فقدان تو را مشاهده كردند بر ما يورش آورده خفيفمان داشتند و هر چه از تو ارث برده بوديم، غصب شد.
6) پدر، تو ماه شب چهارده و چراغ فروزان زندگانى ما بودى، كه از جانب خداوند بر تو كتبى چند فرود مى‏آمد.
7) جبرئيل با آياتى از قرآن همدم و مونس ما بود. امّا تو رفتى و خيرها از ما پوشيده شد.
8) اى كاش پيش از آنكه تو از ميان ما رخت بربندى و خاك تو را در درون خود پنهان نمايد، ما مرده بوديم.
9) به راستى ما بلا ديدگان در دام مصيبتى گرفتار آمديم كه هيچ مصيبت زده‏اى در عرب و عجم بدان مبتلا نگرديده بود.
منبع: زندگی حضرت زهرا علیها السلام ( ترجمه جلد 43 بحارالانوار ) ترجمه روحانی

توسط RSS یا ایمیل مطالب جدید را دریافت کنید. ایمیل:

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن